داخلی
»پژوهش و نگارش (پاورقی)
گرچه این بخش از یادداشتهای رولان دربارۀ نگارش برخی از کتابهای ادبی اوست اما آنچه که در هر نویسنده و خواننده شور و شوق لازم برای تلاش و زندگی بهتر ایجاد میکند کم و بیش یکسان است؛ حتا آگاهی دربارۀ رنج و درد آگاهانۀ سرآمدان علم و ادب و هنر نیز امیدآفرین و انگیزهبخش است. کتابهایی از دانشمندان تراز اول جهان وجود دارد که شرح زندگی علمی و ادبی آنهاست. این آثار برای آشنایی با نحوۀ صورتبندی بسیاری از مسائل در حوزههای علمی، پژوهش و نگارش، روشهای پژوهش، انتخاب راهبردهای پژوهش، فراز و فرودهای پژوهش، و زندگی محققان و نویسندگان کارسازند و خواندن آنها درسآموز و حتا لذتبخش است:
هیچ قاعدهای نیست که نتوان آن را به خاطر به وجود آوردن اثری زیباتر زیرپا نهاد....
یک ربع قرن پیش، وقتی که کتاب کوچک زندگانی بتهوون را مینوشتم خیال نداشتم که اثری علمی برای شناساندن موسیقی به وجود آورم. سال 1902 بود و من دورانی از ناراحتی و شکنجه را میگذراندم که توفانهای آن زندگی را در هم میریخت و از نو میساخت. از پاریس گریخته بودم و میخواستم ده روزی در کنار دوست دوران کودکیام، در کنار کسی که در نبرد زندگی تا آن وقت بارها مرا نجات داده بود، در پیش بتهوون پناهنده شوم. به "بن" پیش او آمدم. در آنجا شبح او و دوستان قدیمیاش را یافتم. ....
در آن روز تیره و بارانی آوریل، در ساحل مهآلود راین، تنها، با او درد دل گفتم و در حالی که درد او، صفای او، غم او و شادمانی او مرا در خود گرفته بود، در آستان او به زانو افتادم. دست توانای او که کودک نوزاد روح من "ژان کریستف" [نام اثری 4 جلدی از رولان] را تعمید میداد، مرا هم از جا بلند کرد. نیروی تازه یافتم. دوباره راه پاریس را در پیش گرفتم و با زندگانی پیمانی تازه بستم. به شکرانۀ سلامت بازیافتۀ خود یک "سرود سپاس" سر کردم که صفحات همین کتاب است.
خوب میدانم که من در این کتاب قیافۀ عزیز او را تغییر دادم، ولی هر جا که ایمان و عشق پا بگذارند همین نتیجه به دست میآید و این کتاب بتهوون من هم محصول چنین ایمان و عشقی است....
کتاب کوچک من همه جا را تسخیر کرد؛ موفقیت و شهرتی به دست آورد که هرگز در جستجوی آن نبود. در آن وقت در فرانسه، میلیونها نفوس بشری که نسلی خیالپرست و ستمکش بودند، مضطرب و پریشان در انتظار کلمهای آرامشبخش بودند. ....
در چند روز، کتابی کوچک که با دستی ناشناس نوشته شده است از دکهای بیرون میآید و دست به دست میگردد. پیداست که دیگر این کتاب از آن من نیست....
میخواهم نشان بدهم هر کس خوب و نجیبانه رفتار کند میتواند از این راه حتی بر بدبختی هم چیره شود.
در زیر فشار فقر و احتیاج، با غمهای دردناک گذران زندگی، با کوششهای کشنده و ابلهانه که در آن تمام نیروها بیهوده به هدر میروند، بدون امید و بدون یک جرقۀ شادمانی، بیشتر انسانها از هم جدا ماندهاند. در چنگال این رنج عظیمی که نه او آنها را میشناسد و نه آنها او را، حتی این تسلی هم وجود ندارد که انسان تیرهروز بتواند دست در دست برادرانش باشد. هیچکس نمیتواند که جز به خود امیدی ببندد. لحظههایی هست که نیرومندترین ارواح در زیر بار رنجها و شکنجهها از پا میافتند و آن وقت است که فریاد آنها در جستجوی یک کمک و یک دوست بلند میشود.
به خاطر اینها و برای کمک به اینهاست که میخواهم در اطرافشان گروهی از دوستان قهرمان از ارواحی بزرگ که به خاطر خوبی رنج بردهاند جمع کنم. [منظور رولان زندگینامۀ افرادی چون بتهوون، گاندی، تولستوی، میکل آنژ است که بسیار خواندنی هستند و به فارسی هم ترجمه شدند] ....
بگذار عصارههای رنج مقدس را به کسانی که رنج میبرند، تقدیم کنیم! در این نبرد، تنها نیستیم. شب تاریک دنیا با انوار خدایی روشن شده است.
برویم به دنبال آنها در این راه. برویم به دنبال کسانی که مانند آنها پراکنده و منفرد در کشورها و در قرنها، لجوجانه مبارزه کردند. سد زمان را بشکنیم و تودۀ قهرمانان را از نو زنده سازیم. ...
به همان اندازه که رنج و بدبختی ایشان بزرگ بوده است اینها هم اراده و ایمانی عظیم داشتهاند.
باشد که تیرهروزان و ستمکشان از رنج و شکنجۀ خود بسیار ننالند. برگزیدگان بشر در این راه دردناک با آنها همراهند. از دلیری ایشان نیرو بگیریم و اگر احساس ضعف میکنیم یک دم سر دردمند خود را بر زانوی آنها بگذاریم تا ما را تسلی بخشند.
از این ارواح بزرگ و مقدس سیل قدرتی روشن و نیروبخش جریان مییابد و ما حتی بی آن که نیازی به پرسش از آثارشان یا به شنیدن آوازشان باشد، در چشمشان تاریخ حیاتشان را میخوانیم که به ما میگویند: حاصل و عظمت زندگی و مخصوصا خوشبختی جز در رنجها و مشقتها نیست. (زندگانی بتهوون، ص. 23-30)
فروتنی و آزادی
فروتنی و آزادی دو ویژگی مهمی است که هر انسانی، از جمله و بخصوص محققان و نویسندگان به آن نیاز دارند. زیرا آنها ممکن است در بند احساسات، عواطف، افکار، اندیشهها و فرضیههای نادرست، ناقص و سودار خودشان یا دیگران قرار گیرند تا دیگران. خطر خودخواهی، خودفریبی، کمکاری، پنهانکاری، توجیهکاری، باورهای نادرست و سایر ویژگیهای منفی شخصی و فردی بیش از چیزهای دیگر برجسته است و اهمیت دارد. زیرا اندیشههای نادرستی را ترویج خواهد کرد که بر جامعه و دیگران نیز تاثیر منفی خواهد گذاشت.
فروتنی آنها را از دام غرور، خودخواهی و احساس رضایت ناشی از علم و دانش و بسندگی آن حفاظت میکند. آزادی نیز آنها را از قید و بند افکار و اندیشههای نادرست خود و دیگران رها میکند و کمک میکند تا به واقعیتهایی بپردازند که برخلاف منافع خود و دیگران و گاهی خطرساز است. وابستگی سیاسی و فکری سبب میشود تا افراد در خدمت توجیه افکاری باشند که فرسنگها با اخلاق علمی فاصله دارد. هر دو ویژگی منفی و مثبت ممکن است در رفتار فردی و حتا حرفهای یک محقق و نویسنده حضور داشته باشد. برای مثال نیوتون با وجود همۀ یافتهها و کشفیات بزرگش معتقد بود:
اگر توانستهام افق را اندکی فراتر از دیگران ببینم، به این علت بوده است که بر شانههای غولها نشسته بودم. (نقل در: استراترن، ص. 8)
او در جایی دیگر گفته است:
"من نمیدانم در برابر جهان ممکن است چه به نظر آیم، اما در برابر خود پسربچهای مینمایم که در ساحل دریا بازی میکند و گاهگاهی با یافتن یک سنگریزۀ صافتر، یا یک صدف زیباتر از معمول سرگرم میشود، در حالی که اقیانوس عظیم حقیقت تماما در برابرش نامکشوف مانده است." نقل در: فینبرگ، ص. 36)
خامفکری و غیرمنصفانه است که فروتنی نهفته در این عبارات را ساختگی بدانیم. این مردان قادر بودند از فراز دانش خود، بیپایانی ناشناختهها و بیکرانگی جادۀ سرورانگیز اکتشاف را مشاهده کنند. (فینبرگ، ص. 37)
شاید همین ویژگی بود که سبب شد تا وی انتشار بسیاری از کشفیات دورانسازش را بیش از 20 سال به تاخیر اندازد تا پایههای علمی آن را قویتر سازد. با این حال زمانی که پس از انتشار و به دلیل همین تاخیر به ناحق با انگ سرقت علمی مواجه شد مجموعهای از زشتترین رفتارها، یعنی کینهورزی، سرقت اسناد، حذف استناد به رقیب، قهر و عناد، خودزنی، و دیگر وجوه ناپسند و غیراخلاقی را نشان داد که بزرگترین هرزروی تاریخ علم نام گرفت (همان) و در جای دیگر همین کتاب به آن اشاره شد!
اینشتین معتقد بود "انسان عالم، در صدر همه چیز، به آزادی درونی احتیاج دارد، زیرا او باید برای آزاد ساختن خود از پیشداوریها مجاهدت کند و باید به طور دائم با ظهور حقایق نو، هر بار به خود بقبولاند آنچه تقریر یافته است، هر اندازه که تحمیلی جلوه کند، به هر حال دارای اعتبار است. بنابراین، استقلال عقلی یک ضرورت اولیه برای جویای علم است." او به "آزادی روح" نیاز دارد "... که عبارت است از استقلال فکر از قید و بند قدرتطلبان و پیشداوریهای اجتماعی، و نیز از یکنواختی غیرفلسفی و به طور کل از عادت." (فینبرگ، ص. 39-40)
انشتین به جای کاربرد امروزی – ظاهرا جاافتادهتر – از اول شخص جمع مثل "فرض خواهیم کرد"، "به این نتیجه میرسیم" و مانند آن از اول شخص مفرد استفاده میکند. وی هیچ گاه هیچ بخشی از مسئولیت را بر عهدۀ دیگران نمینهاد. (همانجا، ص. 40)
استاد گرامی
فروتنی و سادگی قلم در تمامی نوشتههای حضرتعالی تحسین برانگیز و برجسته است و در عین حال که درسآموز و شیرین بود، روشنی بخش افق دید بود.
چقدر به نوشته زیبا نیاز داشتم.
در آسمان نشر و نوشتن همواره مانا و پاینده باشید.