داخلی
»پژوهش و نگارش (پاورقی)
مقالههای مروری یا نقد و بررسی پیشینهها، بازتولید جدیدی است
مقالههای مروری یکی از انواع خاص مقالههای علمی است که هم نیازمند مهارتهای نگارشی عمومی و هم آگاهی دربارۀ ساختار یک مقاله/ متن مروری و برخی از روشهای خاص برای نگارش مرور نوشتارهاست. برای کسب مهارت در نگارش مقالۀ مروری باید تلاش و تمرین کرد. بهخصوص در این زمینهها: خلاصهنویسی، نحوۀ استناد، نحوۀ نقد و بررسی، پیدا کردن شباهتها و تفاوتهای متون یا دیدگاههای نویسندگان، دستهبندی مطالب، نگاهی کلی به یک یا چند منبع، تحلیل روندهای جاری، خلاقیت در نقد و بررسی محتواها، آشنایی با اخلاق نقد و بررسی، و اخلاق حرفهای پژوهش و نگارش. مطالعۀ مقالههای مروری حرفهای بسیار آموزنده است. به تمرینها، الگوها و نمونههای معرفی شده در بخشهای مختلف این کتاب دقت شود.
مقالههای مروری یا بخش پیشینۀ پژوهشها نتیجه یادداشتهایی است که شما به عنوان مرورگر/ منتقد/ نویسنده از مطالعه و بررسی نوشتهها و دیدگاههای دیگران فراهم کردهاید. در مرور پیشینهها شما تنها روایتگر یا راوی نوشتههای دیگران نیستید بلکه آنها را با توجه به اهداف، تجربه و توان ذهنی خود پردازش میکنید و نتیجۀ آن را بازتولید میکنید. شما نویسنده جدیدی هستید که نهتنها نتایج دیدگاههای دیگران را درباره موضوع مورد نظر توصیف و به دیگران منتقل میکنید بلکه همه این اطلاعات را بعد از عبور از صافی ذهن و تحلیل و ترکیب آنها با دانش شخصی و حتی دیگران، بازتولید میکنید. حتی اگر قرار باشد فقط و فقط نوشتههای دیگران را بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم نقل کنید باز این شما هستید که ابتدا موضوعی را برای مطالعه و نگارش انتخاب کردهاید، کتابها و مقالههایی را متناسب با آنها گزینش و مطالعه کردهاید، عصاره آنها را یادداشت کردهاید، و در نهایت آنها را بر اساس دانش و تجربه خودتان تجزیه و ترکیب و سپس منتشر کردهاید.
نتیجه مطالعه آثار دیگران را به شکلهای گوناگونی میتوانید یادداشت کنید. نتیجة بهتر زمانی ایجاد میشود که متن یک نویسنده دیگر را از این منظر بخوانید که به چه کاری در نوشته خودتان میآید. توجه داشته باشید که در هر نکتهای از متن دیگر که یادداشت کردهاید خودتان هم حضور دارید. آنچه که میزان حضور شما را متفاوت میکند تحلیل یا تلفیق نهایی شماست. حتی میتوانید تمام و کمال، فقط نوشتههای دیگران را چنان با مهارت گزینش کنید و در کنار هم قرار دهید که نتیجه دلخواه شما در خواننده ایجاد شود: نتیجهای که گاه در تضاد با دیدگاههای نقلشده است. البته این نکته مهم را فراموش نکنید که باید تفاوت بین متن و نظر شما و متن و نظر دیگران برای خواننده قابل تشخیص باشد و هر کسی خودش در متن حضور داشته باشد.
بازتعریف پیشینهها بر اساس یافتهها و نیازهای علمی و فنی تازه
بازتعریف مسائل و تصویرهای گذشته بر اساس یافتههای جدید یکی از رفتارهای محققان و دانشمندان در پیشبرد علوم است. یک یافته/ روش/ ابزار/ فناوری جدید موجب میشود تا دانشمندان زیادی بر روی پژوهشهایی متمرکز شوند که قبلا انجام شده بود اما با ابزارها، یافتهها یا رویکردهای جدید. در واقع، یافتهها و ابزارهای تازه به محققان و نویسندگان این فرصت را میدهد که مواد و مصالح بیشتر و بهتری را با هم ترکیب کنند و یا مواد و مصالح قبلی را با ابزارهای بهتری آزمایش کنند. چنین رویکردی سبب میشود که اغلب بتوان پرسشهایی را آزمود که قبلا امکان آزمایش آنها وجود نداشت و یا حداقل با کم و کیف لازم نبود. اغلب بر اساس یافتهها، روشها و ابزارهای تازه میتوان پرسشهای تازهای را طرح و آزمایش کرد. مسیر عکس آن نیز راهگشاست. یعنی نیازهای تازه مطرح شده است (علمی یا فنی) که نیازمند پاسخ است. مثلا به دارویی تازه یا ابزاری تازه برای کاری تازه نیاز است. در چنین مواردی میتوان از یافتههای پیشین الگوبرداری نمود و گاه با تغییری جزئی از همانها برای کاری تازه استفاده کرد. تغییر خط تولید یا کاربری ابزارهای قبلی با تغییراتی کم و بیش یکی دیگر از همین سازوکارهاست. در صورتبندی و الگوسازی از چیزهای تازه نیز همین روش کارآمد است.
به همین دلیل، دقت بر روی همین نکته دستاوردهای جالبی برای هوشمندان دارد. نمونۀ آن نظریههای یادگیری پاولف، ارسطو، کاخال، و کندل و قبل و بعد از آن است. دقت دربارۀ برخی از راه و روشهای تازه و مقایسۀ آن با پیشینهها سبب میشود تا برخی از نتایج قبلی تغییر کند که محصول ابزارهای تازه است و یا چیزی با استفاده از همین فرایند تجزیه و ترکیب تازه ابداع شود که قبلا وجود نداشته است و یا چیزی کهنه و قدیمی تایید یا بهینهسازی شود. تعمیم پژوهش و نتایج آن به حوزۀ دیگر، گستردهتر کردن نتایج، کاملتر کردن نتایج، رد برخی از فرضیهها یا جایگزینی آن نیز از جمله نتایج مهم چنین رویکردی است.
در بخش "ارتباط بینرشتهای و طوفان ذهنی: تجربۀ ویلیام آرتور در سانتافه" به روند تکامل فناوریها و اقتباس علم اقتصاد از فیزیک، زیستشناسی و غیره اشاره شده است.
نمونۀ استفاده کندل از نظریهها و روشهای ارسطو، پاولف، و دیگران
در این نمونه مشاهده خواهید کرد که چگونه اریک کندل، برندۀ جایزه نوبل به پیشینههای چند دهه و حتی سدۀ قبل استناد کرده و حتی با تغییراتی کوچک اما مهم در نظریۀ آنها، نظریه و نتیجۀ تازهای ارائه میکند و آنها را با استفاده از همان روشهای پیشین آزمایش میکند. بیشتر این متن، استناد به دیگران است اما حضور جاری خود کندل در تکتک آنها مشهود و بارز است. آنچه که در اینجا و بلکه هر پژوهش دیگر اهمیت بیشتری دارد این است که با استفاده از روشها، نظریهها و پیشینههای دیگران چیزی تازه به جهان علوم و فنون ارائه کنید.
کندل پس از توصیف نظریههای یادگیری از ارسطو، پاولف، اسکینر و ثورندایک اشاره میکند که این ایده (از کورنورسکی، شاگرد پاولف) که دستگاههای عصبی خاصی ممکن است ....بسیار انعطافپذیر، نقشپذیر و در نتیجه بهطور دائم شکلپذیر باشند، برای من بسیار جذاب بود. این ایده شکل جدیدی از فرضیۀ کاخال بود که معتقد بود تمرین ذهنی، رشد مهم دستگاه پروتوپلاسمی و تارهای عصبی جانبی را در ناحیههای مربوطۀ مغز تسهیل میکند. به این ترتیب احتمالا ارتباطات موجود میان گروه یاختهها در نتیجۀ تکثیر و ازدیاد انشعابات پایانهای تقویت میشوند. ایدۀ فوق مرا به سوی این پرسش هدایت کرد که این تغییرات چگونه بهوجود میآیند؟ جان اکلس مجذوب این ایده شد که استفادۀ بیش از حد میتواند عامل آن باشد. ولی به گمان من برای یادگیری فقط آن تغییراتی میتوانند روی سیناپسها دارای اهمیت باشند که در تمام یک دورۀ زمانی دراز، در موارد شدید، حتی در تمام طول عمر جانور، موثر واقع میشوند. کندل پس از نقد عقیده اکلس و پاولف میگوید پس از غور و بررسی بسیار تصمیم گرفتم در یاخته عصبی آپلیزیا همان الگوهای محرک حسی را که پاولف برای آزمایش یادگیری استفاده کرده بود، تحریک کنم. ... هر چه بیشتر اندیشیدم برایم روشن شد که باید نظریه کاخال را که میگوید یادگیری، ارتباطات سیناپسی بین یاختهها را بیشتر تغییر میدهد از نو تدوین کنم. تصور کاخال از یادگیری این بود که از یک فرایند تنها تشکیل میشد. اما من بعد از آشنایی با دیدگاههای رفتارگرایانۀ پاولف و مطالعۀ تحقیقات شناختی برندا میلنر دانستم که اَشکال زیادی از یادگیری وجود دارد که الگوهای گوناگونِ محرک یا ترکیبات مختلفی از الگوهای محرک موجد آنها هستند. و این اشکال یادگیری دو نوع متفاوت از ذخیرهسازی حافظه را ایجاد میکند. بنابراین من ایدۀ کاخال را به صورت زیر تکامل بخشیدم:
من اصل را بر این گرفتم که اشکال گوناگون یادگیری، الگوهای مختلف فعالیت عصبی را به وجود میآورند و هر کدام از این الگوهای فعالیت عصبی نیز به نوبۀ خود توانایی ارتباطات سیناپسی را به روش کاملا خاصی تغییر میدهند. وقتی چنین تغییراتی ادامه مییابند، در نتیجۀ آن، ذخیرهسازی حافظه انجام میگیرد. پس از تغییر نظریۀ کاخال به این فکر نیز افتادم که قواعد آزمایشیِ رفتارگرایانۀ پاولف را به قوانین آزمایشی زیستشناختی تبدیل کنم...... در همان روزها که راجع به چگونگی آزمایشاتم میاندیشیدم گزارشی دربارۀ آزمایشات محقق دیگری خواندم که مرا در این امر هدایت کرد. رابرت دوتی بهطور منطقی ثابت کرد که شرطیسازی کلاسیک در مغز وابسته به انگیزه نیست بلکه برای انجام آن کافی است فقط دو محرک با هم همراه شوند. (کندل، ص. 183-187)
تمرین
تلاش کنید چند صورتبندی تازه از پیشینهها را در آثار چند محقق پیدا کنید و نحوۀ صورتبندی آن را تحلیل و توصیف کنید. این صورتبندی باید به گونهای باشد که تغییرات صوری و شکلی زیادی در پیشینهها ایجاد نشده باشد (کم و بیش شبیه نمونۀ اریک کندل باشد).
خودتان نیز به همان روش کندل، چند پیشینۀ مرتبط با موضوع مورد علاقهتان را پیدا کنید، به آنها استناد کنید، آنها را با هم ترکیب کنید، استدلال کنید، فرضیهسازی کنید، و در نهایت صورتبندی فرضی تازهای از یک پژوهش تازه پیشنهاد کنید.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.