یکی از سئوالهای سخت من: کارشناسی، آری یا نه؟

 

لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: چند تا سئوال سخت در ذهن من در رابطه با حرفه و رشته هست که هر چند وقت یک بار یکی از آنها را در لفافه ای تازه می پیچم و دوباره به شکل و شمایل جدیدی بازگو می کنم. یکی از این سئوالها این است که دوره کارشناسی علم اطلاعات و دانش شناسی آری یا نه؟ کارشناس متخصص رشته ما به درد چه جاهایی و چه مشاغلی می خورد؟ از سوی دیگر این سئوال هم هست که چه تخصصهایی به درد حوزه ای که ما متعلق به خودمان می دانیم یعنی کتابخانه، آرشیو، موزه، بایگانیهای مدرن و مراکز اسناد (انواع اسناد علمی و اداری) می خورد. تلفیق این دو سئوال مرا به پیشنهادی برای اساتید و برنامه ریزان رشته و کارشناسی شدن موضوع به وسیله برنامه ریزان می رساند که در ادامه می خوانید. البته هربار بعد از طرح این قبیل سئوالاتم سعی کرده ام به گونه ای پیشنهاد خودم را بنویسم که باز  هم عده جدیدی را از خودم دلخور کرده ام ولی چاره ای نیست و باید نوشت و سئوال کرد و زمینه چینی کرد بلکه روزی، شاید به کمک همانها که امروز از طرحش ناراحت می شوند،  به جواب برسد، شاید هم به قول بچه های پایتخت نشین خودم یک جایی کم بیارم و بنشینم ساکت یک گوشه ای ماستم را بخورم و دیگر کاری به این کارها نداشته باشم.

 

راستش این بار با خواندن خبر قصه گویی در موزه مشکل پیش چشمم دوباره برجسته شد و رفتم سر خونه اول خودم، این کار توسط چه کسی برنامه ریزی شده و دارد توسط چه کسی اجرا می شود؟ قصه گویی برای کودکان، تخصصی دانشگاهی است؟ در چه رشته ای آموزش داده می شود؟ هنرهای نمایشی؟ آموزش قبل از دبستان؟ روانشناس کودک؟ یا کتابدارکودک با تحصیل در علم اطلاعات و دانش شناسی به این تخصص می‌ رسد؟ یا صرفا کاری است تجربی و فقط برنامه ریزی آن با کتابدار کودک است؟ آیا می توانم بگویم، ‌این کار، کار ما هست ولی تخصص ما نیست؟ بنابراین باز برگشتم به خانه اولم که بگویم کارشناسی کتابداری جواب نمی دهد و کتابداری باید از سطح ارشد به بالا و با استفاده از کارشناسان رشته های مختلف تربیت شود، و اگر تکنیسین هم فکر می کنید نیاز است، مدرک رسمی دانشگاهی برایش فکر نکنید. از تخصصهای دیگر بگیرید و به آنها آموزشهای لازم را بدهید. از همین تخصصهای گوناگون حوزه کودک بگیریم و در دوره ارشد کتابدار متخصص این کار را تربیت کنیم.

 

مقاطع آموزش دانشگاهی / حرفه ای در رشته ما

اغلب آن مناطقی از دنیا که در مورد عمر و وقت جوانانشان یا همان فرزندانشان بیشتر فکر می کنند، تقسیم بندی زیر را برای رشته ای کاربردی مانند رشته ما داشته اند، آموزش مهارتهای اولیه و کم هزینه در قالب دوره های کوتاه مدت حرفه ای و بلند مدت دانشگاهی حد اکثر یک سال و نیمه به عنوان تکنیسین که در تخصصی ترین کارهای فنی فهرستنویسی هم آموزش می بینند (حتی در سازماندهی مواد تاسطح Copy Cataloging  آموزش می بینند، در برابر Original Cataloging  که در دوره های تخصصی تر آموزش داده می شود).  دوره بعدی کارشناسی ارشد است که برای مدیریت کتابخانه ها تربیت می شوند و دوره سوم دکتری یا PhD‌ است که برای پژوهش و آموزش دانشگاهی تربیت می شوند.

 

در ایران چه اتفاقی افتاده؟ تاریخچه:

به درستی و در سال ۱۳۴۵ با کارشناسی ارشد شروع کرده اند، دوره هایی به عنوان رشته فرعی هم که از رشته های دیگر می آمدند و سی واحد کتابداری هم می گذراندند را داشته ایم که تا حدودی می توانسته اند نقش تکنیسین را بازی کنند،‌ به علاوه دوره هایی هم انجمن کتابداران ایران برگزار می کرده برای کتابداران تجربی که باز هم در جهت تامین تکنیسین بوده است. بعد سه دوره کارشناسی هم در دانشگاه تهران گرفتند و یکی دو دوره هم دانشگاه تبریز و مدرسه عالی ایران زمین و پرونده را بستند تا رسیدیم به پیروزی انقلاب. با انقلاب فرهنگی و تشکیل شوراهایی دروزارت علوم برای رشته و از بعد تربیت نیروی انسانی تصمیم درستی گرفته شد و دوره کاردانی درست شد که همانطور که نوشتم از بعد نیروی انسانی خوب بود ولی  از بعد تامین مادی، فارغ التحصیلان این مقطع مشکلات فراوانی داشتند.

 

مهمترین مشکلاتی که برای فارغ التحصیلان کاردانی به وجود آمد:

۱) بسیاری از کتابدارانی که با کاردانی شروع کرده اند مستقیما با بنده همکار بوده اند و بسیاری از آنان برای کارهای کتابخانه بسیار خوب و حتی عالی بودند و اصلا لازم نبود که بروند بنشینند دوره کارشناسی که همان درسها را برایشان تکرار کنند.  ولی مشکل اینجا بود که ایران سرزمین مدرک نوازی است . بچه های کاردانی در استخدام با مشکل روبرو بودند  و حقوقشان و شانشان با دیپلم فرق زیادی نداشت،‌ درست مثل الآن که حقوق کارشناسی با ارشد در شروع کار فرق چندانی ندارد.

۲) کسانی که قبول می شدند، ‌مثل الآن از بد حادثه پا به این رشته می گذاشتند و نه از حب علی، این نبود که بدانند چنین شغلی هست و بخواهند شاغل شوند و کاری فرهنگی را انتخاب کنند و برایش دوره ای بگذرانند، می آمدند و می خواستند ادامه تحصیل دهند و با کاردانی این امکان برای فارغ التحصیلان این مقطع نبود.

۳) برای پسرها یک معضل بزرگتر هم بود و آن هم سربازی بود. آن زمان هنوز کارشناسی ارج و قربی داشت و کارشناس افسر وظیفه می شد ولی با کاردانی درجه دار می شدی و می بایستی در پادگان جاهایی را نظافت کنی که کارشناسها می رفتند کثیف می کردند،‌ و این دیگر خیلی افت داشت و دور از شان می نمود.

کم کم تعداد فارغ التحصیلان زیاد شد و با اینکه اکثرا مشغول بودند و بازار کار اشباع نبود،‌ باز همه جمع شدند جلوی طاق کسری و داد خود از بیدادگران گرفتند و رفتند نشستند سر کلاس کارشناسی و دوستان هم لطف کردند و  همان درسهای دوره کاردانی را بی کم و کاست گذاشتند در کاسه شان و برایشان تکرار کردند.

 

حقوق در برابر کار؟ یا حقوق در برابر مدرک؟

مشکل کجا بود و کجا است؟ پول را درکشورما در برابر کار انجام شده و میزان مهارت فرد نمی دهند، به مدرک می دهند و نظام حقوق و دستمزد ما ایراد دارد. شما سری به کاریابی در کتابخانه های کشورهای در حال توسعه هم بزنید، به شرط اینکه خاورمیانه نفتی نباشد می بینید که بر اساس میزان کارکرد و نوع مهارت حقوق می گیرند نه مدرک (پول نفت ندارند که هر کسی یک جزئی بگیرد و اموراتش را بگذراند،‌حتی اگر کار نکند و یا اصلا کاری بلد نباشد). در کشورهای با حساب و کتاب و کشورهایی که درآمد خاصی ندارند و باید درست پرداخت کنند و ندارند که پول مفت بدهند، شغلی اعلام می شود و برای شغل شرح شغلی هست و حقوقی محدود و معین و هرکس بتواند ثابت کند که این مهارتها را دارد و از عهده این کار برمی آید و حاضر است با حقوق پیشنهادی کارکند می تواند مشغول شود و همان حقوق را بگیرد و نه بیشتر. اضافه کاری هم بدون وجود کار مشخص نمی تواند بماند و پولی هم بدون کار به او نمی دهند و فقط وقتی که لازمش دارند می گویند باید امروز بیشتر بمانی و پولش را هم می دهند.

 

عرض کردم که در سالهای نیمه دهه ۶۰ دوره کاردانی بی مصرف شد و از دور خارج شد و همه شدند کارشناس و لیسانس و این شانس بزرگ از کتابخانه های ما گرفته شد که افراد با تخصصهای مختلف و گرایشهای گوناگون به رشته ما بیایند و یک سال و نیم تا دو سال رشته ما را بخوانند و پایان نامه هم ندهند چون لازم نیست، و بروند و به کاری مشغول شوند.

 

چیزی که الآن در رشته ها و گرایشهای ما آموزش داده می شود، بیشترین آمادگیهایی که ایجاد می کند مسایل فنی است و در این مسایل فنی کتابدارانه در بهترین حالت که خود بچه ها بخواهند، می توانند در فناوری اطلاعت ورزیده شوند که برای همه کتابخانه هایمان به یک اندازه به فناوری اطلاعات نیاز نداریم. و آنجا ها هم که داریم سطوح مختلف فناوری نیاز داریم، ‌نه اینکه فقط فناوری بداند. البته باید عرض کنم جالب است آنجایی هم که به فناوری نیاز داریم ‌باز دست به دامن متخصصان فناوری اطلاعات و متخصصان رایانه و برنامه نویسی می شویم. نگاهی به پایان نامه هایی که برای ایجاد محیط آزمایشی و آزمونها نیاز شدید به فناوری داشته اند بیندازید، باید حتما از نرم افزار نویسان و فناوران کمک بگیریم و اغلب دانشجویان دست به فناوری رشته ما همین  فناوری را هم در حد انجام همه امور پایان نامه خود نمی دانند. نتیجه اینکه همه موضوعهای پایان نامه هایمان شناسایی است و استاندارد معرفی می کنیم و جدول تطبیق می کشیم (از جمله خود من)، آنجا که می خواهم یک آزمایش دقیق انجام دهم، ‌نمی توانم و نیاز به برنامه نویس پیدا می کنم که یک محیط آزمایشی برای من درست کند. 

 

از فناوری که بگذریم می رسیم به مسایلی چون کتابخانه عمومی،‌ کتابخانه کودک و مدرسه و ... آموزشهای ما چه آمادگیهایی برای برخورد کتابداران با مراجعانی که قرار است به او رجوع کنند ایجاد می کند. این موضوع را به ویژه برای کتابدار کتاب نخوانی می گویم که با تخصصی نصفه و نیمه و صرفا فنی می خواهد مسایل مردم عادی و عامی را حل کند یا دست کم به آنها کمک کند که مسایلشان را حل کنند.

 

یک تکلیف را برای خودم روشن کنم. از نگاه من مسایلی که مردم به دنبالش به کتابخانه می آیند مسایل فقهی ادعیه و احادیث نیست، چون برای اینگونه مسایلشان مسجد را همه بلدند و روحانی محل و امام جماعت مسجد را همه می شناسند و صدا و سیما هم ۲۴ ساعته برای این مسایل مردم برنامه دارد. پس موضوع را عام تر طرح می کنم. برای صحبت با یک دانش آموز، با یک زن خانه دار، ‌برای یک کارمند یا نظامی بازنشسته، برای یک کاسب محل چه داریم؟ چه آموزشهایی دیده ایم؟ فقط در تئوری می خوانیم همه چیز بر اساس نیازکاربران ولی این نیازکاربران را فقط جزوه اش را حفظ می کنیم و وقتی به کتابخانه می رویم، نمی توانیم باکاربرانمان ارتباط برقرار کنیم. چه آموزشهایی می خواهیم که بتوانیم با طیف وسیع مردم فقط درباره مسایلی که دوست دارند حرف بزنیم و نه بیشتر. 

 

از مسائل فنی هم نظریه ها و تمرینهایی که آموزش داده می شود، فهرستنویسی و رده بندی است و کمی هم از مجموعه سازی. برای این کارها هم در مجموعه های بزرگ مثل نهاد کتابخانه های عمومی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و کتابخانه های شهرداری هم در مسایل فهرستنویسی و هم در مجموعه سازی، تخصصهای بالایی در خود کتابخانه ها نیاز ندارند، و کارهای فنی را می شود نیمه متمرکز سازمان داد که وقت کتابدار آزاد بشود برای کارهای اصلی کتابدارانه، برای جلب اعضای جدید و پاسخ به مراجعان و طراحی خدمات جدید بر اساس نیاز بومی و محلی.

 

سئوال را تکرار می کنم؟ آموزشهای ما چه می کند؟ برای کتابخانه دانشگاهی چه می کند؟ کتابخانه‌ای که من در آن کار می‌کردم دانشگاهی بود و همه همکاران من نیروهای متخصص کتابدار بودند ولی همیشه چیزی کم داشتیم، متخصص موضوعی. هنوز هم کتابخانه های تخصصی  و دانشگاهی همین مساله را دارند و اغلب روسای دانشگاهها و موسسات پژوهشی و تخصصی، با گماردن افرادی از رشته خودشان بر راس کتابخانه ها قصد دارند که مشکل را حل کنند، حال آنکه مشکلات جدیدی به وجود می آورند. کتابدارانی که ادعای تخصص کتابداری دارند و این کار را متعلق به خودشان می دانند در اغلب موضوعهای تخصصی توانایی لازم و کافی را ندارند ولی اگر در آزمون تخصصی کارشناسی ارشد، به گونه ای طرح سئوال کنید که از رشته های دیگر هم جذب شوند، فریاد همه در می آید که دارید در حق کارشناسان کتابداری ظلم می کنید و این مساله را در سی ساله گذشته چند بار شاهد بوده ایم و این را حق خودشان می دانند، و درست هم هست. چرا که می بینند در بازار کارشان تاثیر می گذارد و شغلی که قرار است به او برسد، را داریم به حراج می گذاریم .

 

این توقع را که ما کارشناس کتابداری هستیم و ما باید صندلیهای کارشناسی ارشد را پرکنیم این سوی قضیه است و آن سوی قضیه هم این است که وقت بچه ها را با تکرار کردن همان مطالب قبلی با روغن داغ بیشتر می گیریم و محصولمان هم در نهایت کیفیت بالایی ندارد. من فقط استدعا دارم بیائید این موضوع را به جد کارشناسی کنید و به بحث بگذارید.  خدای ناکرده دوستان عزیز من کتابداران کارشناسی که خیلی هم خوب دارند کار میکنند،‌ حرف مرا به دل نگیرند. من می توانم دهها کارشناس کتابداری را نام ببرم که بسیار خوب و حرفه ای کار می کنند و محیطشان را هم آباد کرده اند، ‌ولی آنها نتیجه تلاشهای فراوانی است که خودشان در اثر سالها کار به دست آوردنه اند. در کتابخانه کار کرده اند و ارتباط گرفته اند و آموخته اند.

 

 چه باید کرد که دانشجویان ما  بعد از سالها بعد از فارغ التحصیلی الفبا را یاد نگیرند و در همان دوران تحصیل مقدمات را بگیرند و هضم کنند؟ پیشنهاد مشخص من این است که کارشناسی کتابداری را ادامه ندهید. از رشته های دیگر برای کارشناسی ارشد کتابداری دانشجو بگیرید.   

  

۱)      این پیشنهاد خام است، بیائید کارشناسی کنید و روی آن وقت جدی بگذارید.

۲)      مدیران برنامه ریزی آموزشی رشته توجه کنند،‌ فقط سردرسها را تغییر دادن مشکل را حل نمی کند بارها نوشته ایم چون شاهد بوده ایم، ‌دروس جدید طرحی شده با نیاز جامعه کمتر همخوانی دارد

۳)      دروس جدید، در بسیاری از تقاط کشور مجددا توسط افرادی درس داده خواهد شدکه خودشان برای اولین بار موضوع را در همان دفترچه رئوس دروس دیده اند.

۴)      مدیران حرفه ای هم لطفا از حرفهای من سوء برداشت نکنند. تجربه من میگوید،‌ با همه این نواقصی که برشمردم، شما به تحصیل کردگان کتابداری نیاز دارید. دردهه ۶۰ ما در کتابخانه دانشکده علوم کارشناس زیست شناسی،‌ کارشناس شیمی،‌ کاردان مهندسی و گرایش فیزیک و .... داشتیم. در کتابخانه های دیگر هم می دیدم که با لیسانس رشته خاصی به کتابخانه آمده بودند. و در مجموع باید بگویم رشته ما ایشان را راضی نمی کرد و در همه مدت درپی این بودند که به رشته خودشان برگردند و دراولین فرصت از کتابخانه می رفتند. هر رشته دانشگاهی علاقه ها و حساسیتهایی در بچه های خودش به وجود می آورد که در این عزیزان علاقه نسبی و سببی به رشته ما نبود و از موضع بالا و از سر شکم سیری به کتابداران و حتی به کاربرانشان نگاه می کردند و همواره در حال ناراضی تراشی بودند.

۵)      فکر خام من می گوید که باید از رشته های دیگر کارشناسی بگیریم و دوره ارشد برای آنها بگذاریم، ‌مطمئن باشیدکه محصول بهتری به بازار خواهیم داد. بیائید این را بطور جدی کارشناسی کنید. یک عضو هیات علمی روزی به من گفت اگر این کار را بکنیم موظفی تدریس اغلب ما پر نمی شود که برای این باید یک فکر دیگری کرد و نباید وقت و عمر جوانانمان را وسیله پر کردن ساعات موظفی خودمان کنیم.  

۶)      تاکیدی هم بر بند ۵ ولی در مورد کتابخانه های نوعا" عمومی بکنم که آنجا هم من معتقدم باید تا اطلاع ثانوی از وجود کارشناسان و کارشاسان ارشد "کتابداری"، "کتابداری و اطلاع رسانی" بعدی  و "علم اطلاعات و دانش شناسی" اخیر،  به همان دلایل بالا استفاده کنیم حتما و قطعا مفید تر خواهند بود.

 

برای کتابخانه های نوعا" عمومی مانند کتابخانه های کودک و آموزشگاهی و مساجد و کتابخانه های عمومی شهری و روستایی  به راه حلی از نوع راه حلهای استاد بزرگوارم نوش آفرین انصاری فکر می کنم. کنکور کتابداری در زمان مدیریت ایشان اختصاصی بود و مهمترین آزمونش کتابخوانی بود. سئوالهایی طرح شده بود که ببینند این که دارد می‌آید به این رشته و قرار است بعد برود در کتابخانه کارکند، ‌اصلا خودش کتاب می خواند یا نه؟ امتحانی هم بود که تقریبا تقلب بردار نبود و قبولیهای این دوره ها، با همه شخصیتهای متفاوت و تفکرات متفاوت تر و بالا و پائینی که در میان دانشجویان آن سه دوره به یاد دارم، این افراد در یک چیز مشترک بودند، ‌همه می خواندند و خوب هم می خواندند و دانشجوی سهمیه ای هم که معنی نداشت و در نتیجه  کلاسها هم خیلی یک سطح و دلپذیر شده بود و من که کم خوان ترین عضو آن مجموعه بودم، به جد از کلاسها و از حضور استادان واقعا لذت می بردم. در آزمون ورودی اولین دوره های ارشد بعد از انقلاب اسلامی که در ۱۳۶۵ شروع شد نیز همین نوع سئوالات را داشتیم. نتیجه این که چند نفر که با سهمیه آمده بودند که هیچ، اینها کمتر اهل خواندن به نظر من می رسیدند، ولی ‌باقی را اهل یافتم.

 

پیشنهاد من برای آزمونهای استخدامی کتابداران کتابخانه های عمومی، دروس کتابداری نیست. اینها همه مدرک کتابداری دارند و همین را کافی بدانیم، به دانش فنی مثلا فهرستنویسی ایشان ۱۰۰% اعتماد کنیم و فرض بگیریم همه خوب آموزش دیده اند بنابراین در آزمونها برای کتابخانه هایی از نوع عمومی که در بالا مثال زدم، فقط آزمون کتابخوانی بگیریم و علاقه مندان را گزینش علمی کنیم. و بعد مصاحبه ارتباط شناسی و خلاقیت با آنها بکنیم و بعد قبل از ورود به کتابخانه آموزشهایی را که ضروری می بینیم به آنها بدهیم و بعد اجازه بدهیم که به کتابخانه های عمومی بروند و از فرهنگ کشور در یک سوی و از زاویه این یادداشت از آبروی حرفه و رشته دفاع کنند.

 

عمرانی، ابراهیم. «یکی از سئوالهای سخت من: کارشناسی، آری یا نه؟ ». سخن هفته لیزنا، شماره ۲۶۷.  ۷ دی ۱۳۹۴.