داخلی
»مطالب کتابداری
»گاهی دور گاهی نزدیک
لیزنا (گاهی دور / گاهی نزدیک 88): عیسی زارعی ، دانشجوی دکتری اطلاعات و دانش شناسی، دانشگاه آزاد واحد همدان: چندی پیش، استاد ارجمندِ دنیای کتاب و کتابداری، جناب آقای دکتر فتاحی، نوشتاری ارزشمند با عنوان «من، یا ما؟ در مقابل هم، یا با هم؟» در یادداشت هفته لیزنا منتشر نمودند که در آن نوشته، بر گذر از منافع فردی و توجه بیش از پیش به منافع جمعی توسط پیشگامان و اساتیدِ رشته نوپای علم اطلاعات و دانششناسی تأکید شده بود. این مسأله به ویژه در فضای تحولات شتابان کنونی که «هر دم از این باغ بری میرسد»، معنا و اهمیت فوقالعادهای مییابد. اینکه برخی از سرآمدان و پیشگامان و به طور مشخصتر و عینیتر، اساتید محترم و محترمه، گاهاً نه تنها رقابت علمی درونگروهی و برونگروهی را که میتواند رویکردهای مثبت و انگیزهبخش برای دیگران و علیالخصوص در محیط دانشجویی داشته باشد، تبدیل به رقابتی ناسالم و به دور از حداقلهای اخلاقمدارانه مینمایند؛ و برخلاف این مَثل مشهور که «حرمت امامزاده با متولی آنست»، قداست عرصه علم و دانش را که حفظ حریم و حرمت آن بر همگان دانسته و بایسته است، کمتر نگاه میدارند؛ و خلاصه اینکه خود تیشه بر ریشه درختی مینوازند که از آن بالا رفتهاند؛ بحث دامنهداری است که شاید در کامنتهای همین یادداشت نیز کمابیش ادامه داشته باشد. گلایهها و شکوائیههای بعضاً تند و تیزی که در گروه بحث نیز هر از گاهی سر بر میآورد و یک چندی جماعتی را به خود مشغول میدارد و بدون حصول نتیجه یا وصول حقیقتی دوباره فروکش میکند. این بحث گرچه در جای خود مهم است، اما موضوع اصلی این نوشتار نیست؛ بلکه به بهانه یادداشت مغتنمی که اشاره شد، در این باره که چرا بسیاری از اساتید و علمای بنام رشته، دل به کار جمعی نمیبندند و مسئولیتهای فراگروهی را به بوته فراموشی میسپارند و اغلب یکه و تنها در دایرهای تنگ و محدود، مسیر خود میروند و حساسیتی به تحولات و چالشها و مشکلات پیرامون این رشته نشان نمیدهند، نکات و زوایایی ناچیزی از این بحث را به فراخور اشاره میکنم، به این امید که این بحث با نظرات انتقادی و سازنده، بیش از پیش صیقل یابد و راهگشا باشد:
1- بسیار گفتهاند و شنیدهایم که ما ایرانیان فاقد روحیۀ کار جمعی هستیم و مثال میآورند که ما در حوزه ورزش، اغلب در عرصههایی مانند کشتی، وزنهبرداری، شطرنج و دیگر ورزشهای انفرادی موفقتریم. کارشناسان برای این مسأله، علتهای مختلفی همچون ترس از نقد شدن، نبود مهارتهای مدنی توسعهیافته، عدم آموزش پایهای و هنجارسازی الگوها، نبود اعتماد یا سرمایه اجتماعی، کمبود روحیه مروت و مدارا، نبود ساز و كارهاي دموكراتيك در ساختار سياسي و اجتماعي و دلایلی از این دست را برشمردهاند (صمدی، 1391). بدیهی است که چنین روحیاتی در همه رشتهها و گرایشها تأثیر غیرقابلانکاری خواهد داشت و یکی از عوامل بازدارنده در مسیر کار و فعالیت جمعی محسوب میشود.
2 - گاهی دیدهایم که افراد در جمعها و نشستهای رسمی، تعریف و تمجیدهای بیش از حد و اندازه نثار هم میکنند و یکدیگر را به عرش اعلی میرسانند، اما همینها در جمعها و گعدههای خصوصی، ناباورانه هر آنچه که زشتی و پلشتی و عیب و ایراد است، به فرد غایب از نظر، نسبت میدهند. ناگفته پیداست که این دوگانگی، تمامی برساختههای ارشادات کلاسهای درس و رهنمودها و نصیحتهای مشفقانه در بین دانشجویان را بر باد میدهد. از سوی دیگر، کافی است تنها بخشی از این گفتهها که بسیاری ساخته و بافتهی ذهنیتهای بیمارگونه است، به فرد مورد اتهام انتقال داده شود، ملاحظه خواهد شد که چه فضای بدبینی و بدگمانیِ خانمانسوزی برای فعالیت گروهی و کار جمعی ایجاد خواهد نمود. لذا صداقت و یکرنگی یکی از لوازمات کار گروهی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. (برای اطلاعات بیشتر و بهتر در این باره و نیز در خصوص برخی دیگر از خصلتهای تاریخی ما ایرانیان به کتاب ارزشمند «جامعهشناسی خودمانی» مراجعه نمایید).
3 - برخی از بزرگان به حکم «سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندند»، در کنج عافیت، گوشه دنجی برگزیدهاند و پلههای درجات علمی را بر پایه انتشار مقالات، یک به یک میپیمایند و طبیعتاً خود را بینیاز از فعالیتی پردردسر میدانند که نه تنها عایدیِ مشخص و مبرهنی برای ایشان در پی ندارد، بلکه حرف و حدیث و «خورد و برد و قاپید و چاپید» را نیز عجالتاً باید به جان خویش نیوش کنند و چنین است که پس از مدتی که از این گونه ناسزاها و شماتتها میبینند و میشنوند، یا دوباره سر در جیب خود فرو میبرند و به کلی عطای کار جمعی را به لقایش میبخشند و یا اینکه مجبورند وقت عزیز خود را به بحث و جدل و «دعواهای حیدری و نعمتی» صرف نمایند که هر دو ضایع کردن عمر و باطل کردن وقت و ویرانی برج و باروی کار جمعی و مشارکت اجتماعی را به دنبال دارد. لذاست که میبینید افرادی را که در دورههایی خوش میدرخشند و خوب کار میکنند و طرحهای نویی درمیاندازند، اما بر اثر همان حوادثی که عرض شد، به یکباره افول میکنند و کناره میگیرند و باز این تسلسل باطل، اغلب تکرار میشود. به همین دلیل است که انجمنهای علمی که قاعدتاً باید در جلب و جذب مشارکت اجتماعی افراد نقش مؤثری ایفا نمایند، گاه خود به عاملی برای کنار زدن و دلسردی مشارکتجویان بدل میشوند و چنین بوده است که به غیر از یکی دو شاخه از انجمن، بقیه در سکوت کامل به سر میبرند و یا اینکه چراغ نیمسوزی را به ضرب و زور روشن نگاه داشتهاند.
4 - بسیاری از خصلتها که از آن به صفات ناپسند یاد میکنیم، ریشه در فرهنگ عمومی و فضای حاکم بر جامعه دارد. فردی که در صف مترو میخواهد به هر نحوی که شده از دیگران جلو بزند و زودتر به مقصد برسد؛ در صف نانوایی سعی در سبقت ناعادلانه بر دیگر مشتریان دارد؛ در هنگام رانندگی در سطح خیابان، کمترین حوصله و صبر و گذشت را از خود نشان نمیدهد؛ و به طور کلی «چون به خلوت میرود، آن کار دیگر میکند»؛ خب این فرد که در همین محیط بالیده و رشد کرده و تربیت یافته است، زمانیکه از بد یا خوبِ حادثه به کرسی دانشگاهی پا میگذارد، بنا به اقتضای طبیعت خویش رفتار میکند و همان اندوختههای بد و خوب را به نوعی دیگر و در قالبی دیگر بروز میدهد؛ گرچه غافل است از اینکه در اینجا و در این موقعیت، هر حرکتی و رفتاری، طیف گستردهتری از جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد و اثرات مخرب و ویرانگر آن بر وجدان جمعی پایدارتر خواهد بود.
5 - بسیاری از جامعهشناسان بر این نکته اذعان دارند که اخلاق و ارزشهای اخلاقی در جامعه ایرانی به ویژه در سالهای اخیر روندی نزولی داشته است. بدیهی است در وضعیت بحران اخلاقی، مجالی برای ارتباط و مفاهمۀ منطقی میان اعضای جامعه ایجاد نمیشود و صد البته روحیه جمعی دچار از هم گسیختگی میشود. نمونههایی از این نوع انحطاط در جامعه علمی را در مواردی همچون سرقتهای علمی، تنزل کیفیت تولیدات علمی، رقابت ناسالم چاپ مقالات در مجلات، نان قرضدهی بر سر درج اسامی نویسندگان مقالات، استفاده ابزاری از دانشجویان برای ارتقای علمی و... میتوان کمابیش حول و حوش تمامی رشتهها و تخصصها مشاهده نمود. فراموش نکنیم که این فرایند ضد ارزشی در محیطی رخ میدهد که قرار است چرخ صنعت و دانش یک کشور را به حرکت درآورد و داعیهدار الگوسازی و اخلاقمداری و در صف اول پستهای مدیریتی و جایگاههای برتر اجتماعی است. بدین لحاظ در چنین فضای آلودهای، انتظار اینکه روندگان و بالندگان چنین محیطی «دست در دست هم دهند به مهر»، سادهاندیشی است، چه رسد به اینکه «میهن خویش را نیز کنند آباد»!
6 - مشارکت داوطلبانه در فعالیتهای اجتماعی، به خصوص فعالیتهایی که عامالمنفعه بوده و در آن علیالظاهر هیچگونه عایدی مشخصی نصیب شخص نمیگردد، اغلب فاقد منفعت آنی است و به قول علمای اقتصاد، زودبازده نیست. از آنجایی که ره صد ساله را یک شبه پیمودن، نیز یکی دیگر از هنرهای ماست، لذا افراد برای پیشبرد اهداف و آرمانها و مقاصد خویش، کمتر معطل راههای پر پیچ و خم همکاری و همیاری با دیگران میمانند و دوستتر میدارند که یک تنه این بار سنگین را بر دوش کشند و نقد اکنون را با نسیه فردا عوض نکنند.
7 - مسأله دیگر اینکه، ضروری است ما همگی، پیش از هر فعالیت و حرکتی، ابتدا هدف از مشارکت در فعالیتهای اجتماعی را برای خود تبیین نماییم. ما با چه هدف و مقصدی قصد ورود به انجمنها و فعالیتهای گروهی داریم؟ آیا آمادگی قربانی کردن منافع فردی در پیش پای منافع جمعی را داریم؟ آیا صفات لازمه همچون از خودگذشتگی و صرف وقت و هزینه شخصی به خاطر کار و فعالیت غیرشخصی را در خود پروراندهایم؟ آیا توانایی تحمل عقاید متضاد و گفتار و نوشتار بعضاً گزنده دیگران را در خود تقویت نمودهایم؟ آیا قادر به تحمل و درک فراز و نشیبها و افت و خیزها در این مسیر پرسنگلاخ هستیم؟ و....
اینها مواردی است که برای جلب مشارکت افراد در فعالیتهای گروهی میبایست مورد توجه و تأمل قرار گیرد، اما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که هر انسان سلیمی دوستدار پیشرفت و تعالی و کسب جایگاه اجتماعی و موقعیتهای برتر و بالاتر و حتی کسب اصطلاحاً پُستهای مدیریتی است و این امر نه تنها ذاتاً عیب و نقصان محسوب نمیشود، بلکه جزو حقوق فردی و اجتماعی اشخاص است. این نکته بدیهی از این جهت لازم به یادآوری است که برخی، هر گونه تلاش و کوشش برای پیشرفت و ترقی را از بیخ و بن، غیراخلاقی میشمارند و جزو صفات رذیله محسوب میکنند. لازم به توضیح اضافی نیست که تلاش برای ارتقا و ترفیع، تنها زمانی ناپسند و غیراخلاقی است که اولاً در این مسیر، حقوق همتایان خود را پایمال نماییم؛ دوماً از هر روش و وسیلهای بدون توجه به پیامدهای ناگوار آن استفاده نماییم و به قولی هدف وسیله را توجیه نماید؛ یا اینکه در کسب این موقعیتهای برتر، رانتهای اختصاصی و راههای میانبری که دیگران به آن دسترسی ندارند، به کار گیریم؛ و گرنه در غیر این موارد، حق طبیعی هر فردی رشد و بالندگی و طی نمودن پلههای ترقی است. لذا این انتظار را نداشته باشیم که هر که قبول مسئولیت میکند و به نوعی خود را در معرض نقد و انتقاد قرار میدهد، هرگونه تلاش فردی برای خود را از او بگیریم و برای هر حرکت و کوششی وی را محکوم بدانیم و آماج حملههای بیرحمانهاش نماییم.
این بحث و گفتگو میتواند از سوی اساتید و صاحبنظران همچنان پی گرفته شود و زوایای گفته و ناگفته بیشتری را بر ما روشن نماید.. امیدوارم باب گفتمان، حتی با کسانی که موافق چنین نظریاتی نیستند، گشایش افزونتری پیدا کند تا دغدغهمندان و دلسوزان را به سر منزل مقصود، رهنما باشد.
منابع:
صمدی، غلامرضا (1391). چرا روحیه کار جمعی در بین ایرانیان امروز ضعیف است؟. قابل دسترس در: http://www.farhangshenasi.ir/persian/node/892
من در طول دو دهه گذشته تلاش کرده ام تا به این موضوع مهم یعنی مشارکت اجتماعی و حرفه ای بپردازم. بسیاری از سرمقاله ها و مقاله های کوتاه و نیز مصاحبه های من هم در این ارتباط بوده است، چه در زمینه انجمن و همکاری انجمنی، چه در مورد تعامل گروه های آموزشی، و چه در فعالیتهای علمی و آموزشی.
البته همانطور که آقای زارعی به درستی مطرح کرده اند، ریشه این مسئله در جاهای دیگری است. اما حرف اصلی من آنست که بیایم از فرد یعنی خودمان آغاز کنیم، یعنی اخلاق فردی را مراعات و تقویت کنیم. در آنصورت بتدریج خواهیم دید که اخلاق گروهی و اجتماعی هم اصلاح خواهد شد.
بازهم باید تاکید کنم که این کار به گذر از منافع فردی و ایثار نیاز دارد
نیک فرجام باشید
فتاحی
غیر از این است که این روحیه در ما و فرزندان ما رسوخ کرده و به قولی در ضمیرناخودآگاه ما تثبیت شده است
همه ی ما می دانیم باید تغییر کنیم ولی نتوانستیم یا نخواستیم که سنگ اول تغییر را بنا نهیم