کد خبر: 48492
تاریخ انتشار: دوشنبه, 28 اسفند 1402 - 08:59

داخلی

»

سخن هفته

شعری برای کودکان: نوروز مبارک باد

منبع : لیزنا
سید ابراهیم عمرانی
شعری برای کودکان: نوروز مبارک باد

لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: شعری برای کودکان: نوروز مبارک باد

 

عید آمد و ما لختیم، نوروز مبارک باد

رفتیم به بابا گفتیم، نوروز مبارک باد

بابا گفت: چه کنم؟ چاره کنم. رومو به دیواره کنم، پرده دل پاره کنم،

خجلت بی حد ببرم، پرده شرمم بدرم

داغ دلم تازه کنم،‌ گریه بی اندازه کنم

از چه سرآغاز کنم؟ سفره دل باز کنم

سفره مردم خالیه، اما لواسون عالیه

مختلسا و مخلصا، دوربریا و رانتیا، سوار می‌شن به زانتیا، پورشه و بنز

 نه پرشیا،

پراید و گاری و الاغ، نرسیده به ساوجبلاغ، دست و پامون می‌شه چلاق، چی بت بگم آخه گولاخ[1]

........

شعار بسه پیاده شو، چند قدمی با هم بریم گپ بزنیم

نوروز پیروز اومده با حاجی فیروز اومده، نوروز ما ایرانیه، دشمن هر ویرانیه،

گرچه که سُفرَم خالیه، ......  اما، ..... نوروز روز شادیه، روز حالی به حالی، حول حالنا.

 

یک سال دیگر هم گذشت. و مانند پنج شش سال گذشته، قلمم نمی‌رود که یک تبریک درست و حسابی نوروزی و عیدی بگم به کتابداری خونده‌هایی که هنوز کار ندارن و به کتابدارایی که سفر‌ه‌هاشون خالیه و جلوی خانواده‌های عزیزشون با سیلی صورت را سرخ نگه‌داشته‌اند.

عمچی بگم؟ بگم بچه ها کار کنید، ما هم سختی کشیده‌ایم؟ بگم باید خودتونو کارِتونو و حرفه‌تونو  به جامعه‌تون بشناسونید و فرهنگ و آگاهی را به میان مردم ببرید؟ فقط یک نگاه تحویل می‌گیرم. نگاهی عاقل اندر سفیه،‌ نگاهی با لبخندی تلخ. آگاهی؟ کدام آگاهی؟ از چه حرف (ببخشید زِر) می‌زنی؟ هر چه مردم نا آگاه تر بهتر؟ هر چه نادان تر، ‌جذاب‌تر(جذب‌پدیر‌تر)، و لبخندی تلخ و تکانش سر، از چه حرف می‌زنی؟ خودت می‌فهمی؟

بله می‌فهمم. همه ما در همین مملکت زندگی می‌کنیم. با همه پست و فرازش. با همه فقری که عمدی به نظر می‌رسد، چون آگاهانه دستانشان در جیب من و شما است و هر سال از ته مانده‌های حساب و کتاب ما، باز تکه‌ای برداشته می‌شود و می بینیم دیگر توان تامین خانوار خود را نداریم. من هم باید همان ارزاق را بخرم که شما،‌ من هم همانگونه باید بپردازم که شما.

بله می‌فهمم چه می‌گویم. من هم مانند شما از هم اکنون به فکر اجاره سال آینده هستم و تورمی که جناب رئیس وعده دادند که همه‌اش را در 402 روی میز نمی‌گذاریم، یک بخشش را نگه داشته‌ایم برای 403 و آرزو می‌کنم که وضعمان از این 3 تر نشود.

بله می‌فهمم و باز اصرار دارم که بیائید و زندگی کنیم. با هر چه داریم، حتی اگر رفته باشیم اندکی پائین‌تر از دورقوزآباد سفلی پشت بامی اجاره کرده‌ایم و چادر زده‌ایم تا ببینیم صاحبخانه‌ای هست که دلش به رحم بیاید، چون مسلم می‌دانیم که دولت رحمی در دلش نیست. نمی‌تواند باشد،‌ چون ابتدا باید چشمها و شکمهای دور وبریهای خود را سیر نگاه دارد و به تجربه می‌دانیم که این چشمها سیرمونی ندارند.

بله می‌فهمم و باز اصرار می‌کنم که تا می‌توانیم، حتی کمرنگ بخندیم، خنده، در هر حالتش ما را شاد می‌کند، و شادی گرما می‌بخشد و شاید این یخ اختلاس و دزدیِ علنی اندکی ذوب شود و قطره‌ای از مایملک واقعی همه مردم از چشمهای سیری ناپذیرشان حتی بصورت مذاب به پایین بچکد و در سفره‌ای بیفتد و دلی را شاد کند.

نوروز بهانه‌ای است که شاد باشیم، شادی را از صورت فرزندانمان و فرزندان این آب و خاک که هنوز بارِ ستم بر شانه‌شان نیفتاده و با اتفاقهای ساده شادند و می‌خندند، قرض بگیریم و با آنها بخندیم و خنده را سرایت دهیم. بیائید زندگی کنیم، با هر چه در دست داریم. بهار و سال نو بهانه‌ای است، نوروز بهانه‌ای است:

زکوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی                  از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیفروزی (حافظ)

بیفروزیم، بله چراغ دل بیفروزیم، گر بیفروزیش رقص شعله‌اش در هر کران پیداست،‌ ورنه خاموش است و خاموشی گناه ما است، بله زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست و همین آتش بیش از 5 هزار سال تاریخ مکتوب برای ما ایرانیها به جا گذاشته، لوح گلین را که در تاریخ کتابداری به یاد می‌آورید؟ این الواح و سنگ نبشته ها و چرمها و پوستها و کاغذها، تا لوحها و شبکه های کنونی، همه به ما می‌گویند، ایران همیشه فراز و فرود داشته و گاهی خیلی زیاد، و همواره مردم زندگی کرده‌اند و شعله‌ها را روشن نگه داشته‌اند و رقص شعله‌ها هم اینک در هر کران پیداست. پرده‌ها را کنار بزنیم و به چشم خود ببینیم که همه ایران در رقص بهارانه است و شعله ها نیز می‌رقصند. پس زندگی کنیم.

نوروزتان مبارک و پیروز، سالی خوش برایتان آرزو می‌کنم. شاد و پربار و پرآرامش.

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی                    که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش                      که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی                            وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است                            حیف باشد که ز کار همه غافل باشی

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف                                    گر شب و روز در این قصه مشکل باشی

گر چه راهی ست پر از بیم ز ما تا بر دوست                        رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد                                    صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

 

---------------

[1] . خنگ

 

عمرانی، سید ابراهیم (1402). «شعری برای کودکان: نوروز مبارک باد». سخن هفته لیزنا، شماره 686، 28 اسفندماه 1402