کد خبر: 16803
تاریخ انتشار: یکشنبه, 20 مهر 1393 - 12:25

داخلی

»

بوی ماه مهر

بچگی هایم در حال و هوای مهندسی بودم

 مدرسه ما روبروی تپه ای (که آن زمان برایمان خیلی مرتفع بود) بود که آن را کوه سنگی می گفتیم و نگهبانی داشت به نام آقای علی پور. اولین دوست من پسر آقای علی پور بود که گاهی با او نزد پدرش می رفتیم و او هم ما را سوار اسبی می کرد که با آن اطراف کوه گشت زنی می کرد.
بچگی هایم در حال و هوای مهندسی بودم

 

 

الفبای آموختن آغاز شد. بیش از 40 سال پیش. بالاخره اول مهر رسید و سعید رضایی که مدتها منتظر این روز بود، راهی مدرسه شد.

 

و اینک اول مهر و خاطرات دکتر سعید رضایی شریف آبادی:

 

آقای دکتر قبل از آغاز الفبای آموختن، از مدرسه، تحصیل، درس و کتاب چه ذهنیتی داشتید؟

در دوره ما رفتن به مهد کودک و حال و هوای مدرسه و کلاس را پیدا کردن عرف نبود، اما بدلیل اینکه فرزند سوم خانواده بودم و برادر و خواهر بزرگتر از خودم هر روز به مدرسه می رفتند و با کیف و کتاب و دفتر مشق خوشحال از مدرسه بر می گشتند خیلی دلم می خواست که من هم زودتر به سن مدرسه برسم و پدر و مادرم برای من هم کیف و کفش و دفترچه و کتاب بگیرند و با لباس یونیفرم- که محدود می شد به یک پارچه سفید روی یقه کت- با خواهر و برادرم برم مدرسه.

 

دوره دبستان را در کجا گذراندید و اولین روز مدرسه چگونه گذشت؟

انتهای خیابان پیروزی فعلی بعد از بلوار ابوذر مدرسه دولتی پهلوی (سابق) که روبروی کوه سنگی بود. یادم هست که با مادرم وارد مدرسه شدیم. بعد از مراسم شروع تحصیلی و خیرمقدم آقای احمد زرکش مدیر مدرسه وارد کلاسهای درس شدیم و من خیلی خوشحال بودم که پشت میز مدرسه نشسته ام.  وقتی هم زنگ تفریح خورد، در گوشه ای از مدرسه که آب زلالی در جوی روان بود زیر سایه درخت کاج با دوستان نو یافته ام ایستادیم. هنوز آن لحظه را پس از نزدیک به 50 سال یادم هست. اون روز تعجب می کردم از بچه هائی که ترس از مدرسه داشتند و گریه می کردند.

 

اولین دوستی که در مدرسه پیدا کردید، را هنوز به خاطر می آورید؟ می دانید اکنون کجاست و چه می کند؟ بهترین خاطره ای که با او داشتید، را برایمان بگویید.

همان طور که اشاره کردم مدرسه ما روبروی تپه ای (که آن زمان برایمان خیلی مرتفع بود) بود که آن را کوه سنگی می گفتیم و نگهبانی داشت به نام آقای علی پور. اولین دوست من پسر آقای علی پور بود که گاهی با او نزد پدرش می رفتیم و او هم ما را سوار اسبی می کرد که با آن اطراف کوه گشت زنی می کرد و بیشتر مراقب اطراف قصر فیروزه بود. متاسفانه خبری از علی پور و بقیه همکلاسیهایم ندارم.

 

بچه که باشی معلم یعنی همه چیز خاصه معلمی که محبوب باشد، معلم کلاس اولتان، خاطرتان هست؟

چهره اش را یادم هست و اول مهر می روم سراغ عکس اول دبستان و چهره مهربان او و بقیه معلم هایم را در دبستان پهلوی می بینم ولی کبر سن فراموشی آورده و اسمش را به یاد نمی آورم.

 

به یادماندنی ترین ویژگی ایشان که در ذهنتان حک شد، چیست؟ اگر یک باره دیگر، فرصت دیدار میسر می شد، به ایشان چه می گفتید؟

به نظر من سخت ترین کلاس برای تدریس کلاس اول دبستان است و معلم من هم مثل همه معلم های زحمتکش با مهربانی تمام زحمت زیادی برایمان می کشید. راستش بعضی از همکلاسیهای من هم خیلی شیطون بودند و خیلی معلم رو اذیت می کردند، ولی معلم کلاس اول من معلم با تجربه ای بود و صدای مهربانش نظم دهنده کلاس بود.

 

از «زنگ تفریح» به عنوان شیرین ترین «زنگ» که بگذریم، دوست داشتنی ترین کلاس در برنامه هفتگیتان چه زنگی بود؟

خوب معلومه زنگ ورزش رو خیلی ها می پسندند و من هم همینطور، اما آن روزها به ریاضی خیلی علاقه داشتم و از درس ریاضی لذت می بردم.

 

از اولین یا به یادماندنی ترین تشویق و تنبیه دوران مدرسه تان برایمان بگویید.

یادم نمیاد در دوران دبستان چه زمانی تنبیه شدم یا اصلا تنبیه شدم یا نه ولی خوب یادمه که پایان کلاس اول بعنوان شاگرد اول وقتی اسمم رو خوندند و رفتم کنار آقای زرکش – که مدیر مهربونی بود- و معلم های خودم ایستادم و جایزه ام رو که یک ساز دهنی بود؛ گرفتم هنوز یادم مونده و بهترین خاطره دوران دبستان من بوده و خواهد بود. اما وقتی کلاس دهم در دبیرستان هدف شماره 3 (چهار راه آبسردار- حوالی منزل شهید رجائی) درس می خوندیم توی بازی بسکتبال با دوستم- آرداک مانوکیان- دعوام شد و کار به دفتر مدیر دبیرستان کشید. وقتی وارد اتاق مدیر- آقای لطیفی که خیلی با جذبه بود و دست سنگینی هم داشت- شدیم، یک کشیده نثار من کرد و یک کشیده هم نثار آرداک که برق از سر هردوی ما پرید و بعدش هم به ما گفت: این کشیده را زدم تا همیشه یادتان باشد دو دوست هیچ وقت با هم دعوا نمی کنند. گرچه این تنها تنبیهی بود که به یادم مانده، اما سعی کردم درس آقای لطیفی را آویزه گوشم کنم. 

 

بهترین و بدترین سال تحصیلی که برایتان خاطره شد، چه سالی بود و چرا هنوز در ذهنتان مانده؟

در دوران دبستان بهترین سال تحصیلی ام چهارم دبستان بود. وقتی از مدرسه دولتی پهلوی به مدرسه ملی (غیرانتفاعی فعلی) دنیای کودکان که نزدیکتر به خونه ما بود شدم دیدم مدیر مدرسه همان آقای احمد زرکش است که مدیر دوست داشتنی و مهربون مدرسه قبلی من بود.

سال دهم دبیرستان هم بدترین سال تحصیلی من بود نه بخاطر کشیده ای که از آقای لطیفی خوردم بلکه بدلیل جابجائی منزل مجبور بود از آن دبیرستان و دوستان چندساله ام از جمله محیط طباطبائی خداحافظی کنم و وارد دبیرستان جدیدی بشوم که اصلا این جدائی را دوست نداشتم.

 

بچه های امروز را که نگاه میکنی، همه همزادپنداری عجیبی با اسپایدرمن، بتمن، بنتن، و ... دارند ما هم دنیایی داشتیم با کلاه قرمزی و مخمل و  الستون و ولستون، شما چطور؟ برایمان از کارتون، سرگرمی و بازی های مورد علاقه تان بگویید؟

در سالهای اولیه دبستان که ما اصلا تلویزیونی نداشتیم ولی بعدها بهترین کارتون مورد علاقه ما، مضحک قلمی بود که داستان دو کلاغ ماجراجو بود و چند سال پیش هم که نسخه بازسازی شده آن را دیدم خیلی خوشحال شدم. اما درباره بازیهای مورد علاقه باید عرض کنم که حیاط مدرسه ما خیلی بزرگ بود و بازیهای مختلفی را در زنگ تفریح می کردم مثل: هفت سنگ، گرگم به هوا، قایم موشک، بیخ دیواری و تاب بازی و بعدها فوتبال و بسکتبال.

 

احتمالا بچه که بودید هیچ وقت فکر نمی کردید در آینده کتابدار شوید، آنزمان دوست داشتید چه کاره شوید؟

من بچه درس خونی بودم و مادرم همیشه میخواست من دکتر بشم که البته منظورش پزشک بود ولی خودم چون به ریاضی علاقه داشتم توی حال و هوای مهندسی بودم.

 

در دوره تحصیل در رشته کتابداری، زمان هایی بوده که از ادامه راه منصرف شوید؟

تا نیمسال سوم گیج بودم و تصمیم جدی برای ادامه تحصیل در این رشته نگرفته بودم و مشروط می شدم ولی زمانی که تصمیم گرفتم همین مسیر را ادامه بدهم کم نگذاشتم و هر روز بیشتر به این رشته و شغل کتابداری و تدریس در این رشته علاقمندتر شدم.

 

اگر زمان برمی گشت و یکبار دیگر می رسیدید به سن 17 سالگی، ( 17 سالگی چون هنوز قبل ورود به دوره تحصیلات دانشگاهی است) باقی راه را چگونه می رفتید؟

اگر نخواهم شعار بدم باید عرض کنم نمی دونم چه مسیری رو طی می کردم که بهتر از مسیر فعلی باشد. اما یک چیز رو توی تحصیل فهمیدم. این رو فهمیدم که شما هر رشته ای را با عشق و علاقه و امید بخونید اون بهترین رشته دنیاست. منهم به رشته ام و به کتابدار بودنم افتخار می کنم.

 

به عنوان آخرین سوال، اگر قرار بود بعد از این مصاحبه، یکی از آرزوهاتون برآورده شود، چه آرزویی می کردید؟

حقیقتش اینه که خدای مهربون بیش از اون که لیاقتش رو داشته باشم آرزوهای منو برآورده کرده، ازش ممنونم و تنها آرزوی باقیمانده ام «عاقبت بخیری» است.

 

اگر مطلبی هست که از ذهن من دور ماند  و شما مایلید درباره آن صحبت کنید، ما سراپا گوشیم.

از زیباترین لحظاتی که در زندگی ام تجربه کرده ام بوسیدن دست مدیر و معلم دوران دبستانم «احمد زرکش» که پس از چهل و پنج سال او را یافتم و بوسیدن دست مرحوم دکتر عباس حری بود که هر دو به گردن بنده حق فراوانی دارند. خدا کند با 4 کلاس سواد و دو کلمه جدید یاد گرفتن حرمت آنانی که کلمه ای به ما آموخته اند را از بین نبریم. همیشه شاد و سربلند باشید.

 

خیلی ممنون. از وقتی که در اختیارمان گذاشتید بی اندازه سپاسگزارم.

برچسب ها :
سلطانیان
|
United Kingdom
|
1398/03/14 - 13:50
0
0
سلام و درود فراوان به استاد رضایی عزیز .چقدر زیبا و دلنشین ، بسیار خوشحالم که افتخار شاگردی جناب آقای دکتر رضایی عزیز رو دارم...سعادتی بالاتر از این نیست برای من..خدا کنه ماهم قدر این استاد عزیز رو بدونیم ...ان شاءالله عاقبت بخیرشوید..
کتابدار
|
Iran
|
1393/08/03 - 13:26
1
2
با سلام
صحبت های ایشان خیلی دلنشین بود مخصوصا اون قسمتی که آرزوشون فقط عاقبت بخیری بود اولین بار که با جناب دکتر سعیدی آشنا می شوم
انشا الله که عابت بخیر شوی
مریم گل محمدی
|
Iran
|
1393/08/01 - 20:05
1
2
مصاحبه بسیار خوب و جالبی بود، واقعا لذت بردم.
با آرزوی شادی و تندرستی روز افزون برای استاد عزیزم
کمالی
|
Iran
|
1393/07/26 - 13:59
2
2
استاد عزیزم دکتر رضایی، نوشته هاتون هم مثل صحبتهاتون دلنشین و مهربانانه است
براتون آرزوی سلامتی دارم...
حاجیلی دوجی
|
Iran
|
1393/07/23 - 16:26
2
3
سپاسگزار همچون معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها راچهره ی مهربان وآرام استاد رضایی فراموش نشدنی است خوشحالم که افتخار شاگردی شمارا میکنم باآرزوی موفقیت روزافزون برای استادبزرگوارم.
محمود زرکش
|
Iran
|
1393/07/23 - 07:51
1
4
جناب دکتر رضایی سلام.هر چه کردم کلامی در وصف محبت و لطف جنابعالی پیدا کنم زبان قاصر بود.امیدوارم بتوانم روزی محبتهای شما را جبران کنم.آرزو میکنم بهترینها در زندگیتان رقم بخورد.
انیسی
|
Iran
|
1393/07/22 - 20:48
3
4
خیلی عالی بود. با تشکر از لیزنا و با آرزوی "عاقبت بخیری" ؛) برای دکتر رضایی عزیــــــــز
فهیمی فر
|
Iran
|
1393/07/22 - 19:47
3
5
خوشحالم همواره دکتر رضایی عزیز به عنوان یکی از پرنشاط ترین اساتید گروه علم اطلاعات و دانش شناسی در میان دانشجویان هستند و همیشه باعث دلگرمی آن ها بوده اند.
مصاحبه ی ایشان نیز فوق العاده قشنگ بود
قاسم پور
|
Iran
|
1393/07/22 - 07:58
3
3
اولین درس دوره کارشناسی ارشد رو از شما یاد گرفتم "انتقاد پذیری" شاید باورتون نشه ولی تا آن زمان همیشه عادت به تعریف داشتم. موفق و پیروز باشید.
خدیجه مرادی
|
Iran
|
1393/07/22 - 07:56
4
6
با سلام
استاد ارجمند و گرامی
از اینکه افتخار شاگردی شما را پیدا کردم از صمیم قلب خوشحالم و خداوند را شاکر.
انشالله همیشه سربلند پرتوان و سلامت باشید
مریم سپیانی
|
Iran
|
1393/07/21 - 10:56
2
9
به اندازه چندساعت توفیق حضور داشتن در جلسه ی درس شما، افتخار دارم که بگم شاگردیتون رو کردم.
«موفق» و «سالم» و «سربلند» باشید استاد عزیزم.
کتابداری
|
Iran
|
1393/07/21 - 01:01
1
5
با سلام
مصاحبه عالی بود یکی از بهترینهای این بخش.با آرزوی سلامتی برای دکتر رضایی عزیز و بزرگوار.
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: