کد خبر: 41996
تاریخ انتشار: سه شنبه, 24 تیر 1399 - 07:59

داخلی

»

کتابخانه‌های عمومی

در نشست «گفتگویی درباره پایان قرن آمریکایی» مطرح شد؛

تناسب شخصیت هالبروک با واقعیت آمریکا

منبع : پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور
در ادامه سلسله نشست‌های کتاب‌محور با موضوع بررسي امكان‏پذيري مساله زوال براي امريكا، نشست «گفتگویی درباره پایان قرن آمریکایی» با بررسی کتاب «گزینه ما» نوشته ‌جورج پکر و با بررسی شخصیت و فعالیت‌های ریچارد هالبروک از دیپلمات‌های سابق آمریکایی برگزار شد.
تناسب شخصیت هالبروک با واقعیت آمریکا

به گزارش لیزنا، نشست «گفتگویی درباره پایان قرن آمریکایی» بر مبنای کتاب «گزینه ما» نوشته ‌جورج پکر که به «ریچارد هالبروک و پایان قرن آمریکایی» می‌پردازد، یکشنبه ۲۲ تیر ماه با حضور الهام کدخدایی، عضو هیأت علمی دانشگاه مطالعات جهان برگزار و به صورت زنده از طریق فضای مجازی پخش شد.

الهام کدخدایی، عضو هیأت علمی دانشگاه مطالعات جهان در این نشست درباره این کتاب و شخصیت محوری آن گفت: ‌ریچارد هالبروک از دیپلمات‌های شناخته شده آمریکایی بود که نقش بسیار موثر و مهمی در قرارداد دیتون و مداخله آمریکا در جنگ بوسنی و حوزه بالکان و پایان این جنگ داشت. وی در سال های پایانی عمر خود دستیار هیلاری کلینتون در وزارت امور خارجه آمریکا بود و ‌جورج پکر در کتاب خود با عنوان «گزینه ما: ریچارد هالبروک و پایان قرن آمریکایی» به بهانه زندگی نامه و کارنامه عملکرد هالبروک به عنوان یک دیپلمات آمریکایی، به بررسی سیاست خارجی آمریکا و کمرنگ شدن قدرت آن به ویژه در دهه اول قرن بیست و یکم پرداخته است.

وی افزود: شناخت آمریکا به واسطه کتاب‌هایی که در این زمینه منتشر می‌شود، اتفاق خوب و مثبتی است. چرا که بیوگرافی‌ها و واقعیت مختلفی درباره شخصیت‌ها و برهه‌های تاریخی حساس این کشور وجود دارد که در شکل گیری نگاه و سیاستگذاری ها بسیار موثر بوده و خواهد بود. بر این اساس کتاب «گزینه ما: ریچارد هالبروک و پایان قرن آمریکایی» تمرکز بر شخصیتی دارد که می‌توان آن را آیینه تمام نمای آمریکا دانست. به عبارتی نویسنده در این کتاب‌قصد دارد نقاط قوت و نقاط ضعف آمریکا را از روی بررسی این شخصیت به ما معرفی کند.

این تحلیلگر سیاسی در ادامه درباره نویسنده این کتاب گفت: جورج پکر عموما به عنوان منتقدی مطرح است که انتقاداتش سطحی بوده و زیاد وارد عمق نمی‌شود. البته نگاه او در این کتاب نگاه جانبدارانه‌ای نیست و تلاش دارد نشان دهد که قصد تخریب و یا تقدیس ریچارد هالبروک را ندارد. او سعی می‌کند نگاه واقع گرایانه ای داشته باشد و هالبروک را فردی با عظمت او نسبی و تقریبی معرفی کند که هیچگاه به آن قله‌ای که بواسطه زحماتش باید می‌رسید، دست نیافت. به عبارت دیگر روندی که از زندگی او ارائه می‌دهد، می‌توان برای آمریکا نیز درنظر گرفت.

کدخدایی همچنین درباره دلیل پرداختن نویسنده به این شخصیت برای قیاس با واقعیت‌های آمریکا، گفت: دلیل انتخاب نویسنده این بوده است که هالبروک دارای شخصیتی ویژه بود؛ به طوری که عنوان می‌کند زمانی که او وارد اتاقی می‌شد همه  را تحت تأثیر خود قرار می‌داد و همچنان تا آخرین لحظات زندگی خود در بیمارستان نیز همین‌گونه بود. به همین تناسب آمریکایی ها معتقدند که "ما ارزش‌های والا و جهان شمولی داریم که می‌توانیم آن را به سایر کشورها صادر کنیم" و با همین نگاه و قائل بودن حق تأثیرگذاری در سایر کشورها، با هالبروک تناسب پیدا می‌کند. اگرچه نویسنده قصد دارد این شخص را به عنوان نماینده آمریکا معرفی کند، اما لزوما همه آمریکایی ها به این موضوع اعتقاد ندارند.

این عضو هیأت علمی دانشگاه مطالعات جهان به تجربه هالبروک در جنگ ویتنام اشاره کرد و گفت: جنگ ویتنام یک تجربه تلخ برای هالبروک بود؛ نقطه عطفی که باعث شد برخی از سیاستمداران سرخورده شوند و برخی نگاه صلح طلبانه پیدا کنند؛ اما نگاه هالبروک این بود که نباید اصلا این اتفاق می افتاد، اما در هر حال این نگاه حاکم بر سیاست آمریکا نبود. او هیچ شناخت و تصوری از ورود به جنگ ویتنام نداشت. همین اتفاق هم به دلیل عدم شناخت کافی در عراق رخ داد و همین گونه اتفاقات باعث شد ظاهر مدعی آمریکا را از بین برد.

وی در ادامه درباره نقش هالد بروک در جنگ کوزوو توضیح داد: او معتقد بود که در بحث کوزوو عملکرد موفقی داشته و به همین واسطه توقع دریافت نوبل را هم داشت. در قرن آمریکایی همین دوره را می‌توان به عنوان دوره طلایی آمریکا بدانیم. چراکه این اقدام یک کار صلحطلبانه بود که خیلی زود توانست یک صلح پایدار را ایجاد کند. این اقدام باعث شد این موضوع تثبیت شود که می‌توان برای ایجاد صلح، مداخله نظامی کرد. اما در اتفاقات عراق، افغانستان، پاکستان و فعالیت‌هایش در حوزه اروپا موفقیتی نداشت و این تجربه تکرار نشد.

کدخدایی در تشریح مفهوم واژه «افول» که در کتاب جورج پکر به آن اشاره شده گفت: ابتدا باید اشاره کنیم که این افول یک واقعیت است، موضوعی که در شعار ترامپ که می‌گوید "بیایید آمریکای بزرگ را دوباره درست کنیم" هم روشن است. آمریکایی‌ها در حال صحبت در باره گذشته از دست رفته‌ای هستند که هیچ یک تعریف مشخصی از آن دوره ندارند. نویسنده به صورت مفصل توضیح داده که چرا و چطور این افول اتفاق می افتد. البته اشاره می‌کند که با توجه به اختلافات داخلی آمریکا دلایل مختلفی برای این افول عنوان می‌شود برخی مداخلات آمریکا در دنیا را دلیل این افول و برخی کمرنگ شدن نقش آمریکا در دنیا را دلیل آن می‌دانند.

وی با اشاره به اینکه "منظور از افول در این مباحث به معنای فروپاشی و یا محو شدن از صفحه روزگار نیست  عنوان کرد: نویسنده در کتاب قبلی خود که آن را می‌توان به معنی "افول" ترجمه کرد عنوان می‌کند که آمریکا همیشه از این افول ها داشته و اغلب این موضوع باعث تقویت آمریکا شده است. یعنی در نهایت آمریکایی‌ها این امیدواری را دارند که باز به روزهای اوج خود بازگردند. بر همین اساس من این کتاب و این نگاه را در رده مباحث برتری گرایی در آمریکا می‌بینم.

این تحلیلگر سیاسی درباره نگاه آمریکا به اسلام و ایران نیز گفت: به طور کلی از ۱۱ سپتامبر به طور علنی و قوی اسلام به اشکال مختلف و عناوین مختلف، به «دیگری» آمریکا تبدیل شد و به شکلی قوی در گفتمان آمریکایی و رسانه‌ای مطرح شد، اما واقعیت هایی که در عراق و افغانستان با آن رو به رو شدند ورق را برگرداند. اگرچه از سال ۱۹۷۰ موضوع «ایران» برای آنها مطرح بوده، اما در ادامه به مرور زمان موضوع «ایران» برای آنها شدت گرفت و پروژه‌های ایران هراسی کلید خورد و حتی در سطح دانشگاهی و ادبیات سیاسی، تحلیل های بسیاری ارائه شد که ایران و دنیای اسلام را به عنوان دیگری مطرح کردند.