کد خبر: 43421
تاریخ انتشار: دوشنبه, 18 اسفند 1399 - 10:36

داخلی

»

سخن هفته

سازماندهی دانش و چالشهای فرعی و فردی؛

دار و دسته یا خط و مرز

منبع : لیزنا
سید ابراهیم عمرانی
دار و دسته یا خط و مرز

لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر:  باید تلاش خودم را بکنم که هم صراحت را حفظ کنم و هم خدای ناکرده کسی را نرنجانم. و باید طوری بنویسم که این حس پدید نیاید که از بالای برج عاج دارم نگاه می کنم. و نیز باید از دوست عزیزی که دوستانه و با صراحت به نقد من پرداخت تشکر کنم، هر چند که نقد را باید بشنوی و پاسخ ندهی و خود درباره آن فکر کنی و در رفتارت آثارش را پی بگیری، با اینهمه با گذشت سه هفته، فکر کردم که صحبت را به اشتراک بگذارم، شاید دیگران هم بخواهند نقدهای بیشتری طرح کنند.

داستان درباره حوزه سازماندهی منابع است. مطلبی جدی برای بسیاری از کتابداران، در حرفه و در دانشگاه. قبلا شاید در سخن هفته‌های آغازین در هشت یا نه سال پیش نوشتم که برای من در میان کارهای کتابخانه، مهمترین بخش، خدمات به مراجعه‌کنندگان است. همه تئوری و عمل ما به ارتباط استفاده کننده و اطلاعات ختم می‌شود، با اینهمه در میان درسهای کتابداری، فهرستنویسی، یا همین سازماندهی فعلی، برای دانشجویان کتابداری از درسهای دیگر متفاوت است. شاید به این دلیل که حس یادگرفتن مقوله تازه را بیشتر از دیگر دروس به ما می‌داد. بارها در دفاع دانش‌آموختگان خودمان در برابر دیگران و روسا دیده‌ام، اولین چیزی که می‌گویند این است که ما فهرستنویسی بلد هستیم و رده بندی خوانده‌ایم، حال آنکه کار مهم ما سازماندهی نیست، خدمت است و سازماندهی را هم برای بهتر کردن خدمت انجام می‌دهیم.    

در دبیرستان، فکر می کنم سختگیرترین معلمان، معلمان دروس ریاضی بودند، و همیشه من از آنها می‌ترسیدم، و با اینکه درسهای فارسی و املا و تاریخ مرا بیشتر مجذوب خودش می‌کرد ولی هیچوقت جزئی از افتخارات محسوب نمی‌شد و فقط باید ریاضی‌ات خوب باشد که روی تو به عنوان آدم حسابی، حساب باز کنند. توی رشته ما هم درس فهرستنویسی همین شکل را داشت و در دوران فعلی، دانشجویان بگویند که هنوز همین حال و هوا هست یا نه؟ احتمالا نه. چون اغلب کسانی را که می‌شناسم که دارند این درس را ارائه می‌کنند، حتی یک بار هم در محیط واقعی فهرستنویسی نکرده‌اند. و هرگز برنامه فهرستنویسی و دستنامه فهرستنویسی کتابخانه خودشان را ننوشته‌اند، که در موارد مختلف چگونه باید تصمیم گرفت. این گونه معلمان، درسی کاملا عملی را از روی جزوه یا کتابی که گاهی خودشان هم بر محتوای آن اشراف کافی ندارند تدریس می‌کنند.

بگذریم، داستان اینطوری شروع شد که فردای پیش نشست سازماندهی اطلاعات کنگره ششم، در 15 بهمن 1399 برخوردی عزیز و محترم داشتم با همکار جوانی که ایشان هم به حوزة سازماندهی علاقه نشان می‌دهند. صحبتی را شروع کردیم و در میان صحبت جایی احساس کردم که یا نمی‌تواند حرفش را بزند و یا نمی‌خواهد بگوید و معذوراتی دارد و  خواهش بسیار کردم که بگوید و قول دادم که آمادگی شنیدن هر انتقادی را دارم و بالاخره او که بسیار هم از نگاه من انسان موجهی است، به من گفت، استادانمان می‌گویند، که فلانی در سازماندهی کسی را قبول ندارد و فقط خودش و دار و دسته خودش را قبول دارد. و فلانی یعنی بنده، ابراهیم عمرانی. البته که به فکر فرو رفتم و اولین سوال از خودم این بود که این دار و دسته چه کسانی هستند؟ واقعا دار و دسته دارم؟ اصلا من کی هستم که بخواهم دار و دسته درست کنم و در مورد کار دیگران نظر بدهم؟ مگر در حوزه سازماندهی چکار کرده‌‌ام؟ که حالا ادعایی داشته باشم و بخواهم کسی را قبول داشته باشم یا نباشم؟

در این چند روز خیلی دنبال دار و دسته‌ام گشتم، هر کدام از دانشجویانی که به نوعی با من کار کرده‌اند بعد از فارغ‌التحصیلی یا پایان پروژه، جز دوستی همیشگی دیگر ارتباط جدی با آنها ندارم و کاری نمی‌خواهم بکنم که نیاز به دار و دسته داشته باشم. هیات علمی هم نیستم که اگر از نوع نامرغوب آن باشم، نیاز به کارهایی خلاف شئونات برای ارتقاء داشته باشم. دار و دسته می خواهم که با آن چکار کنم؟ می‌خواهم منافعی برای خودم تامین کنم؟ می‌خواهم نانی قرض دهم؟ که روزی نانی پس بگیرم؟ می خواهم هوای من را داشته باشند که از نمد بودجه‌ای که برای آموزش نیروی انسانی در دانشگاهها از بودجه عمومی دولت درنظر گرفته می‌شود کلاهی گیرم بیاید؟ من می‌شوم راهنما تو بشو مشاور و وقتی تو شدی راهنما، اسم منو به عنوان مشاور بگذار. من اسمت را می‌گذارم توی مقاله‌ام،  تو هم اسم منو بگذار توی مقاله‌ات. من تو را به عنوان داور دعوت می‌کنم و تو هم مرا به عنوان داور دعوت کن؟! من به تو استناد می‌دهم و تو به من استناد بده. من در این چرخه‌ی از نظر خودم ناپسند و منفور، ‌حتی اگر خدای نکرده بخواهم، هیچ جایگاهی ندارم. من در این روابط غیر سالم که بیائید هوای هم را داشته باشیم، خوشبختانه هیچ منافعی ندارم. قرار نیست در این سن و سال هم پست جدیدی بگیرم که نیاز به دار و دسته داشته باشم. باور بفرمائید افتخاری هم نمی خواهم کسب کنم، جای کسی را هم قرار نیست بگیرم. برای چه کاری دار و دسته درست کنم؟

یک بار هم چند سال پیش در پاسخ به شبه استادی که مستقیما در چشمان من نگاه کرد و گفت ما باید هوای هم را داشته باشیم، درهمین ستون پاسخ دادم ، ‌در برابر چه کسی هوای هم را داشته باشیم؟ در برابر دانشجویان؟ یعنی هر کاری دلتان خواست و کردید صدایم درنیاید؟ چه انتظار ناپسندی.

عزیزان من، سوگند می‌خورم که دار و دسته ندارم ولی به جای آن مرزبندی مشخص دارم که شاید همین عده‌ای را آزار داده که از آنها عذرخواهی می‌کنم. همین که می‌گویم کسی که در عمرش هیچ وقت سازماندهی در محیط واقعی نکرده، با کسی که در این حوزه زحمت کشیده و حالا دارد درس می‌دهد و یا پژوهش آبکی می‌کند تفاوت دارد، تازه استادان را که نیت کرده اند بی وضو صد شِبهِ مقاله در یک ماه متتشر کنند و به درجه استادی برسند را اذیت کرده است. من بارها نوشته ام، و اینجا هم باز با زبان دیگری می نویسم. من استاد دانشگاه و آموزشگر یا پژوهشگر سازماندهی نیستم. من یک کتابدارم، یک کتابدار حرفه‌ای که در همه کارهای حرفه‌ای خودم، تلاش می کنم کمی هم بخوانم.

بارها برایتان نوشته‌ام که فارغ التحصیلی که وارد کتابخانه یا موسسه‌ای اطلاع‌رسانی می‌شود و فقط کار و کار و کار می‌کند، و هرگز نمی‌خواند و خود را به روز نمی‌کند، بعد از مدتی خودش را تکرار می‌کند. بدون خواندن نمی‌تواند ایده‌هایش را تازه کند و پس از مدتی افسردگی از آن کار پیدا می‌کند. و عکس داستان هم همین است، کسی هم که فقط می‌خواند و جزوه از بر می‌کند و می خواند و تحقیق .... می‌کند، و هرگز درگیر کار واقعی نشده، و به کاربر نهایی پاسخ نداده، نهایتا می‌شود، استادی با صدها تالیف که امیدواریم تحقیقاتش به درد کتابخانه و حوزة علوم اطلاعات  بخورد و در حالت بدش می‌شود استادی صاحب جزوه‌ای که در خواب هم ان را با خود به رختخواب می‌برد. فقط ادعا دارم که کتابدارم و برای همه کارهای حرفه ای خودم سعی می‌کنم تازه های مرتبط را بخوانم و بس.

ابتدای امر گفتم و تکرار می کنم، در درجه اول من کسی نیستم که بخواهم دیگرن را ارزیابی بکنم و اگر هم کرده‌ام، اشتباه کرده‌ام و عذرخواهی می‌کنم. اینکه بگویم من فلانی را قبول دارم و بهمان را قبول ندارم، به نظرم نه زیبا است و نه درست. ممکن است بگویم این اثرش را دوست دارم و این کارش به نظرم ضعیف تر است. خوب، کار را می توان ارزیابی کرد ولی شخص را خیر. داوری آثار مرسوم است، لیکن داوری افراد، جز خاله‌زنک بازی نتیجه‌ای نخواهد داشت. پس من اصلا عددی نیستم که حرفم درباره دیگران محلی از اعراب داشته باشد، من کسی هستم که سالها فهرستنویسی کرده‌ام و الآن هم ادامه دارد و هر روز در گیر هستم. حدود 80 پروژه و بازسازی یا راه‌اندازی کتابخانه و مرکز اطلاع‌رسانی از سال 1355 تا کنون در کارنامه دارم که فقط همانها مرا دلخوش می‌کند.  در کنارش مراوده با نرم افزار نویسان در شکلهای مختلف، به من کمک کرده، که زبان ایشان را بفهمم و بتوانم در تیمهای ایشان کار کنم، حتی در همین روزها که در تیم نرم افزار مدیریت دانش دانشگاه تهران هستم و برای هر خط برنامه و هر گردش کاری ساعتها وقت می‌گذارم و می خوانم و می نویسم.  اینکه خوب است یا بد ، سمبل کاری است یا کار خوب است، شما قضاوت کنید. همه کارهای من مشخص و درمعرض قضاوت است، ولی خواهش می کنم فقط از دریچه نگاه حرفه ای به آن نگاه کنید. من محقق و آموزشگر نیستم، کتابدارم.

هر چه دارم در شاگردی بزرگان حرفه یاد گرفتم که باید بخوانم و تجربه کنم و باید وجدانم راهنمای کارم باشد، و فهرستنویسی را با فروش فهرستبرگه یا رکورد فروشی به هر قیمت مخلوط نکنم. و هر جا و با هر تیمی کار کرده‌ام اجازه نداده‌ام همکارانم از داده‌های شصت کتابخانه در شبکه پارس آذرخش و نوسا و لیب آی آر و یا حتی ورد کت ایزو بگیرند و تحویل کارفرما بدهند و اسم این کار را بگذارند سازماندهی.  خوب می‌دانم، این کار جز لطمه برای کتابخانه‌ها و برای سایر کتابداران هیچ  ندارد. فقط کوتاه مدت یک برچسب پشت کتاب می‌خورد و "دیتا فروش"، یا "رکورد فروش"حاصل ایزونویسی‌اش را به پول می‌رساند و بس. و نام جنس تحویلی فهرست نیست، ملغمه‌ای‌است در هم جوش با ظاهری فهرست‌وار که کارفرمای غیر کتابدار ممکن است همان را بپذیرد، لیکن موردپذیرش من نیست. پس در حوزه حرفه‌ای هم کار است که مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و یک کار خوب است و یک کار ضعیف، همانطور که در حوزه دانشگاهی هم یک اثر خوب است و یکی ضعیف.

خوب، عرض کردم خدمتتان، این بنده کمترین، به همه چیز از نگاه حرفه‌ای نگاه می‌کنم، همانطور که پژوهشگران و اعضای هیات علمی از زاویه‌دیگری به کار نگاه می‌کنند که نگاه من نیست ولی محترم است و باید این هر دو مکمل یکدیگر باشند که اگر در کشوری این اتفاق بیفتد، موفق محسوب می‌شود. خوب، باید بگویم که حتی وقتهایی که از من می‌خواهند که مشاوره‌ای در پایان نامه‌ای یا طرحی و پروژه‌ای بدهم، از دید حرفه‌ای وارد می‌شوم که یا جستجویی تازه برایم محسوب می‌شود، یا با فعالیتی جدید. آشنا ‌می‌شوم که می‌توانم در کتابخانه‌ام بکار بگیرم. همانطور که بخشی از استادان امروزین ایران از این دید ممکن است نگاه کند که از این مطلب چند تا مقاله آی اس آی بیرون می‌آید.

کسی که به امثال من که کارمان سازماندهی است، رجوع می کند باید تکلیفش مشخص باشد، که دارد می‌آید سراغ حرفه، و باید نتیجه عملیاتی داشته باشیم و آن هم در محیط واقعی یا شبیه‌سازی شده که الحمدلله با لطف عزیزان شرکت نوسا، تا اینجا نرم افزار ققنوس این شرکت در خدمت 5 دانشجوی دکتری به عنوان محیط کار واقعی قرار داده شده و یکی  سال گذشته دفاع شده، و یکی همین دیروز 17 اسفند 99 و سه نفردیگر در حال کار. کارهای انجام شده، همه در محیط واقعی هستند و دنبال کارهای پژوهشی در حد مقایسه و مقابله و امکان سنجی و گسترش نیستند. دارند با "مدل مرجع مفهومی شورای جهانی آرشیو"، اطلاعات واقعی در محیط وب معنایی وارد ققنوس می‌کنند و تجربه و تحقیق می‌کنند، ممکن است نقصها و کمبودهایی هم داشته باشد، چه نواقص استاندارد، چه نواقص نرم افزار و چه نواقص فهم اتفاقات و تصمیم گیریها. و حاصل این تجربه یک هستان‌شاسی یا انتولوژی پس همارای واقعی است که همه روابطش ترسیم شده، و شکل گرفته است.

من از حرفه می آیم نه از تحقیق. ببینید در حرفه دیگر جای معلق زدن و ردیف کردن یک سری جملات نصف فارسی و نصف بیگانه نیست، که آدم روبرو را گیج کنی و خودت هم نفهمی چی می‌گی و آدم روبرویت هم نفهمد و فقط مجبور باشد سر تکان دهد که احساس نکنند هیچ چیز نفهمیده است. دست کم این را در سال 21 از قرن 21 دیگر می‌دانیم که لباس نو امپراطور در واقع، برهنگی محض است. امیدوارم آنقدر شهامت داشته باشم که مانند آن کودک در جمع تماشاچیان امپراطور بتوانم فریاد بزنم امپراطور چرا لخت است؟

ببینید اینجا دیگر جای ترجمه کردن صفحه اول وب‌سایت یک استاندارد یا پلتفرم یا فرانمای جدید و سخنرانی درباره آن نیست،‌ که برای ارتقاء انجام می‌شود، اینجا کار واقعی است. روبروی کاربر هستید، نه دفاع پایان نامه و چاپ مقاله. اینجا حرفه است و جای سخنرانیهای پرطمطراق با استفاده از عبارتهایی نیمه فارسی و نیمه انگلیسی که ستار‌العیوب و پوشاننده نقصها است، نیست. حرفه محیط واقعی است و اشکالها دراولین کار جدی بیرون می‌زند و کار کتابداران بیچاره دوباره‌کاری و چندباره می‌شود، که هر زمان بفرمایند از این چند باره کاریها خاطرات بسیار در این چهل سال اندوخته دارم. این عزیزانی که با شیوه گردآوری ترجمه شده‌اند محقق سازماندهی، تا به حال یک بار داده تبدیل کرده‌اند و در نرم افزار ریخته‌اند، و روزها در پی روزها با یک تیم نشسته‌اند که داده ها را ویرایش کنند، و بعد از دو هفته و گاهی بیشتر به این نتیجه برسند که این کار شدنی نیست؟ و کار چندین روز یک تیم، برباد رفته باشد.

اینجا دیگر جای ارائة داده های ساختگی و پایان نامه سازی نیست. من هر گز اساعة ادب به محضر استادان بزرگ و  استادان با وجدان و استادان حرفه‌ایمان که الحمدلله تعدادشان ده برابر شبه استادان است، نمی‌ کنم، روی سخنم با آنان است  که در یک رشته که باید آدم حرفه‌ای تربیت کنند، طرف را وادار به داده سازی می‌کنند و پایان نامه‌ای دفاع می‌شود و مقاله‌ای که هیچ ارزش افزوده‌ای برای مردم ایران ندارد. کاری در جهت حفظ مومن ونه حفظ ایمان.

بارها نوشته‌ام که اگر پوری سلطانی در سازماندهی نامی است و اگر زهرا شادمان و ماندانا بهزادی و زهره علوی و شیفته سلطانی و رحمت فتاحی نامی از خود گذاشته‌اند، ، دلیلش این است که از حرفه شروع کرده‌اند، و الآن هم که دارند به سازماندهی می‌پردازند با پیش زمینه واقعی دارند پژوهش می‌کنند و می‌شوند آدمهای ماندگار. در کار سازماندهی خیلی به ندرت برخورد کرده ام با کسی که کار در محیط واقعی نکرده، ولی پژوهش واقعی داده باشد. حتما هستند و من نمی‌شناسم، ولی واقعا نمی‌شناسم. ببینید حتما نباید در کتابخانه کار کرده باشد. در دنیای فناوری، هم اگر کار جدی و حرفه‌ای کرده باشد،‌ بسیار عالی است و قابل احترام. من می توانم در گرایش فناوری در رشته خودمان و از فناوران از بهرام نجفی و حسن باقری و علیرضا انتهایی و امید حجتی نام ببرم که دارند کارهای خوبی انجام می‌دهند که برای حوزة ما بسیار مفید و خوب بوده و هست.

خوب من مرز بندی خودم را گفتم و بار دیگر سوگند یاد می‌کنم که اهل مرید و مرادیازی نیستم و اهل دار و دسته سازی و بازی هم نیستم، و شاید به همین دلیل مورد اعتماد دار و دسته ها و باندها هم نیستم. فکر نمی‌کنید که آنانکه زندگی را جز درون حلقه و باند نمی‌‌بینند، باور ندارند که ممکن است یکی هم بدون باند باشد که کافر همه را به کیش خود پندارد؟ من تلاش کردم نظر شخصی خودم را خیلی صریح بنویسم که دیگران هم با همین صراحت و از زاویه مقابل بنویسند تا در همین ستون منتشر کنیم، و شاید دری باز شود، به روی کاری جدی تر که شکاف بین رشته و حرفه را کمتر و کمتر کند.

آنان که در نشست سازماندهی  کنگره پنجم حضور داشتند حتما به یاد دارند و اگر کسانی نبوده اند و یا یادشان نیست به آرشیو انجمن بروند و فیلم یا صوت آن جلسه را ببینند یا بشنوند. در آنجا من با همین زبانی که در اینجا می‌خوانید صحبتهایم را عرض کردم. در آنجا استاد و پژوهشگر خوب و زحمتکش حوزه سازماندهی ایران جناب آقای دکتر طاهری از زاویه پژوهشهای خودشان صحبت کردند و در نوبت دوم، من سوالی را همراه با توضیحی از آقای دکتر طاهری پرسیدم که بازگو می‌کنم. من عرض کردم، دوستان همه دیدید که آقای دکتر طاهری هم درسشان را خوب خوانده و بلد هستند و هم درسشان را خوب ارائه می‌کنند ..... و این را با صمیمیت گفتم. ایشان یک دانشگاهی و عضو هیات علمی است و وظیفه اش همین است. باید بخواند و پژوهش کند و آموزش دهد. حال اگر تجربه هم کنارش هست که خیلی عالی است. .... و در ادامه این سوال را مطرح کردم، خوب الآن بفرمائید ما نتیجه تحقیقات شما را چکار کنیم؟ کدام شرکت نرم افزاری الآن نتایج این پژوهشها را می‌خواهد تبدیل به نرم افزاری کند که کتابداران ما در کتابخانه‌ها و مراکز اطلاعات استفاده کنند؟ و اگر نکنند، کتابداران ما چه باید بکنند، کتابدارانی که مغهور گوگل شده اند و روز به روز کارشان را بیشتر از دست می‌دهند. کتابدارانی که بدون تجربه وارد کتابخانه می‌شوند و دانش کافی هم ندارند و مجبور می شوند کارشان را برون سپاری کنند. اوضاع اقتصادی خراب است و شرکتها و افراد، کار را به هر قیمتی می‌گیرند که امورات معاش بگذرد و نتیجه‌اش می‌شود دیتا فروشی. داده هایی که غیر قابل تبدیل به استانداردها و مدلها و فرمتهای جدید است. 

من مرز بندی کوچکی در کار دارم که عرض کردم. آیا این چیزی که تحقیق شده و این نتیجه‌ای که به دست آمده می‌تواند مشکلی از کتابخانه‌ها در حال حاضر و یا در آینده نزدیک حل کند یا خیر؟ اگر ببینم شخصی دارد در این جهت می‌رود، من هم دنباله روی او خواهم بود و در غیر اینصورت، می‌خوانم و رد می‌شوم و می‌گویم، خوب این هم همان دو خاصیت قبلی را داشت، دکتر شدن یک دانشجوی دیگر و ارتقا یک عضو هیات علمی. و خوب به من مربوط نیست که اصلا خوب است یا نه؟ من کارم را می کنم، چون در کتابخانه هستم و همین الآن باید بدانم که اگر بخواهم در کتابخانه خدمت نوینی به مراجعانم بدهم، امکان استفاده از این پژوهش مهیا است؟ یا در آینده نزدیک مهیا است یا نه.

به کار دانشگاهی و دانشگاهیان باور جدی دارم، بسیاری چیزهایی که داریم استفاده می کنیم، توسط دانشگاهیان در کشورهای مختلف تحقیق شده و به استفاده رسیده، و آرزو می کنم که در کشور من هم تحقیقات دانشگاهی بعد از اینکه فارغ التحصیلش را بیرون داد، و بعد از اینکه استادش ارتقاءش را گرفت، نتایج، به درد کتابخانه یا مرکز اطلاعاتی هم بخورد.

عمرانی ، سید ابرهیم. «سازماندهی دانش و چالشهای فرعی و فردی ؛ دار و دسته یا خط و مرز ». سخن هفته لیزنا، شماره 530، 18 اسفند ۱۳۹۹.