کد خبر: 45464
تاریخ انتشار: دوشنبه, 01 فروردين 1401 - 08:00

داخلی

»

سخن هفته

یادآوری وضعیت معیشت کتابداران و مسئولیتهای همه ما :

عید آمد و ما قبا نداریم – با کهنه قبا صفا نداریم

منبع : لیزنا
سیدابراهیم عمرانی
عید  آمد و ما قبا نداریم – با کهنه قبا صفا نداریم

لیزنا؛ سیدابراهیم عمرانی، سردبیر: 1/1/1 شد و من یک بار دیگر در اسفند 97 نوشتم: عید آمد و ما قبا نداریم – با کهنه قبا صفا نداریم

و نوشتم که این شعری است از شاعر مردمی دوران مشروطه اشرف‌الدین حسینی مشهور به نسیم شمال.

عيد آمد و ما قبا نداريم  / با کهنه قبا صفا نداريم

گرديد لباس پاره پاره   /  در پيکر خود عبا نداريم
جز سنگ و کلوخ و آجر و خشت  /  ما بالش و متکا نداريم
مردند تمام قوم و خويشان /  غمخوار به جز خدا نداريم
جز گاو برای کسب روزی  /  در مزرعه رهنما نداريم
آجيل و لباس و پول خوب است /  اما چه کنم که ما نداريم
خوب است بساط ساز و آواز  /  افسوس که ما صدا نداريم
در فصل بهار چون کنم چون  /  دل از غم يار خون کنم خون
عيدی بدهيد فصل عيد است  /  اين عيد برای ما سعيد است

و نوشتم که وضعیت ما (عید 98) خیلی به روزگاری که نسیم شمال این شعر را سرود یعنی در آستانه قحطی و بیماری دوران جنگ جهانگیر اول، خیلی شبیه شده است. لیکن این بار نمی دانم برای عید 1401 چه باید بنویسم؟ باید بنویسیم که نه تنها قبا نداریم که سرپناه هم نداریم. صاحبخانه ما را از خانه بیرون کرده و ما از بریانک رفتیم به شهرک پرند دنبال خانه و به زحمت می توانیم کرایه خانه را تامین کنیم. و در این چند ماهی که به شهرک پرند آمده ایم، دقیقا هر روز دو ساعت رفتن و دو ساعت برگشتن به سر کار از ما وقت تلف می‌کند. و در این مسیرها در اتوبوس (امکان ندارد بتوانیم با وسیله دیگری رفت و آمد کنیم)، چنان اعصاب ما زیر منگنه می‌رود که کودک شش ساله من زمانی که تا چند ماه پیش وقتی در باز می‌شد انتظار داشت آغوشم را باز کنم و با همه وجود در بغلش بگیرم و خستگی روزانه را از تن به در کنم، و او هم آغوش پدر را تجربه کند، اغلب وقت رسیدن من خواب است و ارتباط من با او که تنها آرمش بخش روانم بود، به حداقل رسیده است.

 بله روزگار غریبی است نازنین. تورمی چنین در همه عمرم ندیده بودم. تورم از این روز  به آن روز و از این هفته به آن هفته و باقی شعار و وعده و وعید و مردم با جیب خالی به استقبال بهار می‌روند. بار پیش که این شعر را به جای بهاریه تقدیم کردم آخرین روزهای اسفند 1397 یعنی نوروز و بهار 98 بود، یعنی سه ماه بعد از حرکت جدید پول ملی به سمت سقوط و هنوز به وخامت امروز نرسیده بود، در آن تاریخ ظرف سه ماه ارزش پول یک سوم شده بود و در شش ماه بعدی از دست رفتن ارزش پول تا 8 برابر اتفاق افتاد و بسیاری از مردم به سختی افتادند و خانواده‌هایی از هم پاشید. چرا که بسیاری از مشاغل از جمله صنایع و کارخانه‌جات و حتی شرکتها تعطیل شدند و شغلها از کف رفت و عصبیتها افزون شد و به خانه و کاشانه مردم آتش زد. 

در این میانه کتابداران که کمترین امتیاز و حقوق را در میان مشاغل دولتی دریافت می‌کنند، از آسیب پذیرترین گروه‌های شغلی بودند و در این میانه کتابداران نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور با همه تلاش‌هایی که شد همراهی و یاوری از دولتمردان و مجلسیان و سازمان برنامه و غیره دریافت نکردند و همچنان پایینترین دستمزد را در میان مشاغل دولتی دارند و روزهای سختی را می‌گذرانند.

شاید بگوئید همیشه شب عید با شادی و امید می‌آمدم و امسال چرا در آستانه نوروز زیبا چنین سازی را ناساز کوک کرده‌ام؟ راستش هر چه می‌کنم، نمی‌توام از معیشت همکارانم نگویم. همواره می‌نویسم بچه ها یک سوزن به خودمان بزنیم، همواره می‌گویم در هر شرایطی یادتان باشد مسئولیتمان فراموش نشود، ولی در مملکتی که بالادستیهای ما همه مسئولیتشان در قبال مردم را فراموش کرده‌اند، شاید از مسئولیت گفتن، شما را بیشتر عصبانی کند و با اینهمه عرض می‌کنم که مسئولیتمان را فراموش نکنیم.

شعر "حکیم تبیان" را که حافظ تضمین کرده است را یادآوری کنم؟

"صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم اند / بر اثر صبر، نوبت ظفر آید" حافظ

"بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر / بار دگر روزگار چون شکر آید" حکیم تبیان

شاید باید همین را آویزه گوش کنیم و با خود تکرار کنیم که "بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر" و به یاد بیاوریم که ما دورانهای تیره‌تر از این در تاریخ ایران داشته ایم که طول مدت آنها به مراتب بیش از این دوران تلخ بوده و باز اشاره کنیم به قولی از متفکری که همیشه تلخی‌های دنیا سه برابر و شادیها یک برابر بوده،‌ و مردم همواره به امید آن یک برابر آن سه برابر را تحمل کرده و با نگاه به روشناییها، تاریکیها را پشت سر می‌گذارند و باید برویم شکر کنیم که در این تاریخ که داریم با هم صحبت می‌کنیم، امریکائیها ما را تبدیل به افغانستان و عراق و لیبی و سوریه؛ و روسها ما را تبدیل به اوکراین و بهار پراگ و آلمان شرقی نکرده و ظاهرا به خاکمان تجاوزی نکرده اند و هنوز شعله مقاومت در دل ایرانیها برای جلوگیری از فجایع بیشتر روشن است.

روزگار غریبی است نازنین، به یاد تاریخ آغازین جنگ جهانگیر اول می‌افتم، قدرتهای نوظهور مانند آلمان و ژاپن پا به عرصه نهاده و بازار می‌خواستند و قدرتهای تثبیت شده مانند امپراطوری استعمارگر و جنایت پیشه بریتانیا نمی خواستند بازاری از دستشان برود، و نتیجة جنگ، تقسیم مجدد بازارها و تکه پاره شدن امپراطوری عثمانی و تبدیل آن به 9 کشور[1] آماده کانون بحران شدن بود.  این بار نیز به نظر می رسد که در عرصه جهانی همین دوران گذار را در پیش داریم، و تاثیر همین نزاع بر وضعیت اقتصادی یکایک کشورها به عینه مشاهده می‌شود و تاثیر آن را بر معیشت مردم خودمان می‌بینیم. و با اینهمه مدیریت داخلی نیز کمکی به معیشت مردم نمی کند، و تاکنون نتوانسته جلوی اختلاسهای چندین هزار میلیاردی را بگیرد و یا دست کم برای جلب اعتماد مردم، اختلاسگران را به مردم معرفی نماید.

بنابراین امید بستن به دولتمردان و نمایندگانی که از بد حادثه سر از مجلس شورای ما درآورده‌اند، به صلاحمان نیست، و باز هم امید باید به مردم داشت.

دست در دست هم دهیم به مهر/ میهن خویش را کنیم آباد

حرف من عجیبتر از روزگار غریب نازنین شاملو است، نه؟ می دانم، ولی باز هم مردم باید از یکدیگر مراقبت کنند، و از امید به این دولت و این مجلس دست بردارند. و همین یعنی زیادتر شدن مسئولیت خودمان در برابر یکدیگر، حتی اگر دولت از این رفتار مردمی سوء استفاده کند. مسئولیتهای خود را جدی بگیریم و کار خودمان را تا جای ممکن به خوبی انجام دهیم. وظیفه ما در هر لباسی و هر جایگاهی که هستیم، خدمت به مردم خودمان است، به بچه های خودمان به خواهران و برادران خودمان، به پدر و مادرهای خودمان به دوستان و همسایگان و همشهریان خودمان. با کوتاهی در کارهایمان، خدمت به خودمان را روز به روز ضعیفتر می‌کنیم و جامعه باز هم گسسته‌تر از پیش می‌شود. اگر به این سخنم اعتراض دارید، یک بار دیگر مقدمه بالا را بخوانید، من هم مانند شما در همین مملکت زندگی می‌کنم و مانند شما به من هم فشار معیشتی وارد می‌شود و مشکلات پیش رویم است. و با اینهمه باور دارم که باید مسئولیتی را که بر عهده می‌گیرم درست انجام دهم.

نوجوان و جوانی که به کتابخانه می‌آید تا از تالار استفاده کند و کتابش را بخواند یا درسش را بخواند، بچه خودمان است، ما به انتقام از ناکارآمدی و سوء مدیریت دولتیان و مجلسیان، نباید لحظه ای در خدمت کوتاهی کنیم که معنیش این می‌شود که ما داریم انتقام آنها را از این بچه می‌گیریم. شما را به خدا فحشم ندهید و نگوئید این صدایش از جای گرم در می‌آید. شاید اگر مثال از جایی بزنیم که با جان انسانها سر و کار دارد، صحبتم ملموس شود. پرستاری که وضعیت معیشتی خیلی بهتر از ما ندارد، اگر در بیمارستانی خدمت لازم را به شما که مریضی روی دستتان مانده است ندهد، شما به چه چشمی به او نگاه می‌کنید؟ در این شرایط معیشتی، قبض سنگین هزینه های بیمارستانی بیمارتان را به بیمه می‌برید تا پول شما را سریعتر برگردانند، و کارتان راه بیفتد، اگر کارمند شعبه بیمه که اغلب با حقوقهای پائین کار می‌کنند، کوتاهی کند، به چه چشمی به او نگاه می‌کنید.

این مثالها چیزی است که منظور من است، ما خدمت به یکدیگر را فراموش نخواهیم کرد.

خوب در پایان باید بگویم: در سایه ایزد تبارک، عید همگی بود مبارک

ببخشید عزیزانم که سخن هفته اول سال من بر خلاف همیشه خیلی شاد نبود، ولی برای همه شما در ادامه سال 1401 شادی آرزو می‌کنم. بهار زیبا را دریابید و تلاش کنید، این روزهای آغاز سال نو شادی به خانواده ببرید. هر چند سخت است ولی اجازه بدهید فرزندتان روی شاد شما را ببیند، چون نوروز است و نوروز یکی از عوامل همبستگی 5000 ساله اقوام ایرانی است. نوروز را با همه توان به خوبی و خوشی برگزار کنید، و بدانید که تلاش خواهیم کرد که روزهای خوبی برای فرزندانمان بسازیم. نوروزتان فرخنده و پیروز. بهارتان سبز و پرطراوت.

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی                 از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

 

عمرانی،سیدابراهیم. « یادآوری وضعیت معیشت کتابداران و مسئولیتهای همه ما : عید  آمد و ما قبا نداریم با کهنه قبا صفا نداریم». سخن هفته لیزنا، شماره 582، 1 فروردین 1401.

[1] . امپراطوری عثمانی تجزیه و با نقشه بریتانیا تبدیل به کشورهای ترکیه (همان عثمانی)، لبنان، سوریه، عراق، فلسطین، اردن، کویت، عربستان ، یمن