کد خبر: 46416
تاریخ انتشار: سه شنبه, 29 شهریور 1401 - 13:14

داخلی

»

گاهی دور، گاهی نزدیک

جستاری درباره ادغام کانون در کتابخانه‌های عمومی

منبع : لیزنا
حمید محسنی
جستاری درباره ادغام کانون در کتابخانه‌های عمومی

(لیزنا، گاهی دور/ گاهی نزدیک 326) : حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار:   به نظرم از جمله خطاهای فاحش در برخی از نوشته‌های مرتبط با مدافعان ادغام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در نهاد کتابخانه‌های عمومی این است که ایجاد شغل برای کتابداران و تقویت نهاد کتابخانه‌های عمومی را در بحث ادغام برجسته می‌کنند، که مورد برجسته آن نوشته استاد شعبانی است با عنوان «نگاهی متفاوت در حمایت از طرح واگذاری کتابخانه‌های کانون» که در ایسنا منتشر شده است. به همین دلیل هم شاید خود کتابخانه و کتابدار در کانون را بیشتر می‌بینند تا بقیه خدماتی را که به نظرم تک‌تک‌شان به همان اندازه کتاب و کتابخانه مهم است؛ زیرا ساختار کانون و نام و نشان و خدمات آن نشان از چیزی فراتر دارد که کتاب هم بخشی از آن است. اصلا عامل اصلی موفقیت الگوی کانون در همین است. از جمله ضعف‌های اساسی نهاد و بقیه انواع کتابخانه‌ها نیز در همین بی‌توجهی به این چیزها و حتی خود کتاب است. شاید نخست باید گفت اگر قرار باشد کانون را به خاطر داشتن کتابخانه یک نهادی مثل کتابخانه‌های عمومی و یا کتابدارانه در نظر بگیریم که الان باید همه دانشگاهها را نیز کتابداران مدیریت می‌کردند. خود این‌جور استدلال‌ها نشان‌ می‌دهد که کتابخانه‌های عمومی در وضعیت بدی است؛ به ویژه نسبت به خدماتی که کتابخانه‌های عمومی نوعا باید به جامعه خودشان بدهند و به طور خاص‌تر ارائه خدماتی که ما کتابداران عمدتا آنها را خدمات عمومی در کتابخانه‌ها می‌شناسیم. توسعه این‌جور خدمات به‌ویژه در کتابخانه‌های عمومی اهمیت دارد و متاسفانه کتابخانه‌های عمومی ما نتوانستند به آن سمت بروند، که دلیل‌اش روشن است. در حالی که در وظایف‌شان بود. انها اگر یک کتابخانه خوب و فقط یک کتابخانه را در کشور نشان‌ می‌دادند که به مخاطبان بزرگسال خود، و نه کودک و نوجوان، یعنی بر اساس همان اهداف‌شان این‌جور خدمات خوب را می‌دادند شاید مورد پذیرش بود! البته فرهنگسراها این کار را نه در سطح کودکان بلکه برای بزرگسالان انجام می‌دهند و نسبتا درست هم به آن ساختار دادند. آن‌چه در همین ساختار به نظرم بدترکیب می‌نماید نیز ساختار جاری مدیریت نهاد است که راه‌حل‌اش را قبلا عرض کردم. این‌نشان‌می‌دهد که کتابخانه در دل یک فضای فکری یا ساختاری دیگر رشد می‌کند که باید آن را دریافت و توسعه‌اش داد! این که هنر نیست نهادی با اهداف متفاوت و بخصوص جامعه متفاوت را در نهادی دیگر ادغام‌ کنیم که در وضعیت نامناسب و بلکه بسیار بدی است! نتیجه کار از همین الان معلوم است و باید به انجمن و دیگر متخصصان حق داد که نگران باشند.

خطای دوم برخی این است‌ که کانون را نهادی کتابدارانه می‌دانند. نام کانون شاهد است که کتابخانه بخشی از پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. هدف کانون نیز پرورش مهارت‌های شناختی و حتی حسی و حرکتی کودکان و نوجوانان است و عمدتا با ابزارهایی مثل کتاب و هنر و سرگرمی و قصه و غیر آن. کانون‌ نسبت به سایر نهادها و حتی خود مدارس به خوبی دارد آن را انجام‌ می‌دهد که صحت مدعای ان واکنش طیف‌های مختلف هنرمندان و نویسندگان و متخصصان و آحاد مختلف جامعه است؛ گرچه همین‌نیز به دلیل آسیب‌های عمومی مرتبط با مدیریت همه انواع نهادها در کشور آسیب دیده است.

حتی اگر قبول کنیم که همین خدمات را کانون به کمک غیرکتابداران دارد انجام می‌دهد نیز نشان از رویکرد درست‌ترشان دارد و زیر سوال بردن راهبردهای جاری کتابداری در نهاد است. راستش کتابخانه‌های عمومی ما حتی در ارائه همان‌ خدمات‌ مرسوم و سنتی کتابخانه‌ای خودشان هم ضعف دارند. کتابداران ما نمی‌توانند چنین خدماتی را انجام دهند که کانون دارد انجام‌ می‌دهد. حتی همان خدمات کتابخانه‌ای مرسوم برای کودکان را نیز نمی‌توانند بهتر از این انجام دهند. یعنی مهارت‌های ثالث و مهم‌تری را می‌خواهد که شاید غیرکتابداران آن را بهتر داشته باشند. برطرف کردن این ضعف‌های ساختاری و ذهنی و راهبردی و کلان‌تر به مراتب مهم‌تر از اجرای این چیزی است که ده‌ها پرسش اساسی دارد که پاسخ‌اش آزموده شده است.

شاید همین الان هم اگر کتابداران بروند غالب شوند در کتابخانه‌های کانون لابد باید بروند فهرستنویسی و رده‌بندی را اصل و اساس بگیرند! در حالی که کتابخانه کودک و حتی خدمات کتابخانه‌ای کودک چیزی متفاوت است و بیشتر کتابداران‌ ما امادگی ذهنی و مهارتی آن را ندارند. برای قبولی در این‌کار باید شاخص‌های پایه آن‌ متفاوت باشد که چیزی می‌شود مثل لیسانس علوم تربیتی و نقاشی و فیزیک و شیمی و ادبیات و جامعه‌شناسی و کامپیوتر و فوق‌لیسانس کتابداری. یعنی هر کتابداری هم‌ نمی‌تواند در این‌جور کتابخانه‌ها کار کند و موقق باشد! به نظرم‌ حتما مجموعه مهارت دیگری می‌خواهد که باید اصل و اساس و پایه باشد و برخی از مهارتهای کتابداری فرع بر آن. با یک دوره کوتاه‌مدت آموزشی در حد دو سه ماه هم می‌توان مهارتهای کتابخانه‌ای را آموزش داد! حتی در کتابخانه‌های عمومی نیز بهتر است چنین باشد! من افراد کتابخوان و اهل مطالعه و هنرمند و نیز با تخصص‌های مختلف موضوعی و مهارتی را با یک دوره چند ماهه نسبت به کتابدارانی که الان دارند اموزش می‌بینند را بهتر می‌دانم و دلایل خودم را دارم.

دوست و استاد عزیز آقای عمرانی بارها اشاره کردند که بسیاری از کتابداران ما حتی برای فهرستنویسی و رده‌بندی که به طور سنتی غالب بود در آموزش‌های دانشگاهی نیز مشکلات اساسی دارند. حالا برو در حوزه‌های دیگر خدمات اطلاعاتی و شناختی و عمومی که در کتابخانه‌های عمومی و به‌ویژه در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان غالب است. حتی خدمات سنتی کتابداری آنها نیز مهارت‌هایی می‌خواهد که بسیار مهم‌تر از این مهارت‌هایی است که الان مدارس کتابداری می‌دهند؛ تازه اگر همین‌ها هم‌ خوب باشد که نیست!

طبیعی است که این‌نگرانی را انجمن و دیگرانی داشته باشند که نگاه و تجربه‌شان با نگاه رسمی و مدیریت جاری نهاد فاصله دارد! متاسفانه همین نگاه رسمی و جاری است که این‌مشکلات را به وجود آورده و دارد بدترش هم‌ می‌کند.

توسعه کتابخانه‌ها و ایجاد شغل برای کتابداران رویکرد دیگری می‌طلبد. در مثل مناقشه نیست و به خودم هم عرض می‌کنم؛ به ویژه این‌ که کچل هم‌ هستم: کل اگر طبیب بودی سر خود دوا بکردی؟! نهاد کتابخانه‌ها اگر می‌توانست یک کتابخانه نمونه کتابداری عمومی خوب و استاندارد درست می‌کرد می‌فهمید که حتی خود "کتابخانه‌"های کودکان هم باید در همین فضایی باشد که الان هست چه برسد به سایر خدمات کانون که عمرا نهاد بتواند آن را انجام دهد! پیشنهاد مهم‌تر این که نهاد کتابخانه‌ها بیاید خدمات عمومی و همین خدمات افزوده کانون را که برخی فقط کتابداری‌اش را برجسته می‌کنند را در نهاد و برای بزرگسالان جامعه اجرا کند؛ کارهای زمین‌مانده نهاد برای بزرگسالان کم نیست. اجرای آنها فضای فکری و ساختاری و فیزیکی متفاوتی می‌خواهد. راه حل در تغییرات راهبردی و ساختاری در بخش‌های مختلف خود نهاد است.

به طور خاص‌تر در ارتباط با پیشنهاد استاد شعبانی باید عرض کنم که این‌نگاهی متفاوت‌ نیست که در تیتر خبر آمد. بیشتر به همان‌ نگاه رسمی می‌ماند که ادغام را به دلایلی توجیه می‌کند که ضعف نهاد است و قدرت کانون و البته نگاهی صرفا کتابدارانه دارد. این نوع نگاه به نظرم به متلاشی شدن کانون می‌انجامد با این‌تفاوت که موجب رشد نهاد هم نمی‌شود! کما این‌که می‌فرمایند "معتقدم بخش کتابخانه‌های کانون به سازمان کتابداری کشور واگذار شود و بخش فرهنگی و تولید آن مانند دانش‌نامه جهان اسلام و دایره‌المعارف تشیع به صورت مستقل دربیاید و به تولید کتاب بپردازد و به نظرم مشکلی ایجاد نمی‌کند." وی در پاسخ به همین‌ نگرانی مهم خبرنگار اشاره می‌کند که "کانون که برای انتشارات به وجود نیامده است" که به نظرم‌نوعی تقلیل کارهای کانون به نشر است! تازه همین انتشارات و نیز تولید اسباب‌بازی برای کودکان هم به یقین یکی دیگر از نقطه‌های قوت کار کانون است و بی‌نظیر و دلایل منطقی و درست زیادی دارد با ابعاد متفاوت که واردش نمی‌شوم؛ حتی اگر ضعف‌های نسبی‌اش را بپذیریم. ضعفی که متوجه همه نهادها در کشور است؛ بهتر است ضعف‌ها اصلاح شود تا ساختارهای تجربه شده مثبت متلاشی شود.

وی در ادامه می‌افزاید "ما نمی‌خواهیم مدیریت خرد را به عهده بگیریم. طرح ما این است که مدیریت کلان کانون به نهاد واگذار شود. عزیزان استخدامی آموزش و پروش می‌توانند به کار خود ادامه بدهند. فعلا هیچ تغییری انجام نشود، متعاقبا این عزیزان که مدت خدمتشان تمام می‌شود، به جای مربی اعزامی از آموزش و پرورش، فارغ‌التحصیلان کتابداری و اطلاع‌رسانی استخدام شوند. البته همان مواردی را که مربیان، آموزش می‌دهند با دوره‌های آموزش که الان در کمیته علم  دانش‌شناسی وزارت علوم و تحقیقات و فناوری تهیه کردیم، می‌توانند فرا بگیرند. بعد از بازنشستگی مربیان، کتابداران جایگزین و به مدیریت خرد وارد شوند. بخش فرهنگی کانون هم می‌تواند مستقل باشد و به تولید کتاب و انتشارات مبادرت کند و بودجه‌اش را هم از دولت بگیرد."

زبان انتخاب شده به گونه‌ای است‌ که گویی خود آقای دکتر شعبانی از جمله پیشنهاددهندگان طرح است و یا به همین پیشنهاداتی اشاره می‌کنند که به نظرم نتیجه اجرای آن متلاشی شدن کانون است. این‌چه کاری است‌ که کتابخانه یک‌ نهاد تجربه شده را از آن منتزع کنیم و به نهاد بدهیم و بقیه‌اش را این ور و اونور مثل دایره‌المعارف بزرگ اسلامی پخش و پلا کنیم تا مستقل باشند؟! و آن وقت ابن جوری نهاد را توسعه دهیم!

این‌نهاد تخصصی کودک می‌تواند باشد و ضعف‌هایش اصلاح شود و نهاد کتابخانه‌های عمومی هم‌خودش را بزرگ و بزرگ‌تر کند؛ حتی در زمینه کودکان و نوجوانان هم مجموعه‌سازی کند اگر توان‌اش را دارد؛ البته اگر مساله فقط انتقال کتابخانه کانون است و بقیه همانجا می‌مانند! بماند که کانون بدون‌ کتابخانه نیز نوعی خودزنی است. اگر مساله جذب کتابدار است که راه حل آسان دیگری دارد؛ و بماند که همه نهادها از جمله نهاد کتابخانه‌های عمومی نیز همین‌مشکل جذب و کم و کیف جذب را دارد. دانشگاه تهران ما هم دارد به عنوان نماد دانشگاه و علم و آموزش و پژوهش!

در هر حال، همه این بحث‌ها و نقدهاست که اگر خوب پیش برود، نهادهای علمی و اجرایی ما به آن‌توجه کنند، بهترین‌ها را انتخاب کنند، و از آن بهتر نیز آن را اجرا کنند، نه نهاد به این روز می‌افتاد و نه کانون و نه حتی نهاد کتابخانه به طور کل؛ اوضاع جذب کتابدار و سایر مشاغل هم روبراه بود.

به این هم اشاره کنم که بیانیه انجمن و نیز مقاله‌های دکتر فریبرز خسروی و دکتر مهری پریرخ در لیزنا در این زمینه به نظرم قابل توجه است. به ویژه از این‌جهت که خانم پریرخ در حوزه کودکان و نوجوانان و تعلیم و تربیت آنها نیز تخصص و تجربه ویژه دارد. دکتر خسروی نیز زمانی معلم بود و در آموزش و پرورش. وی تبعات مثبت و منفی ادغام کتابخانه ملی و سازمان اسناد را نیز با پوست و گوشت خود لمس کرده است.
چیزی شریف‌تر و موثرتر از نقد درست، چندجانبه و کمتر آلوده به برخی از ملاحظات غیرحرفه‌ای نسبت به خودمان نیست. امروز بیش از هر زمان دیگر به نقد و فضای مشوق آن نیاز داریم و به دوستی‌ها و یا حداقل روابط حرفه‌ای و اخلاقی که متکی بر این‌جور وظایف حرفه‌ای باشد! رشد حرفه‌های مرتبط با کتاب و اطلاعات و دانش به شرافت خود کتاب و علم و دانش وابسته است که‌ متاسفانه آسیب بدی دیده است؛ از جمله از سوی همان کسانی که باید مدافع آن باشند و شاهرگ حیات‌شان است!