داخلی
»گاهی دور، گاهی نزدیک
(لیزنا: گاهی دور گاهی نزدیک 395): فریبرز خسروی، استاد علم اطلاعات ودانش شناسی و معاون سابق کتابخانه ملی: پاسخ عجیبی میدهد، وقتی از او میپرسم چرا کم مینویسد. با همان لبخند آرام و نگاه ژرفش میگوید:
«نوشتن وقت مرا تلف میکند. لذت خواندن را از من میگیرد و مرا از دانستن بازمیدارد!»
و این پاسخ مردی است که آموختن دانش پزشکی را برنتافت و به ادبیات روی آورد. سرانجام بخت با ما یار شد و او در حوزه کتابداری ماندگار گردید؛ رشتهای که بهراستی برازندهاش بود.
تا قبل از بازنشستگی ایشان بیست سال افتخار آشنایی و همکاری با کامران فانی نصیبم بود. در آن سالها صفات و ویژگیهایی در او دیدهام که ذکر اندکی از آنها، کمترین سپاس از دانشیمردی است که با همه وسعت دانش، فروتن ماند و در عرصه کتابداری و اطلاعرسانی، نامش به نیکی درخشید.
هیچ خِست علمی ندارد؛ مخلصانه و صادقانه هرچه میداند، بیدریغ در میان میگذارد. آسمانگونه، دانش خود را ارزانی دیگران میدارد و از افقِ ذهن روشنش پرتوی بر دیگران میتاباند.
بسیار خاکی و صمیمی است. چنان گرم وارد گفتگو میشود که مخاطب فراموش میکند در برابر یکی از دایرةالمعارفهای زنده این سرزمین نشسته است.
در پی نام و نان و مقام نیست. گمان نمیکنم در طول زندگیاش حتی هفت روز هم برای ارتقا، پایه یا منصب وقت تلف کرده باشد.
به یاد دارم در سال ۱۳۸۶ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تصمیم به بزرگداشت او گرفت؛ اما به دلیلی نامعلوم، مراسم لغو شد. فردای آن روز او را دیدم. با همان خنده ملیح گفت: «بهتر که لغو شد، فقط دوستان را به زحمت میانداخت!»
من هنوز هم در شگفتم که لغو بزرگداشت چنین چهرهای — که از سال ۱۳۸۲ عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و بسیاری از دایرةالمعارفهای معتبر افتخار همکاریاش را داشتهاند — با چه توجیهی ممکن بود.
او آینهای است که تنها زیباییها را میبیند.
به قول مولانا:
به روزی صد هزاران عیب و خوبی
ببیند آینه، غوغاش نبود.
کار او نیز دیدن خوبیهاست. بارها دیدهام که نگاه مثبت و دلگرمکنندهاش، به نوقلمان جسارت نوشتن داده است.
در نقدپذیری بینظیر است. کوچکترین تصلبی در آراء و افکارش نمیبینی. گویی خواندن و آموختن مداوم، در وجودش انعطاف و فروتنی پدید آورده است.
یاد خاطرهای به خیر:
روزی به مرحوم دکتر حری، سردبیر فصلنامه «کتاب»، پیشنهاد کردم در هر شماره مطلب طنزی درباره بزرگان کتابداری بنویسم، با نام مستعار و عنوان «تذکرهالعلما».
پیش از چاپ، نوشتهها را برای هر یک از استادان میفرستادم. برخی آنقدر تغییر میدادند که طنزها به مدیحه تبدیل میشد! اما خانم پوری سلطانی و آقای فانی نهتنها استقبال کردند، بلکه مشوق هم بودند. فانی حتی نوشته مربوط به خودش را ویرایش کرد و چند نکته ظریف بر آن افزود.
آن یادداشتها با عناوین «اندر احوال خیرالخازنین» و «عبد فانی»، همراه با کاریکاتورهایی از آقای یوسف امیری، در فصلنامه منتشر شد.
اکنون که سالها گذشته و او گرفتار فراموشی آرام و غمانگیز آلزایمر است، هر بار که نامش را میشنوم، یاد آن لبخند آرام و نگاه فروتنش زنده میشود.
کامران فانی، فرهیختهای بود — و هست — که حقیقتاً «فانی در کتاب» بود؛ آینهای زیبابین که تنها نیکیها را بازمیتاباند. شاید انتشار مجدد آن ظنز بتواند خنده ای دوباره را بر لبان او ظاهر کند:
در احوال عبد فانی
آن نادره اهل دایره (دایرةالمعارف) و آن ساحره دارالجنه قزوین، از علمای کتابیه بود. چون به کسوت کتابداری درآمد نام از رضوان به کامران بگردانید. رضوان را به آن دنیا احالت فرمود و کامرانی این سو برگزید و خود را فانی ملقب ساخت تا دائما بر او تذکار باشد که کامرانی این دنیا فانی است!
منقول است که در تولد او هفت شبانه روز دایره نواختند و هفت خروار توتون دست پیچ فرموده تدخین نمودند. همین دو امر موجب اقبال او به دایرةالمعارف و دخانیات گشت به گونهای که اگر احدی در توچال دودی هوا کند و یا در لیدن دایرةالمعارف بچاپد، او در پس قلعه به حالت ابتهاج و انبساط درآمده، ساعتها به سماعی خوش مشغول میشود.
شبی در خواب دید که گونتراگراس اجنبی پای در کفش قزوینیان کرده و کتاب موش وگربه را به سرقت برده است، از همان نیمه شب ترجمه را آغازید و از روی صدق، وقتی آخرین جمله را قلمی می کرد بر او معلوم گشت که نه چنان بود که او در خواب دیده بلکه بالعکس بوده است. از اعظم اعاظم پژوهندگان (همو که دل شیر میخواهد که از او سؤال کند و یا زبانم لال نقدی بر او بنویسد) یعنی بهاء دین از احوال کامران خان سؤال نمودند با حالتی مخلصانه فرمود: چهل سال است که یار گرمابه و گلستانیم، ولی معلومم نگشت که من مراد اویم یا او مرید من است. علت قلت آثارش را جویا شدند فرمود:مگر نشنیدهاید که فرمودهاند:
قرائت صفحه افضل من کتابة سبعین صفحة!
از اعظم کرامات او اینکه در این دیار که کار مشترک یک ساله امری محال است او بیش از ۲۰ سنه است که با طایفه نساء دست به خلقت سرعنوان زده است. وقتی حیرانی خلق را در خلقت این مخلوق دید علت را با دو لب مبارک چنین بیان داشت:
آن چه را سلطان العلماء فرموده اند بنویس گفتهام چشم و آنچه را گفتهاند ننویس با زهم گفتهام چشم!
وقتی دراکل فواکه احدی از انامل ایشان با سکین جفا مجروح گشت خونی به غایت صافی و تمییز جهیدن کرد که یاران را متعحب ساخت که این چه معجزت است که با کبر سن و این خون لعلوار …؟ فرمود: آن را در عدم مناکحت این عبد فانی بجویید: به درستی خیرالکلام ما قل و دل …
برگرفته از :
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.