کد خبر: 8934
تاریخ انتشار: چهارشنبه, 17 خرداد 1391 - 07:00

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

گاهی دور گاهی نزدیک

تا کی سکوت و واکنشهای بی‌ثمر!؟ بیائید برای یک‌بار دربرابر ناامیدی حرفه‌ای تمام‌قد بایستیم

فرخ ایزدی

 

لیزنا (گاهی دور/گاهی نزدیک: 9)، فرخ ایزدی، کارشناس ارشد کتابداری و اطلاع رسانی: شاید برای خیلی از ما این روزهایمان مثل همه ی روزهای عادی دیگر می گذرد ! و شاید هم کسانی هستند که درگیر دلبستگی های حرفه ای خود با احساسات ضد و نقیضی در جدال‌اند! برای بعضی از ما که با رشته ی تحصیلیمان عاشقی کرده ایم، برای بعضی از ما که با کتابداری نفس کشیدیم و شب ها خواب خاک و کتاب و مردمان سرزمینمان را دیده ایم که بی دغدغه ای، اندیشیده اند و سخن گفته اند؛ مایی که خودمان را با کتابداری معنا کرده ایم نه کتابداری را با خودمان، گذشتن از اتفاقی که این روزها درگیر رشته ی کتابداری است ساده نیست! نگویید هوچی گرم! نگویید جوجه ای هستم که می خواهم حرفی بزنم تا شاید جایی اسمم را به زبان بیاورند! نه، نگویید که از کاه کوه می سازم! هیچ را همه چیز می کنم! من عاشقم. عاشقی که تمام خوشی هایم را در بهتر شدن رشته ام جستجو کرده ام. هر اتفاقی که از خانه ی محبوب درآید برایم بزرگ است.

برای من اتفاق کمی نیست انتخاب کسانی که قرار است در آینده ی نه چندان دور راهبر جامعه ی کتابداری باشند. مگر می شود بی اعتنا بود؟ افزایش ظرفیت دوره ی دکترا آن هم با این وضع چیزی نیست که بشود به راحتی از آن گذشت!؟ توقع صبور بودن در مقابل این وضع توقع کمی نیست! چگونه می توان صبور بود وقتی با اینهمه دانش آموخته ی بیکار روبرو می شوی که هر کدامشان به امیدی درس خوانده اند؟ توقع زیادی نیست اگر اکنون می خواهند در جهت تخصصشان فعالیت کنند! چگونه می توان صبور بود وقتی دانش آموخته ی کارشناسی ارشد از بهترین دانشگاه این کشور را می بینی که کارش مرتب کردن و گردگیری کتاب هاست!؟ آخر شما بگویید این ظلم نیست!؟ یک زمانی کسی که می خواست ادامه تحصیل بدهد واقعاً می دانست چرا. اما حالا کسی را می توان یافت که نخواهد دکتر شود!؟ چرا!؟ غیر از این است که همه چیز ارزش خودش را از دست داده یا در حال بی ارزش شدن است!؟ آن مدیر متخصص کتابداری بر اساس کدام نگرش حرفه ای از نگهبان دم در کتابخانه اش تا گردگیر قفسه ها و نمایه سازش همه حداقل باید مدرک کارشناسی ارشد داشته باشند!؟ آیا غیر از این است که اینچنین تصمیمات و برخوردهایی است که باعث می شود علی رغم بازار نامناسب کار باز هم اکثریت دانش آموختگان بخواهند ادامه تحصیل بدهند؟ مقصر کیست!؟

برگردیم و اندکی به گذشته ی حرفه ای و شرایط رشته ی کتابداری نگاهی بیاندازیم. شما از کدام افرادید؟ آنها که همیشه متوقع اند از رشته!؟ آنها که همه ی مشکلات زندگیشان را از صدقه سر رشته می بینند!؟ بیاید فکر کنیم هر کدام از ما از دانشجویان تازه وارد تا اعضای هیئت علمی برای این رشته ی مظلوم چه کرده ایم!؟ بیاید نگاهی به انجمن کتابداری بیاندازیم و وضعیت گروه های کتابداری را از نظر بگذرانیم! نهادها و سازمان های بزرگ مرتبط با کتابداری را در نظر بیاوریم! وضعیت کتابخانه های این مرز و بوم از دانشگاهی تا عمومی و آموزشگاهی را دوباره ببینیم! با هم مرور کنیم مظلومیت های رشته را! مرور کنیم هر اتفاق و تصمیمی را که با سادگی از کنارش گذشتیم و گذشت نکردن از خودمان، ظلمی دیگر به صفحه ی مصیبت های رشته افزود! آنچه امروز جامعه ی کتابداری با آن درگیر است حاصل نگاهی است که دیروز داشته و رفتارهایی است که در مقابل اتفاقات رشته از خود نشان داده! اگر آن زمان که پست کتابدار آموزشگاهی از مدارس حذف شد، می کوشیدیم ضررورت وجود کتابدار را در کنار کودکان و نوجوانان محصل اثبات کنیم! اگر می رفتیم و از خود مدارس و انجمن های اولیاء و مربیان مدد می خواستیم، از نمایندگان ملت، از هر شخصیت حقیقی و حقوقی، از هر نهاد و سازمانی که می توانست تأثیرگذار باشد، اگر آن زمان که نهاد کتابخانه های عمومی تمامی اصول کتابداری از مجموعه سازی تا مدیریت را زیر پا می گذاشت ما به جای ترک میدان و رها کردن آنها به حال خود اندکی صبورانه و مسئولانه تر به آینده نگاه می کردیم! اگر به راحتی از میدان به در نشده بودیم! اگر قابلیت های حرفه ای مان را در سازمان ها و شغل های مرتبط با فرهنگ و فرهنگ سازی به آنهایی که تصمیم گیرندگان نهایی هستند نشان داده بودیم! اگر در مقابل آیین نامه ها و مقرراتی که برایمان رقم زدند سکوت نکرده بودیم الان وضعمان این بود!؟

گاهی واقعاً می مانم که از کدام ماجرا بنویسم! از کدام بعد کتابدارانه امان!؟ از انجمن شروع کنم! انجمن!! واقعاً ما انجمن داریم!؟ انجمنی که داریم در ظاهر؛ اما فرهنگش را نمی دانم! داریم یا نداریم!؟ فرهنگ جمع شدن برای اهداف مشترک نه شخصی! انجمنی که برای همه است نه برای پر شدن رزومه و اعتبار چند نفری! انجمنی که همیشه مشکلش صنفی نبودن است و نگران است که مبادا امضایش پای سخنی برود که بُعد سیاسی داشته باشد!؟ نمی گویم دلسوز نداریم، داریم. اما این دلسوزان کافی نیستند! نه تنها کافی نیستند که میزان دلسوزی و واکنش هایشان هم کافی نیست. از دلسوزهامان توقع نداریم بعد از تلاش های بی فرجام دلسرد شوند! شاید توقع زیادی باشد خرج کردن از آبرویی که به مدد همین کتابداری مظلوم به دست آورده ایم. اما توقع زیادی نیست که همه با هم و یک دست باشیم.

چرا اکنون نباید تعداد زیادی بیکار داشته باشیم، وقتی بزرگ ما معتقد است که حذف پست کتابدار در آموزش و پرورش تهدیدی برای فرصت های شغلی نیست!؟ چرا ما باید تسلیم حرف های یک وزیر شویم تا آنجا که حتی به فرصت های بالقوه ی شغلیمان هم اینگونه بی اعتنا بنگریم!؟ به جای آنکه به فکر تثبیت و به فعل درآوردن فرصت های بالقوه امان باشیم اینگونه از سخن یک وزیر دلسرد می شویم و می گوییم فرصتی هم از ابتدا نبوده که بخواهد از دست برود! یا تهدیدی برایش باشد! اگر آن وزیر محترم چنین سخنی بر زبان می راند باز هم از همان جایی نشأت می گیرد که کسی کتابداری را نمی شناسد! اگر می شناختند که می فهمیدند یک دانش آموز نمی تواند یک کتابدار واقعی باشد. پس اینجا هم ما مقصریم. مایی که تلاشی برای شناساندن قابلیت ها و مهارت های کتابدار انجام ندادیم. مسأله این است که ما خودمان شاید خیلی چیزها برایمان بدیهی باشد. بنشینیم و همایش بگذاریم در باب کتابخانه های مدارس و عمومی و ... . اما اینها چه دردی از ما دوا می کند وقتی آنهایی که باید مشتری ما باشند اصلاً نمی دانند که چنین نیازهایی هم دارند و کسی باید باشد که به آنها پاسخ دهد!؟ این همایش هایی که برگزار می کنیم و مقاله هایش چاپ می شوند چه هدفی را دنبال می کنند!؟ یادم می آید در همایشی که جمع زیادی از بزرگان رشته حاضر بودند پرسیدم که آیا بعد از همایش بررسی ای هم انجام می دهید که چه نتایجی در برداشته است یا خیر!؟ و استاد بزرگی از آن جمع مرا به تمسخر گرفت که بعداً تو بیا بررسی کن! این است حصارهایی که به گرد خود کشیده ایم و برایش تا توانسته ایم دلیل آورده ایم. این ترس از واکنش دیگران در مقابل سخن ما! فقط مربوط به جامعه ی کتابداری نیست. اما باید آن را شکست! این ما نیستیم که باید بترسیم. بلکه ما اگر به گونه ای پیگیرانه با مسائل رشته برخورد کنیم این دیگران هستند، آن تصمیم گیران بالایی که می فهمند باید از ما حساب ببرند! آنها باید بدانند که نمی توانند با حرفه ی ما به هر شکل که می خواهند برخورد کنند. آنقدر که شایسته ها را از میدان به در کنند و کسانی را بر سر کار بیاورند که آینده ی ما را هم به بازی بگیرند!

نمی دانم چه حکمتی است که از کتابداری که می گویم دلم سبک که نمی شود! هیچ بدتر درد دل می گیرم!  اما باز هم دلم می خواهد بگویم! بگویم که دلم می خواهد آن مرد همیشه صبور را عصبانی ببینم! دلم می خواهد آن استادهای عزیزی که افکاری بلند دارند اما به آن سبب که از دستگاه های اجرایی این مرز و بوم ناامیداند و سکوتشان دائمی است یک بار ببینم که صدایشان بلند شده است! دلم می خواهد آن استادهایی که تنها راه اقتدارشان را ساکت کردن دانشجو می بینند یک بار ببینم که با شاگردانشان منطقی بحث می کنند! و صدایشان را بر سر آنانی بلند می کنند که به این رشته ظلم می کنند! دلم می خواهد آن استاد جوانی که استادی اش معجزه می سازد را ببینم که شهامت سخن گفتن و مخالفت کردن با پیشکسوتش را در عین حفظ احترامش به دست آورده است! دلم می خواهد دانشجویانی را که تنها به خاطر دکتر شدن تمام حرف هایشان را سانسور می کنند ببینم که خودشان هستند. خود واقعی با همان حرف هایی که وقتی استادهایشان نیستند بر زبان می رانند! از رشته گله داریم اما برایش چه کرده ایم!؟ همه ی ما مقصریم اگر امروز جایی هستیم که نباید باشیم! همه ی ما مقصیریم اگر امروز ناامیدیم! اگر فکر می کنیم که وضع همین است و غیر از این نخواهد بود! این چنین فکری است که روزهایی را خواهد ساخت که همه ی دانش آموختگان کتابداری چه آنها که با آن به نوایی رسیده اند و چه آنها که زندگیشان را به پایش باخته اند تیشه بردارند و بر ریشه ی آن بزنند! آن زمان که هر جا بروند مُبَلِّغ سوء رشته ای آبکی، بدون آینده، بدون اعتبار به نام کتابداری باشند و کاری کنند که کسی رغبتی به آن نداشته باشد!

این روزها در صحبت های بزرگان کتابداری ناامیدی و خستگی را می توان دید! شاید باید به آنها حق داد. با وجود تمامی صحبت هایم به این هم باور دارم که خیلی ها هم بوده اند که در حد توانشان نسبت به مسائل و مشکلات واکنش نشان داده اند و اکنون همین ها بیش از دیگران از آنچه رخ داده است آزرده اند. اما اکنون زمان ناامیدی نیست. نه زمان ناامیدی است و نه زمان فکر کردن به منافع خویش! همه ی ما از دانشجو تا استاد باید فقط به یک چیز فکر کنیم؛ به رشته ی کتابداری و آنچه که منفعت کتابداری را خواهد ساخت. باید انتظار برای حماسه ی یک شخص را کنار بگذاریم. دستان مهربان ما با هم آن حماسه ای را می سازد که باورمان را به آن از دست داده ایم.

برچسب ها :
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: