کد خبر: 4154
تاریخ انتشار: دوشنبه, 04 بهمن 1389 - 11:30

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

سخن هفته

هر کاربری منبع مجازش، هر منبعی کاربر مجازش

سید ابراهیم عمرانی

 

لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، رئیس کتابخانه مرکزی پردیس علوم دانشگاه تهران: شما به عنوان کتابدار ایرانی تا چه اندازه با جنبش دسترسی آزاد آشنا هستید؟ واسپارگاهها (Repositories) را می شناسید؟ مخازن اطلاعات موضوعی یا سازمانی و حتی ملی؟ بر اساس اصول دسترسی آزاد، این واسپارگاهها باید در صفحه ورودی درگاهشان همه ی سیاستهایشان، اعم از گردآوری و مجموعه سازی تا سیاستهای ارائه خدمات و سطح بندی کاربران و خدمات، همه را اعلام نمایند. اسناد (اشیاء اطلاعاتی) و نیز افراد (کاربران) سطح بندی شده اند و اینک بااشاره به اصل اول و دوم رانگاناتان می توان اصول زیر را تعریف کرد: هر کاربری منبع مجازش، هر منبعی کاربر مجازش که این دو اصل از نظر نگارنده خود اصل اول حقوق دسترسی را تشکیل می دهند.

دیگر در پاسخ به مراجعان، الفاظ و عباراتی مانند «نداریم»، «امانت است»، «صحافی است»، «دادیم اتاق رئیس نیاورده اند»، «گم شده باید بخریم»، «دادیم اتاق تکثیر هنوز نیاورده اند»، «دست یکی از استادان است این ترم کتاب درسی ایشان است و تا آخر ترم نمی دهند» و از این قبیل، معنای خودش را در محیطهای نوین از دست داده است. در محیطهای نو در بسیاری موارد ماشین به شما پاسخ می دهد و نام و رمزعبورتان به شما می گوید که به چه چیزهایی و تا کجا حق دارید دسترسی داشته باشید  و کاربر شما باید بداند چرا نمی تواند به این مدرک دسترسی داشته باشد و کجا باید شرایط و مقررات حقوق دسترسی را ببیند؛ روشن و شفاف؛ به امید آن روز.

اولین بار در سال 1366 بود که در جلسه معارفه دانشجویان سال اولی علوم پایه دانشگاه تهران به بنده امر شد که برای دانشجویان صحبت کنم و به آنها امکانات و خدمات کتابخانه را معرفی نمایم. امکانات ما برای آن سالها بد نبود. امکان دریافت مقاله از اساتید نویسنده مقاله (غیر ایرانی) را از طریق Current Content  برقرار کرده بودیم و عضو شبکه امانت بین کتابخانه ای کتابخانه بریتانیا BL نیز شدیم. با بسیاری از کتابخانه های ایران هم ارتباط بین کتابخانه ای را برقرار کرده و علاوه بر تهران با کتابخانه های دانشگاهی مشهد و بویژه شیراز که آن روزها چند کتابخانه با مجموعه های خوب مثل دانشکده کشاورزی و علوم و پزشکی  داشت، ارتباط خوبی داشتیم. اوضاع و احوال خرید کتاب و مجله هم خوب بود، بودجه خوبی در اختیارمان گذاشته بودند. در سازماندهی کتاب هم بعد از یک دوره فترت که تا 1363 طول کشیده بود حرکتهای خوبی آغاز و انجام شد، با استفاده از کار دانشجویی (دانشجویان علوم پایه که چندتائیشان الآن استادان همین دانشکده هستند) و همکاری تمام عیار کتابداران علوم که رشته شان هم کتابداری نبود ( آن موقع تنها تحصیلکرده های رشته کتابداری من بودم و رئیس محترم و پرتلاش کتابخانه) و تعدادی کارشناسان رشته های دیگر که همه کتابداران تجربی بودند.

ظرف یک سال و با شیوه فعلی، کل مجموعه های موجودمان را فهرستنویسی و رده بندی کردیم. در همین سالها کتابخانه از ساختمانی موقت به ساختمان فعلی نقل مکان داده شد. کتابخانه از سال 1356 در دست تعمیر و افزایش سطح زیر بنا بود که با برخورد با روزهای انقلاب این کار متوقف و پس از چند سال، مجدد پیگیری شد و در آبان 1364 تحویل گردید و ما تا نیمه زمستان آن سال مشغول اسباب کشی و قفسه کشی و حمل و نقل کتابها بودیم.

فکر می کنم در سال 1366 بود که ما با فراغت از کارهای انبار شده سالیان گذشته، تازه یادمان آمده بود که همه این کارها صرفا برای رفع بیکاری کتابداران نبوده، بلکه برای هدف بزرگتری این حجم کار که اگر به امکانات کتابداران آن سالها توجه کنید حجم کمی نبوده، انجام شده است. در همه آن سالها نیازحداقلی دانشجویان و اساتید به هرشکلی تامین می شد و با سطح انتظاری که وجود داشت، کسی از ما ناراضی نبود، لیکن زمانی که ما اندکی فراغت یافتیم، دیدیم که بهترین و علاقه مند ترین کتابدارانمان را از چشم مراجعان دور کرده ایم و در امور ساخت مجموعه و سازماندهی بکار گرفته ایم و از کاربرانمان غافل مانده ایم.

شاید همین کاربرانمان و دانشجویانی که در سالهای سخت کار، به عنوان کار دانشجویی در کنار ما بودند و با ما رفیق شده بودند، زنگ خطر را برای ما زدند. داستان از اینجا شروع شد که گاهی ما با همین دانشجویان به گردشهای علمی می رفتیم که آنها نمونه های گیاه و جانور و سنگ جمع کنند و ما هم در طبیعت پرسه ای می زدیم و از مواهب آن لذت می بردیم و با این عزیزان نزدیکتر می شدیم، ضمن اینکه باب دوستی بازتر می شد و بچه ها با ما راحت تر حرف می زدند، در این سفرها و حضرها بود که دیدم مثل دوره دانشجویی خودمان و دوره مدرسه، استادان و هر کس که دانشجویان با آنها سرو کار دارند، نامهایی دارند. در این میان نامهای کتابداران علوم، خانوم بدجنسه، خانوم اخموئه و آقا خسیسه بود. خوب ما هم سه نفر در میز امانت داشتیم، دو نفر صبح و یک نفر بعدازظهر. پس ما داشتیم جون می کندیم و سه همکار محترم ما که در دید و طرف تماس دانشجویان بودند، آبروی ما را هم برده بودند. خودمان فکر می کردیم که فتح الفتوح کرده ایم و سایر همکاران کتابخانه های دیگر دانشگاه هم ما را به خاطر این همه تلاش تشویق می کردند و بالا بالای مجلس می نشاندند. ولی ظاهرا این فقط ما بودیم و سایر هم صنفیها که یکدیگر را تحویل می گرفتیم و کاربران ما این تلاشها را نمی دیدند و به حق آنچه را که می دیدند داشتند به زبان می آوردند.

من مسأله را البته نه با ذکر این القاب، با همکاران نزدیکتر و رئیس کتابخانه مطرح کردم. دیگر راهنماهایی که ما بر در و دیوار کتابخانه زده بودیم کفایت نمی کرد، می بایست در کنار کاربران حضور پیدا  کنیم و با آنها حرکت  کنیم، آموزش بدهیم و آموزش ببینیم مهر 1366 بود که رئیس وقت کتابخانه که یکی از سه رئیس – کتابدار کتابخانه های دانشگاه تهران (سایر روسا اعضای هیأت علمی دانشکده های مربوطه بودند)، و یکی از متعهدترین کتابداران در رفع نیازهای کاربران  بود، به این تصمیم رسیدند که معارفه دانشجویی را فعالتر کنیم و از من خواستند که مجلس معارفه را برگزار کنم. به یاد دارم که همه همکاران در گوشه ای در نزدیکی جایی که من با دانشجویان صحبت می کردم جمع شده بودند و قرار بود بعد از صحبتهای من هرکس همراه دانشجویان حرکت کند و موقعیت و مسئولیت خودش را به دانشجویان گزارش و معرفی کند.

من بعد از خیر مقدم و توضیحاتی کلی در مورد کتابخانه، و قبل از آنکه ایشان را به نفر بعدی بسپارم به دانشجویان متذکر شدم:

بچه ها، خواهش می کنم اگر اینجا خدمتی گرفتید، تشکر نکنید. ما داریم وظیفه ای که برایمان در نظر گرفته شده را انجام می دهیم. ببینید، ما داریم به خاطر شما از دولت حقوق می گیریم و اگر شما نباشید دولت به ما هم نیاز ندارد و حتی نیمی از اساتید که فقط کار آموزشی می کنند نیز بی مصرف می شوند. حقوقی که ما سر هر ماه دریافت می کنیم از محل مالیاتهای پدر و مادرهای شما تامین می شود، بنابراین یادتان باشد که شما در اینجا حقوقی دارید، بنابراین خواهش می کنم هر گونه مشکلی که برخورد می کنید، بلافاصله با مدیر کتابخانه در میان بگذارید. من مطمئن هستم که حتی اگر توقعات بالاتری هم داشته باشید، مطرح کردنش بسیار خوب است و کمک می کند که ما در سالهای بعد آماده تر و آماده تر باشیم.

بعد از معارفه، و رفتن دانشجویان جنجال شد. نیمی از همکاران هر چه فریاد بود بر سر رئیس کتابخانه کشیدند که چرا فلانی دانشجویان را پررو می کند؟ همین جوریش هزارتا اُرد برای ما دارند، اون وقت اینها را هم یادشان می دهید که بیایند و سوار ما هم بشوند.

من چه گفته بودم که این سان عزیزان من برآشفته بودند. شاید الآن در بین کسانی که این خطوط را می خوانند هم باشند کسانی که بگویند، این دیگه زیاده روی بوده، لیکن خواهش می کنم این عزیزان به سوال من پاسخ دهند: من باید از این همکاران عصبانی باشم یا ایشان از من؟ من از مهر 1363 که به کتابخانه علوم منتقل شده بودم به همراه جمعی از کتابداران کتابخانه که بی وقفه و گاهی در دو نوبت کاری جان کنده بودیم تا دانشجویان آسان تر و سریعتر به منابعشان دسترسی داشته باشند (شعار حرفه)، یا این بزرگواران که با برخوردهای خود چهره کتابخانه را به گونه ای جلوه داده بودند که دانشجویان با ترس و لرز و خجالت از این که نمی توانند کتابهایشان را در برگه دان و در قفسه پیدا کنند، به کتابدار مراجعه کنند و تازه در آنجا ، اگر حوصله نبود، یک "امانت است" یا یک "امانت نمی دهیم" می گفتند و کاربر بیچاره را سنگ قلاب می کردند و خلاص. وجدانا قضاوت کنید.

از همان سال ما پشت برگه تقاضای عضویت که دانشجویان پر می کردند مقررات و حقوق و محدودیتهای دانشجویان و رویه کتابخانه را چاپ کردیم و در سوی دیگر می نوشتیم "من، فلانی .... با آگاهی از مطالب مندرج در پشت همین برگه تقاضای عضویت در کتابخانه را دارم که این شیوه در ادامه تبدیل شد به چاپ بخشی از آئین نامه کتابخانه پشت برگه تقاضا."

چرا در ایران ما تلاش می شود "افراد" از حقوقی که به ایشان تعلق دارد، بی اطلاع باشند.  من در اینجا منظورم دولت نیست، فرد فرد مردم و در رابطه با کارهایی که به ایشان محول شده است، مورد نظر من است. دولت هم مسئول است و وظیفه دارد که حقوق مردم را به ایشان بیاموزد، لیکن فرد فرد مردم هم در این موضوع مسئولند. انگار بنده که برق خانه ام به هر علتی قطع شده نباید بدانم که این، وظیفه مامورکشیک اداره برق است که باید در این موقعیت مشکل مرا برطرف کند، و لازم است که در لحظه اقدام نماید. چرا که نا آگاهی من از حقوقم، باعث می شود که بجای تقاضای اکید، التماس کنم و آقای مامور هم هر زمان که دلش خواست این کار را انجام دهد و منت هم بر من بگذارد و انتظار دارد که در صورت شکایت امثال من، رئیس مربوطه هم از وی پشتیبانی نماید. اگر در بیمارستان (حتی خصوصی که وجوه هنگفتی هم می پردازید)، بیمارت با مشکلی روبرو شود، حقوق خودت را نباید بدانی، باید گردنت را کج کنی تا آنچه جزئی از حق تو است را به تو بدهند و نیمه های شب به بالین بیمارت که سختی می کشد بیایند. شعار تکریم ارباب رجوع، به نظر من اخلاقی کردن وظیفه ماموران و مسئولان است. یعنی بهتر است که با ارباب رجوع به خوبی رفتار شود، نه اینکه وظیفه دارید که مشکل او را برطرف نمائید و برای این اینجا نشسته اید. اصطلاحی که از زبان همکارانم برایتان گفتم، اصطلاح "پررو می شوند" را در ایران بسیار می شنویم و همانها که نمی گذارند در موقعیت مامور و مسئول کاربرانشان پررو شوند، یادشان می رود که درجایی دیگر، گروهی دیگر از پررو شدن ایشان جلوگیری خواهند کرد.

در دوران و دنیای شبکه های اجتماعی، بیائیم حقوق افراد را به ایشان یادآوری کنیم. به آنها بگوئیم از مجموعه ای که شما متصدی آن هستید تا چه اندازه و چه میزان می تواند استفاده کند. کلمه سانسور را به محدودیت تبدیل کنیم و به اطلاعش برسانیم که سیاست ما می گوید که شما برای استفاده از منابع محدودیتهایی دارید. نگذاریم ما را به عنوان سانسورچی به جامعه معرفی کنند. بسیاری محدودیتهای ما ارتباطی به مسایل سیاسی و اجتماعی ندارد . باید بتوانیم به کاربرانمان بگوئیم شما مجاز به استفاده از این بخش نیستی. برای این بخش این مجوز لازم است. برای دسترسی از دور باید این شرایط را داشته باشی. مثلا دانشگاهی مثل دانشگاه تهران با جمعیت کاربری به اندازه  یک شهر، اگر بخواهد به همه دسترسی از راه دور بدهد، با حجم خطوط شبکه ای که در اختیار دارد، عملا به هیچیک از کاربران خدمتی نمی کند، پس خدمات راه دور محدود به تحصیلات تکمیلی می شود. این محدودیت است و نه سانسور. محدودیتها و مشکلات باید به اطلاع مراجعان و کاربران برسد. حق ندارید "پیاده سازی خودکار (Systematic Download)" انجام دهید، برای اینکه عرض باند ما را اشغال می کنید و بسیاری دیگر را از گرفتن خدمات بسیار ساده تر محروم می کنی. این داده ها را باید حضورا بیایی و روی دی وی دی بگیری، این حجم را از راه دور نمی توانیم در اختیار بگذاریم. مجلات قدیمی را داریم ولی فقط در اختیار  کاربران سطح الف گذاشته می شود، اما شرایط عضویت برای سطح الف در جایی در دسترس همه کاربران است و می توانند همانجا که پیام را می بینند با زدن یک دگمه صفحه شرایط دسترسی را نیز ببینند .

اینک برای شروع و برای دفاع از حقوق خود، می توانید اولین قدم را بردارید. به دیگران حقوقشان را ، آن بخش را که شما در آن دخیل هستید، بیاموزید.

عمرانی، ابراهیم. «هر کاربری منبع مجازش، هر منبعی کاربر مجازش». پایگاه خبری کتابداری و اطلاع رسانی ایران (لیزنا). سخن هفته شماره 12. 4 بهمن 1389.

برچسب ها :
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: