کد خبر: 14427
تاریخ انتشار: چهارشنبه, 28 اسفند 1392 - 13:35

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

گفتگو

غبارروبی از خاطرات کودکی

اسفند که از نیمه می گذشت، بی تاب عید بودیم. هر روز انتظار پیک شادی را می کشیدیم، تا عید را چند روز زودتر با نرفتن به مدرسه جشن بگیریم. حالا پس از گذشت نزدیک به دو دهه، هنوز بهار می آید با عید و عیدی و تخم مرغ های رنگی، اما حال و هوای آن روزها کجای زمان گم شده؟!
غبارروبی از خاطرات کودکی

 

 

خیلی نمانده تا شمارش معکوس سال نو. می گویند " نو که بیاد به بازار، کهنه میشه دل آزار"، اما خاطره تنها کهنه ای است که نه آزار، بلکه آرام دل است.

 

اکنون که روبه روی مانیتور نشسته اید و وب را تورق می کنید، تصور دنیای بدون اینترنت، یا شاید دنیای بدون تکنولوژی، کمی سخت شده. اما لابه لای ذهنتان که بگردید، روزهایی را می یابید که نه اینترنت بود، نه موبایل، نه ماهواره، همه دلخوشی به تلویزیون سیاه و سفیدی ختم می شد که 3 تا کانال هم بیشتر نداشت.

 

روزهایی که بازار قصه های مادربزرگ ها داغ بود. روزهایی که علاء الدین و دخترک کبریت فروش کتاب قصه همه بچه ها بود. سرگرمی هایمان، لی لی بود، وسطی، گل کوچیک و هفت سنگ. دیدنی هایمان، قصه های مجید، هادی و هدی، فوتبالیست ها ... دوستی داشتم که تصمیم داشت بزرگ که شد ژاپن را برای پیدا کردن سوباسا زیر و رو کند. چه دلخوشی هایی داشتیم.

 

از جوجه ماشینی های رنگی تا مداد رنگی هایی که نوکش که می شکست باید دم سطل آشغال گوشه کلاس می تراشیدیم، همه گذشت و خاطره شد. امروز رد پای خاطره ها را دنبال کردیم و رسیدیم به  کتاب فارسی و «اولین روز دبستان».

 

 

 

خالق این تصاویر خاطره انگیز کسی نیست جز، استاد منوچهر درفشه. استاد درفشه این روزها به دلیل بیماری، هر چند از حوزه تصویرگری فاصله گرفته اند، با این حال، تصاویری آفریدند که کودکی نسلی به آن گره خورد.

 

استاد درفشه در گفتگو با لیزنا خود را اینگونه معرفی می کند:

سال 1319 بود که در تهران متولد شدم. از کودکی به نقاشی علاقمند بودم و اولین مشوق در این راه پدرم بود. حوالی یازده، دوازده سالگی بود که چند جلسه ای خدمت آقای علی اصغر پتکر شاگردی کردم، اما اینطور نبوده که نقاشی را به صورت آکادمیک و حرفه ای دنبال کنم و امروز  تاسف و دریغ بسیار من این است که هیچ وقت دانشگاه نرفته ام. دانشگاه نرفتم، چون خیال می کردم فایده ندارد، خیال می کردم البته. خیال می کردم وقتم تلف خواهد شد، اما بعدها فهمیدم آنچه را که می توانستم در عرض دو، سه ماه در دانشگاه یاد بگیرم، بیرون از دانشگاه دو، سه سال وقتم را گرفت. به هر حال، بعد از دبیرستان در شرکت تبلیغاتی پارس مشغول به کار شدم و محمد بهرامی، مسئول موسسه، کسی که فکر می کرد، به گفته خودش، استعداد من را کشف کرده، خیلی هوای من را داشت و بعد از پدرم مدیون ایشان هستم. زمان گذشت و تجربیاتی از کار در شرکت های مختلف بدست آوردم تا اینکه سال 58 در مؤسسه فرانکلین (سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی) برای تصویرسازی و بازسازی تصاویر کتابهای درسی مشغول به کار شدم.

 

انگار هنوز خاطره حضور پدر، پر رنگ ترین تصویر از کودکی استاد بود، آنجا که گفت:

 کودکی بد نبود، پدر خوبی داشتم، سعی می کرد به بچه هایش برسد و من را جدی می گرفت. هنوز بیشتر آموخته هایم را مدیون تشویق و پشتیبانی ایشان هستم.

 

آن زمان ها، نوروز که می رسید، حال و هوای عید می آمد و مثل همیشه بساط هفت سین بر پا بود، و امروز، هنوز من سعی می کنم ته مانده سنت های نوروز را اجرا کنم، خودم سبزه سبز می کنم و این برایم دلخوشی دلچسبی است.

 

اما بشنوید از شوقی که خاطره ی نسلی را رقم زد:

تصویر سازی کتاب های درسی آرزوی همیشگی من بود. یادم می آید که در دوره دبستان خودم، تصاویر برایم هماره منبع خیال پردازی و تخیل بود. دوست داشتم تصاویری را خلق کنم که برای کودکان نسل بعد همین خاصیت را داشته باشد. برای من تصویرگری کتاب های درسی فقط انجام وظیفه نبود، با عشق کار می کردم.

 

تصاویر کتاب های دینی راهنمایی، خاصه تصویری که فقط یکی دو سال در دوره اول راهنمایی برای درس " کظم غیظ"، و تصویری مربوط به صحرای کربلا از تصاویری است که پس از گذشت این سال ها هنوز، بسیار مورد علاقه من است.

 

همیشه گفته ام که من هیچگاه نمایشگاه نقاشی نگذاشته ام، اما حس می کردم کارهایم نمایشگاه بزرگی است که مخاطب آن میلیون ها کودک است و کارم با تیراژ میلیونی چاپ می شود، بچه های دیروز با آن آثار زندگی کرده اند، و امروز که بزرگ شده اند، هنوز خاطره آن روزها برایشان زنده است. همه اینها برای من بسیار دلچسب است، مثل این است که من با همه بچه ها رفیق بوده ام، و این واقعیت است نه خیال. تنها چیزی که از نظر روانی و فکری این روزها تسلی بخش است برایم.

 

«مرد نقاشی های کتاب های دبستان» این روزها چه می کند ...

بیشتر خانه هستم، به علت بیماری نمی توانم بیرون بروم. دوستدار فیلم هستم و زیاد فیلم می بینم. کتاب می خوانم و گاهی هم ترجمه می کنم. اما ترجمه هایم به سرانجام نرسیده چراکه انگیزه ادامه کار نیست. کاری را شروع می کنم و به نیمه که می رسد، رها می شود و امروز چند کار ترجمه نصفه و نیمه دارم.

 

اگر بیماری ام نباشد، شکایتی ندارم از زندگی. خیلی وقت است که نقاشی نمی کنم اما این اواخر گاه گاه شوق کشیدن به سراغم می آید ولی دیگر حال و حوصله آن روزها نیست.

 

پیام ایشان به بچه های دهه شصت...

امیدوارم شاد، خوشبخت و موفق باشند، اگر هم یادی از ما کردند خیلی ممنون.

 

برای سلامتی استاد دعا کنیم ...

 

 

برچسب ها :
م. سعیدی
|
United States
|
1393/01/07 - 16:17
0
0
امیدوارم توی سال جدید عیدی استاد درفشه و استاد درفشه ها همین سلامتی باشه... لبخند به لبشون و هنرشون همچنان تو روزگار جاری...
ممنون خانم رجبی و تشکر ار لیزنا بخاطر داشتن چنین خبرنگار باذوقی
مرمر
|
Iran
|
1393/01/04 - 17:22
0
0
امیدوارم خدا عزیزانی مثل استاد درفشه را برای ما حفظ کند. مرسی
پوریا
|
Iran
|
1392/12/29 - 11:56
0
1
وای منو برد به خاطرات گذشته..
خانوم رجبی محترم خیلی زحمت کشیدین این متن و متن حسنک کجایی رو با بیانی اینقدر شیوا و زیبا برای ما گذاشتین.. هم مارو بردین به خاطرات گذشته هم بیشتر ما رو با استاد آشنا کردین.
با آرزوی پیروزی شادی و سلامتی برای شما و استاد
مهرداد
|
Iran
|
1392/12/28 - 22:22
1
1
مرسی عالی و به موقع بود
چون کم کم خاطرات قشنگ اون روزا تو شلوغی امروز داشت گم میشد.
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: