داخلی
»مطالب کتابداری
»سخن هفته
لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: شاهنامه در ادبیات ما مثل دماوند است در میان کوههای ایران. قلهای نمادین، بلندتر و با شکوهتر از همه، که ریشه در خاک دارد و سر به آسمان میساید. هم غرورآفرین و زیباست؛ هم بزرگی و عظمتش آدم را مرعوب میکند. در نتیجه دماوند را میستاییم ولی بسیاری از ما خیال صعود به آن نداریم. شاهنامه هم برایمان وضعیتی مشابه دارد. از یک سو میگویم شناسنامهء ملی ماست؛ راوی ریشهها و اسطورههای ماست، مایه مباهات فرهنگ ایرانی در ادبیات جهان است؛ اما از سوی دیگر بعید است آن را بخوانیم. شاهنامه یکی از آثار کلاسیک است و به تعبیر مارک توآین: اثر کلاسیک کتابیست که همه آن را تحسین میکنند، ولی هرگز آن را نمیخوانند!
با این مقدمه، میخواهم به دو پرسش پاسخ دهم. نخست آنکه در این روزگار پرشتاب که آدمها به انجام وظایف معمول و روزمره هم نمیرسند چرا باید کتاب سترگ و حجیمی مثل شاهنامه بخوانند؟ کتابی با این حجم که هزار سال پیش سروده شده و بخش عمدهای از آن نیز افسانه و اسطوره است، چه کاربردی در روزگار ما دارد؟ پرسش دوم این است: حالا با این همه مشغله چگونه شاهنامه بخوانیم، آن هم به نظم! متنی با حدود شصت هزار بیت، که خواندش فراغتی مفصل میطلبد.
پاسخم به پرسش نخست این است که شاهنامه میخوانیم چون به آن نیاز داریم. برایمان مفید است. به کارمان میآید و با خواندنش حالمان بهتر میشود. به همین سادگی! در این دنیای ماشینی به اثری مثل شاهنامه نیاز روحی و معنوی داریم. نیاز برای معنابخشی به زندگی روزمرهای که گرفتارمان ساخته است. البته شاهنامه تنها اثری نیست که در این زمینه موثر باشد. بلکه یکی از مهمترینِ آنهاست.
در پاسخ به پرسش دوم هم باید عرض کنم اولاً نیازی نیست همهء شاهنامه را بخوانید، ثانیاً مجبور نیستید آن را به نظم بخوانید. گزیدهاش را به نثر بخوانید. نثر شاهنامه نیز خواندنی و سودمند است. کتاب «برگردانِ روایتگونهء شاهنامهء فردوسی» اثر دکتر دبیرسیاقی نمونهای خوبیست. در آثاری مثل «درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی» نوشتهء دکتر حمیدیان میتوانید با شخصیتهای شاهنامه و سایر ویژگیهای این اثر آشنا شوید. اگر هم به شعر علاقهمندید بیتهایی از آن را به یاد بسپرید. شاهنامه متن مناسبی برای گزیدهخوانی و آهستهخوانی است. میتوان چند بیت آن را خواند، از زیبایی آن لذت برد و ساعتها به معنای عمیق آن اندیشید:
بکوشیم تا نیکی آریم و داد خُنُک آنکه پندِ پدر کرد یاد
به مردِ خردمند و فرهنگ و رای بُوَد جاودان تخت شاهی به پای
دلت زنده باشد به فرهنگ و هوش به بَد در جهان تا توانی مکوش
به خشنودی کردگار جهان خرد یاد باد، آشکار و نهان
همه سَخته باید که رانَد سخن که گفتار نیکو نگردد کهن
نیاید که گویی جز از نیکویی و گر بد سراید، کسی نشنوی
حال برگردم به ادعایی که در پاسخ پرسش نخست مطرح شد: باید شاهنامه بخوانیم، چون به آن نیاز داریم. در تبیین این گزاره باید عرض کنم، اگر به اخبار رسانهها گوش کنید، بشر روزگار ما حالش اصلاً خوش نیست. از یک سو بلایی بر سر محیط زیست آورده که نگو و نپرس! نه هوای سالمی برایش مانده که تنفس کند، نه آب گوارایی که بنوشد و نه خاک پاکیزهای که در آن بکارد. طبیعت را سخت آشفته کرده است. کلی گیاه و جانور بیگناه را هم که یا به تاریخ سپرده یا به آستانه انقراض کشانده است. کلافه و سرگردان دچار فقدان توازن و بروز تعارض شده است. درمان این نابسامانی به مدد چشیدن از داروی فرهنگ و اخلاق میسر است. شاهنامه هم یکی از همین آثار فرهنگی و اخلاقی است. پیامش روشن است. با ترسیم نبرد خیر و شر خواننده را به حمایت از خیر و مبارزه با شرّ دعوت میکند. پیامآور خردگرایی و خرددوستی است.
البته این موضوع وجه اجتماعی این ماجراست. اگر اجازه بدهید کمی مسئله را شخصیتر کنم. هر یک از ما در شغلی که داریم و روزگاری که به سر میبریم، هجوم روزمرگی در کمینمان نشسته است. روزمرگی هشداری است که خبر از جدایی ما با طبیعت میدهد. کتابی مثل شاهنامه پناهی برای گریز از روزمرگی است. زیرا حماسه تاریخ زنده است. قهرمانان آن زندهاند و خواندن شاهنامه فرصتی برای همراهی با آنان است.
سومین دلیل نیاز ما به شاهنامه نیاز به یادگیری بهتر زبان فارسی است. ما فارسی حرف میزنیم، اما فارسی ما چندان خوب نیست. نثرمان آشفته و گرفتار پراکندگی و پرگویی است. معنای بسیاری از واژگان را به درستی نمیدانیم، از توصیف رخدادها و روایتها ناتوانیم. در چنین شرایطی خواندن شاهنامه کمک میکند، قدمی برای بهبود گفتار و نوشتارمان برداریم. ضمن آنکه اگر به ابیات شاهنامه دقت کنید به نثر نزدیک است. البته درستتر آن است که بگوییم نثر پاکیزهء امروز، همخوان با شاهنامه است. زیرا شاهنامه الگو و مرجع ما در درستنویسی است. دکتر کزازی در کتاب «مازهای راز» مینویسد: «زبان فردوسی در شاهنامه زبانی است آنچنان روان و به دور از پیچیدگی و پوشیدگی که به زبان مردمی میماند، به زبانی که در گفتگوهایمان به کار میگیریم. از این روی، با آنکه هزار سالی از زمان سروده شدن شاهنامه میگذرد، زبان شاهنامه را میتوان زبان روزگار ما شمرد» (کزازی، 53 :1380). بنابراین، اغلب بیتها جملههای خبری ساده و روشنند:
چنین است کردار چرخ بلند به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه به خمّ ِ کمندش رُباید ز گاه
چو اندیشهء گنج گردد دراز همی گشت باید سوی خاک باز
جهان را چنین است ساز و نهاد ز یک دست بِستد، به دیگر بداد
اگر دل توان داشتن شادمان به شادی چرا نگذرانی زمان
اگر دادگر باشی و پاک دین ز هر کس نیابی به جز آفرین
وگر بدنشان باشی و بدکنش ز چرخ بلند آیدت سرزنش
جهاندار اگر دادگر باشدی ز فرمان او کی گذر باشدی
کنون گر شوی آگه از روزگار روان و خرد بادت آموزگار
در نتیجه با خواندن شاهنامه سخن گفتن و نوشتن ما بهتر میشود. ضمن آنکه کلی کلمهء مفید فارسی خواهیم آموخت. به سخنی دیگر، توان زبانمان بیشتر میشود. زبان هم که ظرف اندیشه است و به این ترتیب در ظرفی بزرگتر میتوان بهتر اندیشید. سرانجام لذتی که از خواندن شاهنامه نصیب خواننده میشود شاید آخرین و به اعتباری نخستین انگیزه خواندنش باشد. کافی است کمی شکیبا باشیم و با این متن همراه شویم. امتحانش وقت زیادی نمیگیرد. برای شروع میتوانید بخش کوچکی را بخوانید. مثلاً داستان هوشنگ را که دومین شاه اسطورهای و شامل حدود پنجاه بیت است. این داستان را که میخوانیم معنی ایجاز را میفهیم. به تعبیر دکتر محمد امین ریاحی: «نخستین ویژگی در شاهنامه، ایجاز به حد اعجاز است. ... حادثهای یا وصف منظرهای را در چند کلمه در یک بیت میگوید و میگذرد و سخنش چیزی کم و زیاد ندارد». (ریاحی، 265 :1375). مثلاً در وصف طلوع خورشید میسراید: بدانگه که دریای یاقوت زرد / زند موج بر کشور لاجورد؛ یا آنجا که میگوید: چو خورشید رخشان بگسترد پر / سیه زاغ پرّان فرو برد سر. یا در بیان هوای دلپذیر مازندران: هوا خوشگوار و زمین پرنگار / نه گرم و نه سرد و همیشه بهار.
ضمناً شاهنامهپژوهان بر این باورند به رغم آنکه این اثر سترگ و حجیم است، اما در برابر مجموعه معارفی که در آن نهفته موجز است. شاهنامه روایت زندگی انسان است و مثل خودِ انسان کامل نیست. اما در اینجا با تضادمندی غریبی مواجهایم. همانطور که عظمت آدمی در نقص اوست، بزرگی شاهنامه نیز به این معنا نیست که کتابی بی عیب است. اصلاً در ارزیابی شاهنامه سخن از بر شمردن امتیازها و کاستیهای آن نیست. سخن بر سر افقی است که پیش روی آدمی میگشاید و هر مخاطبی با توجه به سطح دانش و توان بینایی خود از این پنجره عرصهای را میبیند.
کتابی با مضمون کاملاً انسانی است. در نتیجه فرا زمان و فرامکان است. روایتی مردمان دیروز نیست که غبار قرنها بر آن نشسته باشد. بلکه روایت رنج آدمی برای معنابخشی به حیات خویش است. به تعبیر دکتر اسلامی ندوشن در کتاب «زندگی و مرگِ پهلوانان در شاهنامه» این اثر بیانگر تعارض و تعادل جسم و جان است. جسمی که خاکی و فانی است و روحی که میتواند بسیار متعالی و آسمانی باشد. این تناقضِ زندگی ماست، اما آدمی که خردمند است میتواند در این میان به تعادلی پایدار دست یابد. به سخنی دیگر، بزرگی پهلوانان شاهنامه در این است که زندگی را دوست دارند بیآنکه از مرگ بترسند. از عمر بهره میگیرند، بیآنکه بیاعتباری جهان را از یاد برند. ضمن آنکه مثل عرصهء واقعی زندگی نمایندگان نیکی و بدی در آن حاضرند. البته به دلیل ماهیت اسطورهای شاهنامه هر یک از این نمایندگان در هیئتی فراانسانی ظاهر میشوند که این در خور و اقتضاء افسانه است. مثلاً ضحاک نمونهء کاملی از خوی اهریمنی است و در آن سوی طیف ایرج و سیاووش تجلی پاکی و آزادگی که مرگشان نمایشی با شکوه از تعالی روح است. رستم مظهر پهلوانی و آزادگی است که خود را وقف خدمت به نیکیها و خوبیها کرده است. عشق همیشگی به گوهر آزادی معنای بنیادین زندگی رستم است که آن را به هیچ قیمتی نمیفروشد و با هیچ متاعی عوض نمیکند.
سخن پایانی
یکی از دلایلی که کمتر به شاهنامه مراجعه میکنیم، حجیم بودن آن است. این حجم زیاد برای خوانندهء ناشکیبا و شتابزدهء روزگار ما چندان ترغیبکننده نیست. اما از آنجا که این مجموعهء بزرگ از چهار بخش نسبتاً مستقل تشکیل شده، نیازی نیست آن را از ابتدا تا انتها بخوانیم. هر داستانش روایتی خواندنی است. بنابراین، به قول مولانا آب دریا را اگر نتوان کشید؛ هم به قدر تشنگی باید چشید.
نخست، بخش اساطیری آن است که سرگذشت یازده شاه[1] اسطورهای را از کیومرث تا گرشاسپ روایت میکند که به آنان «شاهان پیشدادی» یا «پیشدادیان» گویند. دوم، بخش پهلوانی است که با قیام کاوه آغاز میشود و با مرگ رستم به پایان میرسد. سوم، بخش تاریخی آن است که به شاهان کیانی[2] و اشکانیان و ساسانیان میپردازد. بخش چهارم هم داستانهای مستقل است مثل بیژن ومنیژه. هر یک از این بخشها به تنهایی زیبا و آموزنده است. مثلاً بخش اساطیری که اغلب بخشهای آن نیز مختصر است، پاسخی به نیاز روحی آدمی به اسطوره و خیال است. بخشهای اسطورهای را میخوانیم به ریشه بسیاری از آداب و رسوم و باورهای باستانی ایران پی میبریم. اینکه هوشنگ چگونه بنیانگذار جشن سده و جمشید بانی نوروز بودهاند.
فراموش نکنیم این شاهکار ادبی جهان متعلق به ماست و سندی بر هویت ملی و فرهنگی ما. حال باید تصمیم گرفت چگونه میخواهیم از آن بهره ببریم. پیشنهاد من در یک جمله خلاصه میشود: اگر فرصت و فراغتی برای خواندن شاهنامهء منظوم ندارید، گزیدهای از آن را به نثر بخوانید. اگر هم توانستید برگزیدهای از بیتهای کلیدی را نیر به یاد بسپرید. ضمناً اگر مایلید دیگران هم در لذت خواندن شاهنامه با شما شریک شوند، لطفاً یک یا چند بیت آن را به انتخاب خودتان در بخش نظرخواهی بنویسید.
منابع و مآخذ
اسلامی ندوشن، محمد علی (1348) زندگی و مرگِ پهلوانان در شاهنامه، تهران: انتشارات توس.
حمیدیان، سعید (1372) درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی. تهران: نشر مرکز.
دبیرسیاقی، سید محمد (1392) برگردانِ روایتگونهء شاهنامهء فردوسی به نثر. چاپ دوازدهم، تهران: نشر قطره.
ریاحی، محمد امین (1375) فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او. تهران: طرح نو.
کزازی، میرجلالالدین (1380) مازهای راز: جستارهایی در شاهنامه. چاپ دوم، تهران: نشر مرکز.
منصوریان، یزدان. «چرا و چگونه شاهنامه بخوانیم؟». سخن هفته لیزنا، شماره ۲۳3. 21 اردیبهشت ۱۳۹۴.
ای کاش میشد شاهنامه را از دبستان در آموزش همگانی می کردند
بنده تمايل دارم شاهنامه و چند کتاب برگزيده را قبل از اينکه بميرم حتما خوانده باشم و با توجه به اينکه در واژگان و اشعار تبحر ندارم؛
لطفا نثرهاي روان همچنين معتبر و مستند شاهنامه را به بنده معرفي کنيد.
به پیش سپاه اندرون آوگان
مبارز چو شیروی درنده شیر
چو شاپور یل زنده پیل دلیر
این قسمت شاهنامه هم به افتخار اسم پسرم که کارن است
کتابخوانی وفرهنگ کتاب خوانی بین مردم بیشتر بشه.مامردم ایران کم میدانیم وکم میخوانیم وبه گفته شما بسیاری ازمشکلات ما ناشی از کم دانستن مان است.
عاشق شاهنامه ام دوسوم کتاب رو خوندم بسیار عالی وقتی شاهنامه رو میخونم حس غرور دارم وبه ایرانی بودنم وداشتن بزرگانی مثل فردوسی وحافظ و....افتخارمیکنم .ایکاش بتوانیم فرهنگ وریشه واصالتمان رو حفظ کنیم .
گاهی اوقات درفضای مجازی ونوشتارها میبینم چقدراملا ها ضعیف شده ویک کلمه ساده چقدراشتباه املا یا تلفظ میشه افسوس میخورم که فرهنگ غنی ایران دستخوش چه تغییرات زیادی شده.واگر مراقب نباشیم کلا زبان گفتار ونوشتارو... تغییر خواهد کرد
به امید روزی که کشورمان مثل قدیم فرهنگ غنی وریشه دار باشد.
ماناوپیروز باشید استاد گرامی
در مورد ایجاز در شعر فردوسی دو نمونه را از کتاب شاهنامه و فردوسی اثر الکسی آرکادویچ استاریکوف می آورم:
1- جهان خواستی-یافتی،خون مریز
2-نه هرکس که اومهتر، او بهتر است
شاهنامه به نثر با عنوان"بی گزند از باد و باران" اثر کاوه گوهرین هم برای آشنایی با محتوی شاهنامه مفید است.
امیدوارم جامعه ما از مرحله ی چرا و چگونه شاهنامه بخوانیم عبور کندو به مرحله ی نقد آن برسد.
با چه آهنگ و ریتمی
البته کاری به چرا خوندش ندارم هر کسی که احساس نیاز کنه خودش هم میره سراغ چرایی آن
حالا جناب دکتر بفرمایید چگونه بخوانم که لذت خواندنم بیشتر باشد
ویا چون ستاره شوی بر سپهر/ ببری ز روی زمین پاک مهر
بخواهد هم از تو پدر کین من/ چو بیند که خاک است بالین من
از این نامداران و گردنکشان/ کسی هم برد سوی رستم نشان
که سهراب کشتست و افگنده خوار/ همی خواست کردن تو را خواستار
چو بشنید رستم سرش خیره گشت/ جهان پیش چشم اندرش تیره گشت
بپرسید زان پس که آمد به هوش/ بدو گفت با ناله و با خروش
که اکنون چه داری ز رستم نشان/ که کم باد نامش ز گردنکشان...
بسیار عالی. چند نمره از درس ادبیات. دخترم به حفظ شعری به دلخواه تعلق داشت که داستان رستم و سهراب رو انتخاب کردیم.
دست مریزاد