داخلی
»برگ سپید
اَشوَزدنگَهه پسر یتیمی بود که در روستای سیلک کاشان زیر نظر استاد کوآرَسمَنَ درس میخواند. او یکی از بهترین شاگردان کوآرسمن بود و تا دیروقت در کشف معجون به استادش کمک میکرد. در آن مدرسه معلم دیگری با نام شاماش شوموکین نیز بود که فردی بسیار مرموز و عجیب بود و دربارۀ معجونها و جادوهای اسرارآمیز اطلاعات بسیار وسیعی داشت. کوآرسمن و شاماش شوموکین رقبای دیرین هم بودند. بالاخره، شبی کوآرسمن کارش را تعطیل کرد و به اشوزدنگهه گفت به شادی بپردازد چرا که بالاخره معجون جاودانگی را کشف کرده است.
شوموکین که از این خبر وحشت میکند کوارسمن را به قتل میرساند تا به معجون برسد اما اشوزدنگهه قبل از او معجون را سر میکشد و به فردی جاودانه بدل میشود. اما شوموکین او را به قتل استادش متهم کرده و باعث آزار او میشود که اشوزدنگهه به دلیل جاودانه شدن میتواند از همه توطئه ها جان سالم به در ببرد. او از شهر خود فرار میکند و در سرزمینی دور با دختری زیباروی به نام پروانه ازدواج کرده و به کشاورزی میپردازد. اما پروانه میمیرد و اشوزدنگهه دوباره آواره میشود و در غاری دور مردی سبزپوش او را به درجات بالای سلوک روحی راهنمایی میکند. اشوزدنگهه که شش هزار سال عمر کرده است از زندگی جاودانی خسته شده و دلش میخواهد که فانی شود. در غار خفّاش ایلام چراغ جادو علاءالدین را مییابد که او را به کاخ ورجمکرد میرساند. سپس او با آژیدهاک (ضحاک ماردوش) وکیخسرو دیدار میکند. کیخسرو به او گفت که جاودانگیات موهبتی الهی است و تو باید از صور نگهداری کنی! تا زمانی که رستاخیز بشود و وظیفهی تو تمام شود. از سوی دیگر، شاماش شوموکین و شاگردش هومبانیگاش با اهریمن عهد یاری بسته بودند. اشوزدنگهه حالا در پایتخت ایرانزمین یعنی تهران زندگی میکرد و زنی به اسم لاله در آپارتمان او مسکن داشت که برای پایاننامهاش در رشته معماری طرح دوستی با اشوزدنگهه را میریزد که باعث علاقه آنها به هم میشود. اما شاماش شوموکین چشمان اشوزدنگهه را کور کرد که خوشبختانه به کمک کیخسرو دوباره بینایی خود را به دست آورده و برای مقابله با شوموکین رهسپار دروازه دوزخ شد. مبارزه آنها ذهنی بود و وقتی شوموکین در موقعیت خطرناک مرگ بود اشوزدنگهه او را نجات داد و گفت فرصتی به تو میدهم تا آدم خوبی بشوی و به سوی خدا بازگردی. اما شاماش شوموکین عاقبت مرد. اشوزدنگهه به سراغ لاله رفت و ذهن او را پاک کرد و آنها عهد بستند که تا رستاخیز از صور مراقبت کنند.
زندگی در این کتاب به گونهای نوشته شده است که شخصیت اصلی داستان از آن خلاصی ندارد و با خود فکر میکند که زندگی چیز تمامنشدنی و بیزارکنندهای است. در کتاب اشوزدنگهه، زندگی به گونهای نشان داده شده است که در آن خیر و شر وجود دارد و نشان میدهد که اگر فردی از یاران خیر باشد و به ایمان خود با خداوند در این راه استوار باشد، حتماً میتواند بر شر پیروز شود. زندگی در این کتاب، طوری است که انگار فردی طنابی بلند را باید اندازه بزند و در این راه افرادی او را زجر میدهند که این نشان میدهد اگر خداوند ما را جاودان و تکراری بوجود میآورد، مانند طناب و آدمی بود که باید آن را اندازه بگیرد. در این کتاب نشان داده است که دنیا به افرادی که دانشمند هستند و بسیار کارهای علمی انجام میدهند و به فکر یاری مردم هستند، جفا میکند. یعنی انسانهای بد و نادان در زندگیشان به آدمهای خوب و نیکو بسیار بدی میکنند.
شخصیتهای کتاب:
اشوزدنگهه: اشوزدنگهه از اشه یعنی پایدار و درستکار گرفته شده است. شخصیت اصلی این داستان است و فردی خوشطینت و انساندوست است. او بسیار دوست داشت که به جای آنکه جاودان باشد، فردی فانی، معمولی و میرا باشد. اشوزدنگهه عاشق علمآموزی بود و بسیار به یادگیری علاقه داشت.
شاماش شوموکین: شاماش شوموکین فردی است که بسیار به تاریکی علاقه دارد و دوست دارد از یاران شیطان باشد. او فردی بدجنس و بدخواه است و همیشه به دنبال صدمه زدن به اشوزدنگهه و نابود ساختن و اذیت کردن انسانهای خوب و باایمان است.
هومبانیگاش: هومبانیگاش شاگرد شاماش شوموکین است و مانند او بدنبال بدی و آزار رساندن است. هومبانیگاش برعکس استادش بیشتر به تفریح علاقه دارد تا انجام کارهایی چون گرفتن صور از اشوزدنگهه!
نمونه ای از نثر کتاب:
در میان همه تاریکیها همه صداهای طبیعت هنوز زنده بود که مردی بلندقامت و آرام، بیچهره و زیبا به سویش آمد... گویی مدتها بود که او را میشناخت؛ و هومن را!
و هومن با دو گام سراسر رود را پیش آمد و با دستانی بیانگشت، دستان اشوزدنگهه را گرفت. مغ، منش نیک را حس کرد و همه چیز روشن شد. اینکه پنج فرشته دیگر نیز از نقاط گوناگون کوه و رود، آسمان و درخت پدیدار شدند.
برای رسیدن به هدف از پیشتعیینشده، سفرهای بیپایان اشوزدنگهه به چهارسوی ایران زمین و جهان آغاز میشود و او تاریخ شش هزارساله سرزمیناش را گام به گام میپیماید.
اشوزدنگهه برای یافتن ورجمکرد با آن دو خبیث و شریران دیگر، به سود حقیقت و مردم وارد میدان شده است.
مشخصات اثر:
آرمان آرین. « اشوزدنگهه». تهران: نشر موج، 1385. 3 جلد.
دربارۀ نویسندۀ این متن:
فرزاد حاجی زین العابدینی. ۱۳ ساله. متولد و ساکن تهران.دانشآموز کلاس هشتم مدرسه نمونه دولتی شهید حسینی. کتاب زیاد میخوانم. وقتی بچه بودم ساعتها کتابهای صوتی متناسب با سن خودم را با موبایل میشنیدم. کتابهایی با موضوع وحشت و کلاً ترسناک مثل کتابهای دان شان، سیامک گلشیری و ... را خواندهام. از نویسندگان داخلی هم همه آثار آرمان آرین را خوانده و برخی را نقد کردهام. نوشتههای نیما کهندانی را هم خوانده و دوست دارم. انیشتین الگوی اصلی علمی من است. درباره زندگی دکتر حسابی هم هر چه دستم برسد میخوانم. کلاس کاریکاتور میروم و چند دوره هم کلاس نقاشی رفتهام. دو سالی هم تنبک را تمرین کردهام. فیلم دیدن به ویژه سریال محبوبم «ناروتو» را دوست دارم و همان باعث شده با زبان ژاپنی خیلی آشنا و به آن علاقهمند شوم. کتاب هم همیشه هست. بسکتبال و شنا هم علاقهمندیهای ورزشی من هستند. از همه مهمتر درس و علم مرا به شوق میآورد. رایانامه: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید.
از این نوشته معلومه نسبت به دفعات پیش خیلی خیلی روان تر می نویسی. تفاوت زیادی به مرور در عمق مطالعه شما دیده میشه. همیشه علم آموز باشی و جاوادانه.
امیدوارم که در راه فراگیری علم و دانش، به موفقیت های بیشماری نائل شوید و همیشه سرافراز باشید.
با آرزوی موفقیت های روزافزون
برای دانش آموز فعال و کوشا
اگر به آثار هوشنگ مرادی کرمانی هم علاقمند هستید پیشنهاد میکنم کتاب «شما که غریبه نیستید!» ایشان را مطالعه بفرمایید.
و در مورد استاد محمود حسابی، کتاب «استاد عشق...» از ایرج حسابی هم جالب است.
البته احتمالا مطالعه نموده اید.
موفق باشید.
بی شک این نوشتنها اولین گامهای موفقیت شماست و با تلاش و پشتکاری که از شما سراغ داریم شاهد موفقیتها و دستاوردهای ماندگاری از شما خواهیم بود.
با ارزوی توفیق در علم اندوزی