کد خبر: 43038
تاریخ انتشار: یکشنبه, 21 دی 1399 - 10:25

داخلی

»

گزارش

نشست هفتگی شهر کتاب با عنوان «ملاقات با دورنمات» برگزار شد

منبع : شهر کتاب
نشست هفتگی شهر کتاب با عنوان «ملاقات با دورنمات» به مناسبت صدمین سالروز تولد فردریش دورنمات برگزار شد.
نشست هفتگی شهر کتاب با عنوان «ملاقات با دورنمات» برگزار شد

به گزارش لیزنا، نشست هفتگی شهر کتاب با عنوان «ملاقات با دورنمات» به مناسبت صدمین سالروز تولد فردریش دورنمات به مرور آثار و شخصیت وی اختصاص داشت و با حضور محمود حدادی، محمود حسینی‌زاد، احمد ساعتچیان و اصغر نوری به‌صورت مجازی برگزار شد.فردریش دورنمات (۱۹۲۱-۱۹۹۰) در حومه‌ی شهر بِرن زاده شد. در زوریخ و بِرن ادبیات و فلسفه خواند و به نمایشنامه‌نویسی روی آورد. آثار او به‌سبب توجه به چیزهای عجیب‌وغریب و طنز عمیقی شناخته شده‌اند که این نویسنده‌ی آلمانی‌زبان با آن دنیای جدید و غلبه‌ی ناتوانی و درماندگی را بر عالم بشری وصف می‌کند. در سال‌های گذشته، ۱۰۵ اثر از دورنمات و درباره‌ی او به فارسی برگردانده و با شمارگان ۱۲۶۷۳۰ نسخه منتشر شده که در این میان، ۵۵ اثر با شمارگان ۴۵۷۸۰ نسخه به نمایش‌نامه‌ها، ۴۱ اثر با شمارگان ۶۹۸۵۰ نسخه به داستان‌ها و ۹ اثر با شمارگان ۱۱۱۰۰ نسخه به آثاری درباره‌ی دورنمات اختصاص داشته است. «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» و «ملاقات با بانوی سالخورده»‌ دو نمایشنامه‌ی بسیار مشهور اویند که در ایران نیز بارها منتشر و اجرا شده‌اند.

هزارتوی پوتیا

محمود حدادی، مترجم  و استاد دانشگاه، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: فردریش دورنمات نویسنده‌ای چندوجهی با گرایش‌های عمیق به فلسفه، اسطوره‌شناسی، جامعه‌شناسی، تعهد اجتماعی و نجوم است و آثار فراوانی دارد. اگر بخواهیم درباره‌ی جامع آثار او صحبت کنیم، کلی‌گویی‌های نامفهوم خواهد بود. پس من درباره‌ی سه اثری سخن می‌گویم که از او ترجمه کردم و از  نزدیک‌تر می‌شناسم: «هزارتو»، «یونانی خواستار همسر یونانی»، «مرگ پوتیا».  

وی ادامه داد: «هزارتو» خاطرات زندگی دورنمات است. نویسندگان بزرگی در پیری خاطرات خودشان را نوشتند. از معروف‌ترین آنها شاید گوته، هاینریش هاینه و هاینریش مان باشد که به ترتیب خاطرات خودشان را با عنوان «واقعیت و الهام»، «اعتراف‌ها» و «بازبینی یک دوران» منتشر کردند. دورنمات در انتخاب عنوان زندگی‌نامه‌ی خود به یک اسطوره اشاره دارد. هزارتو یا لابیرنت غاری است که انسان دوترکیبی در آن زندانی است. این موجود پیکر انسانی و سر گاو دارد و می‌تواند با قدرت سر خودش هر دیواری را فروبریزد و بشکند. بنابراین، او را در غاری لایه‌لایه زندانی کرده‌اند تا نتواند راه برون‌رفتی بیابد. دورنمات این اسطوره‌ی یونان باستان را  درک بنیادین و حسی خودش از جهانی معرفی می‌کند که در آن زندگی کرده است.

وی اظهار داشت: پدر دورنمات کشیش روستا بوده و خودش هم در روستا بزرگ شده است. او می‌گوید، دویدن در لابه‌لای علفزارها چشم‌اندازی بدون‌افق برایم ترسیم می‌کرد و وقتی به شهر آمدم شهرهای بزرگ با خیابان‌ها و زیرگذرها و پل‌ها و ساختمان‌های بلندشان تصویر گرفتار بودن در هزارتو را در من تقویت کرد. از سوی دیگر، دورنمات احساس گرفتار بودن در هزارتو را به ادبیات می‌برد و داستان‌های کافکا را نمونه‌ی بزرگ القای حس غریبی و گرفتاری در محیطی بی‌چشم‌انداز می‌داند. دورنمات از نظر جهان‌بینی بسیار به کافکا نزدیک است. با این تفاوت که انفعال کافکا را ندارد و تعهد اجتماعی بسیار روشن و بارزی دارد.

حدادی توضیح داد که دورنمات در بُعد معرفت‌شناسی و نظریه‌ی شناخت هم هزارتو را با تمثیل غار افلاطون مرتبط می‌کند و بر شناخت بسیار محدود از جهان تأکید می‌ورزد. چنان‌که در خاطرات خود اشاره می‌کند که شاید بدون تلنگر این تمثیل به زندان‌وارگی شهرها پی‌نمی‌برد. همچنین، در شعر «انسان گاوسر» انسان دوترکیبی را به درون هزارتوی غاری با دیوارهای پوشیده از آیینه می‌فرستد تا بپرسد که آیا ما واقعاً راهی به واقعیت جهان داریم یا جز بازتابی از پیرامون خودمان چیزی از جهان دریافت نمی‌کنیم؟ 

این مترجم در ادامه دیدگاه بدبینانه‌ی دورنمات را به نگاه جامعه‌شناسانه‌ی وی مربوط دانست و توضیح داد: دورنمات در بازه‌ی زمانی‌ای زندگی می‌کرده است که تجارب پدرانش را از جنگ جهانی اول دریافت کرده و خودش شاهد جنگ جهانی دوم بوده است. گرچه سوئیس از بلای جنگ جهانی دوم مستقیم دور ماند، ولی به خاطر اینکه مرزهای خودش را بر پناهندگان بست و با هیتلر بسیار مدارا کرد، بسیار تحقیر شد. این تحقیر برای دورنمات بسیار آزارد دهنده بوده است. به‌جز مساله‌ی جنگ جهانی دوم، بعد از جنگ دوره‌ی معجزه‌ی اقتصادی در آلمان و سوئیس و اتریش اتفاق می‌افتد و فاجعه‌ی جنگ خیلی زود در این کشورها فراموش می‌شود که این مساله او را نگران می‌کند. خاصه اینکه مشکلی دیگر هم به فضای سیاسی جهان اضافه می‌شود: جنگ سرد بین جبهه‌ی سوسیالیستی و امپریالیستی. حالا جنگ جهانی سوم می‌تواند آشوبی اتمی برای بشریت پیش بیاورد و تمام بشریت و آثار فرهنگی آن را نابود بکند. این امر باعث می‌شود که دورنمات، ضمن اینکه دستاوردهای تمدن بشری را ناچیز نمی‌گیرد، نگاهی بدبینانه به تمدن بشری داشته باشد.    

وی افزود: دورنمات در آغاز کتاب «هزارتو» می‌گوید که من به نسبت میلیاردها انسان زندگی مرفهی دارم. به همین سبب، نمی‌خواهم صرفاً از شخص خودم سخن بگویم. آنچه به وجود من معنا می‌دهد، آثاری است که نوشته‌ام. بنابراین، خاطرات خودم را به‌گونه‌ای می‌نویسم که پس‌زمینه‌ای برای درک آثارم باشد. او از تجارب دوران کودکی، اولین‌‌ باری که قربانی کردن گاو و خون را می‌بیند، مناسبات نادوستانه‌ی انسان‌ها با یکدیگر و ریا و رنگ در مناسبات اجتماعی، حساسیت‌ زودهنگام، کتاب‌هایی که در دوران دانشجویی خوانده، حوزه‌های غور و تفحص خود، می‌گوید و در پایان توضیح می‌دهد که برای تراژدی و کمدی چه تعریفی دارد و شخصیت انسان‌ها را بیشتر آمیزه‌ای از تراژدی و کمدی هم‌زمان می‌بیند.

وی درباره‌ی «یونانی خواستار همسر یونانی» گفت: این رمان ده سال بعد از جنگ جهانی دوم نوشته شده است؛ یعنی زمانی که مردم اروپای غربی به‌ویژه آلمان در پرتوی معجزه‌ی اقتصادی به رفاهی بسیار چشمگیر رسیدند و فاجعه‌ی جنگ و جنایت‌های فاشیسم را فراموش کردند و حتی به‌نوعی دولت‌باوری و نگاه اجتماعی کاملاً غیرسیاسی رسیدند. این رمان داستان یک سوئیسی بسیار غیرسیاسی، ساده‌اندیش و دولت‌باور است که تمامی مدیران و گردانندگان سوئیس را مردانی سالم و سلیم و پرهیزکار می‌داند و به شکلی تناقض بار خودش در یک کارخانه‌ی اسلحه‌سازی کار می‌کند. در میانسالی به او توصیه می‌شود که ازدواج کند و با بانوی نسبتاً جوانی آشنا می‌شود که تو گویی عشق برای او نوعی وسیله‌ی گذران زندگی بوده است. حال در تجربه‌ی زندگی با این زن، که از دید او گذشته‌ای ناخوشایند داشته است، یک‌باره درمی‌یابد که تصورش از دولتمردان به‌منزله‌ی انسان‌های سالم و سلیم، همه پوچ بوده است و این افراد همه دچار فساد اخلاقی بوده‌اند. این رمان بسیار طنزآمیز است و شوخ و شاداب نوشته شده است. در دهه‌ی پنجاه دورنمات دو رمان «قول» و «قاضی و جلادش» را هم نوشت که هر دو فلسفی و جنایی‌اند و به جنگ خیر و شر در مناسبات انسان‌ها می‌پردازند. اما «یونانی خواستار همسر یونانی» درون‌مایه‌های فلسفی و جنایی کمتری دارد و جنبه‌ی تفریح‌آمیزی پررنگ‌تری داشته است.

این استاد دانشگاه درباره‌ی «مرگ پوتیا» گفت: دورنمات این داستان بلند را در مرزبندی با برتولت برشت می‌نویسد. او در این اثر در اسطوره‌ی پرآوازه‌ی ادیپوس بازبینی بنیادین می‌کند‌. این دو در دوران مهاجرت برشت از آلمان نازی و پناهندگی او در سوئیس باهم ملاقات کرده‌اند. برشت در پیروی از تفکر اجتماع‌گرایانه‌ی مارکس برآن بود که انسان‌ها روزی قادر خواهند بود جوامعی بدون تضادهای طبقاتی تشکیل بدهند و چون این جوامع باهم در هماهنگی هستند، کل جامعه را هم تضمین می‌کنند. اما دورنمات به عاقبت تاریخ و عافیت جوامع انسانی چنین نگاه خوش‌بینانه‌ای نداشت. او از بدبینی فلسفی افلاطون پیروی می‌کرد و هر بار آن گفته‌ی پرآوازه‌ی سقراط را تکرار می‌کرد که دانش من به آنجا رسید که بدانم همی که نادان هستم.

وی تصریح کرد: مرزبندی دورنمات با برشت ازاین‌روست که این دو به‌رغم تفاوت در دیدگاه فلسفی و اجتماعی خودشان، در شیوه‌ی اجرای نمایشنامه با یکدیگر همسویی داشتند. برشت مبتکر شیوه‌‌ی روایی در نمایشنامه‌نویسی بود که مقصودش این بود بینندگان نمایشنامه از راه عاطفه‌ی صرف به موضوع داستان روی صحنه پی نبرند، بلکه از راه تعقل با این موضوع برخورد کنند و نوعی تجزیه تحلیل عقلانی از نمایشنامه‌ داشته باشند تا دید اجتماعی و انتقادی هشیارتری به دست بیاورند. این تئاتری کمابیش آموزشی است. همسویی دورنمات با برشت در این بخش باعث می‌شود که او را به برشت نزدیک بدانند. البته این در شیوه‌ی اجزای نمایشنامه درست است، ولی در اندیشه متفاوت بوده‌اند.

حدادی در پایان گفت: در این نمایشنامه تیرسیاس، پیشگوی نابینای شهره در اسطوره‌ی یونانی که عاقبت بسیار بدشگون اودیپوس را برای او پیشگویی می‌کند، در کنار بانوی پیشگویی به اسم پوتیا نشسته‌ و باهم گفت‌و‌گویی جدل‌گونه دارند. تیرسیاس می‌گوید، چرا من هر آنچه از راه عقل پیشگویی می‌کنم، درست از کار در نمی‌آید و آنچه تو از روی هوس و لج‌بازی با واقعیت‌ها پیشگویی می‌کنی، به وقوع می‌پیوندد؟ پوتیا پاسخ می‌دهد که چون از دید من جهان از راه تعقل سامان‌پذیر نیست و از راه اندیشه و عقل نمی‌شود برای جهان نظمی برقرار کرد. به نظر می‌توان تیرسیاس را برتولت برشتی دانست که تعقل را سامان‌بخش جوامع انسانی می‌دانست و پوتیا را دورنماتی که معتقد است، بعید است انسان‌ها روزی در جوامع خودشان به هماهنگی و سامانی صلح‌آمیز برسند.

نبرد خیر و شر

محمود حسینی‌زاد، داستان‌نویس و مترجم زبان آلمانی، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: دغدغه‌ی اصلی دورنمات نقاشی بود و در زمینه‌ی فلسفه، رمان‌نویسی، داستان‌کوتاه فعالیت می‌کرد. من شخصاً دورنمات رمان‌نویس را خیلی دوست دارم و می‌پسندم. به همین دلیل از اولین ترجمه‌های من در دوران دانشجویی رمان «سوءظن» او بود. به‌قدری تحت‌تأثیر این رمان قرار گرفتم که آن را ترجمه کردم. نخستین رمان پلیسی دورنمات «قاضی و جلادش» است که در اوایل دهه‌ی پنجاه آن را می‌نویسد و «سوءظن» دنباله‌ی آن است. سپس، «قول» و «عدالت» که آخرین رمانی است که در زمان حیات او منتشر می‌شود.

وی توضیح داد: سه ترجمه‌ی من در نشر ماهی و «عدالت» در نشر برج منتشر شده است. این نشر از بنیاد دورنمات در نوشاتل اجازه گرفت تا روی جلد از نقاشی خود دورنمات استفاده کنیم. دغدغه‌ی کلی دورنمات از زمانی که دانشجویی ساده است و در خانه‌ی زیرشیروانی زندگی می‌کند تا دهه‌ی نود که از دنیا می‌رود، نبرد بین خیر و شر است. این دغدغه‌ی کلی از نقاشی‌ها تا آخرین نوشته‌های او مشهود است. این نبرد گاه با نیروی پلیس، گاه با سرمایه‌داری، کاپیتالیسم، سیستم بورژوازی، ایدئولوژی‌های کشورهای مختلف یا کلیساها است. اما همیشه ادامه دارد.

وی ادامه داد: «عدالت» با اولین کتاب‌های دورنمات فرق دارد. نخستین فرق، فرق ظاهری آن، حجم کتاب است. اینجا تعداد صفحات بیشتر است. فرق دوم و چشمگیر برای خواننده از نظر ادبی است. در رمان‌های قبلی دورنمات خیلی سرراست روایت می‌کند. ولی در این اثر با تکنیک‌های ادبی پست‌مدرن، سیال‌ذهن، رفت‌وآمدهای زمانی، تغییر راوی، تغییر زاویه‌دید رو‌به‌رو می‌شویم. دیگر اینکه او در رمان‌های قبلی همیشه ایده‌ی نبرد خیر و شر را دنبال می‌کند و همیشه خرده‌گیر و بدبین است، اما در این کتاب بی‌محابا و بی‌پروا است تا جایی که تشکیل کنوانسیون سوئیس را زیر سؤال می‌برد و آن را به فسادی ربط می‌دهد که آن زمان اتفاق افتاده است.

حسینی‌زاد در پایان گفت: زمانی که این اثر را ترجمه می‌کردم، برای دوستی دورنمات‌پژوه نوشتم که گمان می‌کنم دورنمات حدس می‌زده آخر عمرش است و نوعی وصیت‌نامه‌ی ادبی نوشته است که در آن، در کنار تکنیک‌های ادبی بی‌سابقه در رمان‌های خود، نظرش را درباره‌ی جامعه‌ی سوئیس، پولدارها، بورژوازی، فساد در جامعه و در سطح بین‌المللی بیان می‌کند.

دورنمات نظریه‌پرداز

اصغر نوری، مترجم و کارگردان تئاتر، اظهار داشت: دورنمات در سال ۱۹۲۱ در دهکده‌ی کوچکی در بِرن سوئیس متولد شد. پدر او کشیش و پدربزرگش ادیبی بود که چندین بار برای نوشته‌هایش به زندان افتاد. مسائلی چون انتقاد اجتماعی و جست‌وجوی عدالت اجتماعی از آغاز در زندگی دورنمات مطرح است و بعدها در کارهایش تکرار می‌شود. گویی او به دنبال عدالت اجتماعیِ گم شده است. من درباره‌ی دورنمات نظریه‌پرداز سخن می‌گویم، گرچه نه خود او چنین ادعایی داشته و نه کسی در تاریخ تئاتر از او در جایگاه نظریه‌پرداز هنر سخن گفته است. او در دهه‌ی پنجاه دو مقاله‌ی مهم درباره‌ی تئاتر می‌نویسد: «سخنی درباره‌ی کمدی»، «دشواری‌های تئاتر». در این زمان، جنگ جهانی دوم تمام شده است. برتولت برشت که در دوران جنگ جهانی به سوئیس مهاجرت کرده بود، بعد از جنگ دوباره به آلمان برگشته است. نظریه‌ی فاصله‌گذاری و تئاتر سیاسی برشت خیلی مشهور است و در دنیا او را بیش از دورنمات می‌شناسند. پس، دورنمات در این دو مقاله درباره‌ی تئاتر برشت سخن می‌گوید.

وی توضیح داد: دورنمات باور دارد، کمدی یگانه راه نجات تئاتر از بن‌بستی است که تئاتر در آن گیر کرده است. او تراژدی را مناسب دنیای مدرن نمی‌داند. به این دلیل عمده‌‌ که ما در تراژدی همیشه به یک قهرمان و یک اصل نیاز داریم. اصلی که همه آن را بپذیرند و قهرمانی که براساس آن اصل مسیر نجات خود و جامعه‌اش را طی ‌کند. از نظر دورنمات گناه و مسئولیت‌پذیری‌‌ای که در تراژدی وجود دارد، در دنیای مدرن وجود ندارد. در دنیای مدرن، همه به‌نوعی بی‌گناه‌اند و نمی‌توان گناه را متوجه کسی کرد. امروز انسان‌ها اسیر چیزهای دیگرند، مسئولیت فردی در حال از بین رفتن است و نمی‌شود کسی را مسئول چیزی دانست. پس، دورنمات کمدی را یگانه ژانر مناسب برای دنیای مدرن می‌بیند. البته او به همان اندازه که تیزبین است، بدبین هم هست. کمدی او به‌جای خنده به ریشخند می‌رسد و طنزی بسیار گزنده و گاهی هراس‌انگیز دارد.

وی تصریح کرد: او در ابتدای دهه‌ی چهل، بعد از چند کار و قطعاتی شبیه داستان کوتاه، اولین نمایشنامه‌ی خود، «روایت شده است»، را چاپ می‌کند که تقریباً مذهبی و احتمالاً تحت تأثیر فضای خانواده‌ی او است. این نمایشنامه قصه‌ی یک فرقه‌ی مذهبی است که علیه کاتولیک‌ها فعالیت می‌کنند. اما قدرت دست کاتولیک‌ها است و آن فرقه را از بین می‌برند. «روایت شده است» اجرای پرجنجالی داشت و کسی آن را دوست نداشت. اما دورنمات این شروع را دوست داشت و بعدها به این افتخار می‌کرد که حداقل در اجرای او بعضی‌ها اعتراض می‌کردند و در سالن نخوابیده بودند. طنز دورنماتی در این اثر بسیار کمرنگ است. نمایشنامه‌ی دوم او، «کور»، بیشتر جدی است تا طنز. این نمایشنامه در اجرا قدری موفق‌تر از قبلی است و قصه‌ی نمادین پادشاهی است که از بیرون خبری ندارد و نزدیکان او هم حقیقت را به او نمی‌گویند و در واقع، او بر کشوری ازدست‌رفته حکومت می‌کند. این اولین نمایشنامه‌ی دورنمات است که جدی گرفته می‌شود.

نوری ادامه داد: از «رومولوس کبیر» طنز تلخ دورنماتی ظاهر می‌شود. این نمایشنامه قصه‌ی پادشاه روم است که در برابر حمله‌ی ژرمن‌ها از مملکت خودش دفاعی نمی‌کند و فکر می‌کند که خودش و روم باعث بی‌عدالتی‌هایی شدند و باید تاوان آنها را بدهند. موضوع عدالت و جست‌و‌جوی آن از این نمایشنامه شروع می‌شود و تقریباً در تمام کارهای بعدی او هست. هر سه شخصیت نمایشنامه‌ی «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» به دنبال عدالت‌اند و در این کار ناموفق‌. در مقابل آناستازیا که شوهر خودش را با داروهای دکتر مسموم می‌کند و هم به دکتر قول ازدواج داده هم با می‌سی‌سی‌پی و سن‌کلود رابطه دارد و سر آخر هم با رئیس‌جمهور ازدواج می‌کند، موفق است. انگار دورنمات می‌گوید آدم‌هایی که براساس اصولی زندگی می‌کنند، همیشه محکوم به شکست‌اند و آدم‌هایی موفق‌اند که بداهه زندگی می‌کنند. از اینجا، دورنمات در فرم نمایشنامه‌های خود نیز تغییراتی ایجاد می‌کند. در این نمایش روایت مشابه کارهای برشت است؛ یعنی دورنمات از فاصله‌گذاری استفاده می‌کند. دورنمات بر این باور است که مقصود برشت، جلوگیری از همذات‌پنداری تماشاگر با اجرا به منظور حفظ هشیاری و آگاهی تماشاگر، در تراژدی اتفاق نمی‌افتد. بالاخره در نمایشنامه‌ای که قهرمان‌ دارد، همذات‌پنداری اتفاق ‌می‌افتد و تماشاگران در عکس‌العمل به دیدن یک اتفاق قهرمانانه باهم به وحدتی می‌رسند. ‌درحالی‌که در کمدی قهرمانی نیست و این باعث می‌شود که نظرات تماشاگران متفاوت باشد و تماشاگر یا همه‌ی تماشاگران باهم با صحنه همذات‌پنداری نکنند.

این مترجم ادامه داد: شاید معروف‌ترین کار دورنمات در دنیا «ملاقات با بانوی سالخورده» باشد. همه‌ی آن مضمون‌های دنیای تئاتری دورنمات در اینجا هست. این نمایشنامه قصه‌ی انتقام زنی سالخورده از یک فرد و یک شهر است. زن می‌خواهد از یک شهر انتقام بگیرد و کاری می‌کند که هم آن آدم به سزایش برسد هم همه‌ی شهر قاتل او شوند. این نمایشنامه در تاریخ تئاتر اروپا بسیار مهم است و تقریباً در همه‌جای دنیا اجرا شده است.

وی افزود: او در اوایل دهه‌ی شصت، دو نمایشنامه‌ی مهم «فیزیکدان‌ها» و «شهاب ثاقب» را می‌نویسد. در «فیزیکدان‌ها» فیزیکدانی برای اینکه تراژدی به بار نیاورد، خودش را به دیوانگی زده و در دیوانه‌خانه بستری است. او اعتقاد دارد که حضرت سلیمان او را در اکتشاف‌هایش کمک می‌کند. همچنین، دو نفر دیگر در این دیوانه‌خانه خودشان را نیوتن و انیشتین معرفی می‌کنند. به مرور متوجه می‌شویم که این دو جاسوس‌اند و می‌خواهند سرازکار فیزیکدان در بیاورند. این جزو انسانی‌ترین نمایشنامه‌های دورنمات است. چراکه بعد از اتفاقات هیروشیما و ناکازاکی و در دوره‌ای نوشته شده است که کشورهای دنیا در این فکرند که بمب‌های اتمی را از بین ببرند و استفاده از آنها را محدود کنند. همچنین، مساله‌ی عشق در این نمایشنامه بسیار پررنگ است و در آن تقابلی بین عشق و هویت برقرار می‌شود که در کمتر نمایشنامه‌ای از دورنمات دیده می‌شود. او در «شهاب ثاقب» ادبیات را دست می‌اندازد و با جایزه‌ی نوبل شوخی می‌کند موضوع این نمایشنامه بی‌مرگی است. نویسنده‌‌ای نمی‌میرد. حتی خودش می‌خواهد بمیرد، ولی بیشتر باعث مرگ دیگران می‌شود. این نمایشنامه ازاین‌رو برای منتقدان مهم بود که در آن دورنمات از مرگ برای ایجاد خنده استفاده می‌کند و خیلی موفق است.

نوری در پایان گفت: دورنمات در بیست سال آخر عمر بیشتر کارهای قبلی خود را بازنویسی می‌کند. سوئیس به سه زبان آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی نویسنده دارد و دورنمات یکی از افتخارات و شاید بزرگ‌ترین نویسندگان آلمانی‌زبان این کشور است که هرساله‌ بزرگداشت‌هایی برای او برگزار می‌شود.

اجراهای سمندریان از آثار دورنمات

احمد ساعتچیان، بازیگر و کارگردان، ضمن برشمردن نخستین اجراهای حمید سمندریان از نمایشنامه‌های دورنمات، اظهار داشت: سمندریان برای بار دوم، در ۱۳۶۸ «ازدواج آقای ‌می‌سی‌سی‌پی» را در سالن اصلی تئاتر شهر و البته این بار به زبان فارسی؛ در ۱۳۷۸ «بازی استریندبرگ» را در سالن چارسوی تئاتر شهر؛ در سال ۱۳۸۶ «ملاقات بانوی سالخورده» را در سالن اصلی تئاتر شهر  بر روی صحنه می‌برد. در اجرای اول «بازی استریندبرگ» محمدعلی کشاورز در نقش ادگار، هما روستا در نقش آلیس و اسماعیل شنگله در نقش کورت بازی کردند و در اجرای مجدد رضا کیانیان در نقش ادگار، هما روستا در نقش آلیس و من در نقش کورت بودیم. همچنین، در نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» نقش معلم را بازی کردم.

وی گفت: دورنمات و سمندریان تلفنی و حضوری باهم ارتباط نزدیکی داشتند. گویا برای اولین بار در هفته‌ی هنر مونیخ به میزبانی انستیتو گوته با موضوع ارتباط تئاتر ملت‌های مختلف باهم ملاقات کردند. سمندریان می‌گوید که دورنمات در آنجا خیلی از ریزه‌کاری‌ها و رموز نمایشنامه‌های خود را می‌گشاید و به نکات مهمی مثل تغییرناپذیری بشر، چرخش هر کاراکتر نمایشی به شدیدترین شکل ممکن اشاره می‌کند و به‌قدری بر او تأثیر می‌گذارد که در اجراهای بعدی این نمایشنامه‌ها بازنگری می‌کند.

وی افزود: دورنمات خیلی دوست داشته درباره‌ی وضعیت نمایش در ایران بپرسد، چراکه با شعر غنی و نمایش‌های سنتی ایران آشنایی نسبی داشته است. اما از سمندریان می‌پرسد که آیا در کشور شما هم مانند بعضی کشورهای غربی نمایشنامه را آداپته می‌کنند؟ سمندریان هم از این فرصت استفاده می‌کند و در برخی امور از او کمک می‌گیرد. حتی زمانی که «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» را بر روی صحنه می‌برد، دورنمات را برای دیدن نمایش دعوت می‌کند. اما دورنمات عمل قلب انجام داده بوده و دکترها به او اجازه‌ی سفر نمی‌دهند. در عوض از سمندریان می‌خواهد که چند عکس از نمایش برای او بفرستد. اما متأسفانه همان‌روزها شنگله از درگذشت دورنمات خبر داد.         

ساعتچیان بیان داشت: میان سمندریان و دورنمات بحث جالبی درباره‌ی «مقالات بانوی سالخورده» شکل می‌گیرد. خود او می‌گوید، من در اجرای یکی از نمایشنامه‌های دورنمات کاری انجام دادم و می‌خواستم در مونیخ به او بگویم. زیرا خودم بسیار راضی بودم. در ابتدای نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» یکی از افرادی که به دیدار ایل می‌آید، ورزشکار است. ایل به او می‌گوید، شما با این بازوانتان تابه‌حال کسی را خفه کرده‌اید؟ شاید لازم باشد که این کار را بکنید. دورنمات در انتهای نمایش تمام مردم شهر را خواهان مرگ آلفرد ایل می‌کند و ورزشکار در این کار پیش‌قدم می‌شود. اما سمندریان این پایان را دوست ندارد و صحنه را طوری طراحی می‌کند که همه‌ی مردم شهر به دور ایل جمع شوند و دسته‌جمعی او را بکشند. او توضیح می‌دهد که تحلیل من این بود که وقتی مردمی تا پای قتل ایل می‌روند، خودشان هم باید او را بکشند. اما وقتی این شیوه‌ی اجرا و تحلیل را به دورنمات می‌گوید. دورنمات پاسخ می‌دهد که تحلیل ضعیفی کرده‌ای. آن ورزشکار باید ایل را بکشد. برای اینکه بشریت به دنبال شترقربانی می‌گردد. در اینجا، مردم گولن بدجنس‌تر از آن‌اند که خودشان را علنی قاتل کنند. پس جست‌و‌جو می‌کنند تا انرژی بی‌مغزی پیدا کنند و قتل را با او به انجام برسانند. بعدها هم وقتی در این باره از سمندریان می‌پرسند، او می‌گوید که قطعاً تحلیل دورنمات قوی‌تر است.

وی در پایان گفت: به گفته‌ی سمندریان، دورنمات در مصاحبه‌های تلویزیونی بیانی بسیار تند و توفنده داشت. ولی از نزدیک با روی گشاده و باز گفت‌و‌گو می‌کرد، با چشم‌های نیمه‌باز و بیانی بسیار کند کلمات را به شکل نافذی به‌کار می‌برد و به‌شدت گیرا و تأثیرگذار سخن می‌گفت.