کد خبر: 43816
تاریخ انتشار: شنبه, 08 خرداد 1400 - 11:45

داخلی

»

تورقی و درنگی و گوشه چمنی

فنون در مرتبه چندم است؛ اول از همه درک هستی و باشندگی است

منبع : لیزنا
حمید محسنی
فنون در مرتبه چندم است؛ اول از همه درک هستی و باشندگی است

حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار:  فنون در درجه دوم و چندم اهمیت در هر کاری قرار دارد. در درجه اول، درک فرد درباره یک‌ چیز و کم و کیف هستی آن به مثابه یک‌ "باشنده" و یک "باشنده در دنیاست" رولو می در کتاب "هستی" شیوه برخورد سه مکتب درمانی متفاوت نسبت به واپس‌رانی جنسی را این‌گونه‌ مقایسه می‌کند: هوادار مکتب کینزی طوری صحبت می‌کند که انگار می‌خواهد یک ابژه جنسی را بیابد و در نتیجه درباره رابطه جنسی در انسان‌ها صحبت نمی‌کند. یک فرویدی سنتی، معانی روان‌شناختی موضوع را می‌بیند ولی علت را در گذشته جستجو می‌کند و شاید از خود می‌پرسد چگونه می‌توان بر آن‌چیره شد. درمانگر اگزیستانشیال واپس‌رانی جنسی را یک‌بازدارنده برای بالقوگی‌های هستی این فرد می‌بیند. و با این‌که ممکن است بسته به شرایط بلافاصله با مشکل جنسی فرد مواجه شود یا نشود، هرگز آن را سازو‌کار واپس‌رانی در این فرد نمی‌داند، بلکه مشکل جنسی را محدودیتی برای باشندگی در دنیای این‌فرد می‌بیند. یعنی پویایی‌هایی روانشناختی همواره معنای خود را از زندگی بلافصل خود بیمار می‌گیرند.


رولو می در ادامه به نقل از باس می‌گوید شیوه درمانی فروید درست بود، ولی نظریاتی که شیوه درمانی‌اش را توضیح می‌دهند نادرست است. در نتیجه وی فنون فروید را به کار می‌گیرد اما بنیان اساسی اگزیستانشیال را جایگزین نظریات و مفاهیم روانکاوی سنتی می‌کند.

برخی از نکته‌ها و درس‌ها در گزاره‌های فوق می‌تواند اینها باشد:

اول این که هر مکتبی در هر حوزه بر اساس پیش‌فرض‌هایی شکل می‌گیرد و با خودش فنونی برای حل مساله می‌آورد.

نکته دوم این که مکتبی صرفا با جایگزین کردن یک فرضیه تازه، انقلابی در حل مساله ایجاد می‌کند. نکته جالب دیگر در همین جا این است که از همه سنت‌های علمی و فنی گذشته عینا یا با تغییراتی جزئی یا کلی می‌توان استفاده کرد. مثلن کندل تقریبا از تمام فنون‌ پاولف در آزمایش شرطی شدن چیزها استفاده کرد که حدود یک قرن پیش صورت‌بندی شده بود. حتا وی از همان اصول نظری کاخال و دیگران در چند دهه قبل استفاده کرد. تغییر اساسی وی مطالعه تغییرات مولکولی بود تا رفتاری؛ آن هم مطالعه یکی دو رفتار و سلول عصبی حلزون به جای میلیون‌ها و میلیاردها سلول موش و خوک که آن زمان بین دانشمندان برجسته مرسوم بود. یعنی در آن زمان مطالعه سلولی و مولکولی رفتارها نیز مرسوم بود اما عمدتا روی موجودات پرسلولی و پیچیده‌تری چون موش و خوک. کندل پژوهش خود را با استفاده از همان فنون، نظریه‌ها و حتا فرضیات به موجودی با ساختار عصبی بسیار ساده‌تر و حتا به رفتاری بسیار خاص از همین حلزون محدود کرد. وی با همین تغییر کوچک دستاوردهایی داشت که بابت آنها جایزه نوبل گرفت. کشف ده‌ها دارو برای درمان‌ برخی از بیماری‌های عصبی بخشی از این یافته‌ها بود. کندل به چندین شرکت دارویی مشاوره می‌داد. و بعدها شرکتی با درآمدی بالا تاسیس کرد. کتاب "در جستجوی حافظه" وی و نیز کتاب "پیگیری دیوانه وار" از کریک سرشار از نکته‌ها و درس‌هایی است که نشان‌ می‌دهد با ایجاد تغییراتی کوچک در روش‌ها و علوم و فنون گذشته خود و دیگران می‌توان جایزه نوبل یا چیزهای مهم دیگر برای خود و جامعه کسب کرد.

فنون علم‌سنجی نیز داستان و منطق ساده‌ای از گذشته دارد: تغییراتی کوچک و تدریجی، همان فن و فرضیه، اما نتایج بیشتر و بهتر. همین اتفاق می‌تواند بارها و بارها در حوزه‌ها و چیزهای دیگر تکرار شود.

نکته سوم این است که در همه این‌ موارد "فنون در درجه دوم و چندم اهمیت در هر کاری قرار دارند. آنچه اهمیت درجه اول دارد درک فرد درباره یک‌چیز و کم و کیف هستی آن به مثابه یک‌باشنده و یک باشنده در دنیاست". این هستی می‌تواند چند و چون هستی  خودمان یا دیگری باشد. "دیگری" می‌تواند پدیده‌ای مثل کم و کیف مطالعه یک فرد یا جامعه‌ای خاص، مهارت‌های رفتاری و حرفه‌ای خاص، یا هر چیز دیگر باشد. حتا بخش‌هایی از وجود خودمان را هم‌ می‌توان دیگری فرض کرد که آن را می‌خواهیم با نمی‌خواهیم! "تکنیک‌ نتیجه درک است". و درکی که نه صرفا بر اساس "تحلیل" و دنیای خودمان باشد بلکه در درجه اول درک‌مان از آن دیگری و چند و چون هستی آن متصل به محیط. یعنی درکِ درک آن دیگری است.

این‌گونه است که می‌توان تکنیک‌ها و راهبردهای  بهتری برای درک و درمان و ارتقای چیزها شناسایی کرد.

فرد یا جامعه می‌خواهد باشد و بشود، یا حتا نشود. و هستی خود را، بودن و شدن خود را، و کنش و رفتارش را بر اساس درکش از هستی و چند و چون بودنش در همان محیط بلافصل خود تنظیم می‌کند یا نمی‌کند. بنابراین در درجه اول باید درک و دانش دیگری از خود و بودن و شدن را شناخت. و سپس، بر این اساس باید بازدارنده‌های مربوط به تجلی یا عدم تجلی بالقوگی‌ها را بر اساس همین درک درست از فرد و محیط بلافصلش شناخت. در این صورت،‌ مهم‌ترین نکته، درک درست‌مان از آن فرد و محیط بر اساس واقعیت وجودی خود آنهاست. به همان‌نسب، مهم‌ترین نکته در درمان ناهنجاری‌ها یا تجلی بالقوگی‌های فرد یا جامعه ایجاد درکی درست در آنها نسبت به خودشان، محیط‌شان و چیزها بر اساس همان چیزی است که هستند و نیز بهتر است باشند. 

بدین‌ترتیب، حتا خود آن فرد یا جامعه می‌تواند با کمک همین شناختش از خود، چیزها و محیطش، آنها را تغییر دهد. البته اغلب باید "کمک" کرد تا خود آن فرد یا محیط نیز تغییر کند. بهترین راهبرد این است که درک و شناخت همه اعضای جامعه ارتقا یابد. در این صورت چیزی که باقی می‌ماند برخی از ناهنجاری‌های محدود فردی یا گروهی است که درمان آن کم‌هزینه‌تر و آسان‌تر است.‌ جامعه نیز همراهی می‌کند و تلاش‌ها هم‌افزا خواهد شد. البته درک و شناخت درست دیگران توسط درمانگر،‌ محقق، معلم، استاد، مربی، یا هر نام و هر فرد دیگر به این وابسته است که هر کدام اینها در درجه اول نسبت به خودشان نیز درک و دانش درستی داشته باشند. در غیر این صورت، خدا به دادمان برسد. موقعیتی که به نظر می‌رسد در آن گرفتاریم!


محسنی، حمید (1400). « فنون در مرتبه چندم است؛ اول از همه درک هستی و باشندگی است » ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره 19. 8خرداد 1400.

-------------------------------------------------
منابع
کندل، اریک (۱۳۹۲). در جستجوی حافظه؛ پیدایش دانش نوین ذهن. ترجمه سلامت رنجبر. تهران: نشر آگه.
می، رولو؛ انجل، ارنست؛ النبرگر، هانری ف. .(۱۳۹۸). هستی. ترجمه سپیده حبیب، تهران: نشر نی.
پی‌نوشت: درباره رولو می و چند و چون ترجمه و تالیف کتاب "هستی" قبلا نیز مطالبی در لیزنا منتشر شد. 

index47.jpg