کد خبر: 45440
تاریخ انتشار: دوشنبه, 23 اسفند 1400 - 10:39

داخلی

»

سخن هفته

خرد باد جان تو را رهنمون!

منبع : لیزنا
یزدان منصوریان
خرد باد جان تو را رهنمون!

لیزنا؛ یزدان منصوریان، عضو هیأت علمی دانشگاه چارلز استورت، استرالیا: بیست و پنجم اسفند سالروز پایان سرایش شاهنامه است. مناسبتی فرخنده‌ برای مرور این شاهکار شکوهمند. شما بهتر از من می‌دانید که شاهنامه اثری چند وجهی و چند ساحتی است. منظومه‌ شگفت‌انگیزی از اسطوره، حماسه، تاریخ، تراژدی و پندنامه که هر کدام حکایت مستقل و مفصلی دارد. من در این یادداشت به وجه تربیتی شاهنامه می‌پردازم و به عنوان یک خواننده معمولی و غیر متخصص نکته‌هایی را عرض می‌کنم.

نخست آنکه از بخت شکر دارم و از روزگار هم که ظرف سه سال موفق شدم از طریق پادکست فردوسی‌خوانی شاهنامه را از آغاز تا پایان بشنوم. معمولاً هم پس از شنیدن هر اپیزود به متن اصلی مراجعه می‌کردم و بخش‌های مربوط به آن را مرور می‌کردم. خوشبختانه تمام ۱۷۹ اپیزود این پادکست هم اکنون نیز به رایگان در دسترس عموم است و همگان می‌توانند از آن استفاده کنند. این کار به همت دکتر امیر خادم – دانش‌آموخته دکترای ادبیات تطبیقی از دانشگاه آلبرتا در کانادا - میسر شد که جهان‌آفرین از او خشنود باد.

پس از این مقدمه، باید حضورتان عرض کنم تا آنجا که من شاهنامه را می‌شناسم فردوسی اندرزهای حکیمانه خود را در تار و پود روایت‌ها گنجانده و بسته به موقعیت هر داستان نکته‌های اخلاقی را در جای مناسب آورده است. گاهی هم در ابتدا یا انتهای داستان‌ها چند بیتی با مضامین اخلاقی نوشته که افزون بر زیبایی ادبی سرشار از نکته‌های نغز و ناب است. اما در این میان یکی از بخش‌های درخشان که جنبه تربیتی پررنگتری دارد گفتگوهای کسری نوشین روان (خسرو انوشیروان) با وزیر خردمندش بزرگمهر (بوزرجمهر) است. این بخش به تنهایی یک کتاب جامع است. کتابی در ستایش خردورزی و خرسندی که راه روشنی به سوی نیکبختی و بهروزی ترسیم می‌کند. در این یادداشت به فقط به یکی از این موارد می‌پردازم و پیشنهاد می‌کنم نسخه کامل را در بخش پادشاهی کسری نوشین روان در شاهنامه بخوانید.

روزی در مجلسی صحبت از فضیلت‌های اخلاقی می‌شود و بزرگمهر در خلال سخنانش می‌گوید ده دیو اهریمنی در کمین انسان نشسته‌اند تا او را به تباهی بکشند. بعد خسرو می‌پرسد این ده دیو تبهکار کدامند و وزیر پاسخ می‌دهد: آز، نیاز، خشم، رشک، ننگ، کین، نمّامی (سخن‌چینی)، دورویی (ریاکاری)، ناپاک دینی (کفر) و ناسپاسی.

 ده‌اند اهرمن هم به نیروی شیر؛ که آرند جان و خرد را به زیر

بدو گفت کسری که ده دیو چیست؛ کز ایشان خرد را بباید گریست

چنین داد پاسخ که آز و نیاز؛ دو دیوند با زور و گردن فراز

دگر خشم و رشک است و ننگ است و کین؛ چو نمّام و دوروی و ناپاک دین

دهم آنک از کس ندارد سپاس؛ به نیکی و هم نیست یزدان شناس

در ادامه پادشاه می‌پرسد در این میان کدام دیو زورمندتر است و حکیم بی‌درنگ در جواب می‌گوید: آز. هیولای که هرگز سیر نمی‌شود و خاستگاه حرص، ولع، افزون‌طلبی،‌ زیاده‌خواهی و منفعت‌طلبی بی حد و مرز است. آدمیزاد وقتی گرفتار آزمندی می‌شود اگر هر آنچه در جهان است به او بدهند راضی نخواهد شد و بیشتر می‌خواهد.

بدو گفت از این شوم ده با گزند؛ کدام است آهرمن زورمند

چنین داد پاسخ به کسری که آز؛ ستمکاره دیوی بود دیرساز

که او را نبینند خشنود ایچ؛ همه در فزونیش باشد بسیچ

فردوسی درباره خطر آزمندی در بخش‌های دیگری از شاهنامه نیز بارها هشدار داده و به باور او بدی در جهان بدتر از آز نیست. چهار بیت زیر فقط چند نمونه از این هشدارهاست:

سوی آز منگر که او دشمن است؛‌ دلش برده جان آهرمن است (داستان سیاوش)

ز آز و فزونی به یک سو شویم؛ به نادانی خویش خستو شویم (پادشاهی لهراسب)

مکن آز را بر خرد پادشا ؛ که دانا نخواند ترا پارسا (پادشاهی هرمزد)

اگر جان تو بسپرد راه آز؛ شود کار بی سود بر تو دراز (نبرد رستم و اسفندیار)

متاسفانه امروز هزار سال پس از سرایش شاهنامه انسان همچنان و بیش از همیشه گرفتار آز است و بیشترین زیانی که می‌بیند ریشه در همین زیاده‌خواهی دارد. در کنار کارنامه‌ای سیاه و شرم‌آور از جنگ و خونریزی که تا همین امروز ادامه دارد، کیست که نداند بشر با حرص بی حد و حسابش چه بلایی بر سر محیط زیست آورده است. فقط ظرف دویست سال اخیر - از انقلاب صنعتی تا امروز – آدمیزاد سرمایه زیستی دنیا را که محصول چند میلیون سال فرایند تدریجی تکامل بوده به پرتگاه نابودی کشانده است. حجم خسارتی که انسان در این مدت به کره زمین زده و میزان زباله‌ای که تولید کرده و در خاک پراکنده و به رودخانه‌ها و دریاها ریخته فراتر از حد تصور است.

در ادامه این بحث بزرگمهر به چند اهریمن دیگر هم اشاره می‌کند. مثلاً درباره رشک،‌ ننگ و خشم می‌گوید:

کز این بگذری خسروا دیو رشک؛ یکی دردمندی بود بی‌پزشک

دگر ننگ دیوی بود با ستیز؛ همیشه به بد کرده چنگال تیز

دگر دیو کین است پرخشم و جوش؛ ز مردم بتابد گه خشم هوش

نه بخشایش آرد بر او بر نه مهر؛ دژآگاه دیوی پرآژنگ چهر

از منظر روان‌شناسی معاصر زمین بازی رشک، کین و خشم بخشی از سرزمین وجود ماست به نام «ایگو». ایگو تصویری است که ما از خودمان در ذهن می‌سازیم و سخت به آن وابسته‌ایم. اما این تصویر بیش از آنکه واقعی باشد محصول یک روایت است. روایتی از گذشته، حال و آینده که بر لوح ذهن و ضمیر خویش نوشته‌ایم و آن را باور کرده‌ایم. روایتی که می‌تواند در سطح فردی یا جمعی نوشته شده باشد. بنابراین، هم ایگو فردی داریم و هم ایگو جمعی. اما در هر دو صورت ایگو یک تصویر ساختگی است و اصالت وجودی ندارد. فقط بر مبنای روایتی است از میان روایت‌های ممکن. مبنای این روایت هم می‌تواند هر چیزی باشد. در سطح فردی می‌تواند مدرک تحصیلی، موقعیت اجتماعی، حساب بانکی،‌ موفقیت شغلی یا چیزهای شبیه به آن باشد. در سطح جمعی می‌تواند نژاد، ملیت، قومیت، مذهب، مرام، مسلک یا عضویت در یک حزب و فرقه باشد. البته داشتن همه این‌ها در ذات خود هیچ اشکالی ندارد. هر یک در جای خود لازم است و هر کدام وجهی از وجوه شخصیت ما را می‌سازد. اما فقط بخشی از آن نه تمام آن. اما مشکل از آنجا شروع می‌شود که انسان در یکی از این عرصه‌ها چنان غرق می‌شود که تمام هستی و هویت خویش را به آن فرو می‌کاهد. بعد به دام تعصبی کور می‌افتد تا از این ایگوی ساختگی محافظت کند و حاضر است با هر آنچه ایگوی او را نادیده می‌گیرد یا نفی می‌کند به نبرد برخیزد.

ایگو هم خودش را تافته جدا بافته می‌داند و پیوسته در حال مقایسه خود با دیگران است و می‌خواهد جایگاهش را در این مقایسه تعریف و تثبیت کند. اگر خود را بالاتر از دیگری ببیند دچار غرور می‌شود. اگر پست‌تر ببیند حسد می‌ورزد و دنبال نقصی در طرف مقابل می‌گردد تا این پستی را جبران کند. به همین دلیل،‌ ایگو حریص، حسود و حیله‌گر است و به هر ترفندی برای حفظ خودش متوسل می‌شود. حتی گاهی نقش قربانی را بازی می‌کند. خلاصه مترصد فرصتی است تا جان ما را به زمین بازی مقایسه و مسابقه بکشاند. امکانی برای حذفش نیست. تنها راهش این است که مراقب باشیم خیلی فعال و فربه نشود. نباید به او مجال جولان داد. اگر به ایگو میدان بدهیم کارمان زار است. ضمناً،‌ اگر به این بحث علاقه دارید می‌توانید به آثار اکهارت تولی – نویسنده و معلم معاصر آلمانی – مراجعه کنید. خوشبختانه اغلب آثارش از جمله کتاب «نیروی حال» و «زمین نو» به فارسی ترجمه شده و در دسترس است. تا کنون چندین ترجمه از کتابهایش به بازار آمده اما من متن انگلیسی آثارش را خوانده‌ام و نظری درباره کیفیت ترجمه‌ها ندارم.

بعد بزرگمهر به سایر دیوهای اهریمی که در کمین جان آدمی نشسته‌اند می‌پردازد و شرحی از هر یک ارائه می‌کند:

دگر دیو نمّام کو جز دروغ؛ نداند نراند سخن با فروغ

بماند سخن‌چین و دوروی دیو؛ بریده دل از بیم کیهان خدیو

میان دو تن کین و جنگ آورد؛ بکوشد که پیوستگی بشکرد

دگر دیو بی‌دانش و ناسپاس؛‌ نباشد خردمند و نیکی‌شناس

به نزدیک او رای و شرم اندکی‌ست؛ به چشمش بد و نیک هر دو یکی‌ست

خسرو که این هشدار را می‌شنود چاره می‌جوید و پاسخ بزرگمهر مثل همیشه پناه بردن به پناهگاه خرد است. خردی روشن، راهنما و رهگشا که از سرچشمه جوشان فلسفه آزاد و اصیل می‌جوشد. فلسفه‌ای زنده، زلال و زاینده - همچون فلسفه سقراطی - که بر مبنای پرسشگری بی‌قید و شرط و تفکر انتقادی استوار است و محصول آن آگاهی رهایی‌بخش است. اساساً در شاهنامه خرد اسم رمز رستگاری انسان است. خردی که همیشه روشنگر روان و راهنمای جان آدمی است.

ز دانا بپرسید پس شهریار؛‌ که چون دیو با دل کند کارزار

به بنده چه دادست کیهان خدیو؛ که از کار کوته کند دست دیو

چنین داد پاسخ که دست خرد؛‌ ز کردار آهرمنان بگذرد

خرد باد جان تو را رهنمون؛‌ که راهی درازست پیش اندرون

ز شمشیر دیوان خرد جوشن است؛‌ دل و جان داننده زو روشن است

همیشه خردمند و امیدوار؛‌ نبیند جز از شادی روزگار

سخن پایانی

شاهنامه فردوسی هزار است که مشعل پرفروغ خرد و خردورزی را روشن نگه داشته و راهنمای جان‌های جویای روشنایی بوده است. روان فردوسی حکیم شاد باد که با ساختن این بنای شکوهمند میراث فکری و فرهنگی ایران باستان را از خطر فراموشی نجات داد و به نسل‌های بعد از خود سپرد که تا امروز به دست ما برسد. امید آنکه ما نیز بتوانیم همچون او در پاسداری از این میراث ارزشمند کوشا باشیم و آن را به دست آیندگان برسانیم. زنده باد خرد و درود بر دوستداران دانایی و خردورزی.

 

منصوریان، یزدان. « خرد باد جان تو را رهنمون! ». سخن هفته لیزنا، شماره 581، 23 اسفند ۱۴۰۰