کد خبر: 44299
تاریخ انتشار: شنبه, 13 شهریور 1400 - 04:39

داخلی

»

تورقی و درنگی و گوشه چمنی

کسی احساسات را به تاریخ راه نمی‌دهد!

منبع : لیزنا
حمید محسنی
کسی احساسات را به تاریخ راه نمی‌دهد!

حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار:  اغلب با هم در آشپزخانه‌ام گپ می‌زدیم، می‌گفت "ما کشور خودمون را نمی‌شناسیم. نمی‌دونیم اکثریت مردم به چی فکر می‌کنند. ما اونها رو می‌بینیم، هر روزمون رو با اون‌ها می‌گذرونیم، از این که به چی فکر می‌کنند و چی می‌خوان هیچ اطلاعی نداریم. با این حال این‌ جرئت رو به خودمون می‌دیم که به‌شون چیز یاد بدیم. خیلی زود همه چی رو می‌فهمیم، و از این همه‌چی وحشت خواهیم کرد"... چه‌قدر خوشبخت بودیم! باور داشتیم که فردا، دقیقا همین فردا، نهال آزادی می‌روید. از هیچ و بر پایه هیچ، از آرزوهای ما.....

... بفرمایید؛ این هم آزادی! آیا آزادی را چنین‌ می‌خواستیم؟ ما حاضر بودیم برای آرمان‌هایمان بمیریم و بجنگیم..."

اینها بخش‌هایی است از کتاب "زمان دست دوم" از الکسیویچ، با ترجمه عبدالحمید احمدی و نشر چشمه.

الکسیویچ انسان شوروی یا شورویایی/  homo-soveticus را توصیف می‌کند: انسانی که حزب کمونیست شوروی می‌خواست پرورش دهد، و به‌ویژه عواقب بدفرجام آن را در جسم و روح انسان‌ها.

این شاید آرزوی همه افراد و نهادهاست‌ که دوست دارند انسان‌ها یا هر چیز "دیگر" بر اساس اهداف‌شان باشد و در اختیارشان. اینجاست که تنظیم چند و چون رابطه آدم‌ها با یک‌دیگر اهمیت می‌یاید. یک‌ سوی آن هم‌اندیشی و همکاری با دیگری برای اهداف و خواسته‌های مشترک است. نتیجه‌اش اغلب چیزی بهتر، رشد و توسعه خود و دیگری است.‌ برخی اما  اصلن "دگراندیشی" و "دیگراندیشان" را نمی‌خواهند؛ بهای آن متغیر است: از جنگ و دعوا و حذف‌شان تا حذف خودشان! در همه جا هم هستند، کم و بیش. انسان خوب، یا خوبی چیزها اغلب بر اساس همین اهداف و خواسته‌ها، و کارکرد و کارایی دیگری در این چارچوب، تعریف می‌شود؛ ذهن و خواسته آشکار و پنهان یکی در مقابل کار و عمل دیگری! یک‌ معامله نابرابر، اما تقریبا رایج، آگاهانه و ناخودآگاه.

عامل تعیین‌کننده در اینجا قدرت و ضعف افراد و نهادها، و سازوکارهای اجتماعی حاکم بر هر جامعه است که خود برخاسته از تعریف‌شان از انسان، حقوق انسانی و انعکاس آن در رفتارها و کنش‌هاست.

قطه آغاز تعارض و شکاف بین انسان‌ها و در درون‌شان نیز از همین‌ جاست. شاید به همین دلیل است که کنترل و پرورش انواع احساسات و عواطف، به‌ویژه خودخواهی در مرکز توجه همه ادیان و نظام‌های انسانی است. مهم‌ترین شاخص قدرت و ضعف انسان‌ها، نظام‌های سیاسی، اجتماعی و حکومتی، و نظام‌ یاددهی و یادگیری متصل به آنها نیز تعادل بین انواع نیازها و رفتارهای فردی و اجتماعی است، که اگر نباشد فاجعه است.

گواه آن نتایج برخی از انواع نظام‌ها و قالب‌های ذهنی و جسمی است که با خود انسان و بخش‌هایی از وجودش فاصله دارد؛ انسانی کج و کوله در قالبی سخت، ناگریز و ناگزیر. اغلب بخش‌های اضافه، ناخواسته و نامتناسب با اهداف نظام با انواع ابزارها هرس می‌شود، به گونه‌ای که گاهی پیش چشم آدم‌ها بال‌بال می‌زند. از آن بدتر وضعیتی است که خود خود آدم با بخش‌هایی از جسم و وجودش درگیر شود، آن را تک‌تکه کند، از خود براند یا در درونش دفن کند.

نمونه آن فرجام و عواقب همین‌ نظام فکری حاکم بر شوروی و برخی از نظام‌های هم‌تراز آن است؛ زندگی بخش بزرگی از جهان را چنان فاسد و تباه کرده بود که بوی عفونت آن را آدم الان در لابلای برگ‌های کتاب حس می‌کند. هول و هراس و زشتی‌ آن هنوز در روح و جسم صدها میلیون آدم وجود دارد و در من خواننده نیز رخنه می‌کند: چیزی مانده در عمق وجود تاریخ و آدم که هر لحظه شاید فوران کند؛ انگار نیشتری می‌خواهد و تلنگری کوچک تا بیدار شود.
هیتلر و نظام فاشیست نیز همین جنبه از وجود انسان‌ها را بیدار کرد؛ به ویژه در کودکان‌ و نوجوانان. آموزه‌هایی بسط یافت که مثل آب خوردن آدم می‌کشتند:

مرگ‌ کسب و کار من است؛ اثری است از روبر مرل با ترجمه احمد شاملو، رمانی در این باره که چگونه آدم‌ها را زنده‌زنده در کوره‌های مرگ آشویتس می‌سوزاندند یا خفه می‌کردند؛ فناوری‌های آدم‌سوزی!

انسان در جستجوی معنا از ویکتور فرانکل، پزشک معروف. زاویه دید دیگری است از همین کوره‌ها و بسیار هم خواندنی برای کسانی که به دنبال معنایی برای زندگی و حیات‌اند.

نظام فاسد کلیسا در قرون وسطا نیز بر اساس همین تلقی از انسان و سعادت‌اش بود که دانشمندان را می‌سوزاند و بهشت را خرید و فروش می‌کرد. داستان گالیله از برتولد برشت، یا بخش‌هایی از کتاب "شش نظریه‌ای که جهان را تغییر داد" از پل استراترن، ترجمه محمدرضا توکلی صابر و بهرام‌ معلمی، نشر مازیار هم در این باره خواندنی است.

همین جنایت‌ها به نام عدالت و سعادت انسان‌ها در دنیا و آخرت، و گاهی به نام‌ حقوق بشر هنوز ادامه دارد. هجوم و غارت اروپائیان‌ متمدن به آمریکا و آسیا در چند دهه پیش، جابجایی حکومت‌ها توسط این و آن، داعش، انواع جنگ، کشتار، سلاخی آدم‌ها، حیوان‌ها، حیات، ... تاریخ تمدن عبدالحسین آذرنگ از نشر کتابدار را در این زمینه بخوانید.

اثر الکسیویچ به نام "زمان دست دوم"، حکایت یکی از همین نظام‌هاست؛ به ویژه داستان شکنندگی روح و جسم‌ آدم‌هاست، و نیز قدرت شگرف چیزهای شکسته وقتی روی هم تلنبار شوند.

راز بزرگ شکستن روح و جسم آدم‌های کوچک و ضعیف در قدرت رسوخ‌شان است؛ در بزرگ‌ترین و سخت‌ترین نظام‌ها و قدرت‌ها نیز رخنه می‌کنند و رخنه می‌"سازند". رخنه‌ای که قبل از هر چیز در وجود خود آدم ایجاد می‌شود و از آن‌جا به ساختار نظام‌ها راه می‌یابد، از هر دو سو؛

چه در نظام قدرت و قدرتمندان که نظام فکری، منطقی، حسی و عاطفی لازم را ندارند و نتوانستند در قلب‌ها و جسم‌‌ و روح آدم‌ها راه یابند تا آنها را از آن‌خودشان‌ کنند و خود از آنها شوند؛
و در سوی دیگر، قدرت زندگی و زیبایی و عظمت آن در وجود آدم، که روزی جوانه می‌زند در کلام و اندیشه، هنر، ادبیات، علم، آگاهی و کنش‌ها.

اولین نشانه‌اش این است که نشان و نماد قدرت را از درون تهی می‌سازد. مثل خود کلمه "شوروی" که برگرفته از کلمه روسی sovet است به معنای شوراها. کلمه ساووک/ savok از همین ریشه است اما گویی فحش و ناسزاست و لقبی برای همان دار و دسته که فقط در روسیه ساکن نبودند. شامل همه کسانی بود که حزب کمونیست آن را به عنوان بخشی از یک‌ نظام جهانی وابسته به خود بسته‌بندی کرده بود. ساووک‌ برای هر چیزی، حتا بسیار کوچک، به آموزه‌ها و سنت‌های حزبی مراجعه می‌کرد. تصور چیزی بیرون از این آموزه‌ها خیانت بود به آرمان‌ها و اصول نظام در نظر آنها؛ حتا اگر در تضاد با عقل، منطق، دانش، و احساسات و عواطف پاک انسانی باشد.‌ در واقع، کلمه ساووک باری منفی و تمسخرآمیز پیدا کرد برای توصیف این‌جور آدم‌ها.

الکسیویچ می‌نویسد من این انسان را می‌شناسم، به خوبی با آن‌آشنا هستم؛ دوشادوش در کنارش سال‌های زیادی را پشت سر گذاشته‌ام. "او" من هستم، آشنایانم، دوستانم،‌ پدر و مادرم، همه ما او هستیم.... فقط روس‌ها نیستند، بلاروس‌ها، ترکمن‌ها، اوکراینی‌ها، قزاق‌ها و غیره. حالا در کشورهای گوناگونی زندگی می‌کنیم، به زبان‌های متفاوتی سخن‌ می‌گوییم، اما نمی‌توانی "ما" را با دیگران اشتباه بگیری. فورا ما را خواهی شناخت! .... شبیه هم‌ هستیم.‌... نفرت، پیش‌داوری، اهل گولاک و جنگ دهشتناک. اشتراکی کردن تکه‌های گوناگون زندگی ... این سوسیالیسم بود، ساده بگویم، زندگی ما همین بود. آن موقع‌ها خیلی کم درباره زندگی صحبت می‌کردیم.‌... هر چه بود زندگی ما بود. من‌ می‌نویسم، در داستان‌هایم وارد کوچک‌ترین‌جزئیات‌ می‌شوم، جزئیات تاریخ سوسیالیسم "درونی" و "خانگی"مان. این‌که سوسیالیسم چگونه در روح انسانی خانه کرده بود. چیزی که همواره مرا مجذوب خود می‌کند این فضای کوچک است، دنیای درون انسان ... دنیای درون انسان؛ همه چیز همان جا اتفاق می‌افتد.

واژه "شورویایی"، "انسان شورویایی" و "ساووک" در کتاب "زمان دست دوم" مرا به یاد کتاب مهم و جالبی می‌اندازد به نام‌ "سامسونگ؛ سه ستاره درخشان (سامسونگ و مبارزه برای رهبری صنایع الکترونیک)" از تونی میچل، ترجمه محمود متحد و نشر افرند که قبلن در لیزنا آن را معرفی کردم. این‌ کتاب به انسانی اشاره دارد به نام "انسان‌ سامسونگی" که مدیران سامسونگ می‌خواستند آن را متولد کنند. شرکت سامسونگ از طریق دانشگاه وابسته به خود به نام سووون همه کارکنان‌شان را از بدو استخدام در معرض انواع آموزش‌های علمی و حرفه‌ای قرار می‌داد تا بهترین کارایی ممکن را برای شرکت ایجاد کنند. سامسونگ‌الکترونیک یکی از زیرمجموعه‌های سامسونگ است که به تنهایی حدود ۳۰ هزار محقق دارد که سالانه چند هزار اختراع دارند. این شرکت سالانه چیزی بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار درآمد دارد. شعار سامسونگ این بود: اول‌کارکنان. نقطه مقابل انسان سامسونگی در کره جنونی نسخه دیگر انسان شورویایی یا ساووک در کره شمالی است که هنوز در آن سوی مرزهای کره، آخرین‌ نفس‌هایش را دارد می‌کشد! یاد فیلمی طنز درباره یکی از جنگها افتادم که تمام شده بود اما هنوز خبرش به دو نفر از سربازان خط مقدم نرسیده بود. آنها سال‌ها در میان‌گلوله‌ها و پوکه‌های توپ و خمپاره و ضد هوایی زندگی می‌کردند تا روزی که هواپیماهای خودی را به خیال دشمن به رگبار بستند و پایان داستان. مثل این‌ که خبر سقوط شوروی هنوز به ساووک‌های کره شمالی نرسیده است و آنها از همه وفادارتر به آرمان‌ها و اصول کمونیست‌های روسیه هستند: ساووک‌های اصل همه جا هستند!  الکسیویچ نقل می‌کند که مارکس روسیه را "مغول یک‌جانشین" توصیف کرده است. اما ظاهرا گروهی از ساووک‌ها را در بیخ گوش کره جنوبی کوچاندند. 

محتوای کتاب "زمان دست دوم" درباره شوروی و زندگی روزمره مردم در چنین نظامی است؛ حکایت همه نظام‌های ایدئولوژیک. کتابی است که کسالت برخی از تحلیل‌ها و روایت‌های تاریخی را ندارد. زیرا زندگی، احساسات و عواطف روزمره مردم در نظام‌های توتالیتر ، به طور خاص شوروی را توصیف کرده است. همین رویکرد جالب نویسنده‌ که خود خبرنگار است سبب شد تا در جایگاه یک نویسنده ادبی قرار گیرد و جایزه نوبل بگیرد.

"جزئیات بی‌شمار زندگی‌های مفقود، زیرا این را تنها راه قرار دادن فاجعه در چارچوب وقایع عادی و تلاش برای توضیح آن‌ می‌دانم ... تنها حقایق موجود و فیزیکی، نظر تاریخ را به خود جلب می‌کنند و احساسات از امکان ثبت دور می‌مانند. کسی احساسات را به تاریخ راه نمی‌دهد. اما من با چشم های علوم انسانی به تاریخ می‌نگرم. نه با چشم‌های تاریخ. من‌مبهوت انسانم."

تنها چیزی که به ما یاد داده بودند کشته شدن در راه آزادی بود. به نظرمان می‌رسید  آزادی چیز خیلی ساده‌ای است. تا این که زمان گذشت و ما هم زیر بارش خم شدیم. زیرا کسی به ما آزادی را نیاموخته بود.
بفرمایید؛ این هم آزادی! آیا آزادی را چنین‌ می‌خواستیم؟ ما حاضر بودیم برای آرمان‌هایمان بمیریم و بجنگیم...

محسنی، حمید(1400).« کسی احساسات را به تاریخ راه نمی‌دهد!». ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره  33، 13شهریور ۱۴۰۰.