کد خبر: 44472
تاریخ انتشار: سه شنبه, 20 مهر 1400 - 12:01

داخلی

»

پژوهش و نگارش (پاورقی)

پژوهش و نگارش 9:

توجه آگاهانه و ناآگاهانه در پژوهش و نگارش

منبع : لیزنا
حمید محسنی
توجه آگاهانه و ناآگاهانه در پژوهش و نگارش

کنش‌ها و تصویرهای ما می‌تواند هم آگاهانه و هم ناآگاهانه یا خودکار باشد. توجه نیز به عنوان یک کنش می‌تواند آگاهانه یا ناخودآگاه باشد. توجه، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، آگاهی ما را در یک زمینۀ خاص فعال می‌کند. ما با "توجه" چیزی را در مرکز کنش‌ خود قرار می‌دهیم اما حاوی این پیام هم هست که انبوه تصویرها و کنش‌هایی را راه‌ می‌اندازد که بسیاری از آنها به صورت ناخودآگاه و خودکار به مرکز آگاهی و تصویر‌های ذهنی ما می‌آید. یعنی به آنها توجه نداشتیم. بلکه عمدتا همان "توجه" اولیه آن را به مرکز آگاهی می‌آورد.

توجه می‌تواند موجب برجستگی چیزی در ذهن و حذف یا بی‌توجهی عمدی فرد نسبت به اجزایی شود که بخشی ناگسستنی از همان چیزهای دیده شده است. توجه می‌تواند هم منفی و هم مثبت باشد. مثبت یا منفی بودن توجه بیشتر به این بستگی دارد که آیا عمدی و ارادی است یا ناخواسته و بر اساس قدرت یا برجستگی چیزی است که به آن نگاه می‌کنیم. موقعیت‌هایی سبب می‌شود تا محیط یا شیء مورد مطالعه، و یا تصویری خاص بر ما تحمیل شود. اگر چنین موقعیت‌هایی موجب حذف ناخواستۀ بخش‌هایی مهم و تاثیرگذار از واقعیت‌های مرتبط با موضوع مطالعه شود طبیعتا منفی است اما به همان اندازه مثبت است اگر غیرارادی جنبه‌های مهمی از موضوع مطالعه را برجسته سازد. برای مثال به هنگام شهود به صورت غیرارادی و ناخودآگاه متوجه چیزهایی می‌شویم که قبلا در حالت ارادی و توجه کامل، متوجه آنها نمی‌شدیم. استراحت، فاصله گرفتن هدفمند و موردی از موضوع مطالعه، مطالعۀ ذوقی و آزاد دربارۀ همان چیز، مباحثه با دیگران و دیگر روش‌های این‌چنینی از جمله سازوکارهای پیشنهادی برای افزایش توجه بر جنبه‌های مختلف یک موضوع است.

توجه در بسیاری از کارهای پژوهشی، مطالعه، ورزش، سرگرمی، مشاهدات و فرایندهای حسی و عاطفی، و خلاصه در هر فعالیت بشری هم می‌تواند آشکار/ خواسته/ یا آگاهانه باشد و هم ناخواسته. به همین دلیل توجه را اریک کندل (ص. 347) به دو نوع ارادی و غیرارادی دسته‌بندی کرد.

بر اساس فرضیۀ شاخص جسمی داماسیو، توجه نوعی کارکرد جسمی برای بقاست. توجه نوعی سوگیری است که شاخص‌های جسمی به آن جهت می‌دهند. زیرا موجود زنده  بر این اساس چیزی یا مفهومی را از میان بی‌شمار چیزهای دیگر برجسته و نشانه‌گذاری می‌کند (خطای دکارت، ص. 16).

اغلب این چیزها، مفاهیم، یا تصویرهای ذهنی و جسمیِ شاخص و برجسته شده در  بخشی از حافظۀ خودمان است که واقعیت‌های بیرونی را با آنها نام‌گذاری و توصیف می‌کنیم. همه فرضیه‌ها، گزاره‌ها و تصویرهایی که در فعالیت‌های پژوهشی و حتا زندگی و مشاهدات روزمره‌ به مرکز توجه و آگاهی ما می‌آیند سبب می‌شوند تا جسم و ذهن‌مان خواسته و ناخواسته تجربه‌ها و تصویرهای خاصی را از میان سایر چیزها برجسته، شاخص یا نشان‌دار کنند. تفاوت کم و کیف توجه آگاهانه و ناآگاهانه ما به چیزها و تصویرها نیز به همین تجربه‌ها و تصویرهای قبلی و توانایی‌های حسی، حرکتی و شناختی‌مان مربوط است.

توجه ارادی و آگاهانه نسبت به چیزی سبب می‌شود تا سیلی از داده‌ها در نتیجۀ پردازش‌های مغزی سرازیر شود که فرایند یادآوری و پردازش آنها عمدتا خودکار و غیرارادی است. یکی از دلایل مهم تاکید بر ارتقای مهارت‌های تخیل، تفکر، خردورزی، اندیشه‌ورزی و دیگر توانایی‌های شناختی، و انباشت حافظه از تصویرهای ناشی از تجربه‌های عمیق و چندبعدی از چیزها این است که نتیجۀ پردازش‌های ناخودآگاه و خودکار، ایمن‌تر و بهتر باشد.

دانشمندان معتقدند بیش از 95 درصد از کنش‌های روزمرۀ ما ناآگاهانه است. تنها 5 درصد از رفتار ما تحت تاثیر هشیاری است (برق و چارتراند، نقل در: سولمز. ص. 116).

 کنش‌های عمدتا ناخودآگاه سبب می‌شود تا چیزهای بسیاری ناآگاهانه وارد تحلیل‌ها و نوشته‌های یک نویسنده و محقق شود. آنها باید بعدا به آنها توجه آگاهانه کنند. نفس نااگاهانه بودن بسیاری از کنش‌ها به خودی خود نه‌فقط مشکل تلقی نمی‌شود بلکه یک مزیت بزرگ است؛ از این جهت که انسان با تمرین و خودکار کردن بسیاری از کنش‌های تکراری، کم‌اهمیت و حتا مهم می‌تواند محدودیت فضای حافظه را جبران کند و این ظرفیت محدود را برای توجه به چیزهایی صرف کند که پردازش آنها در آن لحظه اهمیت بیشتری دارد. برای مثال به هنگام نوشتن و خواندن این سطرها و کلمات توجه چندانی به شکل فیزیکی آنها و اغلب حتا به معنای تک‌تک آنها و نیز فضاهای سفید بین کلمات و صفحه نداریم. بلکه چند مفهوم و تصویر کلی در ذهن‌مان است که واژه‌های مرتبط با آن به صورت خودکار و ناآگاهانه بر صفحۀ کاغذ جاری است. در عین حال نسبت به بسیاری از عوامل محیطی، از جمله سرما و گرما و چیزهای در معرض دید نیز بی‌توجه‌ایم. تنفس و حتا خورد و خوراک موقع مطالعه و نوشتن نیز گاهی نمی‌توانند مانع تفکر، مطالعه و نگارش شوند.

اما اگر اقدامات ناآگاهانه و خودکار سبب شود چیزهایی بر کاغذ جاری شود که مد نظر نباشد به همان نسبت نکته‌ای منفی خواهد بود. خوشبختانه هر چه مهارت و شناخت انسان نسبت به مساله‌ای بیشتر و بیشتر باشد کنش‌های شناختی و حسی - حرکتی بیش از پیش خودکار و توسط حافظۀ روندی مدیریت می‌شود. به همان نسبت دقت و کیفیت کار نیز بیشتر و بیشتر خواهد بود. تا حدی که ناخودآگاه و خودکار واژه‌ها و جملات مرتبط با تصویر مورد نظر بر کاغذ جاری می‌شود، غلط‌های املایی و نگارشی کمتر خواهد بود و کم و کیف نگارش و تولید تصویر اصلی و فرعی نیز به همان نسبت خوب و مناسب خواهد بود. به عبارت دیگر، حافظۀ روندی یک فرد ورزشکار، هنرمند، و نویسنده به هستۀ اصلی تصویر و درون‌مایۀ آن توجه می‌کند و مابقی به طور خودکار انگار به آن می‌چسبد و آرایش پیدا می‌کند. نکتۀ مهم آن که به محض آن که واژه‌ای نادرست درج شده باشد و یا جمله‌ای مشکل نگارشی، ادبی، نحوی و حتا مفهومی و علمی داشته باشد به سرعت توجه به همان بخش جلب می‌شود تا اصلاح شود.

البته این احتمال هم وجود دارد که ناخواسته قسمت‌هایی از یک تصویر زبانی یا بصری نقص داشته باشد. به همین دلیل توصیه می‌شود یک متن دوباره و چندباره مطالعه، و از دیدگاه‌های مختلف ارزیابی شود. پیشنهاد می‌شود ویرایش‌ها با کمی فاصله نسبت به تالیف اولیه باشد تا برخی از تصویرهای قالبی نادرست از ذهن پاک شده باشد. حتا توصیه می‌شود متن یک نویسنده حرفه‌ای نیز توسط داوران و ویراستاران معتبر دیگر داوری و در صورت نیاز ویرایش شود تا برخی از خطاهای ناآگاهانه ردیابی و اصلاح شود. در همۀ این موارد، تسلط محتوایی و زبانی نویسنده، محقق یا خواننده سبب می‌شود تا وصله‌های ناچسب و ناجور از طریق مقایسۀ ناخودآگاه با الگوها و تصویرهای کلی به چشم بیاید و ویرایش شود.

همۀ اینها زمانی محقق خواهد شد که توجه و تمرکز نسبت به موضوع اصلی وجود داشته باشد. گاهی یک اتفاق یا مسالۀ بسیار ساده می‌تواند توجه و تمرکز را دشوار سازد. این مهم نیست که مساله مورد نظر چقدر بزرگ یا کوچک باشد. نکتۀ مهم این است که می‌تواند موجب انحراف ذهن از مسالۀ اصلی شود. برای آزمایش میزان توجه و عوامل مخل کافی است کتابی را مطالعه کنید که به تمرکز بیشتری نیاز دارد. متوجه خواهید شد اغلب مسائل بسیار سادۀ محیطی تا اندیشه‌ها و رویاهای دور و نزدیک و حتا گاه محتوای خود کتاب می‌تواند توجه شما را از محتوا یا هدف و انگیزۀ اصلی مطالعه دور کند. همۀ اینها نشان می‌دهد که حافظۀ روندی و حافظۀ پنهان تا چه حد می‌تواند موجب خطایی ناخواسته و برعکس، افزایش توانایی‌ها شود.

بهترین راه برای کاهش خطاهای ناآگاهانه و ناخواسته تقویت توجه ارادی و توجه گزینشی به مسالۀ است. افرادی که مهارت لازم برای تمرکز و توجه گزینشی را کسب کرده‌اند می‌توانند با سرعت و مهارت به مراتب بیشتری ذهن خود را متمرکز بر چیزی کنند که به دلیلی از مسالۀ اصلی منحرف شده است. انواع روش‌های علمی، طرح‌های علمی، و سایر چارچوب‌ها و برنامه‌ریزی‌های گوناگون علمی و رفتاری می‌تواند کمک موثری در جلب توجه گزینشی و ارادی باشد. باید به این نکته مهم توجه داشت که توجه گزینشی برخلاف مهارت‌های روندی که توسط حافظۀ پنهان و روندی مدیریت می‌شوند نیازمند فعالیت حافظۀ آشکار یا همان بخش آگاه ذهن است. این نکته از این جهت اهمیت دارد که این بخش از حافظه، یعنی ذهن با محدودیت فضا مواجه است. در هر ثانیه بیش از 7 حرف را نمی‌توان در این بخش نگهداری کرد. انگار نوعی مسابقه بین بخش‌های مختلف مغز، نیازهای جسمی متفاوت، عوامل محیطی و غیره وجود دارد تا فضای محدود ذهن را به خود اختصاص دهند. در هر حال، تصویرهای زیادی را نمی‌توان همزمان در این بخش از حافظه نگهداری کرد و محتوای آن نیز بسیار فرار است.

به همین دلیل، یکی از راه‌های مطالعه و مشاهدۀ مفید و سریع این است که به موضوع اصلی خود تمرکز کنید و به ارتباط هر مطلب یا مورد مشاهده با موضوع اصلی، چه در مرحلۀ پژوهش و چه نگارش توجه داشته باشید. مثلا آیا تقویت‌کنندۀ فرضیه‌ها یا سایر یافته‌ها و داده‌ها هستند یا آنها را نفی می‌کنند؟ البته خطر سوگیری را باید در این نوع مطالعه‌ها در نظر داشته باشید. برخی از کتاب‌ها، مقاله‌ها، داده‌ها، نکته‌ها و تصویرها را باید از زوایای گوناگون مطالعه کرد تا تمرکز بیشتری ایجاد شود.    

برخی از دانشمندان شناختی معتقدند فعالیت‌های مغز انجام تعدادی محاسبه است. آنها بر این باورند که آنچه به آگاهی می‌انجامد خود محاسبات نیست بلکه نتیجۀ محاسبات مغز است. همینطور آنها معتقدند برخی از فعالیت‌های مغز به آگاهی نمی‌انجامد مگر چند دقیقه دوام یابد. (کریک، فرضیه .. ص. 111 -112). اغلب یک نویسنده نیز تنها نتایج پردازش‌های مغزی را بر روی کاغذ یا در ذهن خود می‌بینند اما خود پردازش‌ها عمدتا ناخودآگاه، پنهان و خودکار انجام می‌شود (گرچه به قول کریک، "تصمیم‌گیری" برای پردازش داده‌ها ممکن است آگاهانه باشد). این سخن کریک بدین معناست که تصمیم‌های اصلی برای تفکر، خردورزی، پژوهش و نگارش دربارۀ چیزی اغلب آگاهانه است اما خود فرایند فراخوانی تصویرهای مرتبط با تجربه‌های گوناگون شناختی و غیرشناختی ذخیره شده در حافظه و پردازش آنها ممکن است ناآگاهانه و خودکار باشد.

اغلب کافی است تصویرهای مرکزی و اصلی آگاهانه کنترل شود تا بقیۀ شاخ و برگ‌ها در مغز جاری و به آنها متصل شود. در چنین مواردی ممکن است سکته‌هایی در بخش‌هایی از فرایند تصویرسازی و خود تصویرها ایجاد شود اما فرایند کلی تصویرسازی معمولا متوقف نخواهد شد. به همین  دلیل، یکی از بهترین روش‌ها این است که تصویرهای مرکزی برای ایجاد شاهراه اصلی فراخوانی و حتا مکتوب شود تا کاستی‌ها و ناداشته‌ها برجسته شود. بعدا می‌توان توجه را به همان قسمت‌هایی معطوف کرد که نقص دارد تا پس از یادآوری تصویرها از حافظه و یا کسب دانش از مجراهای دیگر کامل شود.

تصویرهای مرکزیِ آغازین موجب شکل‌گیری ساختاری می‌شود که می‌توان آن را چیزی شبیه بزرگراه‌های امن و بزرگ با شبکه‌های فرعی، و ورودی و خروجی متصل به هم تلقی کرد که از قبل طراحی شده است. کافی است مهارت رانندگی و یک ماشین داشته باشید. رانندگی در چنین جاده‌ای با علائم و نشانه‌های کافی دشوار نخواهد بود؛ حتا در صورت خطا نیز می‌توان با استفاده از دور برگردان‌ها، میدان‌ها، مسیرهای فرعی، و علائم و نشانه‌های مختلف جهت اصلی را پیدا کرد!

تصویرهای مرکزی و اصلی بخش مهمی از همان طرح، ساختار و نقشه‌ای هستند که برای هر کنش شناختی و حسی – حرکتی به آن نیاز داریم. در واقع، ساختار، نقشۀ راه، درونمایه و حتا بخش‌های زیادی از تصویرهای مورد نیاز برای ایجاد آن الگو/ ماکت/ نتیجه/ تصویر/ یا برونداد نهایی با همین جریان ذهنی آگاهانه‌ در مراحل نخست تفکر شکل می‌گیرد که معمولا با فرضیه‌ای جهت داده می‌شود. تصویرهای اصلی یا هستۀ مرکزی اغلب متصل به تصویرهای ریز و درشت زیادی است که ناخودآگاه، سریع و خودکار در ذهن جاری می‌شود. در واقع، با شکافت و توصیف و بسط همین هسته است که هم انرژی و نیروی جاذبۀ لازم برای شکل‌گیری سایر اجزا فراهم می‌شود و هم بخش زیادی از خود مواد، مصالح، و تصویرهای مورد نیاز در دایرۀ شکل گرفته از نیروی جاذبۀ آن ریخته می‌شود.

بدیهی است که قدرت جاذبه و یا برونداد و تشعشع این هستۀ مرکزی به تجربه‌ها و توانایی‌های خود فرد در زمینه‌های گوناگون مرتبط با آن وابسته است. این گونه نیست که با خواندن یک فرضیه یا نظریه‌ای از دیگران و یا حتا قرار گرفتن در شاهراهی که دیگران ایجاد کرده‌اند هر فردی بتواند به راحتی راهبری کند. بلکه این تصویرهای اصلی باید نتیجۀ تجربه‌های ذهنی و عینی متنوع خود فرد باشد و یا تصویرهای دیگران را با درک و فهمی عمیق از آن خود کرده باشد. چنین فردی گاه حتا با مطالعۀ یک نکتۀ فرعی از دیگران یا کشف یک کوره‌راه یا کورسویی می‌تواند به منبع و منشاء چیزی برسد که انقلابی در فرایند علوم و فنون ایجاد کند. زیرا هر دادۀ تازه در چنین ذهنی، آگاهانه و ناخودآگاه صدها تصویر قبلی وی را نیز بازسازی و ویرایش خواهد کرد.

چنین قدرت خلاقانه‌ای در تصویرسازی زمانی حاصل می‌شود که فرد با مشاهده و مطالعۀ آگاهانۀ منابع متعدد به گونه‌ای توان شناختی و حسی – حرکتی خود را ارتقا دهد که حافظۀ پنهان و روندی مرتبط با تصویرسازی او به خوبی بتواند شبکه‌های مختلف تصویرها را بر اساس نیازها و اهداف گوناگون فردی و اجتماعی به هم متصل سازد و تصویرهای تازه و تازه ایجاد کند.

 برای تمرین

  1. برای ارتقای تصویرسازی و نگارش خودکار و ناخودآگاه تلاش کنید دربارۀ چیزی بنویسید و تصویرسازی کنید که تجربۀ عمیق و نسبتا کافی از آن دارید. برای مثال ابتدا یک یا چند تصویر یا گزارۀ کلی بنویسید و سپس آنها را بسط دهید؛ و یا سعی کنید با استفاده از استقرا و قیاس تصویرسازی کنید.
  2. در همۀ موارد تلاش کنید ابتدا خودکار و سریع و بر اساس همان تصویر کلی یا جزئی بنویسید تا قدرت بخش ناخودآگاه را درک کنید. بعد از نگارش متن به این نکته هم توجه کنید که به کدام گزاره‌ها یا درون‌مایه‌ها در ابتدا توجه ارادی داشتید اما به هنگام نگارش گاهی از ذهن شما دور شده است.
  3. همین کار را با یک تجربه یا خاطرۀ شخصی تکرار کنید. ابتدا تصویرسازی ذهنی کنید و گزاره‌های محوری را پیدا و یادداشت کنید. سپس همان را نخست بر اساس جریان سیال ذهن و خودکار، البته متناسب با همان موضوع یا خاطره، مکتوب کنید؛ در مرحلۀ بعد تلاش کنید آن را بیشتر توصیف کنید، کم و کسری‌ها را ترمیم کنید، آن را ویرایش کنید. سعی کنید ساختار آن را به گونه‌ای تغییر دهید که مانند یک مقاله یا بخشی از یک کتاب دارای عنوان، تیترهای اصلی، تیترهای فرعی و فرعی‌تر باشد (می‌تواند چیزی شبیه فهرست مطالب یک مقاله یا کتاب باشد). مهم نیست مطالب هر بخش، کامل باشد یا نباشد. فقط سعی کنید مطالب را در زیر تیترهای کلی و جزئی تقسیم کنید. این کار را می‌توانید بعد از نگارش یا هم‌زمان با آن انجام دهید. قسمت‌هایی از مطالب را دسته‌بندی کنید و نظمی درونی و خطی به هر قسمت بدهید. در پایان کار به این نکته توجه ویژه کنید که ایجاد برخی از تغییرات ساختاری فوق آیا محدودکننده است یا می‌تواند قدرت بیشتری به شما در توسعۀ محتوا و نگارش و ویرایش دهد. در هر تغییر ساختاری به ارتباط درونی بین مطالب، پاراگراف‌ها، و بخش‌های گوناگون توجه داشته باشید. در هر حال، به گروهی خاص از مخاطبان فرضی فکر کنید و از دید آنها نیز مطالب را ارزیابی کنید.

هدف تمرین فوق این است که بین توجه و نگارش آگاهانه و ناخودآگاه خود نوعی تعادل ایجاد کنید. به این نکته توجه کنید که در چه مراحلی امکان نگارش و تصویرسازی ناخودآگاه وجود ندارد و ناچارید با توجه آگاهانه و ارادی در آن زمینه اطلاعات تازه کسب کنید. همینطور به این نکته توجه کنید که چه چیزی نگارش و تصویرسازی خودکار و ناخودآگاه شما را رشد می‌دهد و سرعت و دقت آن را بیشتر و بیشتر می‌سازد. این همان نکته‌ای است که باید برای ارتقای آن تلاش کنید.

محدودیت‌های ذهن در توجه آگاهانه به چیزها و سیال بودن تصویرها یک نکتۀ راهبردی در پژوهش، نگارش و ویرایش محتواست: بهتر است چیدمان تصویرها به گونه‌ای باشد که ابتدا تصویرهای اصلی و مرکزی ساخته شود و سپس توسعه یابد. چیدمان کلمات و جمله‌ها هم باید به گونه‌ای باشد که یاریگر حافظه و تفکر باشد. برای مثال جمله‌های طولانی و فاصلۀ زیاد بین فاعل و فعل و برخی دیگر از اجزای جمله موجب اختلال در درک و دریافت تصویرها می‌شود. اجزای جمله، پاراگراف و متن باید به گونه‌ای باشد که یاریگر تصویرهای اصلی و مرکزی باشد و تا حد ممکن در چیدمان کلمات و متن هم انعکاس یابد.