کد خبر: 44546
تاریخ انتشار: سه شنبه, 04 آبان 1400 - 22:14

داخلی

»

گاهی دور، گاهی نزدیک

"مهمان ناخوانده کوچک، سوال امتحانی بس مهم"

منبع : لیزنا
سمانه عباسی
"مهمان ناخوانده کوچک، سوال امتحانی بس مهم"

(لیزنا، گاهی دور/ گاهی نزدیک 308): ، سمانه عباسی[1] دانشجوی کارشناسی ارشد علم اطلاعات و دانش شناسی، دانشگاه قم، مسئول بخش فراهم آوری کتابخانه دانشگاه قم:  "والعصر ان الانسان لفی خسر[2]"

 می گویند "من" ،  "ما" و "ایشان"؛ همه بهانه‌ایم!

 حوادث چقدر ناگهانی انسان را به بازی می­گیرد، نه "من" نه "ما" و نه "ایشان"؛ هرچه که در این روزها و ساعت­ها و لحظه­ها سر می­زند و هر آنچه که در جریان خلقت، صحنه پر رمز و راز بودنی­هاست همه بهانه­اند.

مثل همین حوادث اخیر، در پس آمدن مهمانی ناخوانده به نام "کووید"، به زمان پیشرفته­ترین فناوری و مترقی­ترین دامنه اطلاعات.

 همه را از فقیر و غنی، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، دانشمند و بی­سواد؛ به تنهایی به زانو در آورده!

 همین حیرانی آدمی و بیچارگی تکنولوژی و پیچیدگی سیاست، بهانه­ای شد برای مرور چیزهای واقعی­تر از "من" و "تو"، واقعی­تر از خیلی "منم"­ها و "منیت"ها.

 "بی‌تابی­‌ها" بهانه‌ای شد تا کمی درد دلی کرده باشم، شاید آرام گیرد این دل ناآرام من. هرچند آرامش دلم در طوفان این وقایع، بندگی می­خواهد، که از من برده بعید است، بعید!

 بیایید حوادث اخیر را جور دیگری نگاه کنیم.  چنان که "چشم ها را باید شست، جور دیگری باید دید"؛

باید که دل ها را هم شست تا شاید میانه کارزار زوال و زندگی جور دیگری درک کنیم. هر چند که سخت است و گذر از این سختی­ها و وقایع سخت­تر.

 درد این روزها جانگدازند، اما متعالی؛ پیر می­کند، اما سرگشته حق؛ موی سپید می‌سازد، اما در سوز و گدازی جاودانه. شگفت­انگیز نیست که فرزندان آدم اینگونه بیندیشند و حس نمایند. این عین باید­هاست که نهال جوان روح و روان ما در پیچ و خم­های زندگی مثل چشمه­ساری زلال اما در جوششی دمادم در مصیبت­ها راه دریا را پیش گیرد.

 ماجرای غم­انگیزی است. هر کداممان ناخواسته بازیگرانی هستیم در صحنه­هایی با نقش­های تحمیلی نه چندان خوشایند. ماجرایی که در وسعت مواج تاریخ شاید مرموزتر از همیشه به سوی کرانه­های گوناگون بادبان برافراشته و بر ساحل ملالت بار تنوع بلاها به گل نشسته.

و جز این هم نباید می­بود و نباید باشد!

چرا که اگر جز این بود دیگر ما آدم­ها در کوره­های آزمایش پخته نمی­شدیم خام می­ماندیم و نالایق.

انسانهایی صرفا حسابگر در پی هیچ و پوچ و غرق در روزمرگی­های بی­معنی و چه کم داشتیم از حیواناتی که جز خورد و خواب و شهوت یاد ندارد.

ما نه فقط انسان بلکه فرزندان همان آدمیم که آموخت در بلاها و فتنه­ها سنجیده شود و ماجرای این روزها هم همین است. روزهای اشکهای داغ بر دردهای متعالی!

دردهایی که می­پروراند آدمی را و می­سوزاند جگر را در تنوره داغ سوگ عزیزانمان.

بازی خلقت عجب سوداگری هایی دارد!

شاید من و تو، ما و ایشان در ابتدای راهیم. آغاز بودنی­هایی که شاید همچنان گذارش به کوره­های داغ تر خواهد افتاد. ولی نباشد که خمیره­مان مانند کشتی شکستگانی باشد که در کوره­ها فرو ریزد و خاکستر شود. جوهره­مان رنگ ببازد در طوفان حوادث. چرا که در مصحف شریف می­فرمایند: " إِلَّا الَّذِینَ صَبرَواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیر[3]".

و همین صبوریست لازمه سلوک بندگی.

سلوکی که با فرو رفتن و و کنج عزلت گزیدن و ندیدن عزیزانمان عجین است.

 و شاید...

شاید اندکی تفکر در کردارمان و تمام کارهای ناتماممان و بوسه­های دریغ شده بر دستان پدران و مادرانمان، بازی­های نا تمام کودکانمان، محبت­های دریغ کرده از همسرمان و نامه­های بی­جواب دوستانمان، و شاید نیمه شبی و نجوای عاشقانه با پروردگارمان، عجین است!

پس رنج این روزها را به فال نیک بگیریم و بر فراز وسعت بندگی پرواز نماییم تا معبود.

 ------------------------------------

[1] . دانشجوی کارشناسی ارشد علم اطلاعات و دانش شناسی، دانشگاه قم، مسئول بخش فراهم آوری کتابخانه دانشگاه قم، ایران این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

[2] . قرآن کریم، سوره عصر، آیات 1 و 2.

[3] .  سوره هود، آیه 11.