داخلی
»سخن هفته


لیزنا؛ محمدرضا شکاری، عضو هیئت علمی گروه علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید چمران اهواز: این یادداشت نگاهی کلی و تحلیلی به وضعیت کتابخانه عمومی (به معنای عام و نه کتابخانه یا نهادی خاص) دارد و مقصود و هدف آن، طرح مسئلهای عمومی و قابل تأمل است.
وقتی به کتابخانه عمومی میاندیشیم، آن را فراتر از یک مرکز امانتدهی کتاب یا تنها مکانی برای مطالعه میبینیم. برای ما، کتابخانه همیشه نهادی فرهنگی و اجتماعی بوده است که رسالتش در دسترسیِ برابر به دانش، پرورش فرهنگ مطالعه، تقویت گفتوگو و مشارکت اجتماعی، و ساختن فضایی برای زیست فکری جامعه معنا پیدا میکند. این کلام و کلمات و جملات هم پایهی آن بارها در متون مختلف و بیانیههای گوناگون کتابداری و کتابخانهها تکرار شده و ما هم آنها را بارها خواندهایم و شنیدهایم؛ که البته تکرار آنها، نشان از اهمیت و تداوم این نقش دارد.
کتابخانه عمومی از بسیاری نهادهای فرهنگی دیگر متمایز است، زیرا پیوندی ناگسستنی با «فضای فیزیکی» و «درون خود» دارد؛ همان جایی که افراد میآیند، مینشینند، فکر میکنند، مطالعه میکنند و حتی بیهیچ گفتوگو یا تعامل مستقیمی، ساعتی را به یادگیری و اندیشیدن میگذرانند. این حضورِ خاموش اما پایدار، یادآور ویژگی ویژهای است که شاید کمتر در نهادهای فرهنگی دیگر دیده شود: اینکه خودِ فضا، بخشی از خدمت است و حتی در سکوت، خدمترسانی میکند.
من نیز هر بار که به سالن مطالعه یا میان قفسهها قدم میگذارم، درمییابم که سکوت، نور، نظمِ فضا و تنوع بخشها، همه و همه در خدمت مطالعه، تمرکز و یادگیریاند. گویی خودِ فضا در حال ارائهی خدمت است، حتی اگر هیچ فعالیتی و هیچ رویدادی در جریان نباشد. شاید به همین دلیل است که اغلب ما پیوندی عاطفی و ذهنی با کتابخانه برقرار میکن۴یم؛ پیوندی که کتابخانه را از یک مکانِ صرف، به فضایی زنده و پرمعنا تبدیل میکند.
اما اگر در فرایند سیاستگذاری و اجرای برنامهها، ذات و هویت کتابخانه و بُعد فیزیکی آن نادیده گرفته شود، کتابخانه بهتدریج از جایگاه اصیل خود بهعنوان پناهگاه فکری و اجتماعیِ جامعه فاصله میگیرد. در چنین شرایطی، نه تنها فلسفهی وجودی آن خدشهدار میشود، بلکه تواناییاش در ایفای نقش واقعی در عرصههای فرهنگی و اجتماعی نیز تضعیف میگردد. کتابخانهای که به تقویت «فضای درونی» خود بیتوجه باشد، خدماتش را با نیازهای کاربران هماهنگ و «بهروز» نکند و نتواند «ارتباطی مستمر و معنادار» با اعضای خود برقرار سازد، دیر یا زود به مکانی صرفاً نمادین و تشریفاتی تقلیل مییابد.
یکی از نشانههای آشکار تضعیف هویت کتابخانه، گرایش آن به فعالیتهای نمایشی و بیرونی است. کتابخانهای که در درون خود از برنامه، مخاطب، پویایی و معنا تهی باشد، بهتدریج برای اثبات موجودیت خویش به اقداماتی روی میآورد که بیشتر جنبهی «نمادین» یا «تبلیغاتی» دارند. از اجرای برنامههای شکلی و برونسازمانی گرفته تا حضور در برنامههای مناسبتی و نمایشگاهها و چادرهای عشایری و سایر موقعیتهای محیطی ـ که البته تردیدی نیست همهی این موارد در جای خود میتوانند بسیار سودمند و اثرگذار باشند ـ اما نکتهی اصلی آن است که اگر چنین فعالیتهایی جایگزین خدمات و برنامههای درونکتابخانهای شوند و خودِ فیزیک کتابخانه، خود فضا و ساختمان و خود اعضای بالفعلش به حاشیه رانده شود یا کماهمیت جلوه کند، آنگاه باید اذعان داشت که کتابخانه گرفتار نوعی «بحران هویت» شده است.
در چنین بحران هویتی، خطر آن وجود دارد که توجه، منابع و خدمات کتابخانه بیش از اندازه به سمت فعالیتهایی معطوف شود که حاصل آن چیزی جز مجموعهای از اقدامات مقطعی، فصلی و عمدتاً نمایشی نخواهد بود. فعالیتهایی که اگرچه پرزرقوبرق و پررنگ و پر سروصدا در رسانهها دیده و بازتاب داده میشوند، اما چون موقتی و مقطعیاند، ادامهدار نیستند و پیوستگی لازم را ندارند، نمیتوان انتظار داشت که تأثیر چندانی در ارتقای سواد اطلاعاتی جامعه، تقویت مهارتهای فکری و پرورش تفکر انتقادی، یا جذب و نگهداشت مخاطبان وفادار، اثرگذاری پایدار و بلندمدتی داشته باشد. در این شرایط، دربِ کتابخانه، بهمعنای واقعیِ کلمه، به روی جامعه (جامعهی بالفعل و موجود) بسته میماند؛ نه فقط دربِ فیزیکی آن، بلکه دربِ خدمات آن، برنامههای آن، و حتی درب مشارکت مردم!
پس نکتهای بنیادین این است که: «کتابخانه، در وهلهی اول، باید بتواند اعضای خود را حفظ کند». تجربههای زیستهام نشان میدهد که برخی کتابخانهها بارها و بارها از رسیدگی به اعضای خود غافل ماندهاند و بهجای نوآوری در خدمات، گسترش و بهبود دامنه خدمات، و رسیدگی به ساختمان کتابخانه و تأمین ضروریترین و ابتداییترین تجهیزات، بیشتر به نمایش و انجام فعالیتهای بیرونی یا جذب مخاطبانِ جدید بدون توجه به نیازها و توانمندیهای موجود روی آوردهاند. در واقع مقصود این است که ابتدا باید به داشتههای خود توجه کنیم، آنها را سر و سامان دهیم، به اعضای فعلی رسیدگی کنیم و از ارائهی خدماتِ شایسته به آنان غفلت نورزیم، سپس به توسعه بیرونی و جذب کاربران جدید بپردازیم.
در این شرایط ممکن است این پرسش پیش بیاید که چه اشکالی دارد کتابخانه، در کنار خدمات به اعضای خود (هرچند اگر محدود و اندک باشد)، به سمت فعالیتهای بیرونی نیز حرکت کند؟ مگر ایرادی دارد که کتابخانه هم خدمات درونکتابخانهای و هم خدمات برونکتابخانهای را به موازات هم پیش ببرد؟
فکر میکنم با توجه به پنج نکتهی اساسی زیر، تا حد زیادی میتوان به این پرسش پاسخ داد:
نکتهی اول: اصل وفاداری کاربران. همه میدانیم که اگر اعضای فعلی از خدمات رضایت نداشته باشند، جذب کاربران جدید نیز به ثبات و پایداری نمیانجامد. هیچ سازمانی نمیتواند بر پایهی نارضایتی مخاطبان خود توسعه یابد و رشد کند؛
نکتهی دوم: فضای کتابخانه بهمثابه خدمت. همانطور که در ابتدای این یادداشت نیز اشاره کردم، در کتابخانه، خود فضا در حال ارائهی خدمت است، اگر تهویهاش مناسب باشد، سالنش روشن و آرام باشد، قفسهها منظم و در دسترس باشند، و امکاناتی حتی ساده اما سامانیافته در اختیار باشد. پس کتابخانه پیش از هر چیز باید «فضای درونی» خود را تقویت کند. سالنی که خلوت، خاموش و بیروح باشد، کتابخانهای که سیستم سرمایشی، گرمایشی یا روشناییاش کامل و مناسب نباشد، حتی اگر دهها برنامهی بیرونی اجرا کند، هویت واقعی کتابخانه را بازتاب نخواهد داد.
نکتهی سوم: اولویتبندی منابع محدود. کتابخانهها همواره منابع انسانی و مالی محدودی داشتهاند. وقتی این منابع صرفاً به فعالیتهای بیرونی اختصاص یابد، ناگزیر بر کمیت و کیفیت خدمات اصلیِ کتابخانهای اثر خواهد گذاشت و چه بسا آن را تضعیف نماید. این همان جایی است که فلسفه وجودی کتابخانه فراموش میشود.
نکتهی چهارم: اعضا به مثابه سرمایه. اعضای کتابخانه تنها «کاربر» نیستند، بلکه سرمایههای اجتماعی و فرهنگی آن محسوب میشوند. بیتوجهی به این سرمایه، یعنی بیتوجهی به بنیانهای ماندگاری کتابخانه.
نکتهی پنجم: توسعه پایدار فرهنگی. فعالیتهای بیرونی، اگر بر پایهی درونی مستحکم بنا نشوند، بیشتر به «نمایشهای مقطعی و فصلی» تبدیل میشوند. تنها زمانی که کتابخانه در درون خود پویا و معنادار باشد، میتواند در بیرون هم اثرگذار و پایدار جلوه کند.
بنابراین روشن است که هر گسترش بیرونی، باید بر دوش یک «درونِ استوار» متکی باشد؛ همان کتابخانهای که اعضایش فراموش نشدهاند، خدماتش خاموش نمانده است و هویت اصلی و اصیلش، بهعنوان پناهگاه فکری و اجتماعی، محفوظ مانده است. چنین کتابخانهای جایی است برای ماندن، جایی برای خواندن، جایی برای شنیدن و دیدن. جایی که به نیازها گوش میدهد، برای خواستهها راهی میجوید، برنامههای تازه میآورد، فضای دلپذیر فراهم میسازد و از همه مهمتر، فرصتی میدهد تا مخاطباش دیده و صدایش شنیده شود.
در پایان، اگر کتابخانهای بتواند درون خود را زنده نگه دارد و با اعضایش ارتباطی مداوم و معنادار بسازد، حتی بدون نمایش بیرونی هم اثرگذار خواهد بود. و برعکس، اگر کتابخانه از درون خالی؛ از محتوا تهی، از برنامه بیبهره و از ارتباط بینصیب بماند، هیچ فعالیت بیرونی و هیچ نمایش پرزرقوبرق، نمیتواند جانِ تازهای به آن بدهد. جان کلام اینکه، کتابخانه زمانی ماندگار و اثرگذار خواهد بود که «درونش» را فراموش نکند، «اعضایش» را رها نسازد و دربهای خود را ـ هم بهمعنای فیزیکی و چه در سطح مفهومی- همیشه به روی جامعه باز نگه دارد. پس شایسته است که ابتدا به درون بنگریم، اعضا را دریابیم و خدمات را سامان دهیم، فضا را زنده و پویا سازیم، امکانات را کامل و منابع را پربار کنیم؛ سپس به بیرون برویم، مخاطبِ تازه بجوییم، برنامههای نو بگسترانیم و افقهای دورتر را دنبال کنیم. همین.
شکاری، محمدرضا. « از رهاشدگی در درون تا تمسک به بیرون». سخن هفته لیزنا، شماره 772، 10 آذر ماه ۱۴۰۴

۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.