کد خبر: 45841
تاریخ انتشار: یکشنبه, 15 خرداد 1401 - 08:22

داخلی

»

پژوهش و نگارش (پاورقی)

پژوهش و نگارش 73:

موضوعی را انتخاب کنید که آن را دوست دارید

منبع : لیزنا
حمید محسنی
موضوعی را انتخاب کنید که آن را دوست دارید

با وجود همۀ توصیه‌های محققان و نویسندگان بزرگ در باب اهمیت یک موضوع خاص تلاش کنید به علایق، تخصص، و مهارت خودتان بیشتر توجه کنید. تا حد ممکن علاقه شخصی‌تان را حتی در فهرست اول قرار دهید. سپس، و شاید کمی از آن مهم‌تر، به اهمیت آن در کار و زندگی خود و نهاد و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنید توجه کنید. سرجمع علایق افراد و نهادها در کشورهای مختلف و نهادهای گوناگون می‌تواند مکمل هم باشد. به همین دلیل جای نگرانی زیادی نیست که شما به علایق، تخصص، مهارت و نیازهای خودتان توجه بیشتری کنید. مگر آن که تخصص و مهارتی ویژه داشته باشید که جامعه نیز به طور خاص به آن نیاز داشته باشد و نتواند به آن دسترسی داشته باشد. اخلاق حرفه‌ای حکم می‌کند که در چنین مواردی به نیازهای اجتماعی نیز توجه داشته باشید.

انتخاب موضوع مورد علاقه نیز کار چندان آسانی نیست و گاه حتی دشوار است. کریک در کتاب پیگیری دیوانه‌وار می‌نویسد:

یک روز متوجه شدم که دارم با هیجان در مورد پیشرفت‌های اخیر در مورد آنتی‌بیوتیک‌ها صحبت می‌کنم.... من آزمون شایعه را کشف کرده بودم: آزمون شایعه یعنی آنچه شما واقعا به آن علاقمندید، همان چیزی است که در موردش شایعه می‌پراکنید. (ص. 33)

در بخش‌های مختلف به نکته‌هایی دیگر از کریک، کندل، آرتور و دیگران دربارۀ انتخاب موضوع و راهبردشان اشاره شد که تکرار نمی‌شود.

ایجاد تعادل بین آنچه که در زمرۀ علایق فردی‌تان است و جامعه و نهادهای حامی پژوهش‌ نیز اهمیت دارد. وظایف اجتماعی محقق و نویسنده ایجاب می‌کند تا وی تخصص و مهارت خود را در خدمت حل مسائل و مشکلات دیگران و جامعه قرار دهد.

دوست داشتن تنها به این معنا نیست که از کار خود صرفا لذت ببرید. یکی از شاخص‌های بسیار مهم در انتخاب موضوع و مسالۀ پژوهش و نگارش می‌تواند دوست داشتن دیگری و حل مسائل آنها باشد. بین خودخواهی و دوست داشتن خود و دیگری و نیز چند و چون انتخاب موضوع و مسالۀ پژوهش و نگارش مرز ظریفی وجود دارد که اگر به آن بی‌توجهی شود بر انگیزه، انرژی و توش و توان فردی تاثیر منفی ایجاد خواهد کرد. و برعکس، انگیزه و انرژی حاصل از دوست داشتن دیگران و حل مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی بی‌همتاست.    

سختی، بن‌بست، یاس و ناامیدی کم و بیش در هر کار علمی وجود دارد و بخصوص برای فعالیت‌های شناختی آسیب‌رسان است. با این حال، مهم‌ترین دستاویز هر محقق و نویسنده برای تحمل رنج‌ها و دشواری‌های کار و ارتقای کم‌وکیف آن ایجاد نوعی الفت، دوستی، و حسی عاطفی نسبت به خود، جامعه، طبیعت، و زندگی است که پژوهش و نگارش هم بخشی از آن شده باشد.

انتخاب درست و با تمام وجود!

بر آن چیزی که دلخواه من است حمله نمی‌برم،

بلکه خود را به تمامی بر آن می‌افکنم.

و اگر بر آنم که دیگر بار و دیگر بار به پا خیزم

راهی به جز اینم نیست! (شعری از مارکوت بیکل، با ترجمۀ احمد شاملو)

پژوهش زمان‌بر است و پرهزینه. به همین دلیل انتخاب‌تان باید تا حد ممکن دقیق و درست باشد. البته ابهام و پیچیدگی بخشی ناگزیر از کار پژوهشی است و محقق نیز اغلب با همین سوی تاریک و مبهم قضیه کار دارد. به همین دلیل مسالۀ مورد نظر و روش‌ها و راهبردهای پاسخ‌یابی کم و بیش تغییر می‌کند. گاهی حتی جنبه‌هایی از یک مساله به راحتی قابل پژوهش نیست. مثلا به دلیل کمبود ابزار، بودجه، زمان، داده‌ها، اطلاعات، روش‌ها و رویکردهای ناقص و ناکارآمد، و غیره.

اما یک محقق باانگیزه و علاقمند تلاش می‌کند از جبهه‌هایی وارد کار شود که به‌تدریج بر مساله نورافشانی کند تا برای پژوهش‌های گسترده‌تر و بیشتر آماده شود. به هر حال، بسیار مهم است که انتخابی دقیق و درست باشد. انتخاب درست به معنای انتخابی است که تا حد ممکن محدودیت‌ها و چشم‌اندازهای درازمدت و کوتاه‌مدت مرتبط با یک حوزۀ موضوعی در نظر گرفته شده باشد و با کوچک‌ترین دشواری، حوزۀ موضوعی تغییر نکند. گاه لازم است چندین پژوهش و مطالعۀ کوچک و بزرگ انجام شود تا هدف نهایی دسترس‌پذیرتر شود. در این صورت، هر پژوهش بخشی از مساله و پاسخ را روشن می‌سازد. تکلیف چنین محققی با کار و مطالعه و پژوهش خود و دیگران روشن است و از این شاخه به آن شاخه نمی‌کند.

برنامه‌ریزی درازمدت سبب می‌شود تا نه فقط جوانب و پاسخ یک مساله به تدریج آشکار شود بلکه سرعت کشف و پاسخ به مساله نیز هر بار بیشتر و بهتر گردد. چنین محققان و نویسندگانی دارای اهداف، راهبردها و برنامه‌های بلندمدت و کوتاه‌مدت هستند و نتیجۀ هر کار مقدمه‌ای است برای ادامۀ کار خودشان و حتی دعوت از دیگران و راهنمایی‌هایشان برای حضور در آن زمینۀ موضوعی. فرانسیس کریک می‌نویسد:

تصمیم‌گیری دیرهنگامی در حرفۀ من بود، و می‌دانستم که باید در مرتبۀ اول انتخاب درستی کنم. به سختی می‌توانستم یک موضوع را برای دو یا سه سال امتحان کنم و سپس به موضوع بسیار متفاوت دیگری بپردازم. هر تصمیمی می‌بایست نهایی باشد، دست‌کم برای چندین سال. (1389، ص. 33)

اعتبار مهمی که فکر می‌کنم من و جیم سزاوارش هستیم، با در نظر گرفتن این که ما در ابتدای حرفۀ پژوهشی خود بودیم، این است که ما مسئلۀ درست را انتخاب کردیم و به آن چسبیدیم. این واقعیت دارد که ما به دنبال طلا بودیم. هر دوی ما، کاملا مستقل از یکدیگر، معتقد شده بودیم مسئلۀ مرکزی در زیست‌شناسی مولکولی، ساختمان شیمیایی ژن است. ...آنچه من و جیم حس کرده بودیم این بود که راه میان‌بری برای پاسخ باید وجود داشته باشد و این که چیزها ممکن است آن‌قدرها هم پیچیده نباشند که به‌نظر می‌آید. ما به هیچ‌وجه نمی‌توانستیم بدانیم که پاسخ چه بود، ولی آن را به قدری مهم می‌دانستیم که مصمم بودیم که قبل از هر دیدگاه مناسبی در مورد آن به‌شدت و به‌مدت طولانی فکر کنیم. در عمل هیچ کس دیگری آماده نبود چنین سرمایه‌گذاری فکری بکند. زیرا این کار شامل یادگیری ژنتیک، بیوشیمی، شیمی، و فیزیک-شیمی بود (و از جمله پراش پرتو ایکس) و چه کسی آمادۀ یادگرفتن آن بود؟ بلکه جدا کردن طلای خالص از ناخالصی‌ها بود. چنین مباحثی بسیار وقت‌گیر و گاهی از نظر فکری خسته‌کننده است. زیرا می‌تواند به‌طور پایان‌ناپذیری ادامه یابد. هیچ‌کس بدون یک علاقۀ شدید به این مسئله نمی‌تواند به آن ادامه دهد. (همان‌جا، ص. 105-106)