کد خبر: 50136
تاریخ انتشار: شنبه, 22 شهریور 1404 - 10:30

داخلی

»

گاهی دور، گاهی نزدیک

تغییر از انتظار برای شغل به ایجاد فرصت شغلی

منبع : لیزنا
مهدی رحمانی
تغییر از انتظار برای شغل به ایجاد فرصت شغلی

(لیزنا: گاهی دور گاهی نزدیک 391): مهدی رحمانی، عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان: موضوع اشتغال دانشجویان و فارغ‌التحصیلان رشته علم اطلاعات و دانش‌شناسی (کتابداری و اطلاع‌رسانی سابق) سال‌هاست یکی از دغدغه‌های اصلی من بوده است. مدتی پیش پیامی از گروهی از دانشجویان و فارغ‌التحصیلان این رشته خطاب به استادان و مدیران دریافت کردم. همچنین پیام‌های مشابهی از سوی دانشجویان و استادان دیگر هم رسید. حتی انجمن کتابداری ایران نیز برای بررسی این موضوع نشستی تخصصی برنامه‌ریزی کرد. همین موضوع باعث شد ایده‌ای که مدتی ذهنم را مشغول کرده است برای نقد و بررسی مطرح کنم.

از سال ۱۳۸۹ که وارد این رشته شدم، نخستین پرسش من این بود:

"بعد از فارغ‌التحصیلی کجا می‌توانم کار کنم؟ چه شغلی خواهم داشت؟"

این پرسش آغازگر مسیری شد که بیش از ۱۵ سال ادامه پیدا کرده است. بخشی از این مسیر را به‌عنوان دانشجو، بخشی را به‌عنوان دبیر ادكا و بخشی دیگر را در نقش معلم، پژوهشگر و فعال صنفی گذرانده‌ام.

در سال ۱۳۹۴ که دبیر ادکا شدم، با مشکلات گسترده فارغ‌التحصیلان آشنا شدم. بسیاری از آن‌ها با وجود معدل‌های بالا و تلاش زیاد، ماه‌ها و حتی سال‌ها به دنبال کار بودند اما موفق نمی‌شدند. این تجربه باعث شد جدی‌تر وارد فعالیت‌های صنفی و پژوهشی در زمینه اشتغال شوم. از آن زمان تاکنون یادداشت‌ها و مقالات متعددی درباره بازار کار رشته نوشتم. حتی یکی از همایش‌های ادکا را به موضوع بازار کار اختصاص دادیم. نشست‌ها و کارگاه‌هایی درباره کارآفرینی و اشتغال برگزار کردیم. بعدها ایده تأسیس انجمن صنفی مطرح شد اما پس از جلسات متعدد به نتیجه نرسید و این مسیر بعدها زمانی که عضو و دبیر کمیته مطالعات صنفی کنگره متخصصان هم بودم ادامه پیدا کرد. امروز که به ده سال گذشته نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم دستاورد چندانی در این حوزه نداشته‌ام و مشکل اشتغال نه تنها برطرف نشده، بلکه گسترده‌تر هم شده است.

بعد از یک دهه فعالیت، به این نتیجه رسیده‌ام که نباید انتظار داشته باشیم نهادهای دولتی یا سازمان‌های بزرگ مشکل اشتغال ما را حل کنند. واقعیت این است که بازار کار رشته علم اطلاعات و دانش‌شناسی دیگر نمی‌تواند فقط بر اساس مدل سنتی استخدام و کارمندی تعریف شود. دولت‌ها پیوسته در حال کوچک کردن ساختارهای خود هستند و فرصت‌های استخدامی محدودتر می‌شود. حتی اگر با تلاش برخی مدیران، آزمون‌های استخدامی برگزار شود، این فرصت‌ها مقطعی و ناپایدار خواهند بود (مانند فراخوان استخدامی آموزش و پرورش در سال 1403).

بسیاری از دانشجویان و فارغ‌التحصیلان، شغل کارمندی در کتابخانه را معادل امنیت شغلی و آینده روشن می‌دانند. آن‌ها کتابخانه را محیطی آرام و هماهنگ با علایق علمی خود تصور می‌کنند. اما واقعیت این است که حقوق کتابداران با هزینه‌های واقعی زندگی تناسب چندانی ندارد و مسیر ارتقای شغلی نیز بسیار کند و نامشخص است. در چنین شرایطی، کتابدار اغلب احساس می‌کند نه از دستمزد خود رضایت دارد و نه اختیار کافی برای اثرگذاری جدی بر خدمات و جامعه کاربران. با این حال، بسیاری از دانشجویان همچنان با رؤیای رسیدن به این جایگاه زندگی می‌کنند. پرسش مهم این است که آیا در صورت دستیابی به چنین موقعیتی، انگیزه ادامه مسیر برایشان باقی خواهد ماند؟ آن هم با وجود شکاف جدی میان درآمد و هزینه‌ها.

از نگاه من راهِ برون‌رفت از این شکاف، نفی کتابخانه یا تحقیر شغل کارمندی نیست. کتابخانه همچنان می‌تواند پایگاه هویت حرفه‌ای و خانه اصلی کتابداران باشد. اما دانشجو یا فارغ‌التحصیل باید در کنار آن یک یا چند مهارت درآمدزا هم داشته باشد؛ مهارت‌هایی مانند تولید محتوا، ویراستاری، صفحه‌آرایی، سئو، مدیریت دانش، طراحی سایت، مشاوره اطلاعاتی، مشاوره یا آموزش سواد اطلاعاتی و رسانه‌ای، بهره گیری از چت بات ها و ...

در چنین فضایی، تمرکز یک‌جانبه بر استخدام دولتی نه‌تنها راه‌حل نیست، بلکه موجب سرخوردگی و ناامیدی نسل جدید دانشجویان خواهد شد که شده است. بنابراین ما نیازمند یک تغییر پارادایم هستیم؛ تغییر از انتظار برای شغل به ایجاد فرصت شغلی. این تغییر به معنای حرکت به سوی کارآفرینی، شکل‌دهی کسب‌وکارهای کوچک، استفاده از ظرفیت‌های فناوری‌های نوین و جدی گرفتن مشاغل فریلنسری است. تنها از این مسیر می‌توان به امنیت نسبی شغلی و رضایت بیشتر فارغ‌التحصیلان این رشته دست یافت.

اگر بپذیریم که آینده اشتغال بیش از آنکه به دولت و نهادهای رسمی وابسته باشد، به توانمندی فردی و جمعی دانشجویان بستگی دارد، آنگاه نقش استادان و دانشگاه‌ها بسیار پررنگ‌تر خواهد شد.

استاد در شرایط امروز نباید تنها نقش یک مدرس سنتی را ایفا کند که صرفاً به ارائه سرفصل‌های درسی بسنده کند. او باید نقش کوچ و راهنمای حرفه‌ای را داشته باشد؛ کسی که از نخستین روز ورود دانشجو به دانشگاه، او را در مسیر شغلی قرار دهد و تا زمان فارغ‌التحصیلی همراهی کند.

برای تحقق این تغییر، لازم است دانشجو از همان ابتدای ورود به دانشگاه تحت یک ارزیابی جامع قرار گیرد. این ارزیابی با همکاری استادان، روان‌شناس و مشاور شغلی انجام می‌شود و هدف آن شناخت استعدادها، علایق، مهارت‌ها و ویژگی‌های شخصیتی دانشجو است.

بر اساس این نتایج، دانشجویان در گروه‌های کوچک سازماندهی می‌شوند و هر گروه یک ایده یا موضوع محوری انتخاب می‌کند؛ ایده‌ای که هم ارتباطی با رشته داشته باشد و هم ظرفیت رشد و تبدیل به یک فعالیت اقتصادی را داشته باشد. از این مرحله به بعد، همه فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی دانشجو از تمرین‌های کلاسی گرفته تا پروژه‌های تحقیقاتی، کارورزی و پایان‌نامه به‌صورت تدریجی بر همان ایده متمرکز می‌شود.

در این مدل، استاد صرفاً یک مدرس نیست، بلکه کوچ و راهنمای تیم‌هاست. او با ارائه منابع، معرفی ارتباطات بیرونی و حل چالش‌های گروهی، دانشجویان را در مسیر نگه می‌دارد. در صورت نیاز، مشاور شغلی و روان‌شناس نیز به تیم‌ها کمک می‌کنند تا مشکلات شخصیتی یا انگیزشی دانشجویان برطرف شود.

در پایان دوره تحصیل، دانشجو فقط یک مدرک ندارد، بلکه تجربه کار تیمی، یک محصول یا خدمت واقعی و یک مهارت درآمدزا در اختیار دارد. این دستاورد هم ورود او به بازار کار را آسان‌تر می‌کند و هم زمینه ایجاد کسب‌وکارهای نوپا را در دانشگاه تقویت خواهد کرد.

البته نکته مهم این است که استادان برای ایفای این نقش باید آموزش ببینند. بدون گذراندن دوره‌های آموزشی و بازآموزی، استاد نمی‌تواند نقش کوچ و مشاور شغلی را به‌درستی انجام دهد. یکی از چالش‌های نظام دانشگاهی ما این است که گاهی استادان تصور می‌کنند در همه زمینه‌ها تخصص دارند، در حالی که بدون به‌روز شدن، هیچ ایده‌ای موفق نخواهد شد.

اجرای این مدل نباید تنها بر عهده استاد و دانشجو باشد، بلکه کل ساختار دانشگاه باید درگیر آن شود. گروه‌های آموزشی می‌توانند واحدهای پروژه‌محور و کارگاه‌های مهارتی طراحی کنند تا مسیر تیم‌ها رسمیت پیدا کند. همچنین ارتباط پروژه‌های دانشجویی با نیازهای واقعی جامعه و صنعت باید برقرار شود. ایده‌ها نباید صرفاً تمرین‌های کلاسی باشند، بلکه باید قابلیت تبدیل به قراردادهای کوچک با کتابخانه‌ها، مراکز پژوهشی، سازمان‌ها یا استارتاپ‌ها را داشته باشند.

برای حمایت اولیه، وجود یک مرکز نوآوری کوچک در دانشکده ضروری است؛ مرکزی که فضای کار، تجهیزات و پشتیبانی اولیه تیم‌ها را فراهم کند. علاوه بر این، ارزیابی مستمر در پایان هر ترم ضروری است تا خروجی تیم‌ها سنجیده و بازخورد مشخص دریافت کنند.

شبکه‌سازی نیز نقش مهمی دارد. دانشجویان باید در طول دوره تحصیل با فارغ‌التحصیلان موفق، کارآفرینان و فعالان بازار کار ارتباط داشته باشند تا هم انگیزه بگیرند و هم آینده شغلی روشن‌تری برای خود تصور کنند.

راه‌حل پایدار برای مسئله اشتغال، نه در انتظار برای آزمون‌های استخدامی و وعده‌های مقطعی، بلکه در تغییر نگاه دانشگاه‌ها و استادان است. باید به سمت آموزش مهارت‌محور، کارآفرینی و ایجاد فرصت‌های نوین شغلی حرکت کنیم. اگر دانشجو از روز نخست تحصیل روی یک ایده یا پروژه واقعی کار کند، در قالب تیم تجربه بیاموزد و در کنار آن مهارت‌های فردی خود را تقویت کند، آنگاه فارغ‌التحصیلی او پایان دغدغه‌های شغلی و آغاز یک مسیر حرفه‌ای خواهد شد.

این طرح می‌تواند ابتدا به‌صورت آزمایشی و با حمایت انجمن‌ کتابداری و اطلاع رسانی ایران، انجمن ارتقا کتابخانه های عمومی و گروه‌های آموزشی اجرا شود.

در پایان، این نوشته تنها یک دیدگاه و طرح پیشنهادی است. بدون شک اجرای چنین مدلی نیازمند نقد، تکمیل و همراهی جمعی است. از همه استادان، دانشجویان و فارغ‌التحصیلان دعوت می‌کنم نظر خود را در این زمینه بیان کنند. مشارکت شما می‌تواند به روشن‌تر شدن مسیر و یافتن راه‌حل‌های واقعی برای اشتغال دانشجویان و فارغ‌التحصیلان کمک کند.