کد خبر: 40072
تاریخ انتشار: سه شنبه, 22 مرداد 1398 - 09:17

داخلی

»

برگ سپید

یک ماه در زندان: روایت عجیب یک ناشر و اهل کتاب از اوین

منبع : لیزنا
علی رمضانپور
یک ماه در زندان: روایت عجیب یک ناشر و اهل کتاب از اوین

درباره نویسنده

نویسنده کتاب حاضر مدت یک ماه به خاطر مسائل مالی که بر اثر رکود بازار نشر پیش آمده بود، در حبس بوده است. وی خاطرات این یک ماه را به صورت ساده و سلیس بیان کرده و مسائلی را که در سالن 6 اندرزگاه 7 زندان اوین دیده و یا با زندانیان دیگر گفتگو کرده را در نهایت به رشته تحریر درآورده است.

نویسنده کتاب که سی و اندی سال قبل برای نخستین بار قلم به دست شده و شروع به نوشتن مقالات در روزنامه‌ها کرده است، 15 سال پیش انتشارات امید فردا را تاسیس کرده و بیش از 160 عنوان کتاب منتشر کرده است و خود نیز بیش از 30 عنوان کتاب در زمینه سیاست، تاریخ، ادبیات مشروطه و داستان کوتاه تالیف کرده است و به گفته خود نمی‌دانسته که سرانجام فعالیت فرهنگی‌اش به زندان، حبس و ورشکستگی منجر خواهد شد.

درباره کتاب

نویسنده در پیشگفتار کتاب «یک ماه در زندان» نگاشته است: «خاطرات یک ماه حبس در زندان اوین را بازگو می‌کنم تا این سوال را مطرح کنم؛ چرا در ایران سیاست بر فرهنگ ارجحیت دارد؟ و اگر چنین روزی را پیش‌بینی می‌کردم هیچ‌وقت دست به نشر کتاب و نویسندگی نمی‌زدم، و موقعیت اقتصادی و اجتماعی خود و خانواده‌ام را دچار مخاطره نمی‌کردم.»

فرهنگ در ایران به جایی رسیده است که برخی از قضات قوه قضاییه کتاب را به عنوان یک کالای فرهنگی به رسمیت نمی‌شناسند و اگر یک ناشر میلیون‌ها کتاب داشته باشد قاضی او را به عنوان متمول و کتاب را به عنوان کالای غیرمنقول به مزایده نمی‌گذارد و بر طبق ماده دو اجرای احکام او را راهی زندان می‌کند.

نویسنده که به دلیل بدهی 23 میلیون تومانی حکم جلب او صادر شده بود و قاضی می‌توانست این بدهی که اصل آن 14 میلیون تومان و بهره آن 10 میلیون تومان بوده به صورت اقساطی از او مطالبه کند ولی این کار را نکرد و سریع حکم حبس این ناشر را صادر کرده است، نویسنده در صفحه 11 کتاب نوشته است: من برداشت می‌کنم که چون سازمان ملل برای اعزام هر فرد به زندان در جمهوری اسلامی مبلغ 370 دلار در ماه به دولت ایران پرداخت می‌کند و از این مبلغ مقداری به قاضی اعزام کننده تعلق می‌گیرد، قضات قوه قضاییه دست به این کارهای خلاف منطق و قانون می‌زنند.

نویسنده در ادامه به جزئیات زندگی در 30 روز حبس خود در زندان می‌پردازد و چون ناشر و اهل مطالعه نیز بوده است یکی از مکان‌های همیشگی که رفت و آمد داشته است، کتابخانه زندان اوین بوده و در صفحه 19 کتاب آورده است: قصد کردم سری به کتابخانه زندان اوین بزنم، به همراه یک نفر ناظر روز، به کتابخانه رفتم، متاسفانه در بین کتب موجود در کتابخانه، کتاب مناسبی نیافتم.

همچنین نویسنده در صفحه 84 کتاب به تشریح جزئیات کتابخانه زندان اوین پرداخته است؛ «کتابخانه اندرزگاه 7 محل مناسبی برای پُر کردن وقت و سرگرم کردن زندانیان است، و در آن حدود 18 هزار جلد کتاب وجود دارد. کلاس‌های مختلف درسی از دبیرستان تا دکترا برقرار است و از این کلاس‌ها افراد مختلف استفاده می‌کنند و رابط فرهنگی و هنری مسئول برگزاری کلاس‌های هنری و فرهنگی است و ساعتی از وقت زندانیان را با بازده خوب پر می‌کند و این بسیار مفید است. و تنها تفریح ما همین کتابخانه است.

در صفحه 43 و 42 کتاب - نویسنده که در بخش‌های از کتاب به شنیده‌های خود از دیگر زندانی‌ها می‌پردازد به یک شنیده دیگر اشاره می‌کند: «روز سه‌شنبه چند هم اتاقی من دادگاه داشتند یکی از آنان پس از بازگشت از دادگاه مطلبی تعریف کرد و من را به شگفتی و تعجب واداشت، او گفت: یک زندانی دست بندش به دست یک سرباز گره خورده بود و پیرزنی که کنار نشسته بود، گفت: پسرم، دستبند این زندانی را باز کن تا او آبی به سر و صورت خود بزند رنگش پریده است، سرباز که التماس و تقاضای پیرزن را شنیده بود از مافوق خود که یک افسر بود اجازه گرفت و دستبند زندانی را باز کرد و او به دستشویی رفت و کمی آب و سر و صورت خود زد و برگشت و در همین حین پیرزن کارت شناسایی و درجات خود را نشان سرباز و افسر داد و گفت: من از حفاظت و اطلاعات زندان هستم، به چه دلیل و علتی دستبند این زندانی را باز کرده‌اید؟... حالا هر دو اضافه خدمت می‌خورید...»

نقات قوت و ضعف کتاب

از نقاط قوت این کتاب، پرداختن به زوایای زیرپوستی محیطی کمتر گفته و شنیده شده از یکی از بزرگ‌ترین زندان‌های ایران و دنیا است، آن هم از دید یک نویسنده و اهل کتاب و ناشری که جزئیات زندگی در زندان را از دریچه یک فعال فرهنگی نگاشته است و حساسیت‌های او می‌تواند حساسیت‌های مشترکی را برای خواننده رقم زند.

از نقاط ضعف کتاب نداشتن منابع مستند در برخی نوشتارها است، زیرا برخی خاطرات، شنیده‌های زندانیان است و نمی‌توان به صورت متقن به آن تکیه کرد ولی نمی‌توان از این مسئله نیز به راحتی عبور کرد، به هر حال این کتاب به مانند هر کتاب دیگری اجازه انتشار رسمی از نهادهای قانونی گرفته است و ممیزی‌های لازم را سپری کرده است. و یکی از مباحث کتاب که شاید در زمان مطالعه، خواننده را برنجاند، تکرار مستند کردن غذاها و لیست خوراکی‌های است که نویسنده در سه وعده غذای روزانه خود آنها را میل کرده است و به نوعی خواننده را به یاد کتاب روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه می‌اندازد که در آن کتاب نیز اعتمادالسلطنه بدون استثنا برای تشریح هر روز، مبحث غذا خوردن و نوع غذا را قید کرده است.

سخن آخر، جمع بندی و نتیجه‌گیری

کتاب به دلیل حضور مستقیم یک نویسنده در عالم و محیطی عجیبی چون زندان، تجربیات دسته اولی را برای خواننده رقم می‌زند، علی‌الخصوص که نگاه نویسنده منتقدانه بوده و در بخش‌های مختلف کتاب با استناد به مواد قانونی به نوعی آموزش حقوق نیز ارائه می‌دهد.

خواننده با مطالعه این کتاب بدون گذراندن شرایط زندان به‌خوبی می‌تواند موقعیت سلول و حبس را تا حدودی درک کند به خصوص افرادی که اهل فرهنگ و کتاب هستند، متوجه شرایط پیچیده و زجرآور در محیطی غیرفرهنگی خواهند شد و در نهایت پندهای تامل‌انگیزی در این کتاب و به قلم یک دوستدار کتاب گنجانیده شده است و چه پسندیده بود وکلا، حقوقدان‌ها، مسولان قوه قضاییه، صنوف نشر و در نهایت اصحاب جراید و رسانه‌ها، این کتاب را از منظر چاره‌اندیشی برای برخی خلاءهای قانونی و همچنین برطرف کردن مشکلات زندانیان و کمتر زندانی شدن افراد جامعه، مطالعه کنند.

 مشخصات کتاب

علی بابایی، داود. یک ماه در زندان؛ تهران: انتشارات امید فردا، 1397.

درباره نویسنده این متن

علی رمضانپور هستم بنده‌ای همیشه شاگرد، متولد فصلی که دکتر حاجی زین‌العابدینی نیز از مردان همان ماه است که به آدم‌های انعطاف‌پذیر، همه فن‌حریف‌، خوش‌مشرب‌، خوش‌صحبت‌، بذله‌گو، شاداب‌، با طراوت‌، پرتحرک‌، سرزنده‌ و اهل کتاب مشهور هستند، ولو این‌که از نسلی باشیم که قرن‌ها پیش مولانا در وصف مان سرود؛ ما «خام بُدیم، پخته شدیم، سوختیم»

از افتخارات این شاگرد کوچک، دانشجویی دانشگاه خوشنام شهید بهشتی در مقطع کارشناسی ارشد در رشته علم اطلاعات و دانش‌شناسی است.

روزگار زندگی چرک کف‌دست را در صنف میرزانویسی و یا همان رکن چهارم دموکراسی سپری می‌کنم، کما اینکه الگویی چون فرخی یزدی داشته باشم. لذت زندگی را در کمک کردن به همنوع و به‌خصوص حیوانات گذارنده؛ که همچون کباب ناب طهرونی با ریحان دلچسب است و بهترین تفریح، سرگرمی و دلخوشی ام در یک کلمه: مفید باشم.

برچسب ها :
یه کتابدار
|
Iran
|
1398/05/28 - 18:06
0
4
ممنووون خیلی زیبا ولی در عین حال دردناک بود واسه کسی که به خاطر 23 میلیون افتاده زندان اونم کسی که کل زندگیش تلاش کرده اونوقت آدمای دوروبرش یعنی حاضر نشدن از این کار جلوگیری کنن یک ماه کسی پیدا نشد زودتر درش بیاره اونوقت همه دم از مسلمانی میزنن واسه جامعه خودم متاسفم........
لیلی وکیلی
|
Iran
|
1398/05/24 - 07:58
0
1
ممنون از معرفی تشویق شدم این کتاب را بخونم.. شخصیت این پیرزن قصه شما من رو یاد پیرزنهای بدجنس قصه های دوران کودکی انداخت..قسمت معرفی خودتون هم جالب بود درکل: افرین به شاگرد دکتر محسن
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: