کد خبر: 46158
تاریخ انتشار: یکشنبه, 16 مرداد 1401 - 08:20

داخلی

»

پژوهش و نگارش (پاورقی)

پژوهش و نگارش 91:

نظریۀ موثر

منبع : لیزنا
حمید محسنی
نظریۀ موثر

با این که گمان می‌کنیم قادریم آنچه را که انجام می‌دهیم خود انتخاب کنیم، دانش ما در مورد اساس مولکولی زیست‌شناسی نشان می‌دهد که فرایندهای بیولوژیکی از طریق قوانین فیزیک و شیمی اداره می‌شود و بنابراین به اندازۀ مدار یک سیاره، مشخص و معلوم هستند. تجریبات اخیر عصب‌شناسی از این ایده حمایت می‌کنند که این مغز فیزیکی ماست که با پیروی از قوانین شناخته شدۀ علمی، فعالیت‌های ما را تعیین می‌کند و نه مجموعه‌ای از عواملی که خارج از قوانین وجود دارند....اگر رفتار ما از طریق قوانین فیزیکی تعیین می‌شود، تصور این امر که اختیار چگونه عمل می‌کند، مشکل است. بنابراین به نظر می‌رسد ما چیزی جز یک ماشین زیستی نیستیم و مفهوم اختیار تنها یک خیال باطل است.

اگر رفتار انسان از طریق قوانین طبیعت تعیین شود، منطقی به نظر می‌رسد که نتیجه بگیریم که تعیین خروجی این فرایند چنان پیچیده است و تعداد متغیرهای آن چنان زیاد که عملا پیشگویی و محاسبه آن را ناممکن می‌سازد. برای این کار لازم داریم تا حالت اولیه هر یک از هزاران تریلیون تریلیون مولکول بدن انسان را بدانیم و تقریبا به همین تعداد معادله را حل کنیم که به چندین میلیارد سال زمان نیاز دارد که برای تصمیم‌گیری در مورد سرنوشت اردکی که تفنگ فردی به سمتش نشانه رفته، بیش از حد زیاد است!

از آنجا که استفاده از قوانین فیزیکی برای پیش‌بینی رفتار انسان عملی نیست، از یک نظریۀ موثر استفاده می‌کنیم. در فیزیک، نظریۀ موثر چارچوبی است که پدیده‌های مشخص مشاهده‌شده‌ای را بدون توضیح جرئیات فرایندهای پس‌زمینۀ آن، مدل‌سازی می‌کند. به عنوان مثال نمی‌توان به‌دقت معادلات مربوط به برهم‌کنش‌های گرانشی هر اتم موجود در بدن انسان را با اتم‌های کره زمین حل کرد. اما از نظر عملی، نیروی گرانش بین یک فرد و زمین را می‌توان تنها با استفاده از چند عدد، مثل مجموع جرم فرد توضیح داد. به طور مشابه ممکن است نتوان معادلۀ رفتار اتم‌ها و مولکول‌های پیچیده را حل کرد، ولی با تهیۀ نظریۀ موثری به نام شیمی توضیحات کافی برای این که چگونه اتم‌ها و مولکول‌ها در واکنش‌های شیمیایی عمل می‌کنند، فراهم می‌آید، بدون این که جزئیات این واکنش‌ها را در نظر بگیریم.

به طور مشابه در مورد انسان‌ها، از آنجا که نمی‌توان معادلات مربوط به رفتار انسان را حل نمود، از نظریۀ موثری استفاده می‌کنیم که طبق آن انسان‌ها دارای اختیار هستند. مطالعۀ اختیار و رفتار ناشی از آن، علم روانشناسی نامیده می‌شود. اقتصاد نیز یک نظریۀ موثر است که بر مفهوم اختیار به علاوه این فرض که انسان‌ها عملکردهای ممکن را ارزیابی کرده و بهترین را انتخاب می‌کنند، بنا شده است. نظریۀ موثر در پیش‌بینی رفتار همواره موفق نیست، زیرا همان‌طور که می‌دانیم تصمیمات اغلب عاقلانه نیستند و یا براساس تحلیلی ناقص از نتایج یک تصمیم‌گیری هستند. برای همین است که دنیا چنین آشفته است. (هاوکینگ و ملودینو، ص. 31-32)

دانش علمی و روش علمی

روش علمی را می‌توان قواعد فکری و عملی برای رسیدن به یافته‌های علمی بهتر دانست. اما به قول کریک شاید رویکردهای علمی چیزی جز فریاد برای شجاع جلوه دادن خودمان نباشد. وی به ظرفیت پایان‌ناپذیر مغز برای خودفریبی و افسانه‌بافی اشاره می‌کند که در بخش‌های قبل مطرح شد. با این حال، کریک معتقد است اغلب بدون قواعد و نظارت روش‌های علمی مشکلات بیشتر خواهد بود (فرضیۀ شگفت‌انگیز. .. ص. 294).

کاروئانا نیز مثل بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان علم معتقد است کار دانشوران تا اندازۀ زیادی زیر فرمان قواعد روش علمی است. برخی از این قواعد به صراحت صورت‌بندی شده‌اند. اما همۀ کارهایی که در قلمرو علم انجام می‌شوند از قواعدی با صورت‌بندی‌های صریح پیروی نمی‌کنند. روش علمی را باید از خود علم بازشناسیم. علم بیش از تمرین نظری محض است. علم کنشی پیچیده است که بُعد فکری و بُعد عملی را با هم دارد. او معتقد است در قیاس با کارهایی که فرد دانشور در وضعیت‌های خاص انجام می‌دهد بررسی روش علمی حتی یک کار فکری درجۀ دوم به شمار می‌آید. دانشوران در این اندیشه‌اند که این جا و اکنون چه باید کرد. فیلسوفان علم به الگوهای منظمی از رفتار دانشوران می‌اندیشند که ضامن موفقیت است. روش همان پیوند وحدت‌بخشی است که کردارهای گوناگون فرد دانشور را به هم ربط می‌دهد. چندان جای تردید نیست که وقتی مردم از ذهنیت علمی می‌گویند، بخش مهمی از منظورشان با روش علمی ملازمه دارد. پس به جاست انتظار داشته باشیم روش علمی از رهگذر ذهنیتی که پدید می‌آورد اثری ژرف بر صفات شخصی دانشمند داشته باشد. و همین صفات شخصی که از رهگذر کار علمی حاصل می‌شود نه فقط بر رفتارها و کنش‌های روزمره او تاثیر دارد بلکه نوعی شخصیتی فکری را شکل می‌دهد که آن را دانشمند، محقق و گاهی نویسنده می‌نامیم.

کاروئانا این گونه استدلال می‌کند که مضمون تجربۀ ما پیوسته در حال تغییر است. با توجه به این نکته، به نظر می‌رسد بهترین دانشی که می‌توانیم آرزو کنیم دانشی است ورای تغییر؛ دانشی که با وجود تغییر چیزهای دیگر، خودش بی‌تغییر می‌ماند. چنین دانشی را می‌توانیم دانش عینی بنامیم؛ از این نظر که دانستن چیزی است که جهان‌روا و ضروری است. منظور کاروئانا از دانستن چیز ضروری دانشی است که متکی به دیدگاه ذهنی انسان نیست بلکه، در حالت آرمانی، در همۀ دیدگاه‌ها مشترک است. می‌توانیم چنین دانشی را دانستن دربارۀ جهان مستقل از ذهن بنامیم. جهان تجربه، گرچه همواره دچار دگرگونی است، وجهی از نظم را نشان می‌دهد که چشمگیر است. برخی از قوانین در فراسوی آداب و سنن بشر وجود دارند. هر چند قوانین طبیعی و سنت‌های انسانی بیشتر وقت‌ها خیلی ظریف به هم گره خورده‌اند. برای نمونه این واقعیت که آب در 100 درجه به جوش می‌آید دو عنصر را به هم گره زده است: یکی این واقعیت طبیعی که آب وقتی گرم شود می‌جوشد، و دیگری این امر قراردادی یعنی در نظر گرفتن عدد 100 در مقیاس سلسیوس برای این حالت خاص آب است. بهترین امید ما برای کار علمی این است که به دانشی از نوع واقعیت اول دست یابیم؛ یعنی واقعیاتی از این قبیل که وقتی آب را در دمای معینی گرم کنیم، می‌جوشد؛ خواه مقیاس سنجش دما درجۀ سلسیوس باشد و خواه درجۀ فارنهایت. ضرورتی که این دانش تداعی می‌کند از نوع منطقی نیست. یعنی از قواعد منطق، مانند ضرورتی که در ذات گزارۀ "هوا یا بارانی است یا بارانی نیست" استخراج نشده باشد. در حالت آرمانی، دانش علمی ضرورتی را تداعی می‌کند که از نوع "ناموس/ nomic" است. به این معنا که ریشه در قوانین طبیعت دارد، و در نظم و آرایشی که مستقل از انسان‌ها در جهان دیده می‌شود. در واقع ما موجودات زنده دست‌کم به بخشی از دانش مربوط به این نظم و آرایش وابستگی جدی داریم.

دانش علمی، عینیت دارد از این رو که به ضروریات مربوط است. دانش علمی همچنین عینی است از این رو که جهان‌رواست. یعنی دانشی است مستقل از هر نوع موقعیت زمانی و مکانی. دانشی است مستقل از زمان و مکان، که دربارۀ همۀ باشنده‌های یک طبقۀ خاص صدق می‌کند. و با تعقل درازمدت بر پایۀ آزمون امیدواریم که بتوانیم باورهای مربوط به عقل متعارف را از رهگذر تمییز جنبه‌هایی که به دیدگاه فردی شخص بستگی دارند از جنبه‌هایی که به دیدگاه او بستگی ندارند بپالاییم. به میزانی که چنین امری ممکن باشد به نوعی از دانش دست می‌یابیم که برای همۀ موجودات خردورز در همۀ زمان‌ها و مکان‌ها معتبر است. فرض تعیین‌کننده در این جا این است که با حذف پی در پی جنبه‌های مربوط به دیدگاه فردی شخص، به گوهری گران‌بها دست پیدا می‌کنیم که آرزوی ازلی ما را برآورده می‌سازد. بسیاری از رویدادهای زندگی روزانه ما نشان از معقول بودن این فرض دارد. ما ادعاهای علمی ساده را برای همۀ مردم معتبر می‌شمریم. برای افزایش دامنۀ دانش مربوط به مفاهیم جهان‌روا، به آزمون‌هایی نیاز داریم که دیگران در جاها و زمان‌های دیگر بتوانند آن را تکرار کنند. بر این اساس هرگونه حکمی بیرون از دایرۀ امکان رسیدن به جایگاهی چنین جهان‌روا، لزوما گفتار علمی نیست. بنابراین گفتمانی که صلای جهان‌روایی دارد اما روش راستی‌آزمایی‌اش تکرارپذیر نباشد، نمی‌تواند گفتمان علمی تلقی شود. البته کاروئانا ویژگی جهان‌روایی و ضروری بودن دانش عینی یا علم را ویژگی آرمانی می‌داند. و هرگز ادعا نمی‌کند که دانش علمی یکسره مرکب از ضرورت و جهان‌روایی است. برای مثال بسیاری از آن چه که مثلا در حوزۀ زیست‌شناسی و دیرین‌شناسی گفته می‌شود تکرارپذیر نیست. در عین حال، این حقیقت بدون معنا نیست که گفته‌های این دو حوزه اساسا بیرون از دایرۀ تکرارپذیری هستند. موجودیت راستین علم در بر هم‌کنش پیچیدۀ میان نظریه و تجربه است. (ص. 70-72)