کد خبر: 28971
تاریخ انتشار: چهارشنبه, 31 خرداد 1396 - 13:14

داخلی

»

اخبار کتاب

نهمين نشست تاريخ شفاهی كتاب برگزار شد

منبع : لیزنا
نهمین نشست تاریخ شفاهی كتاب دیروز سه شنبه 30 خردادماه، با حضور مهدیه مستغنی‌یزدی؛ صاحب امتیاز نشر كارنامه، ماكان زهرایی و روزبه زهرایی فرزندان محمد زهرایی در سرای اهل قلم خانه كتاب برگزار شد.
نهمين نشست تاريخ شفاهی كتاب برگزار شد

به گزارش لیزنا، بر اساس اعلام روابط عمومی خانه كتاب، در ابتدای این نشست، مهدیه مستغنی‌یزدی در معرفی خود گفت: اول خرداد 1330 در مشهد به دنیا آمدم اما اجداد پدری ام یزدی هستند. با مرحوم محمد زهرایی در كتابفروشی رازی واقع در خیابان سعدی مشهد آشنا شدم و كتاب های ایشان را در ویترین كتابفروشی می خواندم. در آن زمان خبرنگار روزنامه اطلاعات بودم. مرحوم زهرایی در فاروج به دنیا آمد. پدر و مادر محمد اهل یزد بودند و او  یزدی صحبت می كرد. رفت و آمد من به كتابفروشی آقای زهرایی طولانی بود چرا كه من كتابدار دبیرستان بودم. مرحوم  زهرایی دفتری داشتند كه در آن بدهی ها و طلب های مشتری های خود را یادداشت می كرد. همیشه من را بدهكار نگه می داشت. به حدی كتاب ها را  جالب توضیح می داد كه دوست داشتم همه آنها را بخرم.

وی ادامه داد: كتابفروشی  مرحوم زهرایی چند روزی بسته بود كه وقتی علت را از دوستانشان جویا شدم گفتند كه  ساواك ایشان را گرفته است و اكثر كسانی كه اسمشان در دفتر كتابفروشی بود هم به ساواك احضار می شوند. این اتفاقات برای سال های حدود 47 بود.  دو تا ماموران ساواك من را هم گرفتند و برای بازپرسی بردند. من یك روز بیشتر نزد ساواك نبودم. چرا كه به آنها گفتم همه كتاب های من برای كتابخانه دبیرستان است.  اما آنها همه كتاب ها را داخل چادر شب ریختند و با خود بردند.  یكی از همسایه های ما كه در ساواك كار می كرد من را آنجا دید و باعث شد من یك روز بیشتر در آنجا نمانم. این اتفاقات باعث شد كتابفروشی رازی بسته شد.

یزدی افزود: من جزو تنها مشتری هایی  بودم كه به مرحوم زهرایی بدهی داشتم.  از دوستان ایشان شنیده بودم كه  مادرشان  به تنهایی بچه ها  را بزرگ می كنند برای همین تصمیم گرفتم بدهكاری های خودم را در چند مرحله به مادر ایشان بدهم.  بعد از اینكه مرحوم زهرایی از  زندان آزاد شدند  من برای دیدنشان به خانه آنها رفتم.

صاحب امتیاز  نشر كارنامه اظهار كرد: پدر من معمار سنتی بود و او اولین كسی بود كه كتاب را به دست ما داد. به قدری عشق داشت كه به او «اكبر عشقی» لقب داده بودند. پدر من شش كلاس بیشتر نداشت اما به شدت علاقمند به كتاب بود

وی در مورد نحوه خواستگاری مرحوم زهرایی توضیح داد و گفت: خودشان چون پدر و برادر بزرگتر نداشتند و مادرشان هم مریض احوال بود تصمیم گرفتند خود را به جای برادر بزرگترشان جا بزنند و به خواستگاری من بیایند. اما پدرم با خواستگاری ایشان مخالفت كرد و گفت من به كتابفروش و افراد سیاسی دختر نمی دهم. محمد زیر دیپلم بود. اما خیلی باسواد بود. در دورانی كه شبانه درس می خواند برای او  ماجرای ساواك پیش آمد و بعد از آن شرایط  برای ادامه درس خواندنش به  وجود نیامد.

مستغنی ادامه داد: محمد پیش انتشارات پیام كار می كرد. در آن دوران انتشارات نیل در كوچه رفاهی بود كه به صورت نیمه بسته در آمده بود. او زمانی كه در انتشارات رازی بود هنگام تهیه كتابهایش با انتشارات فرانكلین آشنا شد. از زمانی كه با مرحوم زهرایی آشنا شدم هر كتابی را بارها و بارها می خواند و عمیق راجع به آن فكر می كرد. با اسدی پور كه در كار چاپ و غلط گیری  متبهر بود، در انتشارت پیام همكار بودند. زهرایی در كار ویرایش  و چاپ تخصصی نداشت. اما چون چشم های آقای اسدی پور بسیار ضعیف بود كار ویرایش و غلط گیری را به زهرایی می سپرد. هرمز وحید از دیگر شخصیت هایی بود كه همیشه تاثیر خوبی بر زهرایی داشت. اما بعدها زهرایی با تفكر و نوآوری های خودش بر وحید تاثیر داشت.

مستغنی یزدی افزود: مرحوم زهرایی بدون اینكه پولی داشته باشد به انتشارات نیل درخواست شراكت داد. باآقای عظیمی صحبت كرد كه با هم شریك انتشارت نیل شوند. اما دوست آقای زهرایی كه قرار بود پول این شراكت را پرداخت كند دستگیر شد و به زندان رفت.  برای همین زهرایی مجبور شد  چندین نفر را در این كار شریك كند كه از جمله آنها می توان به خانم گیتی امامی اشاره كرد. اما بعد از مدتی مجبور شد انتشارات نیل را رها كند كه من بسیار با او مخالفت كردم. چرا كه معتقد بودم زحمت هایی كه كشیدم بر باد می رود اما در جواب من می گفت اگر نیل را رها كنم رشد خواهم كرد كه واقعا اینگونه شد.

مستغنی‌یزدی درباره گرایش زهرایی به حزب توده گفت: زهرایی در سال 60 تا 63 به دلیل گرایش سیاسی به حزب توده به زندان رفت و  من از كتابخانه دانشكده فنی دانشگاه بیرون آمدم و در انرژی اتمی مشغول بودم كه پس از زندانی شدن زهرایی پاكسازی شدم و پیگیری من برای ماندن در این سازمان فایده‌ای نداشت. برای تهیه مایحتاج  فرزندانم به پرستاری بیماران پرداختم و كار بافتنی و خیاطی هم انجام می دادم. در این شرایط ماكان و روزبه را به مشهد نزد پدر و مادرم فرستادم.

در ادامه، ماكان زهرایی گفت: مرحوم پدرم با توجه به تجربه هایی كه در كتابفروشی های مختلف كسب كرده بود به دنبال تحول در انتشارات نیل بود. به همین دلیل انتشارات نیل را از كوچه رفاهی در مخبر الدوله  به سمت انقلاب منتقل كرد. پدرم با  آقای ظروفچی صحبت كرد و  آقای علامه جعفری شرایط خوبی برای انتقال انتشارات نیل به كنار دانشگاه فراهم كرد. رو به روی كتابفروشی ما یك كیوسك بود كه كاملا جلوی دید كتابفروشی را می گرفت. پدرم نامه ای به شهربانی می نویسد و آنها را مجاب می كند كه كیوسك را بردارند. نوآوری ها و  طراحی مدرن مرحوم پدرم باعث تحول در انتشارات نیل شد به طوری كه این انتشارت در دهه 50 جزو انتشارات مطرح بود. پدرم تعریف می كردند كه روزی كه در كتابفروشی بودند  فردی با ظاهر  آراسته وارد كتابفروشی شدند و از پدرم خواستند كه انتشارات نیل را به او بفروشد. بعدا فهمیدیم كه این شخص آقای جعفری بود. آقای زهرایی می گفتند كه اگر ایشان فشار می آوردند مجبور بودیم بخشی از نیل را  واگذار كنیم.

وی به همكاری پدرش با شجریان اشاره كرد و گفت: زهرایی در گل‌پخش به تكثیر نوار موسیقی پرداخت. در این میان تقریبا 300هزار نوار تولید و به فروش رسید، اما به دلیل سوءتفاهمی كه درباره متن آواز شجریان بود، به مشكل برخورد و این بخش شعر (شهر یاران چه شد) كه از آن استنباط می‌شود شهریاران را چه شد، منجر به زندانی شدن زهرایی و پایان كار گل‌پخش می‌شود. با این حال باید گفت به نوعی زهرایی موسیقی را از دهه 60 از لاله‌زار وارد كتابفروشی‌ها كرد.

ماكان زهرایی افزود: پدرم از سال 67 سیاست را كنار گذاشت و به سمت فعالیت‌های فرهنگی رفت و ایده‌های نویی را در نشر پیاده و چشم و چراغ را راه‌اندازی كرد. در این نشر چند كتاب قابل توجه همچون «تئوری بنیادی موسیقی» چاپ كرد و همچنین كتاب «حافظ به سعی‌ سایه» كه داستان مفصلی دارد و عاقبت به دلیل نداشتن مجوز نشر چشم و چراغ با آرم انتشارات توس به چاپ رسید.

وی به وجود اختلاف بر سر انتشارت نیل اشاره كرد  و گفت : به دلیل شرایطی كه به حق‌تالیف اختصاص داد، موجب اختلافاتی با سایر شركای نیل(عظیمی و پورپیرار) شد. اختلافاتی كه تا به امروز هم چنان به قوت خود باقی هستند و شاید اگر اصرار پدر بر باز بودن چراغ نیل نبود، اختلاف آن حل شده بود. اما موضوع اختلاف این بود كه پدرم معتقد بود با وجود اینكه حق انتشار یك كتاب از مولف خریداری می‌شود، هنگام تجدیدچاپ نیز باید به مولف سهمی پرداخت شود. زیرا این روال باعث می‌شود كه مولفان و نویسندگان بتوانند به تولید فكر بپردازند و دغدغه مالی چندانی نداشته باشند.

وی ادامه داد: مرحوم پدرم در دوران كاری خود دو كار مهم در امر كتابفروشی انجام داد؛ یكی اینكه موسیقی را وارد كتابفروشی كرد و دیگری اینكه لوازم التحریر را وارد كتابفروشی كرد. چرا كه معتقد بود یك كتابفروشی تنها و جدا جدا فایده ندارد بلكه به مركز فرهنگی نیاز داریم. او در توزیع و فروش كتاب بسیار سخت گیری می كرد و عرصه را برای مراكز توزیع سخت می كرد. در سال 71 پخشی را به نام بانك كتاب راه اندازی كردند و تقریبا  5 سال ادامه داشت.

در ادامه، رزوبه زهرایی گفت: تحول در انتشارات نیل را می توانیم از طریق مقایسه و كیفیت كتاب هایی كه قبل  و بعد از  حضور پدرم در انتشارات نیل بودند، بفهمیم. پدرم همیشه می‌گفت من یروزی بزرگترین فروشگاه كتاب را راه‌اندازی می‌كنم. مرحوم پدرم كتاب های «تدوری بنیادی موسیقی» و «حافظ به سعی سایه» را با خلاقیت وصف نشدنی و امكانات محدود آن زمان منتشر كرد. او  فرد خلاق و نوآوری بود و امور را به شكل دیوانه‌وار پیگیری می‌كرد. وسواسش در چاپ كتاب زبانزد بود.

 

خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: