کد خبر: 29557
تاریخ انتشار: شنبه, 07 مرداد 1396 - 16:08

داخلی

»

اخبار کتاب

محمد نیک دست در نشست تاریخ شفاهی کتاب 

حسرت تعطیلی انتشارات ابن سینا بر دلم مانده است

منبع : لیزنا
 محمد نیک دست، مدیر انتشارات پیام در پانزدهمین نشست تاریخ شفاهی کتاب از تعطیلی انتشارات ابن سینا ابزار تاسف کرد.
حسرت تعطیلی انتشارات ابن سینا بر دلم مانده است

به گزارش لیزنا بر اساس اعلام روابط عمومی خانه كتاب، پانزدهمین نشست تاریخ شفاهی كتاب ظهر امروز ( هفتم مردادماه) با حضور محمد نیك دست، مدیر انتشارات پیام در سرای اهل قلم خانه كتاب برگزار شد

در ابتدای این نشست، نیك دست گفت: سوم اردیبهشت 1326 در خیابان ری در خانواده ای با هشت خواهر و برادر به دنیا آمدم.  پدرم كلاه دوز بود كه در آن دوران رونقی نداشت. سال  1326 مادرم از دنیا رفت. دختر خاله پدرم به نام آمنه كنی در حالی كه  22 سال بیشتر سن نداشت، سرپرستی ما را كه كار بسیار سخت و تعهد سنگینی بود بر عهده گرفت. با فوت مادرم روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم و این اتفاق مانع از ادامه تحصیلم شد. به مدرسه رهنما و اعتصام رفتم و سپس وارد هنرستان حرفه ای شدم. به دلایل شرایط سخت زندگی وارد بازار كار شدم. در آن دوران من 11 سال بیشتر سن نداشتم.

وی ادامه داد: بعد از قیام 15 خرداد شرایط مملكت خیلی سخت بود. به طور خیلی اتفاقی یكی از دوستان من را به فروشگاه آقای اكبر علمی در خیابان شاه آباد معرفی كرد. تابستان ها ساعت 8 صبح تا 9 شب كار می كردیم. آقای علمی ماهی 90 تومان به من حقوق می داد. آقای علمی آدم مرتب و منظمی نبود. كتاب ها به جای اینكه به شركت برود به مغازه می آمد. برای همین ما مجبور بودیم 24 ساعته كار كنیم؛ شب ها كتاب ها را می آوردند و ما باید تا صبح آن را  بسته بندی می كردیم. بقیه همكارای ما متاهل بودند و زودتر از اداره می رفتند. ما كتاب ها را از شركت و چاپخانه می گرفتیم و صبح ها آن را توزیع می كردیم. صبح سحر فروشگاه های كتاب می آمدند و به صف می شدند تا كتاب بخرند.  در آن دوران تعداد كتابفروشی ها كم بود و بیشتر لوازم التحریر بود. این آغاز  شروع كار من در كار كتاب بود. كار من در انتشارات علمی تا بهمن ماه طول كشید.

نیك دست افزود: اسفند ماه بود كه به آقای علمی گفتم  باید حقوق بیشتری به من بدهید كه در جواب من گفتند مگر من برای شما نامه  فدایت شوم نوشتم كه آمدی. آقای علمی همچنین به من گفت خوش آمدی. من اسفندماه 42 با ناراحتی از آنجا بیرون آمدم. چون رابطه ام با همكارانم خوب بود احمدرضا احمدی از نشر اندیشه با عموی خود همكاری می كرد و علت ناراحتی من را پرسیدم و از من خواست به انتشارات آنها بروم و من هم قبول كردم. در آن زمان در خیابان شاه آباد كتابفروشی های علمی، خیام، پیروز، اشراقی، ابن سینا، امیر كبیر، زوار، شرق، سیروس، بنیاد و... بودند.

مدیر انتشارات پیام گفت: زمانی كه در انتشارات علمی كار می كردم موارد زیادی را یاد گرفته بودم؛ با لوازم التحریر، دیوان شعراء، كتاب های تاریخی و.. از طریق این انتشارات آشنا شدم. كتابفروشی اندیشه جای فوق العاده ای برای من بود.  احمد احمدی به عنوان مدیر انتشارات فردی بسیار دقیق و فعال بود. این انتشارات پاتوق روشنفكران بود و این موضوع  باعث شد با اهل قلم، كار كتاب، چاپخانه، فرم حروف چینی و صحافی آشنا شوم. یك سال در انتشارات اندیشه ماندم

نیك دست افزود: سال 44 نزد آقای عظیمی كه انتشارات آن ها نزدیک دانشگاه تهران بود، مشغول به كار شدم و از آموخته های خودم در انتشارات اندیشه استفاده كردم. آقای عظیمی شش سال از من بزرگتر بود. در انتشارت آذر برای او كار نشر می كردم و از استادان دانشگاه برای او كتاب می گرفتم. بیشتر كتاب های دانشگاهی چاپ می كردیم. ما حتی از آقای حمید مصدق هم كتاب چاپ  كردیم كه در آن زمان بازار خوبی داشت. با همكاری پرویز اسدی زاده تعدادی كتاب چاپ كردیم. آقای عظیمی در كار چندان جدی نبود و شخصیتی كاملا احساسی و عاطفی داشت. این ویژگی باعث شد من اداره انتشارات را بر عهده بگیرم تا اینكه آقای داوود موسایی به انتشارات آمد و كارها تقسیم شد. من تا سال 48 در انتشارات آذر كار كردم.

مدیر انتشارات پیام عنوان كرد: زمانی كه می خواستم فروشگاه  را افتتاح كنم به من جواز  نمی دادند. آقای جواد اقبال در آن زمان ریسس اتحادیه بود به من گفت شما شاكی دارید. شاكی ما آقای عبدالرحیم جعفری بود. هرچند فروشگاه ما با آقای جعفری فاصله زیادی داشت اما آقای جعفری مخالفت می كردند. اما من با تلاش و دوندگی فراوان توانستم مجوز بگیرم. آقای جعفری به قانون 300 متر استناد می كرد. در ملاقاتی كه با ایشان داشتم می گفتند این حق قانونی من است. اما آقای طهوری با  من مشكلی نداشت و آدم خوبی بود.

وی ادامه داد: از طریق پرویز اسدی با نجف دریابندری و كریم امامی و بعدا از طریق نجف‌دریابندری با كریم كشاورز آشنا شدم و كتاب‌های بسیاری از جمله «رسم الخط سلطان علی مشهدی رجبعلی» كه كشاورز به آن بسیار علاقه‌مند بود چاپ كردم. بعدا كتاب «اسلام در ایران» كشاورز را كه از طریق انتشارات فرانكلین با آن آشنا شده بودم منتشر كردم كه در جامعه بازتاب بسیاری داشت. همچنین كتاب «تاریخ ماد» را كه احسان یارشاطر به كشاورز پیشنهاد داده بود كه ترجمه كند و كتاب نامزد جایزه كتاب سال شد كه كشاورز جایزه كتاب سال را نگرفت و بعد كتاب از طریق انتشارات پیام در شمارگان یازده هزار نسخه آماده چاپ شد كه احسان نراقی بررس كتاب، اثری كه برنده جایزه كتاب سال شده بود، برای چاپ مجدد تائید نكرد و بعدا از طریق حاج سیدجوادی كه در روزنامه اطلاعات كار می كرد، میزگردی تشكیل داد كه باز هم نراقی نظرش را تغییر نداد. بعدها وزارت فرهنگ و هنر قدرتش را از دست داد و ما كتاب را به چاپ رساندیم و بعد به انقلاب برخوردیم كه كتاب در انبار ماند و بسیاری از نسخه‌های آن سرقت شد.

نیك دست بیان كرد: كار با آدمیت تقریبا با كتاب «اندیشه‌های میرزا آقاخان كرمانی» آغاز شد كه آدمیت 20درصد حق تالیف از من خواست كه موافقت كردم. واسطه این آشنایی نجف دریابندری بود كه در هتل رودكی ما را با هم آشنا كرد. همچنین كتاب «ما نمی‌شنویم» از غلامحسین ساعدی را كه یك نمایشنامه كوتاه در تمسخر اصلاحات ارضی بود، در سال 49 چاپ كردم كه منجر به مواجه شدن با ساواك شد. از طرفی یكروز به مغاره آمدم و كتاب «چشمهایش» اثر بزرگ علوی را دیدم به محمد زهرایی گفتم این كتاب اینجا چكار می‌كند توضیح داد. گفتم می‌خواهی با این كتاب چه كنی؟ پاسخ داد كه من كتاب را توزیع خواهم كرد و بعدا كتاب را به یك دستفروش داد تا آن‌را پخش كند. فردای آن‌روز جواد اقبال زنگ زد و از من پرسید كه چرا كتاب «چشمهایش» را چاپ كردی؟ من گفتم كه این كتاب چاپ ما نیست. بعد عبدالرحیم جعفری كه كتاب را منتشر كرده بود، زنگ زد و شاكی شد و من باز هم پاسخ دادم كه چاپ این كتاب كار من نیست اما فایده‌ای نداشت و ساواك سراغ من آمد و این دفعه به قزل‌قلعه نبردند و به كمیته مشرك بردند. در آنجا ساواك به من گفت كه كتابفروشی پیام پاتوق مبارزان شده و من این ادعا را رد كردم اما سودی نداشت و تقریبا ده و پانزده روز در انفرادی ماندم و بعدا برای بازجویی بردند. در زمان بازداشت و بازجویی ترسیدم اگر یك كلمه درباره كتاب بگویم همه ماجرا پای من نوشته شود. پس منكر شدم و اتهام را رد كردم. این بازداشت سال 51 بود و من متاهل شده بودم و یكبار زنم كه حامله نیز بود در زندان به ملاقاتم آمد گفت كه چاپ كتاب را فردی به نام حسین نمینی، معروف به حسین چریك انجام داده و بعدا این فرد دستگیر شد و انتشار كتاب را به عهده گرفت و من درست در شب عید آزاد شدم.

وی به معیار قیمت گذاری كتاب اشاره كرد و گفت: ما كتاب ها را حداكثر سه برابر بدون احتساب حق التالیف قیمت گذاری می كنیم. 10 درصد هم برای تبلیغات، مترجم و ...چاپ می كردیم. قبل از انقلاب با تخفیف حداكثر 20درصد كتاب ها را  می فروختیم. ویرایش كتاب را آقای اسدی زاده به  همراه چند نفر دیگر انجام می دادند. برای فروش كتاب شهرستان ها سخت گیری نمی كردیم همین كه كتاب خوب توزیع می شد برای ما خوشحال كننده بود، در آن زمان ما فضای تبلیغی برای كتاب نداشتیم اما رابطه ناشران و كتابفروشان خیلی با هم خوب بود. در سال های انقلاب كتابفروشی كار سختی بود و كاغذ كم بود و سهمیه بندی می كردند. با این شرایط عده ای كتاب ها را به بازار سیاه می دادند و من اصلا از این كار خوشم نمی آمد.

وی افزود: سال 78 انتشارات دانشگاه تهران خواهان مغازه كتابفروشی پیام شد و در سال 79 قرارداد منعقد و كتابفروشی واگذار شد! دلیل این واگذاری كه تقریبا حاصل 30 سال تلاشم بود؛ خستگی و دلسردی از نشر بود و اینكه فرزندانم رغبتی به این كار نشان ندادند. پسر بزرگم پس از اینكه با چم و خم كار نشر آشنا شد، به انگلستان مهاجرت كرد و پسر دومم كه عمران خوانده بود به من گفت حاضر نیست حتی 5 دقیقه برای كار نشر وقت بگذارد و این شرایط دست به دست هم داد تا كتابفروشی را واگذار كنم اما دفتر انتشارات را نگه داشتم و همچنان به كار نشر ادامه دادم. با همه مشكلاتی كه در نشر وجود داشت، اگر روزگاری بخواهم از ابتدا شروع كنم باز هم كار نشر را انتخاب می‌كنم اما این بار با تحصیل در حوزه نشر وارد این كار خواهم شد.

وی در خصوص فعالیت اتحادیه ناشران و كتابفروشان گفت: قبل از انقلاب اتحادیه برای من سمبولیك بود. هیچ كاری انجا انجام نمی دادند؛ حتی نشستی برگزار نمی شد. اما فعالیتشان بعد از انقلاب  فعال شد. یكی از كارهای مهمشان حذف مالیات بود. از سال 93 به بعد مالیات نمی دهیم.  از بین انتشارات خوب می توانم از انتشارات امیر كبیر نام ببرم. از تعطیل شدن انتشارات ابن سینا بسیار حسرت می خورم چون زمانی كه كسی نمی دانست  كتاب چیست این انتشارات در این حوزه فعالیت می كرد و كتاب های با ارزش چاپ می كرد.

 

نیكدست درباره واگذار شدن انتشارات پیوند عنوان كرد: برادرم علی كه كار انتشارات پیوند را در اولین مغازه‌ای كه من باز كرده بودم، ادامه داد، بعدا به دلیلی كل ساختمانی كه انتشارات پیوند در آن بود، از سوی یك شركت ساختمانی خریداری شد و بعدا شنیدم كه به بابك زنجانی واگذار شد و چون مغازه ما هم در بحث ورثه بود آن را واگذار كردیم. در این میان انتشارات آذر كه متعلق به مرتضی عظیمی بود قدری مقاومت كرد اما از آنجا كه فرزندان عظیمی تمایلی به ادامه نشر نداشتند این نشر قیمت چند برابری واگذار شد.

 

 

خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: