داخلی
»سخن هفته
لیزنا، یزدان منصوریان ، عضو هیأت علمی دانشگاه چارلز استورت استرالیا :پارسال همایشی در کتابخانه ملی استرالیا برگزار شد درباره «جنون کتاب» یا بیبلیومانیا. همایشی جمع و جور از جمع مشتاقی که هر یک درباره جلوهای از این جنون سخن گفتند. من هم درباره «توهم شیرین مالکیت کتاب» حرف زدم و ادعایم این بود که هیچ کس نمیتواند مدعی مالکیت هیچ کتابی باشد. اگر به چنین مالکیتی هم باور داشته باشیم، لاجرم جمعی و متعلق به همگان است. در نهایت به هیچ فرد حقیقی یا حقوقی تعلق ندارد. در واقع یک پارادوکس است. هم این است و هم آن؛ نه این است و نه آن! به سخنی دیگر، از یک سو همگان مالک کتاباند و از سویی دیگر هیچ کس نیست. در نتیجه تصور هر شکلی از مالکیت بر کتاب توهم است، اما توهمی شیرین و چه بسیارند که به آن مبتلایند. نویسندگان، ناشران، مترجمان، کتابفروشان و خریدران کتاب هر یک تصوری از مالکیت کتاب دارند، اما به راستی هیچ کدام مالک کتاب نیستند. فردای آن روز، همان سخنرانی را به زبان فارسی ضبط کردم و اکنون در این دو نشانی در دسترس است: نسخه تصویری در اینجا (https://shorturl.at/LUyym) و نسخه صوتی در این نشانی (https://shorturl.at/A5LfL ). اگر مشتاقید که بدانید چه استدلالی برای چنین ادعای عجیبی دارم میتوانید این سخنرانی را ببینید یا بشنوید.
حالا ممکن است بپرسید اصلا منظور از «جنون کتاب» چیست؟ پیش از پاسخ به این پرسش، باید بر دو نکته تاکید کنم. نخست آنکه جنون کتاب از جنس جنون به معنای معمول یا حتی روانشناختی آن نیست. روانپریشی و روانرنجوری نیست. فروپاشی روان هم نیست. بلکه شکلی از شیدایی در مواجهه با سپهر کتاب است. شاید با کمی اعتیاد به کتاب هم آمیخته باشد. دوم آنکه مرز باریکی است میان «کتابدوستی» یا بیبلیوفیلیا و «جنون کتاب» که گاهی این مرز مغشوش و مخدوش میشود. چون عشق و جنون همیشه همسایه بوده و هستند و عاشقان و مجنونان دوستی دیرینه دارند! به قول مولانا:
مرا گویی کهرایی؟ من چه دانم چنین مجنون چرایی؟ من چه دانم!
مرا گویی بدین زاری که هستی به عشقم چون برآیی؟ من چه دانم!
مرا گویی چه میجویی دگر تو ورای روشنایی؟ من چه دانم!
در تعریف این مفهوم میتوان گفت هر گاه کسی کتاب را برای هدفی غیر از خواندن بخواهد قدم در قلمرو جنون کتاب گذاشته است. میزان پیشروی در این قلمرو بستگی به عوامل متعدد دارد و برای هر یک از مجنونان کتاب منحصر به فرد است. بستگی به این دارد که او چگونه مجنونی باشد و تا کی واله و شیدا بماند. بنابراین، جنون کتاب شیدایی معطوف به کتاب است که میتواند به شکلهای مختلف پدیدار شود. مثلاً وسواس یا اعتیاد جمعآوری بیوقفه کتاب بدون هدف خواندن. حتی زمانی که فرد توان مالی یا فضای کافی برای انبوه کتابهایش نداشته باشد. زمانی که فرد نمیتواند در برابر خرید - یا حتی در موارد حاد سرقت کتاب - مقاومت کند. از سویی نیک میداند که قصد خواندن هیچ یک را هم ندارد.
گاهی این جنون با توجیه هم همراه است. مثلاً بهانه آوردن به دلیل کمیابی برخی از آثار یا نسخههای خاص از یک اثر که گاه کتابهای نایاب، چاپهای اول، یا جلدهای مخصوص برای فرد جذاب است. در چنین شرایطی بیتوجهی به استفاده واقعی از کتاب و گردآوری آنها بیشتر برای رفع تشنگی تملک است تا برای خواندن و فهمیدن و آموختن. وقتی که فقط کالبد کاغذی کتاب اهمیت دارد و جان کلامش نادیده گرفته میشود.
گاهی جنون کتاب با احساس اضطراب در نبود کتاب ایجاد میشود. مثلاً نداشتن کتابهای خاص ممکن است برای فرد نگرانی و دغدغه فکری ایجاد کند. یکی دیگر از علائم آن ناتوانی از دور انداختن کتابهای به درد نخور است. کسانی که تحت هر شرایطی هر کتابی را نگه میدارند. آنان که وجین را در هیچ شرایطی مجاز نمیدانند. گروه بعد سارقان کتاب هستند که در برابر وسوسه دزدیدن کتاب ناتوانند. سرانجام کسانی که کتاب امانتی را پس نمیدهند. زیرا کتاب امانتی را متعلق به خویش میدانند!
بنابراین، کتابدوستی فضیلت همنشینی و انس با کتاب است و مرزی معلوم و مشخص با جنون کتاب دارد. اما به نظر شما این مرز کجاست؟ تا کجا کسی کتابدوست است و از کجا گرفتار جنون کتاب میشود. آیا اساسا این دو در یک طیف قرار میگیرد یا از بنیاد با هم متفاوتاند؟ به نظرم هر چند مرز باریکی است اما همچنان روشن است. در جنون کتاب تمرکز فرد فقط بر مالکیت بر کالبد کتاب است. کسی که کتاب را کالایی در کنار کالاهای دیگر میبیند و ارزش و اعتباری برای متن و محتوا قائل نیست. اما کتابدوست کسی است که در کنار توجهی که به وجوه زیباییشناختی کتاب دارد، تمرکز اصلیاش بر محتواست. او کتاب را اول برای خواندن میخواهد و بعد برای داشتن. کتاب برای او پلی به سوی خرد و دانایی است.
افزون بر سطح فردی، مرز میان کتابدوستی و جنون کتاب در سطح جمعی نیز وجود دارد و به نوع رابطه جوامع با کتابها بر میگردد. گاهی کتاب بیش از آنکه رسانهای برای اندیشه و آگاهی باشد، به کالایی تجاری تبدیل میشود. در چنین شرایطی، بخش عمدهای از کتابهای منتشر شده بیشتر نمایشی از تولید فرهنگی است و اصالت و اثربخشی ندارد. در چنین شرایطی کمیت جایگزین کیفیت میشود و ما از جوهر کتاب و مطالعه فاصله میگیریم.
سخن پایانی
در جنون کتاب یا بیبلیومانیا -که با کتابدوستی یا بیبلیوفیلیا فرق دارد - فرد دچار دلبستگی افراطی به کالبد کاغذی کتاب است. این علاقه فراتر از حد معمول و معقول است. اشتیاقی وسواسگونه که بیشتر معطوف به «داشتن» کتاب است تا «خواندن» یا «فهمیدن» متن. وجه اصلی این پدیده، تمایل به جمعآوری بیوقفه کتابهاست بدون قصد خواندن. وقتی کسی میل فراوان برای گردآوری کتابها دارد، اما تمایلی به مطالعه آنها ندارد. فقط بهخاطر کمیاب بودن، جلد خاص، چاپ اول بودن یا صرفاً برای افزودن به مجموعه خود در جستجوی کتابهای بیشتر و بیشتر است. برای او کتاب نه یک رسانه برای کسب دانایی و رشد فکری است، بلکه به ابزاری برای ارضای حس مالکیت تبدیل شده است. البته گاهی مجموعههایی که با چنین هدفی گردآوری میشوند در آینده به منبع خوبی برای پژوهشهای تاریخی تبدیل خواهند شد. بنابراین، - به قول حافظ که میگوید: عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو – در پایان لازم میدانم به این نکته هم اشاره کنم که جنون کتاب میتواند کاربرد جانبی مفید هم داشته باشد.
در مجموع نظر شما درباره کلیت این موضوع چیست؟ شما جنون کتاب را چگونه تعریف میکنید؟ آیا اساساً با چنین ترکیبی موافق هستید یا پیشنهاد بهتری برای توضیح این وضعیت دارید؟ آیا همنشینی جنون و کتاب در این ترکیب منطقی است یا بهتر است واژه دیگری برای آن بیابیم؟
منصوریان، یزدان (1404). «جلوههایی از جنون کتاب ». سخن هفته لیزنا، شماره 750، 16 تیرماه ۱۴۰۴.
بسیار آموزنده
البته به نظرم همانها هم که صرفا جنون کتاب دارند و آن را نمی خوانند، باوری درونی بر اسرارآمیز بودن کتاب دارند و اینکه کتاب بهترین کالا و مصنوع تولید شده آدمیزاد است. به قول هرمان هسه: در میان دنیاهای پرشماری که انسان از طبیعت به موهبت دریافت نکرده اما با روح خودش خلق کرده است، دنیای کتابها برترین است
مطلب جذابی بود همانند سایر نوشته هایتان..
به شخصه و بر مبنای تجربه خودم افرادی را دیده ام که بشدت به خواندن کتاب،مجله،روزنامه و یا هر خواندنی حتی تکراری،،،(معتادند)..این واژه را ازین وجه بکار میبرم که دیده ام،بدون خواندن،تاب آوری در آنها در لحظات انتظار،مثله مطب پزشک،صف نانوایی،مترو و... وجود ندارد..حتی از کاغذ پیچیده،دور سبزی که خریده اند،نمی گذرند و مشغول خواندن آن میشوند..این افراد در کدام دسته قرار دارند؟مجنونین کتاب؟ یا دوستداران کتاب؟
مانیا در ترجمه های روانشناسی معمولا شیفتگی و شیدایی نیز ترجمه می شود بنابراین مثالهایی که شما زدید را میتوان افراد شیفته و شیدای به کتاب نام نهاد.
الان شنیدمطرحی در جایی هست که به کتابدارانش پوئن مثبتی می خواهند بدهند
بعد کتابداران شیفت صبح که خلوت و آرام و...است را برتری داده اند بر شیفت ظهر که شلوغ و...است....
این چیست...
ضمنا خداراشکر که مرده ها را زنده می کند
همیشه از خواندن یادداشتهای شما لذت می برم
من هم مانیای خرید کتاب از نمایشگاه را دارم
انرژی که از خرید کتاب از نمایشگاه کتاب تهران میگیرمغیر قابل توصیف است اگر توان مالی ام اجازه میداد هر ده روز را می رفتم ولی معمولا دو روز به نمایشگاه میروم.
دلیل اینکه برگزار کنندگان چنین ایده ای رو همایش کردند چی بوده؟
هر همایشی یک هدفی رو دنبال میکنه اینکه چه چیزی پشت ایده برگزاری چنین همایشی بوده می تونه جالب و تاثیرگذار باشه