کد خبر: 47530
تاریخ انتشار: دوشنبه, 19 تیر 1402 - 09:05

داخلی

»

کتاب

تجدید چاپ «تنها راه رستگاری» و «آفتاب در حجاب»

منبع : انتشارات کتاب نیستان
دو اثر از سید مهدی شجاعی با نام های «تنها راه رستگاری» و «آفتاب در حجاب» تجدید چاپ شد.
تجدید چاپ «تنها راه رستگاری» و «آفتاب در حجاب»

به گزارش لیزنا، چاپ یازدهم «تنها راه رستگاری» و چاپ سی و هفتم «آفتاب در حجاب» که کتاب اول  متن  خطبه‌ی پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم   به همراه ترجمه و مقدمه‌ای کوتاه به قلم سید مهدی شجاعی است و کتاب دوم رمانی راجع به حضرت زینب سلام الله علیها از همین نویسنده است از سوی نشر نیستان باز نشر و هم اکنون در اختیار علاقه مندان است.

خطبه‌ی پیامبر اکر در غدیر خم (تنها راه رستگاری) متن خطبه‌ی غدیر به همراه ترجمه و مقدمه‌ای کوتاه به قلم سید مهدی شجاعی است. در مقدمه‌ی این کتاب که در قطع نیم‌وزیری چاپ شده است می‌خوانیم: به چه کمال و سعادتی می‌رسید انسان اگر به فرمان خدا و رسولش جان می‌سپرد و از شیطان بی‌صفت فریب نمی‌خورد و گندم را به ایمان مرجح نمی‌شمرد و از قامت در بهشت ولایت، محروم نمی‌گشت و بر خاکستر تباهی و ذلالت و مذلت نمی‌نشست؟ پاسخ صریح و آشکار خداوند متعال به این سؤال این است: «اگر که مردم پس از ارتحال پیامبر، سر می‌سپردند به ولایت علی، امیرالمؤمنین، من درهای جهنم را می‌بستم و الی الأبد بسته نگه می‌داشتم.»

آفتاب در حجاب روایتی است از زندگی حضرت زینب. از کودکی تا عاشورا تا اسارت و تا وفات. اثری که ماندگاریاش از حال پیداست. رمانی که به پشتوانه تحقیقات دقیق و عالمانه تاریخی و روایی،‌ به همه زوایای پنهان و آشکار زندگی و رفتار و درونیات حضرت زینب پرداخته است. شجاعی زبان روایتش را توی مخاطب انتخاب کرده، راوی دانای کلی است نامحدود که در تمام روایت حضرت زینب را مخاطب قرار داده و روایتش را پیش میبرد. فرمی که در ادبیات داستانی ایران نمونه‌اش کمتر دیده شده. داستان از کابوس حضرت زینب در کودکی آغاز میشود: چشم‌های اشک‌آلودت را به پیامبر دوختی، لب برچیدی و گفتی:«خواب دیدم، خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است، طوفانی که دنیا را تیره و تار کرده است. طوفانی که مرا و همه چیز را به این سو و آن سو پرت میکند، طوفانی که چشم به بنیان هستی دارد. ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختی کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید…» داستان از این کابوس که گواه رحلت پیامبر است و شهادت مادر و پدر و… آغاز میشود و در انتهای کتاب باز به همین خواب پریشان میرسیم: «تعبیر شد خواب کودکیهای من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده‌ام…»

 

برچسب ها :