کد خبر: 49994
تاریخ انتشار: جمعه, 04 مرداد 1404 - 21:24

داخلی

»

گزارش

باز خوانی اندیشه‌ های توران میرهادی

آموزش به روایت توران: میراث ماندگار یک معمار تربیت

منبع : لیزنا
گروه علوم تربیتی خانه اندیشمندان علوم انسانی  نشست «آموزش به روایت توران: میراث ماندگار یک معمار تربیتی، بازخوانی اندیشه‌های توران میرهادی» را  برگزار کرد.
آموزش به روایت توران: میراث ماندگار یک معمار تربیت

به گزارش خبرنگار لیزنا، سه‌شنبه 31 تیرماه 1404 خانه اندیشمندان علوم انسانی میزبان برنامه‌ای به مناسبت روز تولد توران میرهادی معمار آموزش و پرورش نوین ایران بود. تولد توران میرهادی 26 خرداد ماه بود و به علت وضعیت ایران در آن روزها این برنامه با تاخیر انجام شد. این برنامه به دبیری دکتر علیرضا صادقی رئیس دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.

 

دکتر صادقی ضمن معرفی برنامه و سخنرانان از یادگارهای توران میرهادی یاد کرد و از اینکه این یادگارها به دانشکده‌هایی که رشته های آموزش و پرورش یا همان علوم تربیتی را دارند کمتر راه باز کرده و ابراز تاسف کرد و گفت: خانه اندیشمندان و دانشکده علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی آمادگی برگزاری مجموعه‌ای از این نشستها برای معرفی بیشتر آموزه‌های توران میرهادی به دانشجویان و دانش پژوهان این سرزمین را دارد.

در ادامه دکتر زهرا گویا استاد دانشکده علوم ریاضی دانشگاه شهید بهشتی، سردبیر «دوفصلنامه نظریه و عمل در برنامه درسی» دانشگاه خوارزمی و انجمن مطالعات برنامه درسی ایران، صحبتهای خود را ارائه داد.

دکتر زهرا گویا گفت: من در اینجا از منظر  دیگری می‌خواهم در باره خانم میرهادی صحبت کنم. ابتدا بگویم که من در سالهای مختلف و به دلایل مختلف و آرام آرام با نام توران میرهادی آشنا شدم. ابتدا از طریق همسرم که با پیروز وکیلی فرزند توران خانم در دوره تحصیل در دانشگاه صنعتی شریف و پس از آن در امریکا که همسر من در MIT و پیروز در هاروارد درس می‌خواند آشنا شدم و بعدها و با آشنایی بیشتر با خانم میرهادی دریافتم که پیروز باید فرزند چنین مادری بوده باشد. و بعدها نیز در کانادا با برادر ایشان فریدون میرهادی آشنا شدم و باز با نام توران خانم و کارهایش بیشتر آشنا شدم و بار دیگر در سال 1373 بود که در دفتر انتشارات کمک آموزشی وزارت آموزش و پرورش فعالیت می‌کردم و در آنجا یک بار دیگر و این بار در حوزه تخصصی آموزش و پرورش و از طریق علی گلزاده غفوری به نام خانم میرهادی برخوردم. آنجا متوجه شدم که نویسنده اصلی کتاب درسی تعلیمات اجتماعی پایه پنجم ابتدایی توران میرهادی بوده و در همان دوره با آقایان بهشتی و باهنر آشنا بوده‌اند و آقایان که هر دو از مدرسین مدرسه علوی بوده اند، به مدرسه فرهاد رفت و آمد می‌کرده و با روشهای آموزشی – تربیتی خانم میرهادی آشنا می‌شده‌اند.

سند دیگری که در آن سالها به دست آوردم سند اصلی از ابتدایی به راهنمایی بود که توسط خانم میرهادی نوشته شده بود،‌ و بر علت و لزوم داشتن مدارس راهنمایی تاکید شده بود، که همه بر آخرین تحقیقات روانشانسانی مانند پیاژه استوار بودند. ایده مدارس راهنمایی از پیاژه آمده بود.

 تعریف از مدارس تجربی و آموزش و پروش بدون رقابت، و آموزش و پروروش برای صلح از ایده‌های اصلی و همیشگی خانم میرهادی بود که در همه اسنادی که توسط ایشان تدوین شده بود به روشنی برجسته بود و به چشم می‌خورد. این سند 37 یا 38 صفحه‌ای را من در کارتن‌هایی که برای دور ریختن کنار در آسانسور گذاشته بودند یافتم.

برنامه های درسی توسط آموزش و پرورش به آموزشگاهها داده می‌شد و آموزشگاهها مجری آموزش بودند،‌ لیکن خانم میرهادی در شرحی از مدرسه فرهاد می‌نویسند ما برنامه درسی علوم را به اختیار خود بازسازی‌ کردیم و با مشارکت بچه ها خودمان کتاب علوم نوشتیم.

خانم میرهادی می‌نویسند ما در مدرسه فرهاد رقابت نداشتیم. شاگرد اول و دوم نداشتیم. هر کس نسبت به پیشرفت خودش ارزیابی می‌شد.

دکتر گویا در پایان بیان کرد: سرانجام مدرسه فرهاد تعطیل شد و خواستند که مدرسه هاجر جایگزین آن کنند،‌ ولی هاجر به علل بسیار فرهاد نمی‌شد و نشد.

پس از دکتر گویا، سخنران بعدی فرزانه اخوت بود.

فرزانه اخوت گفت: با سپاسگزاری از همه کسانی‌که در این روز گرم تهران در اینجا حاضرند و یاد کنم از خانم انصاری گرامی که نتوانستند در این جلسه حضور داشته باشند و خوشحال بودند از برگزاری این نشست و به همه سلامشان را می‌رسانم.

وی افزود: نزدیک 22 سال با خانم میرهادی همکماری کردم و با افتخار می‌گویم که شاگرد خانم میرهادی بودم. شورای کتاب کودک را باید بگویم که در واقع ادامه مدرسه فرهاد بود و درواقع باید بگویم دانشگاه فرهاد بود و همه چیز در آنجا آموزش بود. نهارک شورایی که هر روز ظهر اتفاق می‌افتاد خود آموزش و مشارکت بود. نهارکهای شورایی نیزبا حضور خانم میرهادی،‌ خانم راعی، و بزرگان دیگر محل آموزش توام با شادمانی بود. می‌گویم شورا دانشگاه بود، آن هم با اساتیدی مانند محبوبه راعی، ‌معصومه سهراب، یحیی مافی و بزرگانی که هر کدام بهترین آموزگاران دوران ما بودند. شورا و خانم میرهادی برای ما همه چیز بودند،‌ حتی در زمانی که پیشنهادهای همکاری بسیار خوبی داشتیم، حاضر به رفتن نشدیم. خود من در پاسخ یکی از همین پیشنهادها گفتم تا روزی که خانم میرهادی هستند، ‌من در شورا خواهم ماند.

وی ادامه داد: من مطالب بسیاری در مورد آموزش و پرورش از نگاه توران خانم آماده کرده‌ام که فکر می‌کنم اینجا فقط بتوانم رئوس مطالب را بازگو کنم. نگاه توران میرهادی به آموزش و پرورش وسیع و گسترده است و این مبحث بسیار مفصل و جای جلسات بیشتر و بیشتر دارد. نگاه ایشان به آموزش و پرورش برای صلح جای گفتگو دارد. صلح نه به معنی نه جنگ. صلح به معنای کامل آن. همه مسایلی که خانم میرهادی طرح می‌کردند، ‌می‌بینیم که همه مسایل امروز همه ما و جهان است. تروریسم دولتی، جهانی شدن، پول‌شویی، شرکتهای چندملیتی، .... که همه این حساسیتها برمی‌گردد به پیشینه اجتماعی – سیاسی ایشان در جوانی.

اخوت گفت: توران خانم به ایران بسیار خوشبینانه نگاه می‌کردند. می‌گفتند ما انسانهای تاریخی هستیم. به ایران و ایرانی امیدوارانه نگاه می‌کردند و به ما از کار فرهنگی می گفتند و می‌آموختند. می‌گفتند کار فرهنگی زمان‌بر است و به زودی نتیجه‌اش را نمی‌بینید. به یادتان باشد گاهی آن قدر دیر که ممکن است در حیات خودت نتیجه‌اش را نبینی. باید حرکت ایجاد کنیم و توران خانم منشاء بسیاری از حرکتها بود.

مطلب دیگری که بسیار تاکید می‌کردند، انتقال تجربه بود. خانم میرهادی در انتقال تجربه بسیار گشاده دست بودند و بر این باور بودند که همه چیزهایی را که تجربه کرده‌اید باید منتقل کنید. در نگاه من توران خانم روی دو نکته مهم تاکید می‌کردند. اول اینکه می خواهم هیچ چیزی را با خودم نبرم و همه چیز را منتقل کنم. در مقابل این تفکر مثال ساده‌ای که خودم با آن برخورد داشتم را از دیگران بگویم. به خانمی از دوستان می‌گوئید این شیرینی خیلی خوشمزه شده و به شما می‌گوید خُب به تو دستورش را می‌گویم ولی تو به کسی نگو. خانم میرهادی هیچ چیز را نگه نداشتند و همه چیز را انتقال دادند در کارها و پروژه‌ها در نوشته ها و مصاحبه ها. نکته دوم اینکه همیشه می‌گفتند چگونه باید خدا را شکر کرد؟ من مدتی به دلیل همین شکر و شکر و شکر خانم میرهادی به مطالعه روانشانسی انسانهای شاکر پرداختم. چطور می‌شود بعضی انسانها شکر می‌کنند و بعضی انسانها غر می‌زنند. و به مقدمه گلستان سعدی اشاره کنم،‌آنجا که می‌گوید " ..  و قلیلا من عبادی الشکور". سعدی می‌گوید از بین بنده های خدا بنده‌های خاصی هستند که شکرگزار هستند.

فرزانه اخوت افزود: خانم میرهادی همیشه امضای شان با عبارت تقدیم به فرزندان این سرزمین بود. فرزندان ایران زمین دغدغه همیشگی خانم میرهادی بود. شورا دانشگاه فرهاد بود و خانم میرهادی دانشجوی تمام وقت این دانشگاه.

با بچه‌هایی که برای فرهنگنامه مقاله می‌نوشتند، جمله مشهور ایشان این بود: «پرشور، لبریز شو،‌ سرریز شو. در همه کار و همه چیز». در مقاله‌نویسی برای فرهنگنامه  این جمله‌ها در گوش ما بود. اول خودمان بخوانیم و بفهمیم در مورد چه چیزی قرار است کار کنیم. لبریز که شدیم،‌ تازه می‌گفتند بگذارید بیات شود. کمی از آن فاصله بگیرید و بعد سرریز شوید.

من در فرهنگنامه مشغول بودم. فرهنگنامه برای من دانشگاه بود. از خانم میرهادی در مورد چرایی طراحی فرهنگنامه پرسیدند. ایشان به پرسشگری فرزندان این سرزمین اشاره کردند. به ما می‌گفتند وقتی شروع به نوشتن می‌کنید، باید فرض کنیم که عده ‌ای پرسشگر هستند و عده ای،  سعی می‌‌کنیم پاسخ بدهیم. طرح این مساله در مورد بچه‌های این سرزمین و پرسشگر فرض کردن آنها، نگاه احترام آمیزی به ملتی پرسشگر است.

نکته‌ای را بگویم. امروز من کمی زودتر رسیدم. در تالار پایین سخنرانی بود و من فرصت را غنیمت شمردم و نیم ساعتی در آن تالار نشستم و گوش کردم. راستش سخنرانی تمام شد و سوال هم شد و پاسخ هم داده شد ولی من هیچ چیز نفهمیدم. موضوع خیلی ساده بود ولی من چیزی نفهمیدم. به خاطر نوع کار ما در فرهنگنامه.  در آنجا عده‌ای کار داوطلبانه می‌کنند که پاسخها را به زبان بچه‌ها بیان کنند ولی در بسیاری مواقع عده‌ای دور هم می‌نشینند و حرفهای گنده گنده می‌زنند و با هم تفاهم می‌کنند که حرفهای ما مهم بود. ما در فرهنگنامه کلاسهای ابوالحسن نجفی را داشتیم که یاد بگیریم حرفهای مهم را به زبان ساده بزنیم. بله این را از ایشان و توران میرهادی داریم. ساده حرف بزنید که همه بفهمند. من پیش از فرهنگنامه هم دست به قلم بودم. خانم میرهادی در اولین مقاله‌هایم به من فهماندند که این شیوه نوشتن به درد هیچکس نمی‌خورد. شاید خودت هم آن را نفهمیده‌ای. می گفتند اگر نفهمیده‌ای ادای بلد بودن را درنیار. و خانم میرهادی ادا نداشت. ادا در‌نمی‌آورد توران خانم خودش بود و به همین دلیل توران خانم بود و به دل آدم می‌نشست.

او ادامه داد: کار داوطلبانه از دیگر آموزه های توران خانم بود. کار داوطلبانه منظم. در زمان حاضر ما کتابخانه تاسیس می‌کنیم. به روستاها می رویم. کتاب خیلی گران شده. هزینه حمل خیلی گران شده. ما در یک روستا به 20 نفر تعلیم می‌دهیم و انتظار داریم که بیایند کمک. کتابها را هدیه می‌کنیم و وقتی می‌گوئیم هر کدام نیم ساعت در روز وقت بگذارید،‌ می‌پرسند چند می‌دهید. هیچ تعارفی هم ندارند. اصلا در روستاها کار داوطلبی انجام نمی‌‌‌شود. کار داوطلبی مخصوص شهرها است. در جائیکه بنیان کار ما کار داوطلبانه است و باید داوطلب بودن را یاد بگیریم.

نکته مهم  دیگری را که باید بگویم  و در مصاحبه مفصلی که با زنده یاد خانم ضرابی داشتند،  صحبتشان در مورد فرصتهای استثنایی زندگیشان بود. وقتی از یکی می‌پرسید که فرصتهای استثنایی در زندگی شما چه بوده از چیزهایی می‌گویند مانند پذیرفته شدن در هاروارد، یا چیزهایی در این اندازه است ولی فرصتهای استثنایی که در این کتاب خانم میرهادی از آنها نام می‌برد، سکینه خانم، فاطمه سلطان، آقا باقر، معلم فرانسه، معلم پیانو، دکتر هوشیار، دکتر یدالله سحابی، دکتر فروتن، باغچه‌بان و زهرا خانلری است. به عنوان فرصتهای استثنایی ایشان ابتدا از کارکنان منزل  یاد می‌کنند. کسی که دانشجو است و همیشه می‌آموزد، همه جا می‌آموزد. در خانه، ‌در اجتماع، در خیابان،‌ و ...

نظرات خانم میرهادی درباره تعلیم و تربیت جلسه اختصاصی می‌خواهد و اینجا و در این وقت تنگ به آنها نمی‌پردازم.

به واسطه آشنایی با خانم میرهادی و کار در فرهنگنامه، ‌دانشنامه نویسی را آموختم و شروع کردم، ‌کار معلمی را هم که همیشه داشتم و کار کتابخانه سازی هم به آنها اضافه شد.

با فرهنگنامه یاد گرفتم که حرف بدون سند، نه بزن و نه بپذیر و اینها همه تاثیر خانم میرهادی بود.

در همه مدارسی که رفته‌ام، و می‌روم روش خانم میرهادی را توضیح می‌دهم، تا کنون معلمی ندیده‌ام که روش ایشان را بپذیرد و تاکید می‌کنند که بدون تشویق و تنبیه تعلیم و تربیت غیر ممکن است و باید به آنها توضیح بدهیم و آموزش بدهیم تا راه بیافتند.

خانم میرهادی قبل از درگذشتشان ماموریتی به من دادند. مرا صدا کردند و با من حرف زدند و گفتند تو سفیر فرهنگنامه هستی. فرهنگنامه را به هرجا که می توانی ببر. من به سفر پرداختم و در همه جا کتابخانه درست کردم. اکنون بیش از 100 کتابخانه احداث کرده‌ام. یک کتابخانه در بیمارستان، دو کتابخانه در مراکز ترک اعتیاد، 13 کتابخانه زندان و باقی همه در روستاهای مناطق مرزی. فرهنگنامه را با خودم به همه نقاط ایران بردم به ویژه در کانونهای اصلاح و تربیت استفاده از آن را آموزش دادیم.

اخوت در پایان گفت: من دست کسانی را می‌‌بوسم که برای بقای فرهنگنامه در این سالها تلاش کردند، به ویژه پس از درگذشت توران خانم. سپاسگزارم از آقای علیرضا میرفخرایی و خانواده و پاسداری از راه خانم میرهادی. باید فرهنگنامه به دست همه کودکان ایرانی برسد. هر جا کتابخانه‌ای تاسیس می‌کنید و فرهنگنامه ندارید و بودجه کافی برای خرید فرهنگنامه ندارید، ‌بگوئید که آن را تامین کنیم.

در این بخش دبیر نشست، دکتر صادقی بار دیگر از همه حاضران خواست که در مورد راهها و روشهای تربیتی خانم میرهادی نشستهای بیشتری داشته باشند و از سوی دانشگاه علامه و خانه اندیشمندان اعلام آمادگی برای برگزاری  کردند.

 در این بخش کلیپی که در مورد خانم میرهادی، و نیز کتابخانه های روستاهای مناطق مرزی تدوین شده بود پخش شد.

سخنران بعدی علیرضا میرفخرایی عضو هیات مدیره شورای کتاب کودک و عضو هیات مدیره دفتر نشر فرهنگنامه کودکان و نوجوانان بود. میرفخرایی در ابتدای سخن خود گفت: من به دعوت شما اینجا آمدم ولی نمی‌دانستم که باید صحبت کنم و آمادگی نداشتم. با اینهمه در ادامه صحبتهای دوستان نکاتی را عرض می‌کنم.

میرفخرایی ادامه داد: در مورد اندیشه های تربیتی توران خانم بسیار افراد با صلاحیت‌‌تر هستند که صحبت کنند. در مورد مدرسه فرهاد خانم فخارنیا می‌توانند صحبت کنند و در مورد شورا خانم انصاری که جایشان خالیست. ولی من به عنوان عضو خانواده خانم میرهادی باید بگویم که از بدو تولدم و از روزی که خاطره‌ای دارم،‌ توران خانم را همواره به یاد می‌آورم. البته امروز و در اینجا همانطور که گفتم سعی می کنم صحبتهایی که دیگران کردند، را تا جایی که می‌توانم تکمیل کنم.

وی ادامه داد: خانم اخوت گفتند توران خانم چیزی با خودش نبرد و من تکمیل می‌کنم. از زمانی که احساس کرد، توانائیهایش رو به کاهش  است، تلاش بسیار کرد که همه تجربه‌هایش را منتقل کند، و فکر می‌کنم که موفق شد. خیلیها فکرمی‌کردند که فرهنگنامه پس از رفتن ایشان زمین خواهد ماند و ادامه نمی‌یابد، و فرهنگنامه اکنون درمراحل خوبی است. ایشان 18 آبان 1395 از دنیا رفتند. به شما می‌گویم از اسفند 1394 ایشان نه دیگر چیز جدیدی خواندند و نه نوشتند و در آرامش سپری کردند.

توران خانم حساب بانکی نداشتند و هر چه بود متعلق به فرهنگنامه بود. توران خانم وصیت ننوشت ولی همراهان و خانواده و همکاران همه می‌دانستند جه باید بکنند. فرزندان ایشان، پیروز، ‌پندار و دلاور همه می‌دانستند چه باید بشود.

توران خانم اعتقاد داشتند در گمنامی بهتر می‌شد کار کرد. سرت را بینداز پائین و کار کن. وقتهایی که جوانتر بودیم و گاهی به ایشان اعتراض می‌کردیم، فقط پاسخ این بود، سرت را بینداز پائین و کار کن.

دوستان در مورد ایران  گفتند. برای پدر توران خانم و خود ایشان ایران خط قرمز بود. زبان فارسی اصل بود. با وجود تسلط کامل به چهار زبان، یک کلمه غیر فارسی از ایشان نمی‌شنیدید به جز فارسی زبان پدری و آلمانی که زبان مادری ایشان بود، ‌به زبانهای فرانسه و انگلیسی تسلط داستند و عربی و روسی را هم می‌خواندند.

میرفخرایی گفت: همنشینی با توران خانم به ما امید می‌داد. می گفتند چون می‌خواهیم بمانیم باید امیدوار بمانیم. ایشان با امید زندگی می‌کرد و پر کار. از 4 صبح تا ساعتهای دیروقت شب کار می‌کرد و در بسیاری مواقع با خودم فکر می‌کردم که ما چه می‌کنیم و این زن چه می‌کند. و همینها دلیل این بود که متعهد بمانیم و کار کنیم و فرهنگنامه را به اتمام برسانیم. زمانی ‌که تورا ن خانم از میان ما رفتند،‌ فرهنگنامه به جلد 16 رسیده بود، ما سال گذشته جلد 22 را منتشر کردیم و تا پایان امسال جلد 24 را تقدیم خواهیم کرد و سال بعد جلد 25 و در سال بعد جلد 26 که پایان اولین ویرایش فرهنگنامه کودکان و نوجوانان خواهد بود.

شورا از هم اکنون به فکر ویرایش بعدی است. در ویرایش بعد برخی مدخلها ممکن است حذف شوند و بسیاری مدخلهای جدید اضافه خواهد شد. و در پی الکترونیکی کردن آن هستیم. شورا از عهده این کار برخواهد آمد. سازمانی 63 ساله که با همه کارشکنیها توانسته به فعالیت موثر خود ادامه دهد و اینک فرزندان بسیار خوبی به جامعه اهدا کرده که خانواده بزرگ شورا هستند. همه نهادهای کودکی که از شورا آغاز کردند و اینک هر کدام برای خودشان ماموریتی مستقل دارند و با موفقیت اهداف و ماموریتهای خودشان را پی می‌گیرند.

در مورد شهید بهشتی و شهید باهنر که خانم دکتر گویا فرمودند، بله ، این آقایان که خود در مدرسه علوی مدرس بودند، در سالهای پیش از انقلاب به مدرسه فرهاد می‌آمدند و درکلاسهای توران خانم شرکت می‌کردند، و همین آقایان بودند که پس از انقلاب توران خانم را از پاره‌ای گزندها حفظ کردند. به یاد داشته باشید در اولین دوره انتخاب اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی توران خانم هم دعوت شدند. خانم میرهادی تنها زن شورا بودند و نامشان در اولین مصوبه ها در کنار 15 نفر دیگر اعضا مانند حسن ابراهیم حبیبی و حداد عادل وجو دارد.

میرفخرایی گفت: در سال 1999 هم که یونیسف مجموعه نشستی  از 20 زن متخصص جهان برای پرداختن به حقوق زن و حقوق کودک برگزار کرد، توران میرهادی یکی از آن 20 زن متخصص بود که به آن نشستها در شهر ویلیامزبورگ  در ایالت ویرجینیا در ایالات متحده برگزار گردید، دعوت شدند و شرکت کردند و خودشان از آن نشستها راضی بودند. با همه اینها ایشان خود هیچ ادعایی نداشتند.

در مورد خواهر ایشان بانو ایراندخت میرهادی که خانم دکتر گویا فرمودند، ‌توصیه می‌کنم کتاب خوب زندگینامه ایشان را بخوانید کتاب فوق‌العاده خوبی است و به همه فعالیتهای انسان دوستانه ایشان چه در دوره جنگ جهانی در اتریش و چه پس از آن در ایران و همدان می‌پردازد.

فرزانه اخوت: شبی که توران خانم ازایالات متحده رسیده بودند، صبح زود به فرهنگنامه رسیدم و دیدم که خانم میرهادی دارند میزها را دستمال می‌کشند. چمدانها را به منزل فرستاده و خود به شورا آمده بوند که آن روز از دست نرود.

میرفخرایی (ادامه صحبت): در مورد سیل شمال و از دست دادن فرزندشان و فرزند یکی دیگر از دوستان فرمودند، من هم نکاتی را یادآوری می‌کنم و در کتاب مصاحبه ایشان خوانده‌اید، ‌من فقط اضافه کنم اولین کاری که کردند تلفن به مدرسه فرهاد بود و اینکه ایشان فردا که مدرسه نیستند کاری بر زمین نماند.

باز در مورد اینکه توران خانم هیچ چیز با خود نبرد بگویم، توران خانم به ارث اعتقادی نداشت و می‌گفتند هر کسی باید از حاصل زحمت خودش به جایی برسد. با کار فراوانی که خودشان و آقای خمارلو کرده بودند، ‌برای توسعه مدرسه فرهاد، ساختمان چهار طبقه بزرگی نزدیک میدان بهارستان خریداری کرده بودند. بعد که مدارس خصوصی تعطیل شد و امکان گسترش نبود، بچه ها را صدا کردند و گفتند این پول از زحمت من و پدرتان به دست آمده و شما در به دست آمدنش نقشی نداشتید و ساختمان فروخته شد و پول آن بصورت وقفی صرف مدرسه‌ای در جاده ساوه شد و بماند که شرایط وقف هم رعایت نشد. و باقیمانده آن پول هم شد سرمایه اولیه شروع بکار فرهنگنامه.

میرفخرایی گفت: نکته دیگری از خلقیات ایشان بگویم،‌ خانم میرهادی کاری را که می‌شد امروز انجام داد به فردا باز  نمی‌گذاشت، حتی در کارهای خانه. بعد از صبحانه میز نهار چیده بود و بعد از نهار میز شام و بعد از شام میز صبحانه و به همین دلیل همیشه وقت داشت و به حرفهای همه می‌توانست گوش کند. توران خانم حتی یک تلفن را بدون جواب نمی‌گذاشت.

خاطره دیگری را عرض کنم که نکته مهمی در آن است. خانم دکتر شکوفه شهیدی، فرزند علامه دکتر سید جعفر شهیدی،‌ از سر ویراستاران  فرهنگنامه بودند. اوایل کار به توران خانم اعتراض می‌کرد که چرا عده‌ای تازه کار جمع کرده‌اید و اینهمه فرایند ترتیب داده‌اید،‌ خوب یک عده از متخصصین را دعوت کنید که مقاله‌ها را بنویسند و تمامش کنید ولی پس از یک سال و با پیشرفت کار گفتند حالا می‌فهمم چرا این افراد جمع شده‌اند و من گره کاری را که شش ماه بود جمع نمی‌شد و مانده بودم چه باید بکنم در همین جمع و از همین تازه کاران دریافت کردم و گره باز شد و مقاله تمام شد. توران خانم به خرد جمعی اعتقادی عمیق و گوشی شنوا داشتند.

اگر اظهار نظری می‌کرد حتما تجربه کرده بود. چیزی را صرفا از روی کتابها نمی‌گفت و حتما تجربه کرده بود. او عاشق طبیعت بود،‌عاشق گنجشکها،‌ درختان بود و بچه‌ها را دوست داشت.

 افراد با همه اعتقادات و شخصیتها را در فرهنگنامه دور هم جمع می‌کرد. فقط می گفت عقاید را بگذارید دم در ساختمان و بعد وارد شوید.

در پی استقبال شنوندگان حاضر، میرفخرایی در ادامه نکات و خاطرات دیگری نیز از روحیات و خلقیات خانم میرهادی بیان کرد، که همه نشانگر روح والا و انساندوست این بانوی بزرگ سرزمین ما بود.

***

در پایان و با توجه به وقت باقیمانده دکتر صادقی از پروین فخار نیا کتابدار مدرسه فرهاد و از فعالان فرهنگنامه  و خانم پندار خمارلو فرزند توران میرهادی نیز خواستند که کوتاه برای حاضران صحبت کنند. دکتر صادقی باتوجه به حضور تعدادی از دانش‌آموختگان مدرسه فرهاد اعلام کردند که نشست دیگری داشته باشیم با عنوان دانش‌آموزان مدرسه فرهاد و خانم فخارنیا ادامه دادند و آموزگاران مدرسه فرهاد.

علیرضا میرفخرایی نیز این جمله را به صحبتهای پیشین خود افزود: به صحبتهایی که شد نگاه کنید، در دنیا هم اکنون همه از فنلاند حرف می‌زنند و نظام آموزشی فنلاند. فنلاند چه دارد می‌گوید. خوب این مسایل راکه ما 70 سال پیش و در دهه 1330 در مدرسه فرهاد تجربه کرده‌ایم و نمونه اجرایی داریم. تجربیات مدرسه فرهاد را بخوانید.

پروین فخارنیا: از سال 1352 در کتابخانه فرهاد شروع بکار کردم. نقش کتاب و کتابخانه در تربیت بچه ها در مدرسه فرهاد، بحث مفصلی است که باید فرصت مستقلی به آن اختصاص دهیم. همینطور باید بگویم که من شاهد بسیاری مسایل تربیتی بوده ام که اینجا فقط به یکی دوتا از آنها اشاره می کنم.

اول کارت قهرمانی. شاگرد اول و چیزی شبیه آن نداشتیم. تلاشها همه کار گروهی بود. گروههای کاری درست می‌شد و در یک گروه نفرات قوی ماموریت داشتند که بچه های ضعیفتر را کمک کنند که مشکلشان برطرف شود و خودشان را به دیگران برسانند. این گروه بود که امتیاز می‌گرفت و این گروه بود که تشویق می‌شد. جایزه وجود نداشت و فقط کارت قهرمانی بود. 12 خصوصیت تعریف شده بود. چیزهایی که قرار بود بیاموزند و عمل کنند تا یکی از آن خصوصیت مانند صبر،‌پشتکار، ....  به کارت قهرمانی برسند. این 12 کارت شامل 12 ویژگی انسانی می‌شد که لازم بود برای به دست آوردن کارت قهرمانی آن تلاش کنند. و کسی که 12 کارت را می‌توانست بگیرد،‌ پرچم قهرمانی مدرسه را می‌گرفت و این بزرگترین جایزه مدرسه ما بود  که خانم میرهادی  در راهها و روشهای تربیت به آن اشاره کرده اند.

دوم کارت کتابخانه. لذت بردن از کتاب هدف اول مطالعه در مدرسه فرهاد بود. و شاگردان کلاس اول به محض آنکه می توانستند بخوانند، جایزه‌شان کارت عضویت کتابخانه بود.

سپس از پندار خمارلو خواسته شد از مادرشان و به عنوان فرزندی که در کنار آن مادر بزرگ شده برای حاضران سخن بگوید.

پندار خمارلو: ممنون از توجه همه حاضران که یاد و خاطره مامان برام باز هم زنده شد. با مامان 55 سال در کنار هم بودیم. زمانیکه به دانشگاه رسیدم،‌ من هم پذیرش گرفتم که برای ادامه تحصیل بروم ولی با فوت پدرم،‌ مامان را تنها نگذاشتم و ماندم و همینجا دانشگاه صنعتی شریف قبول شدم و همینجا ادامه تحصیل دادم. در نتیجه کنار مامان بودم و بچه‌هام این شانس را داشتند که کنار چنین مادر بزرگی باشند.

مادر فلسفه‌ای داشت، فیلسوف بود، و بر اساس همان،‌ تفکرش را به ما و دیگران منتقل می‌کرد. وجود مادر برای من خیلی مغتنم بود. در کودکی شاید گاهی دلخور می‌شدیم که مامان وقت کافی برای ما ندارد ولی فهمیدیم که مامان را تقسیم کرده بودیم و همینقدر هم برای ما خیلی خوب بود.

من شاگرد مدرسه فرهاد بودم. در مدرسه فرهاد عامل مهم شخصیت بچه‌ها بود. اظهار نظر پرسیده می‌شد. جلسه تشکیل می‌شد. بچه‌ها می‌بایست راه حل بدهند. معلم موضوعی را طرح می‌کرد و بچه‌ها باید نظر خودشان را درباره آن بگویند.

نکته مهم دیگر در مدرسه فرهاد شادی بچه ها بود. مامان از مادر خودش یادگرفته بود که شادی در زندگی نقش بسیار مهمی دارد. بچه‌ها باید شاد بزرگ شوند که در بزرگسالی با شادیهای کودکی انرژی داشته باشند. از خاطرات خوب من نوروز بود،‌ مهرگان بود. وقتی ما را به باغ کشاورزی کرج می‌بردند روزی بطور کامل شاد و شادی آور داشتیم. سالی یک بار جشن معلمان بود. معلمان آن روز در مدرسه والیبال بازی می‌کردند،‌ موسیقی بود، می‌رقصیدند و شاد بودند و ما هم که بچه بودیم در کنار آنان شادی می‌کردیم و خیلی به ما خوش می‌گذشت. باید برای بچه ها محیط شاد به وجودآورد.

عوامل دیگر درمدرسه فرهاد و در زندگی ما، هنر، کتابخانه و ورزش بود. کلاسهای کارگاهی داشتیم. کلاس خیاطی داشتیم و پسرها هم بایستی خیاطی یاد می‌گرفتند. کلاس نجاری داشتیم. معلمان خوب موسیقی داشتیم، فاخره صبا،‌ سیمین قدیریان و امیر اشرف آریانپور به ما موسیقی درس می‌دادند. فاخره صبا عموزاده ابوالحسن صبا بود.

دکتر گویا: خانم فاخره صبا و همسرشان آقای علیرضا افضلی‌پور بنیانگذاران دانششگاه شهید باهنر کرمان هستند که یکی از بهترین دانشگاههای کشور است. تمام ثروتشان را وقف ایجاد این دانشگا کردند.

پندار خمار لو (ادامه): ما کلاسهای آموزش نقاشی زیر نظر بهترین معلمان داشتیم. کلاسهای ورزش داشتیم. کلاسهای شنا اجباری شده بود. کتابخانه رکن اساسی مدرسه بود و به کتاب و کتابخوانی اهمیت داده می‌شد. همه بچه‌های مدرسه فرهاد کتاب و کتابخوانی در وجودشان هست، ‌همه آنها را که می شناسم هنوز هم همینطور هستند.

ما در خانه تلویزیون نداشتیم. تا 18 سالگی نداشتیم. مامان می‌گفت تلویزیون آدم را خر می‌کند. دانشگاه که قبول شدیم یک تلویزیون از گوشه انباری یکی از اقوام آوردیم و راه انداختیم در مدرسه بچه‌ها که از برنامه‌ها و فیلم‌های تلویزیون حرف می‌زدند ما اصلا ندیده بودیم. به همین دلیل ساعتهای آزاد ما کتاب بود و ورزش.

دکتر صادقی: در پایان هنوز چند دقیقه وقت داریم و باز هم در مورد برنامه شاگردان فرهاد و  معلمان فرهاد تاکید می‌کنم و از همه شما می‌خواهم که تلفنهایتان را اینجا ثبت کنید که بتوانیم دعوت کنیم. پس آن چند نفر از شاگردان فرهاد در وقتهای بسیار کوتاه چند نکته را اضافه کردند.  سوزان حبیب نکاتی را گفت و به مهرزاد شهابی که در جلسه حاضر بود اشاره کرد که ایشان همه 12 کارت قهرمانی مدرسه را گرفته بود. یکی دیگر از شاگردان این نکته رایادآور شد که دقت کنید این مدرسه پسرانه دخترانه بود و دیگری اشاره کرد که در هر نیمکت یک پسر و یک دختر می نشستیم و ....

نشست پس از دو ساعت و 40 دقیقه به پایان رسید و قرار شد نشست بعدی برنامه ریزی و اعلام گردد.

 

01333.jpg

014444.jpg

352353.jpg

54544.jpg

fakharniaaaa.jpg

khomarloooo.jpg

mirfakhraee.jpg

okhovaaat.jpg