کد خبر: 42178
تاریخ انتشار: یکشنبه, 02 شهریور 1399 - 09:42

داخلی

»

برگ سپید

نقد جامعه‌شناسانه برای داستان ماهی سیاه کوچولو

منبع : لیزنا
حسین کرمی
نقد جامعه‌شناسانه برای داستان ماهی سیاه کوچولو

در ادبیات کودکان  این دو نکته را باید در همه‌ی آثار ادبی و هنری برای کودکان به کار برد و استفاده کرد. دیگر وقت آن گذشته که کودکان را فقط به تبلیغ و تلقین و نصایح خشک و بی برو برگرد در نظافت، اطاعت محض از پدر و مادر و بزرگترها، سر و صدا نکردن در جمع بزرگان و ... محدود کنیم.

نکته اول، ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای رنگین و بی‌خبری و در رویا و خیال‌های شیرین کودکی و دنیای تاریک و آگاه غرقه در واقعیت‌های تلخ و درد‌آور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها. کودک باید آگاهانه و چراغ به دست از این پل عبور کند تا به آن ور پل برسد.

نکته دوم، باید جهان‌بینی دقیق به بچه داد؛ معیاری به او داد که بتواند در پیش‌آمدهای گوناگون اخلاقی و اجتماعی در شرایط و موقعیت‌های دگرگون شونده به درستی انتخاب و عمل کند.

ادبیات کودکان نباید فقط مبلغ محبت و نوع‌دوستی و قناعت و تواضع باشد. باید به بچه گفت که به هر آنچه و هر که ضد بشری و غیرانسانی و سد راه تکامل جامعه است کینه ورزد و این کینه باید در ادبیات کودکان راه باز کند.

درباره نویسنده کتاب:

صمد بهرنگی (2 تیر 1318_ 9 شهریور 1347) معروف به بهرنگ، داستان نویس، مترجم، محقق و شاعر ایرانی بود. معروف‌ترین اثر او داستان "ماهی سیاه کوچولو" است.

صمد بهرنگی درباره خود این‌چنین سخن گفته است: "مثل قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر اما مثل قارچ نمو کردم هر جا نمی بود به خود کشیدم و شدم معلم روستاهای آذربایجان؛ پدرم می‌گوید: اگر ایران را بین ایرانیان قسمت کنند، از این بیشتر سهم تو نمی‌شود."

درباره کتاب:

داستان ماهی سیاه کوچولو روایت زندگی ماهی سیاه کوچولو ای است که همراه مادر خود زندگی می‌کند. ماهی سیاه کوچولو شوقی دارد برای سفر کردن و دیدن جاهای دیگر و آگاهی یافتن از شرایط زندگی در دیگر جاها. وقتی او هدفش را بازگو می‌کند با مخالفت مادر و همسایه‌هایی که مطلع شده‌اند، مواجه می‌شود. چرا که آن‌ها این کار را غیرممکن می‌دانند. ولی ماهی سیاه کوچولو با تمام دشواری‌ها که هنگام سفر ممکن است برایش رخ دهد عزم خود را جزم می‌کند تا به اهداف خود برسد. داستان ماهی سیاه کوچولو بسیار هوشمندانه و خلاقانه و با زبان صریح و راحت نوشته شده است و هر یک از شخصیت‌های داستان نماد یک شخصیت هستند که نویسنده به خوبی توانسته است این مهم را به نحو احسنت به تصویر بکشد.

برداشت جامعه‌شناسانه از داستان

هدف نویسنده از شرح این داستان، بازگو کردن سطح متزلزل سواد و فرهنگ اجتماعی مردمان و ترس آن‌ها از روبه‌رو شدن با وقایع و حقایق است. به عقیده من نویسنده به خوبی ترس از تغییر و برهم زدن روال زندگی عادی و عدم تمایل آدم‌ها به کشف چیز‌های جدید و بالا بردن سطح آگاهی را به خوبی در بستر داستانش جای داده است. ترسی که ریشه منطقی و عقلانی در آن وجود ندارد و هر چه هست ناشی از پیروی‌های کورکورانه و تقلیدهای بی‌اصول است و حتی ترس از شکست را هم می‌توان از دلایل عدم تمایل انسان‌ها به تغییر دانست.

البته به عقیده من هر تغییری قطعا، مناسب و در جهت پیشبرد اهداف ما نخواهد بود، ما فقط باید تغییراتی را بپذیریم و در جهت آن‌ها حرکت کنیم که باعث پیشرفت‌مان باشد و حتی اگر آن تغییر باعث پیشرفت ما شود اما در جهت اهداف جامعه نباشد و باعث به خطر انداختن منفعت اجتماع‌مان باشد باید از آن تغییر پرهیز کنیم. یعنی ما نباید با تغییرمان باعث به عقب انداختن اهداف جامعه شویم و از سرعت پیشرفت آن بکاهیم. بلکه باید همه تلاشمان در جهت تغییراتی باشد که باعث بالا بردن سطح آگاهی مردم و رواج انسانیت باشد.

این ما ها هستیم که اجتماع و جامعه را شکل می‌دهیم و تعیین می‌کنم که آیا جامعه‌ای پیشرفته داشته باشیم یا جامعه‌ای که مردمان آن هواپرست و نفس‌پرست باشند و از هر گونه تغییر جدید و سودمند باک داشته باشند. پس بهتر است ابتدا از اصلاح خودمان شروع کنیم و اگر هرکس تصمیم بگیرد که خودش و اهدافش و کارهایش را اصلاح کند و از اتلاف وقت در انجام کارهای واهی بپرهیزد؛ قطعا جامعه‌ای آرمانی خواهیم داشت البته جامعه کنونی ما فاصله بسیاری با آن جامعه آرمانی دارد و راه طولانی داریم تا اصلاح خودمان.

داستان ماهی سیاه کوچولو نیز تقریبا در حال نشان دادن جامعه‌ای است که اکثریت آن‌ها کسانی هستند که از هر تغییری می‌ترسند و سطح آگاهی آن‌ها هم بسیار پایین است. 

در بستر داستان، ماهی سیاه کوچولو نماد انسانی است آگاه و در جستجوی آگاهی‌های بیشتر و تمایل او به تغییر دادن روند زندگی یکنواختش و برهم زدن نظمی که چیزی جز تکرار و تکرار ندارد و خواهان آن است با سفر کردن چیزهای جدید را بیاموزد و تجربه کند. که در این سفری که آغاز می‌کند، با شخصیت‌های مختلفی آشنا می ‌شود و برخورد می‌کند که هر یک نماد انسان‌های مختلف است. و مادر ماهی سیاه کوچولو و همسایه‌های آن‌ها که به مخالفت با ماهی سیاه کوچولو بر می‌خیزند و سعی در منصرف کردن وی از تصمیم‌اش دارند، و او را نادان و احمق می‌دانند چرا که ماهی سیاه کوچولو حرف‌هایی می‌زند که به کام آن‌ها تلخ است؛ و طعم حقیقت برخلاف شیرینی دروغ همیشه تلخ بوده و باورش سخت.

این‌ها نماد کسانی است که سرشان را همچون کبک زیر برف کرده‌اند. و از هر تغییر و حقیقتی گریزان هستند، و تمایل آن‌ها برای آگاه شدن و پذیرفتن حقیقت بسیار کم است، و شاید هم اصلا تمایلی برای بهتر شدن و آگاهانه زیستن ندارند. پس می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که همرنگ جماعت شدن و مانند همه زیستن در اکثر مواقع سودمند نبوده و نخواهد بود. پس اگر هدف و راهی را برگزیدیم که عده‌ای زیاد به مخالفت با ما برخاستند، نباید زود جا بزنیم و از انتخابمان منصرف شویم چرا که باید با عقلمان و مراجعه به انسان‌های آگاه تصمیم نهایی را برای انجام کارمان بگیریم.

این را هم اضافه می‌کنم که همیشه کسانی دنیا را تکان دادند و باعث تغییراتی بزرگ شدند که بسیار شکست خورده بودند؛ اما هیچ‌وقت از هدف خود دست نکشیدند و با تلاش و دقت بیشتر به راه خود ادامه دادند تا به موفقیت‌های بزرگ خود دست یافتند.

سخن آخر

در آخر می‌توان نتیجه گرفت که تنهایی یعنی تنها بودن یا تنها شدن برای انجام کاری و انتخاب هدفی که فقط خودمان هستیم و بقیه آن را رد کرده‌اند نمی‌تواند معیاری باشد که هدف و راهمان اشتباه است چرا که اکثریت آدم‌هایی که روزانه ما با آن ها سر و کار داریم در جهل و خاموشی به سر می‌برند. البته خودمان را هم نباید مستثنا قرار دهیم. زمانی می‌توانیم ادعایی داشته باشیم مبنی بر آن که یک قدم از دیگران جلوتر هستیم که چراغ به دست قدمی در جهت پیشبرد اهداف و بالا بردن سطح آگاهی‌مان برداریم.

منابع:

وبسایت موسسه انتشارات نگاه. قصه‌های بهرنگ. بازیابی شده در 1 شهریور 1399 به آدرس لینک.

مشخصات کتاب:

بهرنگی، صمد. قصه‌های بهرنگ/ تهران: انتشارات نگاه، 1397.

درباره نویسنده این متن:

 حسین کرمی دانشجوی کارشناسی علم اطلاعات و دانش‌شناسی دانشگاه سمنان.

 

برچسب ها :