داخلی
»سخن هفته
لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر: ما کاغذ نویسهای کهنهکارتر کافی است که سوژه گیر بیاریم و شروع کنیم توصیه کردن. حالا من یک جور و دوستان هیات علمی هم یک جور. من که از بچگی نامههای سربازانی که سواد خواندن نداشتند را برای خوانوادههایشان مینوشتم تا امروز که برای لیزنا مینویسم. و استادان گرامی هم که توصیه مینویسند، لابد از یک جایی شروع کرده اند. آقای نریمانی چقدر صادقانه و دوستانه نوشته که به من توصیه کارآفرینی نکنید، توصیه مهارت نکنید؟ و نمک روی زخمم نپاشید. و احتمالا توصیه های دیگر که اصلا حالش نیست.
یک بار کتابدار و دوست خوبی از ممسنی برایم نوشت تو که تکلیفت روشن است ، بمیر و بدم باید سخن هفتهات را بنویسی. راستش فکر کردم که آیا باید بنویسم یا نه؟ دیدم با دست یاری به دامان دوستان، با همه احوال تلاش کردهام که مطلبی در ستون سر مقاله یا همان سخن هفته نوشته شود. راست میگفت و من دلیل و توجیه خودم را برایش نوشتم و نمی دانم اصلا برایش خوشایند بود و پذیرفت، یا دیگر حوصله ادامه دادن صحبت را نداشت و کوتاهش کرد. برایش نوشتم وقتی لیزنا را با هدفی معین راه اندازی میکنی، و فضایی ایجاد میشود و مخاطبانی داری، وظایفی و شعایری و مناسکی هم پیدا میکنی که مجبور میشوی به این فکر کنی که خوب این هفته چه خبر بوده و باید در باره اش بحثی را باز کنم. راه دیگرش این است که تعطیل کنی و بر سر این که باشیم یا نباشیم، جلسههای مختلفی با اساتید مختلف داشتهایم و متاسفانه یا خوشبختانه فعلا مجبوریم باشیم.
تلاش زیادی کردهایم که سخن هفته تبدیل به محل شعارهای ناشدنی تبدیل نشود و بیشتر انتقاد از شعارهای جاری باشد. سخن هفته دهساله شد و شمارش از 500 گذشت و به ندرت وارد نصیحتهای رویا پردازانه شده است و سوابق آن هست و می توانید ببینید. بر این باورم که نصیحت هیچ کاربردی ندارد و دوران نصیحتهای از بالا به پایین ناصحان نیم قرنی است که به پایان رسیده است و مردم به سبب ارتباطات، خود چاره کار خود میکنند و به ناصحان خیلی وقت است که اعتمادی ندارند.
خودم هم از کودکی از نصیحت بیزار بودم، به ویژه وقتیکه شکم سیری از مزایای گرسنگی میگفت و به گفته ایمان نریمانی " اگر کارآفرینی انقدر خوب است لطفا از پشت میزتان استعفا دهید و از تمام آن حقوق و مزایا بگذرید و بیایید کارآفرینی کنید تا ما به جای شما سر کار برویم. من میخواهم به این دوستان بگویم کسی که بیکار است خودش کوله باری از درد و رنج است، لطفا شما با این حرفها نمک روی زخمش نپاشید. اگر نمیتوانید برای کسی کاری کنید، لطفا حداقل با سکوت همدردی کنید".
و من میخواهم از بخشی دیگر از صحبتهای نریمانی عزیز استفاده و شاید سوء استفاده کنم و بگویم، آهای ، خیلیهای عزیز، لطفا و شما را به خدا دیگر از مهارت هم حرف نزنید. نریمانی نوشته: "گاهی در بحثهایی که مطرح میشود، عدهای شاید از روی کمک و دلسوزی حرفهایی میزنند که دانسته یا ندانسته باعث آزار من و سایر افراد شبیه به من میشدند. مثلا در جمع کتابداران و اساتیدی بودم که میگفتند دانشجویان ما چون مهارت ندارند بیکارند". وقتی میشناسم مدرسانی را که یک روز در عمرشان خاک کتابخانه دستهای لطیفشان را آزرده نکرده و درسهای مهارتی را بصورت جزوه از روی کتاب درس میدهند و حتی کتاب و از آن مهمتر مقاله مینویسند، و از تکنیک ببُر، ترجمه کن و بچسبون تالیفات بسیاری در حوزههای مهارتی منتشر میکنند، دل امثال ما کتابداران که عمرمان در کف کتابخانه گذشته یک جوریمیشود. وقتی از نیروهایی که به کار میگیریم میپرسیم معلم درستان چه کسی بوده و این حفظیات را از کجا استخراج کردهاید، متوجه می شویم که از جزوه پر اشتباه استاد که در کلاس از روی آن می خوانده و درس می داده و هیهات. رزومه برخی آقایان و خانمها را در بحثهای مهارتی ببینید و حیرت کنید ولی امان از وقتی که بخواهند خودشان همانها را اجرا کنند، آقای نریمانی از ایشان خواهش کنید و بگوئید وقتی از مهارت حرف بزنید که خودتان بتوانید یک پروژه مهارتی را با کیفیت و صبر و حوصله و بدون بساز بنداز تا پایان ببرید. به گفته عیسی زارعی در نظرهای خوانندگان سخن هفته گذشته (ایمان نریمانی) "حق با توست ایمان عزیز! اوضاع بلبشو و قمر در عقربی است، ما هم که به قول شاعر "خون میخوریم در غم و حرفی نمیزنیم". این قدر این زخم ناسور عمیق شده که دیگه نصایح ما هم اثر نمیکنه. با این حال، ما را از امید گریزی نیست، «بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند»، با رونده باشیم و زنده باشیم و رو به آفتاب کنیم".
نریمانی در ادامه صحبتش می نویسد که منظور اساتید فوق از تکنیکها بیشتر کارهای رایانهای و مهارتهای فناوری اطلاعات و ارتباطات است که من آنها را نه به عنوان مهارتهای علوم اطلاعات، بلکه مهارتهای سواد اطلاعاتی برای همه رشته ها میخوانم و اگر از مهارت در بالا صحبت کردهام، به هیچوجه منظورم مهارتهای فناوری نیست، مهارتهای فنی کتابداری و علوم اطلاعات مورد نظرم است.
یادآوری کنم من در باره درسهای مهارتی حرف میزنم و به درسهای نظری و پژوهشهای تحصیلات تکمیلی کار ندارم که در مورد آنان شما را ارجاع میدهم به دکتر مهدی گلشنی بزرگ.
بگذریم، ادامه صحبت بالا منتج می شود به کیفیت فارغ التحصیلان که در سالهای گذشته سیر نزولی داشته است. باید عرض و اعتراف کنم که من کارآفرین نیستم، دست کم خودم را با این عنوان نمیشناسم و در ویژه نامه مخصوص کارآفرینان شناسه هم اگر ببینید به حق و والانصاف جایی برای امثال من نبوده و نیست. کارآفرینی واژه مدرنی است که من به جرئت میگویم با آنکه بیگانهام، ولی حدود 50 پروژه عملیاتی طی 40 سال علاوه بر کار در کتابخانههایی که در آنها مسئولیت داشته و حقوق و مزایا دریافت میکردهام اجرا کردهام. اولین آن در سال 1355-1356 در کتابخانه انستیتو تغذیه بوده و آخرین آن نمیدانم به آخر خط رسیدهام یا نه؟ چون همین الآن در دو پروژه فعالیت دارم. در همه این پروژهها آموزش دیدههای دانشگاهها را سر کار بردهام از پروژههایی با ده تا بیست کتابدار تا پروژههایی که بیش از 50 کتابدار به کار گرفتهایم، همه را یک به یک به یاد دارم. باید بگویم هر چه بیشتر میگذرد کیفیت فارغالتحصیلان پایین تر میآید. درمورد علل این موضوع تا کنون بسیار گفتهایم، از ورودیهای خیلی وقتها نامرغوب در برخی دورههای کنکور تا مشکلات سیاستگزاری آموزش عالی، تا خودخواهیهای مسئولان و مدیران و برخی که وقتی گفتیم کارشناسی را حذف کنید، گفتند اگر کارشناسی حذف بشود بسیاری از ما در دانشگاه بزرگ کشور، موظفی تدریسمون پر نمیشه. به خاطر 50 نفر که هرگز بیکار هم نمیشدند و نخواهند شد، سالانه تعدادی "بیکار بعد از این" را با امیدهای واهی به رشته میکشانند و ثبت نام میکنند. این بار ابراهیم عمرانی و داریوش علیمحمدی ننوشته اند بابا یک خورده ترمز را بکشید، اینهمه بیکارِ بیآینده تولید نکنید، این بار یک جوان تازه به مرحله کار حرفهای رسیده نوشته. ایمان نریمانی نوشته: " اگر استاد دانشگاه هستید، لطفا از ارتباطاتان با مدیران و تصمیمگیران برای حل این مشکل بزرگ استفاده کنید و حداقل برای مدتی از تعداد ورودیهای این رشته کم کنید. برای دانشجویی که قصد تغییر رشته یا انصراف دارد، تصویر رویایی نسازید تا از تغییر رشته یا انصرافش جلوگیری کنید".
به هر حال من خیلی اهل نصیحت نیستم، چون خودم هم نصیحت پذیر نبودهام و خیلی تلاش میکنم شعار ندهم، گرچه نمیشود و از هر طرف بروم بالاخره یک جایی دمم در تله شعار دادن گیر میافتد. در سخن هفتهها بیشتر روی سخنم با بزرگان بوده که "ای که دستت میرسد کاری بکن". با اینهمه میپذیرم که خیلی وقتها دچار شعار میشویم و خود را توجیه می کنیم که وظیفه ایست که به عهده گرفته ایم، لیک انتقاد سخت و جانانه نریمانی عزیز را به جان میپذیرم. شعار اصلی من همیشه این بوده که نگذارید انگیزههایتان را بگیرند. همواره گفتهام که مملکت گل و بلبل ما همه امکانات را برای انگیزه کشی فراهم دارد و در طبق اخلاص گذاشته جلوی جوانان، ولی شما همه تلاشتان را بکنید که انگیزههایتان و امیدتان را نگیرند، آدمی به امید زنده است. ایمان نریمانی عزیز، خودم خوب می دانم این هم شعار است، ولی فقط خودتان خودتان را نجات خواهید داد. چنبره ای از فساد همه کشور را و از جمله آموزش عالی را گرفته، سخنان سالهای اخیر دکتر مهدی گلشنی استاد بزرگوار فیزیک و فلسفه علم را در مورد همین مقاله ها و رزومه های با طول زیاد و عرض کم و عمق صفر را حتما شنیدهاید و خواندهاید و من بیش از این عرضی ندارم.
من با کارآفرینی هم به عنوان تحقیق کلاسی موافقم، تا بچهها بتوانند روش تحقیق یاد بگیرند، لیکن با وجود تلاشهای بسیار هنوز در محیط و جامعه درکش نکردهام، به ویژه خودکارآفرینی را. از مهارت هم گفتم و اینکه من هم مثل شما نسبت به کاربرد این واژه در محاوره نا ماهران مساله دارم. لیکن باید از استادان دلسوزی که جایگاهی دارند دفاع کنم. استادانی که یک شبه استاد نشدند و با سر هم کردن پسماندهایی از نوع کتابسازی و مقالهسازی برای ارتقاء و گرفتن درجههای علمی خودشان را به آب و آتش نزده اند. خودشان کار کرده اند، و به استادی نایل شده اند، و به حق دلسوز فرزندانشان، دانشجویانشان – بوده و هستند. اینها حسب وظیفه، مسیر خودشان را تبلیغ می کنند، مسیری که به آفریینش، و به تولید انجامیده و به امید انجامیده، و باعث شده، که روی بچههای ما حساب باز شود و به امثال من کار بدهند. این گونه استادان تلاش می کنند با کار مفید و خلاق خود امید را تزریق کنند و این وظیفه آنانست. در رشته ما افرادی چون پوری سلطانی، توران میرهادی، عباس حری، و ثریا قزل ایاغ از گذشتگان، که دیگر در میان ما نیستند، و بزرگانی که هنوز خوشبختانه آنها را درکنار خود داریم، و با وجود گذشت سالیانی از عمر پر برکتشان هنوز در تلاشند، تا رویاهای زیبایی برای آینده فرزندانشان، دانشجویانشان، بسازند، عزیزانی چون نوشآفرین انصاری، محمد حسین دیانی و رحمت الله فتاحی ...... و در میان نسل جدید استادان هم هستند از این گونه اساتید، گرچه کمترند. به یاد داشته باشیم، این یکی از وظایفی است که استادان برعهده دارند.
در حرفه هم این بار از زبان نریمانی توصیه میکنم (قرار بود نصیحت نکنیم)، " اگر کتابدار هستید، لطفا طوری کار کنید که باعث ارتقای حرفه و رشته شوید چون ممکن است خوب کار کردن شما باعث شود مدیران به اهمیت این رشته پیببرند". و من اضافه میکنم اگرخوب کار کنید، همکلاسیهای شما هم سر کار بروند و مشغول شوند.
در پایان این قسمت، سپاسگزارم از جوانان هم رشتهای که دغدغهمند مینویسند و مشکلات را میگویند. همه تلاش من در این ستون این است که بهتر است جوانان بنویسند، که حرفشان نزد هم سن و سالان پذیرفتنیتر است. باز هم برایمان بنویسید و از دغدغههای خود بگوئید، شاید در این گفتگوها سرنخهایی به دست علاقهمندان داده شود که بتوانند از آن در جهت رفع مشکل استفاده کنند.
میلاد روشنی پایین نوشته اقای نریمانی نوشته بود: " من هم مدت هاست دوست داشتم در این باره بنویسم. اما اولا احتمالا قلمم تند خواهد بود و مسائل بسیاری را آشکار خواهد کرد که قطعا خوشایند برخی ها نخواهد بود. دوما راستش فکر نمیکنم تاثیر چندانی داشته باشد". و من توصیه میکنم که بنویسد، و نگران نباشد، با هم کمک میکنیم اندکی از تندیش را بگیریم که تاثیر بخش شود. به نظرم بحث خوبی است که ارزش ادامه دادن دارد. درود بر شما جوانان که دغدغههایتان مرز نگرانیهای فردی را پشت سر گذاشته، و بیمهای هم نسلان خودتان را مینویسید. سرفراز باشید.
عمرانی، سیدابراهیم. « نظری بر یادداشت ایمان نریمانی ؛ما توصیه نویسهای کهنه کار». سخن هفته لیزنا، شماره 516، 10 آذر 1399
گفته های ایمان نریمانی خوب بود و خوبتر می شد اگر از واقعیت ها بیشتر می گفت. هیچگاه هیچ کسی از نامردی جامعه کتابداری ننوشته و البته شاید نخواهد نوشت. باید بنویسم که چقدر جامعه کتابداری نامرد است... چه بسیارند استادانی که همدیگر را دور میزنند، چه بسیارند دانشجویانی که در دور دور استادان و بزرگان دور می خورند و فقط سرگیجه عایدشان می شود. متاسفانه در حوزه کتابداری کسی به فکر کسی نیست، همه فقط طبل ادعا به دست دارند و هر روز بر آن میکوبند. چه بسیار کسانی که تمام بیگاریشان را بر دوش دانشجو میگذارند و تمام منافع مادی و معنویش را نوش میکنند و بعد از تمام شدن کارشان دانشجو را همچون دستمالی مچاله شده چرکین دور میاندازند. شاید حرفهایم سنگین باشد و البته شاید کسی به دلش ننشیند ولی به عنوان یک دور خورده پیشنهاد میکنم هیچوقت به هیچ استادی در کتابداری دل خوش نکنید، کسانی که زمانی برایشان بمب می ترکانی مطمئن باش کمی جایگاهشان در خطر باشد یا یک بار سگت پاچه شان را بگیرد دیگر نمی شناسندت و فقط دنبال منافع و حساب بانکی و قران قران های ته آن هستند. وقتی راه و رسم رشته چند سالی است شده منفعت بازی و سودجویی تنها کسی که دور می خورد همان دانشجو است. ما که سرگیجه گرفتیم و با حالت تهوع خارج شدیم. امیدوارم دیگران دور نخورند.
ایمان جان یا میلاد جان هر جان دیگری که میخواهی دست به قلم شوی قبل از نوشتن این شعر شهریار را بخوان بعد بنویس:
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
.... بنابراین خودتان برای آینده تلاش کنید و منتظر هیچکسی نباشید چون زمانه فرق کرده
انصافا دمت گرم
ما هم هر چی استاد دیدیم فقط دنبال بی گاری کشیدن بود و خرشم از پل می گذشت دیگه نمیشناختت
اقای عمرانی از شما نسبت به سه امر سپاسگزارم:
اول اینکه به نشر سخنان دانشجویان دغدغه مند کمک میکنید به جای اینکه مثل برخی از اقایان مسئله را از ریشه حل کنید (کتمان مسئله).
دوم اینکه با وجود 50 کار عملیاتی خود را کارافرین نمی دانید.
سوم اینکه برخی از موارد موجود ولی نسبتا ناشناخته را با بی پروایی مطرح می کنید.
با احترام
زینالی