کد خبر: 45530
تاریخ انتشار: سه شنبه, 23 فروردين 1401 - 09:25

داخلی

»

پژوهش و نگارش (پاورقی)

پژوهش و نگارش 58:

چند نکته برای مطالعه و تورق سریع محتوا و ارزیابی و نقد یک اثر

منبع : لیزنا
حمید محسنی
چند نکته برای مطالعه و تورق سریع محتوا و ارزیابی و نقد یک اثر

ارزیابی محتوا را از عنوان کتاب یا مقاله شروع کنید. عنوان تا حدود زیادی شما را به درون اثر هدایت می‌کند. حتما حدس و گمان‌هایی دارید. همینطور فهرست مطالب که شما را جزئی‌تر وارد محتوای کتاب می‌کند. و سپس مقدمه و پیشگفتار اثر است که انتظار می‌رود اهداف، روش، و رویکرد محتوایی اثر معرفی شده باشد. با همین مقدار اطلاعات می‌توانید کتاب یا مقاله را بر اساس ادعای نویسنده معرفی کنید. در معرفی کتاب گاهی از همین روش استفاده می‌شود. یعنی فقط توصیف محتوای اثر بر اساس ادعای نویسنده و تورق همین چند صفحه مقدماتی. تا اینجای کار از ادعای نویسنده مطلع شدید. ادامه کار، شما را به نقد تحلیلی اثر نزدیک می‌کند. در این مرحله شما محتوای بخش‌های اصلی اثر را تورق و ارزیابی خواهید کرد. مقایسه ادعای نویسنده با آنچه که در خود اثر رخ داده است یکی از بهترین روش‌ها برای ارزیابی انتقادی اثر است. ممکن است نویسنده به خوبی از عهده کار بر آمده باشد و انتظار اولیه شما را برآورده کرده باشد و یا برعکس. در هر صورت با نگاهی تحلیلی و انتقادی آن را بررسی و مکتوب کنید. نتیجه آن تحلیل میزان موفقیت نویسنده در دسترسی به اهداف اولیه‌اش می‌باشد. برای این کار باید گاهی کل اثر یا بخش‌های زیادی از آن را بخوانید. با این حال حتی در مطالعه و تحلیل کل اثر هم بهتر است روشمند عمل شود. از همان الگوی اولیه در تک تک بخش‌های یک اثر هم می‌توان استفاده کرد: یعنی در ابتدا این نکته یادداشت شود که عنوان بخش و مقدمه آن (بر اساس ادعای نویسنده) قرار است چه اطلاعاتی را به خواننده بدهد و سپس میزان موفقیت یا ناکامی آن ارزیابی شود. گاهی لازم است برخی از عبارت‌ها و  جمله‌ها به عنوان نمونه عینا یادداشت شود تا ارزیابی به شکل مستند باشد.

مقایسه  اثر با آثار مشابه در آن حوزه موضوعی هم روشی برای نقد بهتر اثر است. بدین ترتیب جایگاه اثر در آن حوزه انتشاراتی و علمی ارزیابی می‌شود. اغلب در کارهای علمی پژوهشی یک یا چند ادعای کلیدی و خاص نویسنده با آثار و آرای نویسندگان دیگر در همان حوزه مقایسه و نقد می‌شود.

نویسنده و محقق تجربه‌ها، تصویرها و نیازها را به هم پیوند می‌دهد. 

نبوغ و خلاقیت نیوتون بر شالوده‌های ترکیبی از قوانین کپلر و یافته‌های گالیله استوار شد. مفهوم گرانشی که در هنگام فرو افتادن سیب از درخت به ذهن او آمد، شبیه همان نیرویی به نظرش رسید که ماه را در مدارش به دور زمین، و سیارات را در مدارشان به دور خورشید نگه می‌دارد. قوانینی که بر روی زمین برقرار بودند، در مورد اجرام آسمانی هم صادق و برقرار بودند. این یک شهود شگفت‌انگیز و حیرت‌آور بود. در یک مرحله درک و فهم ما دیگر وابسته و محدود به زمین نبود، بلکه به تمامی پهنۀ جهان هستی تعمیم می‌یافت. (قوانین کپلر صرفا آنچه را که اتفاق افتاده و وجود داشت توصیف می‌کردند؛ نیوتون توضیح داد که چرا این اتفاقات افتاده‌اند.)

آنچه که نویسندگان و محققان بزرگ را متفاوت می‌کند اغلب به مهارت آنها در همین کنش‌های حسی، حرکتی و شناختی تازه، پیوند بین تصویرها، و ایجاد الگوها و تصویرهای تازه است؛ بخصوص آن که یک نویسنده یا محقق همۀ این پیوندها را در بافتی انجام می‌دهد که نیازها، تجربه‌ها، و تصویرهای شخصی او را شکل می‌دهند.  در واقع، او به هنگام مطالعۀ متن دیگران نه فقط دارد تصویر کلامی و غیرکلامی آنها را شبیه‌سازی و تصویرسازی می‌کند بلکه این تصویرها را همزمان در فرایندهای ذهنی و بافت مورد نظر قرار می‌دهد و تصویرهای خود را نیز اصلاح می‌کند. برخی از اطلاعات و تصویرهای تازه موجب می‌شوند رابطه‌اش با تصویرهای قبلی از نو بازسازی شود و تصویرهای تازۀ زیادی شکل بگیرد. فرایند نوسازی و بازسازی تصویرها دائما در جریان است. اما کم و کیف آن تا حد زیادی به کیفیت اندیشه‌ورزی و خردورزی افراد نیز وابسته است. برای مثال ممکن است چند نفر یک اثر واحد را بخوانند اما میزان تاثیرپذیری آنها و تحلیل و توصیف هر کدام می‌تواند کم و بیش متفاوت باشد. چرا که افکار و اندیشه‌های هر اثر در درجه اول با افکار و اندیشه‌های خواننده و قدرت استنباط، تحلیل و تبیین او برخورد می‌کند و این چنین بین دو اندیشه پیوندهای گوناگونی از نوع تضاد، همجوشی و غیره برقرار می‌شود.

شاید بهتر باشد بدین شکل مساله را تصویرسازی کرد که هر فرد از جمله محقق، نویسنده به هنگام تفکر و تصویرسازی از چیزها دارد انواع تصویرهای آشکار و پنهان خود و دیگران را در بافت و زمان‌مکانی که خود نیز بخشی از آن است را به هم پیوند می‌دهد. اما یکی از انواع تصویرهایی که اغلب از آن غفلت می‌شود تصویرهای زیرساختی است که بخشی از آنها غریزی است و عمدتا پنهان عمل می‌کند و برخی دیگر اکتسابی است که طی تجربه‌های گوناگون از جمله مطالعۀ آثار دیگران کسب شده است. حتی بسیاری از تصویرهای اکتسابی هم در طول زمان به حافظۀ روندی منتقل خواهند شد و مثل تصویرهای غریزی و ژنتیکی حاکم بر رفتارها و کنش‌های انسان پنهان و خودکار در همۀ تصویرها، و شاید از آن مهم‌تر، خود فرایند تصویرسازی‌ها حضور دارد. در استفاده از متون دیگران، روش‌های علمی، سنت‌های علمی، اخلاق حرفه‌ایِ پژوهش و نگارش هم این تصویرهای پنهان، خودکار و روندی است که فرایند تفکر و تصویرسازی را هدایت می‌کند. اشارۀ دانشمندان به غریزی بودن زبان، تفکر و سایر توانایی‌های شناختی، حسی و حرکتی نیز از جمله به همین مساله مربوط است که ما به هنگام نگارش و پژوهش و استفاده از متون دیگران و غیره داریم از این گونه تصویرها بسیار استفاده می‌کنیم. ظاهر قضیه این است که دو جملۀ دیگران را به هم پیوند می‌دهیم و معنا از همین دو جمله بر می‌خیزد اما در اصل داریم بین همۀ پیشینه‌ها و بافت‌ها پیوند ایجاد می‌کنیم یا نمی‌کنیم. به عبارت دیگر، خودمان، دیگران و بافت‌های متعدد طبیعی و اجتماعی با همۀ توانایی‌ها و ناتوانی‌ها در این تصویرها حضوری آشکار و پنهان داریم. دور شدن از اسارت زبان، فرهنگ، قالب‌ها و چارچوب‌های محدودساز گوناگون اغلب بسیار دشوار است و تنها محققان و نویسندگان خلاق و با پشتوانه‌های حسی، حرکتی و شناختی گوناگون فردی و اجتماعی گاهی می‌توانند از نیروی جاذبۀ‌ پنهان آن به دنیایی دیگر فرار کنند.

تحلیل داستان تلاش همراه با نبوغ و خلاقیت نیوتون، انشتین، کریک، هاوکینک و دیگران درس‌های بسیاری در این زمینه دارد. بیشتر دانشمندان تنها با ایجاد نوعی ارتباط منطقی بین چند ایده از یک یا چند فرد یا دانشمند دیگر و توسعۀ آن به نتایج شگفت و جالبی رسیدند که حتی خود آنها نیز متوجه نشده بودند.

فریدمن جنبه‌ای را در معادلات اینشتین کشف کرد که وی خود بدان توجه نکرده بود. چنین به نظر می‌رسید که در چارچوب نظریۀ اینشتین امکان انبساط دائمی دستگاه جهان – یک جهان در حال انبساط – پیش‌بینی شده است. (فینبرگ. ...ص. 31)

ماکس بورن می‌نویسد به نظر من این نکته جالب توجه است که اینشتین از مرز نسبیت خاص فراتر رفته و آن را برای کاشفان کوچک‌تر گذاشته بود. (ص. 140)

این گفته ماکس بورن نکتۀ راهبردی جالب توجه و مهمی برای نویسندگان و محققان جوان و خلاق دارد: این که دور و بر اندیشه‌های خلاقانه و بزرگان عرصۀ علم و ادبیات باشند، نوشته‌ها و اندیشه‌های خلاقانۀ نظریه‌پردازان بزرگ حوزه‌های گوناگون را بخوانند، سعی کنند به خوبی آنها را درک و هضم کنند و بین این اندیشه‌ها و نظریه‌ها با زندگی حرفه‌ای خود و دیگران پیوند برقرار کنند.

تاریخ علم سرشار از نام دانشمندان بزرگی است که روش‌ها و یافته‌های یک علم را به حوزۀ علمی دیگری بردند و در آن حوزه انقلابی به پا کردند.