کد خبر: 45813
تاریخ انتشار: شنبه, 07 خرداد 1401 - 10:27

داخلی

»

تورقی و درنگی و گوشه چمنی

پرسش‌هایی دربارۀ ساختارها؛ با نیم‌نگاهی به کتابخانه‌ها

منبع : لیزنا
حمید محسنی
پرسش‌هایی دربارۀ ساختارها؛ با نیم‌نگاهی به کتابخانه‌ها

حمید محسنی ، مدیر نشر کتابدار:  ساختار هر نظام در هر زمان آنچه می‌تواند تجربه کند را تعیین می‌کند. اگر شما زبانی که صحبت می‌شود را نفهمید، بیشتر مکالمه را از دست خواهید داد. یک نظام (مثل یک شخص)، با فرض حالت فعلی و محیط (اجتماعی و فیزیکی) فعلی، تجربه‌هایی خواهد داشت، که برخی خود-راه‌انداخته هستند و برخی نیستند. برخی از این تجربه‌ها به تغییرات ساختاری منجر خواهند شد. ...  ایده انطباق نوعی مفهوم بهبود و اصلاح، مثلا بقای اصلح، را ایجاب می‌کند. (فلدمن)

این روزها بحران نهادهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و غیره با زاویۀ دیدهای گوناگون مطرح است. یکی از بحران‌های اساسی‌تر و زیرساختی‌تر به نظرم خود همین راه‌حل‌ها و حل‌کنندگان آنهاست. به زبان دیگر، بحران مدیریت و مدیران! زیرا همین نوع بحران‌هاست که به بحران‌ها و چیزهای دیگر ختم می‌شود که بی‌شمار است. یکی از نشانه‌های این نوع بحران تنوع راه‌حل‌ها و چرخش حلال مشکلات است. باید گفت همین چرخش‌ حل‌کنندگان است که اغلب به چرخش راه حل‌ها ختم می‌شود.

البته تنوع راه حل‌ها و حتی حل‌کنندگان فی‌نفسه مشکل و بحران نیست بلکه نقطۀ قوت یک جامعۀ مدنی است؛ به نظر می‌رسد در کشور ما چرخش راه حل‌ها و حتی حل‌کنندگان کمتر به چشم می‌آید بلکه چرخش چیزی بین خودشان است! این چرخش می‌تواند چرخش خود راه حل باشد، چرخش حل‌کنندۀ آن باشد، چرخش چیزهایی باشد که باید حل شوند، چرخش چیزها دور خودشان باشد، چرخش چیزها دور یکدیگر باشد و بی‌نهایت احتمال دیگر! به نظر همۀ اینها یک چیز است که دارد می‌چرخد، راه حل و مساله گویی یکی شده است!

پس چرخشی وجود ندارد! بلکه سرعت تغییر و جابجایی همان چیز واحد اینقدر زیاد شده که تصویری از جابجایی و تغییر را می‌سازد. و همین تصویر ما از جابجایی و تغییر، یعنی "حس" آن است که امیدآفرین است و کارساز. از این جهت که بوی راه حل می‌دهد. اما خودش نیست! فکر نکنید دارم طنز می‌نویسم. حتی آغشته به طنز هم نیست.

چیز بحران‌ساز بی‎توجهی به انواع راه‌حل‌ها و افرادی است که توان و تجربۀ تحلیل و حل مسائل و مشکلات را در تعامل با هم دارند. زیرا بسیاری از این راه حل‌ها می‌توانند در کنار هم باشند؛ به عبارت دیگر، هر کدام‌شان راه حل یک مسالۀ پیچیده و چندبعدی است. همین سیاست "حذف این و آن" در هر جای کشور و بلکه جهان است که مساله‌ساز است؛ "این و آن" را در معنای گستردۀ آن در نظر بگیرید. هر چیزی می‌تواند باشد؛ از خود راه حل‌ها تا انواع کالاها و خدمات، افراد، کارکنان، روابط، فرایندها، و غیره.

نقطۀ مقابلِ سیاست حذف این و آن، سیاست و راهبرد "ترکیب" این و آن است؛ ترکیب اشاره به همان چیزهای جدا از هم دارد که باید در یک راه حل جامع و یکپارچه باشند تا آن ساختار و محصول نهایی را در نظر و عمل بسازد. در غیر این صورت با ساختارهای تکه‌تکه‌ای مواجه خواهیم شد که هر کدام ضعفی دارند؛ بزرگ‌ترین ضعف‌شان همین است که چیزی کامل و یکپارچه نیست؛ با هم در تضادند، همدیگر را خنثی می‌کنند؛ به همین دلیل در خودشان و با خودشان هم مشکل دارند؛ و چیزی می‌شود که الان هست؛ یعنی همۀ آن چیزهایی را ندارد که می‌تواند و باید باشد! می‌شود یک ساختار تکه‌تکه! و ساختاری که بازنمود چیزهای مفقود است. در چنین شرایطی هر تغییری کار را خراب‌تر و بدتر می‌کند؛ بخصوص اگر تغییراتی به نظر ساختاری باشد. در واقع، بوق و کرنا کردن تغییرات ساختاری در چنین فضایی به معنای زخمی دیگر و نیستی‌های دیگر هست؛ دیدن این گونه زخم‌ها مهارتی بزرگ می‌خواهد! چون خود آن تکه نیست! حذف شده است! راه حل این است که همین چیز حذف شده بیاید در ساختار! نه آن چه که هست و آن که هست دائما چیدمان‌اش عوض شود! این را متخصصان، محققان و کارشناسانی می‌فهمند که چیزی از آن کل یکپارچه را در وجود خود دارند؛ تمام و کمال، و نه خرده و ناقص، به حرف! تازه همۀ اینها و چیزها باید سرجمع شود تا داستان آن فیل مولوی تکرار نشود! به ترکیب‌گرانی نیاز است که همۀ اجزا را بی‌کم و کاست یکپارچه کنند.

یکی از بهترین نمودهای یک چیز تکه‌تکه در ایران همین نهاد کتابخانه در کشور است؛ وقتی می‌گویم نهاد کتابخانه باید آن را مجموعه‌ای از کتابخانه‌ها در نظر گرفت که یکی از اجزای آن نهاد کتابخانه‌های عمومی است؛ دیگری نهاد کتابخانه‌های کودکان و نوجوانان است، کتابخانه‌های دانشگاهی است، آموزشگاهی است،  پژوهشی/ تخصصی است و انواع دسته‌بندی‌های دیگر.

خود نهاد کتابخانه‌های عمومی در ایران را می‌توان شامل نهاد کتابخانه‌های عمومی (منظور همین نهاد خاص)، کتابخانه‌های شهرداری، کتابخانه‌های مساجد، و کتابخانه‌های دیگر عمومی مثل روستایی، خصوصی و غیره دانست. یعنی اینها با هم نهاد کتابخانه‌های عمومی ایران را می‌سازند: نهاد در معنا و "مفهوم" نهاد، و کتابخانه عمومی در معنا و "مفهوم" کتابخانه و عمومی؛ تعریف و کارکرد این مفاهیم در ایران و جهان، حداقل برای متخصصان حوزه و حرفه مشخص است.

همۀ اینها زیرمجموعۀ یک نهاد اجتماعی بزرگ‌تری است به نام نهاد کتابخانه. نهاد کتابخانه عمدتا با همین فلسفه و کارکرد یکپارچه شکل گرفته‌اند؛ یا حداقل می‌توانیم چنین کارکرد یکپارچه‌ای را اقتصادی و منطقی دانست؛ به خصوص در مقیاس ملی و منطقه‌ای. بی‌دلیل نیست که در همه یا بیشتر کشورها سیاست‌های مدون و نامدونی وجود دارد که اینها را یکپارچه و در ارتباط با هم می‌بیند. برای مثال امانت بین‌کتابخانه‌ای و همکاری بین کتابخانه‌ای در اغلب کشورها کمتر محدود به نوع کتابخانه است؛ نه این که اولویت‌ها و شکل‌های همکاری منطقه‌ای نباشد! هست، و زیاد هم! اما تلاش می‌شود همین‌ها تا حد ممکن مثل یک نهاد یکپارچه‌ای تلقی شوند که قرار است اطلاعات را از هر نوع/ کتابخانه/ منطقه و غیره برای همۀ مردم دسترس‌پذیر کند. حتی کتابخانه‌های وابسته به دانشگاه‌های خصوصی در آمریکا و غرب نیز به روی عموم مردم گشوده است! بماند که مثلا کتابخانه‌های مدارس به کتابخانه‌های عمومی تکیه دارند، و کتابخانه‌های عمومی به دانشگاهی و غیره.

در همۀ این موارد یک نهادی به نام کتابخانه ملی، معمولا در کنار سایر روش‌ها و قوانین، مثل قانون دسترسی آزاد به اطلاعات، قانون شفافیت اطلاعاتی، قانون حریم خصوصی، حقوق افراد و نهادها، و غیره چنین پیوندهایی را تسهیل می‌کند؛ دیگر انواع شبکه‌ها و نهادهای ملی نیز مکمل همین نقش‌اند. اخلاق حرفه‌ای یکی دیگر از همین تسهیل‌کننده‌هاست که نقش‌اش اگر از بقیه بیشتر نباشد کمتر نیست.

نمی‌خواهم وارد مسائل نظری و کارکردی چنین ساختاری شوم. اما با همین "ساختار" کار دارم که چگونه شکل می‌گیرد؟! مثل برخی از ساختارهای یکپارچه و متصل به هم کتابخانه‌ها در امریکا به نام شبکۀ اسی‌ال‌سی، شبکۀ کتابخانه تخصصی/ ایالتی/ منطقه‌ای و غیره. مثلا چگونه ساختاری به نام نهاد کتابخانه‌های عمومی در آمریکا شکل می‌گیرد با آن همه منابع و خدمات متنوع و حتی عجیب و غریب! یا چه چیزی باعث می‌شود همین ساختار نهاد کتابخانه‌های عمومی ایران متشکل از نهاد کتابخانه‌های عمومی منفی نهاد کتابخانه‌های عمومی شهرداری، نهاد کتابخانه‌های مساجد، و منفی دیگر نهادها شکل بگیرد با کم و کیفی که همۀ ما با آن آشنا هستیم!

اصلا خود ساختار چیست؟ نسبت ساختار با محتوا چیست؟ نسبت ساختار با انسان چیست؟ نسبت ساختارها با هم چگونه شکل می‌گیرد؟ چه مشکلاتی در ساختار کتابخانه‌های عمومی وجود دارد که این همه پیش چشم است در نسبت با کارکرد و کارآیی آن؟! و چه ملاحظاتی را برجسته می‌کند برای مطالعه و طراحی ساختار کتابخانه‌های عمومی ایران و همین‌طور دیگر کتابخانه‌ها، و حتی هر ساختار انسانی و انسان‌ساز؟

به این فکر کنید که چرا مدیر دانشگاه‌های بزرگ دنیا با ده‌ها تغییر رئیس جمهور و صدها تغییر دیگر کمتر دست خورده‌اند، و همین‌طور رئیس کتابخانه‌های آنها؟! چرا اصلا رئیس کتابخانه‌های دانشگاهی آمریکا معاون رئیس دانشگاه است؟! یا به این فکر کنید که چرا با وجود این همه تغییرات تاریخی در بیرون ساختمان کنگره و بیش از آن در درون همین ساختمان چرا مدیران این کتابخانه از بالا تا پایین تغییر نمی‌کنند؟!! همین دو تا را مقایسه کنید با مثلا روسای کتابخانه ملی/ مجلس/ نهاد کتابخانه‌ها و حتی دیگر کتابخانه کوچک و بزرگ مرکزی و غیرمرکزی در ایران که می‌آیند و می‌روند؟؟!!! به تخصص و علایق‌شان کاری ندارم! به همین چیزی اشاره دارم که به قول استاد آذرنگ ابری هستند و مثل برق و باد یک شبه در نهادهای تخصصی ظاهر می‌شوند و می‌روند؛ و با همان وِیژگی‌های که باید به عنوان یک الگوی ایرانی توصیف شود!

این که همۀ اینها و اصلا هر کنش انسانی دیگر چه ارتباطی با ساختار  دارد، نکته‌ و پرسش بسیار مهمی است که باید همیشه به آن توجه داشت؛ ساختاری باثبات و در حال رشد؛ چه از نظر انسانی و چه ویژگی‌های استاندارد یا معمول دیگری که از یک ساختار و اجزایش انتظار می‌رود. توصیف ارتباط همین ساختارها با انسان و کنش‌های انسانی نیز اهمیت دارد.

در یکی از بخش‌های ستون "پژوهش و نگارش" در لیزنا به رابطۀ ساختار و معنا اشاره کردم؛ لب مطلب این بود که این جور ساختارها را آدم‌ها می‌سازند و آدم‌ها ساختارها را. این دو، یعنی ساختار و معنا در آدم و در بروندادهای وی یکپارچه و به هم چفت و بست است. درک و دریافت آدم‌ها و بروندادهای او توسط دیگری نیز به وضعیت یا ساختار جاری دریافت‌کنندۀ آن وابسته است؛ و این که ساختار ذهنی و جسمی وی در تعامل با محیط یا دیگری چه وضعیتی دارد. این دو نتیجۀ انباشت همۀ آن چیزهایی است که بشر در طول تاریخ تکامل خود به یادگار دارد. از تکامل ژنتیکی تا تکامل فرهنگی؛ اولی در ژنتیک انسان هست، غریزی است، و عینا به ارث می‌رسد. اما دومی از طریق یادگیری اجتماعی منتقل می‌شود یا نمی‌شود! یعنی به کم و کیف استفادۀ یک فرد از توانایی‌های ژنتیکی وابسته است که خود در تعامل با محیط و جامعه شکوفا می‌شود یا نمی‌شود؟! شاید در پرسش‌های آسیب‌شناسانه پاسخ این که "چه می‌شود که نمی‌شود و نیستی می‌شود هستی" مهم‌تر باشد!

در هر حال، هرگونه ضعف و قوت در ساختار نهادهای اجتماعی ما به چند و چون مدیریت زیست ژنتیکی و فرهنگی ما، به یادگیری اجتماعی ما ربط دارد؛ به این مربوط است که روابط اجتماعی ما به گونه‌ای مدیریت نشده که بتواند خوب و بد را متناسب با نیازها یا خواسته‌های ژنتیکی و فرهنگی ما پالایش کند؛ یعنی به همان خوبی که به روابط اجتماعی ایده‌آل ما نزدیک‌تر باشد؛ همان روابط اجتماعی که محصول آن نهادهایی است با کارکرد و کارایی حداکثری و متناسب با نیازهای زیستی و فرهنگی افراد.

گزاره‌های بالا را به این شکل هم می‌توان بازنویسی و خلاصه کرد که ضعفی در ساختار نهادهای اجتماعی فی‌نفسه و به خودی خود نیست! زیرا همۀ اینها ساختارهای انسان‌ساز است. اگر ضعف است یا قدرت، به مدیریت آنها مربوط است؛ یعنی همان کسانی که آن را مدیریت کرده‌اند، یا دارند مدیریت می‌کنند؛ البته دامنۀ تاثیرپذیری مدیریت از نظام‌های بالاتر و پایین‌تر را هم می‌توان محاسبه کرد؛ اما در هر حال، چیزی از اصل قضیه نمی‌کاهد.

خلاصه‌تر آن که قدرت و ضعف ساختارهای انسان‌ساز، حالا هر ساختاری، از جمله ساختار کتابخانه‌های عمومی در ایران، به قدرت و ضعف ساختار آدم‌هایی وابسته است که دارند آن را می‌سازند و مدیریت می‌کنند؛ و نیز همه ساختارهایی که با هم تعامل دارند! این که چگونه این ساختارهای خرد و کلان، از یک سلول ساده تا شبکه‌های عصبی در هم‌کنشی با محیط و هر چیزی دیگر ساخته می‌شوند پرسش بزرگی است. زیرا همین‌هاست که رفتار و کنش‌های ما را در تعامل با محیط شکل می‌دهند و خود نیز هر لحظه از آن تاثیر می‌پذیرند؛ ساختارهای انسان‌ساز یکی از انواع بروندادهای انسانی است که همین‌گونه شکل می‌گیرند. کتاب، مقاله، مجله، کالاها و خدمات دیگر همین‌گونه شکل می‌گیرند و ساختار می‌یابند؛ نهادهای انسانی همین‌طور؛ کتابخانه‌ها همین‌طور؛ فرهنگ و روابط انسانی به همین شکل ...

در جستارهای بعد سعی می‌کنم شکل‌گیری این ساختارها را در سطح سلولی بیان کنم. بخصوص سلولی به نام نورون را توصیف می‌کنم که شبکه‌های عصبی یا مغزی و نیز کم و کیف انواع رفتارها و کنش‌های ما را می‌سازند. به این نیز اشاره خواهم کرد که این رفتارها و کنش‌ها چگونه ساختار شبکه‌های عصبی ما را می‌سازند. و این که چگونه ساختار هر نورون را می‌سازند. رابطۀ این سلول‌ها با ساختارهای سازمانی و دیگر ساختارها و بروندادهای انسان‌ساز نیز مطرح خواهد شد.

همۀ موارد مستند به آخرین پژوهش‌های عصب‌زیست‌شناسی خواهد بود که مطالعۀ آنها می‌تواند حوزه‌های پژوهشی مهمی را در مطالعات مرتبط با دانش، اطلاعات و اطلاع‌رسانی باز کند. یافته‌های عصب‌زیست‌شناسی نورونی به‌طور خاص کاربردهای جالب توجهی در طراحی و بازنگری انواع ساختارها دارد که تلاش می‌شود روی برخی از نکته‌ها درنگی شود.

 

محسنی، حمید. « پرسش‌هایی دربارۀ ساختارها؛ با نیم‌نگاهی به کتابخانه‌ها ». ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا: شماره 70 ،  7خرداد 1401.

--------------------------

منابع

کندل، اریک (1392). در جست‌وجوی حافظه: پیدایش دانش نوین ذهن. ترجمۀ سلامت رنجبر. تهران: انتشارات آگه.

محسنی، حمید. (1398).  از احساس و عاطفه تا حافظه و یادگیری تهران: کتابدار.

محسنی، حمید. (1398). دانش و انتقال دانش. تهران: کتابدار.