کد خبر: 45980
تاریخ انتشار: یکشنبه, 12 تیر 1401 - 08:59

داخلی

»

پژوهش و نگارش (پاورقی)

پژوهش و نگارش 81:

روشی ساده برای یافتن متغیرها و ترسیم روابط آنها/ حلقه‌سازی

منبع : لیزنا
حمید محسنی
روشی ساده برای یافتن متغیرها و ترسیم روابط آنها/ حلقه‌سازی

پیدا کردن متغیرها در هر مطالعه و پژوهش، ترسیم روابط بین متغیرها، توصیف نتایج، و تحلیل و تبیین علّی آنها یکی از مراحل حساس و در عین حال پیش‌ران و هدایت‌گر در هر کار پژوهشی و نگارشی است. دربارۀ برخی از جنبه‌های متغیرها در بخش قبل (آمار و ریاضی) مطالبی را خواندید. هدف این بخش، آموزش آمار و احتمالات، و کاربرد آن در پژوهش و نگارش نیست (که خود کتابی کامل و بلکه به چندین اثر نیاز دارد.). اما برای آشنایی بیشتر با متغیرها و اهمیت تحلیل روابط علّی به شمّه‌ای از ترسیم روابط بین متغیرها و فنون حلقه‌سازی/ Looping به نقل از اسکاولینگ و برایان اشاره می‌شود که الگویی مناسب برای دقت در چیزها و پدیده‌ها، روابط بین آنها و بسط جنبه‌های گوناگون آن است.

گاهی باید مغزتان را یک کم به کار اندازید تا متغیر مناسب را پیدا کنید. ممکن است خوشه‌بندی یا دسته‌بندی متغیرها از یک سطح دقیق تا سطحی بالاتر و پیچیده‌تر مفید باشد. اما مراقب باشید چنان غرق در دیدگاهی گسترده، راه دور و از بالا نشوید که تصویر شما کاربرد خود را برای موقعیت مورد نظر از دست بدهد. ویژگی یک فرد مسلط و ماهر در توانایی وی برای یافتن و انتخاب سطحی از پیچیدگی و نگاه از بالاست که مخاطبان را در مشاهده الگوها و درک آنها یاری کند، و نیز به اندازه کافی نزدیک به خود مشکل و زمینه و بافت آن باشد تا نتایج به حد کافی خاص، و برای وضعیت و حال و روز مورد نظر قابل استفاده و عملی باشد. در ادامه چند نمونه از روابط از سطح ساده تا پیچیده نمایش داده می‌شود.


فرض شود که بین متغیرها نوعی رابطه علّی وجود دارد، و آنها را با یک خط پیکان‌دار به هم وصل کردیم. در صورتی که رابطه به شکلی باشد که اگر A بالا رود، B نیز بالا ‌رود، آن را یک رابطۀ مثبت می‌نامیم که با "S" (برای same/  همان یا مشابه) در محل نوک پیکان نشان می‌دهیم. اگر A پایین بیاید، B نیز پایین بیاید، همچنان رابطه مثبت است، و با همان علامت "S" به نشانه same/ یعنی مشابه نشان داده می‌شود. نماد چنین رابطه‌ای در شکل 1 ذکر شده است.

 

حرف A در شکل 1 برای "سطح قیمت" و B برای "سود" به کار رفته است. بنابراین، ممکن است فرض کنیم که اگر قیمت‌ها بالا روند، سود نیز بالا می‌رود. اگر قیمت‌ها پایین بیاید، سود نیز پایین می‌آید. هر دو متغیر در یک جهت حرکت می‌کنند: اگر A پایین بیاید B نیز پایین می‌رود یا اگر A بالا رود، B نیز بالا می‌رود. اما اگر یکی از متغیرها بالا رود و دیگری پایین بیاید، و یا به زبان دیگر: اگر یکی پایین بیاید و دیگری بالا رود، آن را یک رابطه علّیِ منفی می‌نامیم که با حرف "O" به نشانۀ "opposite/ متضاد یا مخالف" نشان دادیم. مثلا زمانی که A بالا برود B پایین بیاید، یا A پایین رود اما B بالا رود. 

شکل 2 را می‌توان به صورت زیر خواند:

"بار کاری بالاتر برای بخش خدمات منجر به کیفیت پایین‌تر خدمات می‌شود."

"بار کاری کمتر برای بخش خدمات منجر به کیفیت بالاتر خدمات می‌شود."

برای تعیین ماهیت پیوند (مشابه یا متضاد)، فقط به متغیرها در آغاز و پایان پیکان توجه کنید. در ذهن خود جعبه یا باکسی را اطراف پیکان مجسم کنید که اگر A بالا یا پایین برود، چه اتفاقی برای B می‌افتد. اگر B نیز مثل A در همان جهت حرکت کند، یک رابطۀ "مشابه" داریم. اگر B خلاف جهت A حرکت کند، رابطۀ آنها "متضاد" است.

همۀ پیچیدگی‌ها به طور جالبی فقط از دو عنصر اصلی ساخته شده‌اند: حلقۀ بازخورد تقویت‌کننده و حلقۀ متعادل‌ساز. این دو نیز به نوبۀ خود از دو شکل روابط علّی ساخته شده‌اند: رابطۀ s برای "همان/ same" و o برای رابطۀ "مخالف/ opposite".

اگر با حلقۀ بازخورد تقویت‌کننده سروکار داشته باشیم روند تغییرات همواره بیشتر یا کمتر می‌شود، گرچه تغییر ممکن است بسیار آهسته باشد و در آغاز اغلب کمتر به چشم آید. مثال: یک سهام فرضی در یک زمان خاص، بالاتر از بازار سهام فروخته می‌شود. اعتماد بازار، سهام آن را بالاتر می‌برد، سبب خرید بیشتر می‎شود که به نوبۀ خود اعتماد را بیشتر می‌کند که منجر به خرید بیشتر می‌شود: بیشتر، بیشتر، بیشتر. اما حلقۀ تقویت‌کننده سوی دیگری هم دارد: اگر اعتماد به تدریج کم شود افراد تلاش خواهند کرد سهام‌شان را بفروشند که سبب اعتماد کمتر می‌شود. که به نوبۀ خود موجب می‌شود افراد بیشتری تلاش کنند سهام‌شان را بفروشند: کمتر، کمتر، کمتر. در هر دو مورد، فرایند نخست خودش را تقویت خواهد کرد.

اعتماد بیشترموجب خرید بیشتر می‌شود و خرید بیشتر موجب اعتماد بیشتر خواهد شد.


اعتماد کمتر موجب خرید کمتر می‌شود و خرید کمتر موجب اعتماد کمتر می‌شود.

اگر بتوانیم روابط بین متغیرها را توصیف کنیم، حالا دیگر آماده‌ایم که با استفاده از این متغیرها و روابط علّی بین‌شان، دربارۀ یک مسئله بر اساس تفکر سیستمی بحث کنیم. در حال حاضر و در این مرحله نیز بدون دانش بیشتر می‌توانیم با استفاده از مهم‌ترین متغیرها، یک مسئلۀ سازمانی را به روش سیستمی ترسیم کنیم. این کار را با فنون حلقه‌سازی انجام می‌دهیم.

متغیرها "محتوای" داستان شماست. ساده‌ترین روش برای تدوین متغیرهای مربوطه، استفاده از "روش خوشه‌بندی/ یا دسته‌بندی" است. مراحل این روش عبارتند از:

ابتدا اجازه دهید تصورات و تخیلات شما جاری شود و تمام عوامل را در برگه یادداشت کنید: عواملی که می‌توانند در مسائل و مشکلات نقش داشته باشند.

سپس موارد مرتبط را خوشه‌بندی/ یا دسته‌بندی کنید.

سعی کنید تعداد خوشه‌ها/ یا دسته‌ها را بین 5 و 15 محدود کنید تا بتوانید سطح پیچیدگی متغیرها را کنترل و مدیریت کنید.

برای هر یک از خوشه‌ها یک متغیر با نام مشخص بسازید: یک اسم مثبت یا مقیاس‌پذیر، یا یک عبارت اسمی.

متغیر کلیدی را انتخاب کنید و آن را در وسط تخته سیاه بچسبانید. این متغیر کلیدی اغلب شاخص اصلی رشد یا موفقیت است.

مشخص کنید که کدام متغیرها روی متغیر کلیدی تأثیر می‌گذارند ("علتِ ..... " هستند) و آن را با یک پیکان نشان دهید.

سپس مشخص کنید که چه متغیرهایی تحت تأثیر متغیر کلیدی قرار گرفته‌اند ("نتیجۀ ....." هستند) و این کار را نیز با یک پیکان نشان دهید.

در طول این بخش از فرآیند اغلب متغیرهای تازه‌ای ظاهر می‌شوند. اما این هم بخشی از بازی یا کار است.

 

اگر چنین تصویر یا پیکربندی دارید، بررسی کنید که کدام یک از "نتایج" می‌تواند "علت" علت‌ها باشد. باز هم ممکن است متغیرهای جدیدی پیدا شود. چنین روشی برای ساخت یک سیستم حلقه‌ها را تکنیک حلقه‌سازی می‌گویند و تا حدودی مثل شکل 5 پیش می‌رود.

چنین طرحی می‌تواند رشد کند، زیرا هر علت شاید علت‌های دیگری داشته باشد و نتیجۀ آن ممکن است عواقب جانبی داشته باشد. نتیجه چنین بحثی ارائۀ تصویری مشترک از یک مشکل و ایدۀ بهتر برای حل آن است.

مثال: یک بنگاه بانکی فاقد نوآوری و خلاقیت جدی است که رشدش را کند می‌کند. اقدامات اتفاقی نتیجه‌ای نداشت. حلقه‌های شکل 6 نشان می‌دهد که بانک از ثبات و استحکام بیش از دیگر معیارها استقبال می‌کند. و این در سیستم پاداش برجسته است که به نوبۀ خود باعث می‌شود که مدیریت از نوآوری پشتیبانی نکند، به‌گونه‌ای که کارکنان دارای احساس امنیت برای خلاقیت نیستند. حلقه‌های آن می‌تواند مثل شکل 6 باشد.

مثال دیگر: یک شرکت تولیدی صنعتی در حال از دست دادن سهم بازارش است. با حلقه‌سازی می‌توان متوجه شد که علت اصلی این کاهش، کیفیت محصول است که به نوبۀ خود ناشی از حجم بالای گردش و جابجایی کارکنان است. به دلیل از دست دادن سهم بازار، فشارهای مالی افزایش یافت که موجب توجه به مدیریت بحران اقتدارگرایانه شد. این امر موجب می‌شود که شرکت از اشتباهاتش درس نگیرد که خود منجر به وضعیت نامساعد کاری و غیره خواهد شد. الگوی دیداری آن را در شکل 7 مشاهده کنید.

گاهی مشخص نیست که متغیر اصلی چیست. زیرا همه چیزها به هم پیوسته است. در این صورت، یکی از متغیرهایی را انتخاب کنید که فکر می‌کنید مهم‌تر است و داستان و روایت‌تان را از همان جا آغاز کنید. مسیر منطقی داستان را حفظ کنید و از مثال و نمونه برای نشان دادن روابط علی استفاده کنید. کنترل و بررسی کنید که آیا ساختارها تبیین‌کنندۀ پدیده است یا خیر. علت‌ها و پیامدهای اصلیِ روندهای مشاهده‌شده چیست؟ خلاصه این که: آیا ساختارها  و سازوکار آنها، تبیین‌کنندۀ وضعیت موجود است یا خیر؟

نمودارهای به دست آمده غالباً بسیار متنوع‌اند، زیرا نه فقط الگو‌های ذهنی‌مان متفاوت است، بلکه چشم‌انداز و دیدگاه‌مان (دلیل ساخت الگو‌ها) متفاوت است. حتا اگر بفهمید که وضعیت‌تان متناسب با برخی از نمونه‌‌ها یا مکشلات خاص تاریخی است، هنوز باید کار بیشتر روی حلقه‌ها را ادامه دهید و متغیرها را در جای مناسب و کل ساختار قرار دهید.

 

ممکن است برخی از مراحل مرتبط با نمودارهای سیستم، نامناسب باشد. در این صورت، بهتر است به عقب برگردید و ساختار آن را با توجه بیشتر به آن دسته از حلقه‌های مهم‌تر بازنگری کنید که نمایانگر سازوکارهای مرتبط با مشکل و وضعیت موجود است. ممکن است مشکل مورد نظر شما دارای سطوح مختلف و پیچیده باشد. بنابراین نشان دادن همۀ جنبه‌های آن در یک نمودار حلقۀ علی دشوار است. بدین‌ترتیب، بهتر است چند نمودار ساده دربارۀ مشکلات جداجدا طراحی شود و سپس بررسی کنید که آیا سیستم فراگیرتری وجود دارد که شامل همه این نمودارهای کوچک‌ باشد.