کد خبر: 47756
تاریخ انتشار: پنج شنبه, 06 مهر 1402 - 14:11

داخلی

»

برگ سپید

معرفی کتاب پریدخت

منبع : لیزنا
سمانه عباسی
معرفی کتاب پریدخت

معرفی نویسنده

حامد عسکری به قول خودش آن طور که کارمند بد خط و احتمالاً مرحوم اداره ثبت احوال نوشته است متولد دهم خرداد 1361 است. او بر خلاف چهره آرامش، درونی متلاطم و پُرشور دارد که گاهی به شعر او هم سرایت می کند (وب­سایت کتابستان، بی­تا). حامد عسکری بیشتر در قالب‌های غزل و ترانه شعر سروده است که بیشتر مضامین عاشقانه دارند. وی شاعر و نویسنده جوانی است كه به روزنامه‌نگاری اشتغال دارد؛ در سال‌های اخیر کتاب‌ها و نوشته‌ها و شعرهایش به شهرت رسیده است. او گرچه بیشتر به‌عنوان شاعر شناخته شده اما برخی از آثار منثور او مانند پریدخت توان قلمی او در داستان‌سرایی را نشان می‌دهد. 

غزل­های حامد دارای لحنی صمیمی و با چاشنی طنز است. تاکنون چندین کتاب از وی به نام های «حال و حوّایی از ترنج و بلوچ » و «خانمی که شما باشید»، «خال سیاه عربی»، «پری شب»، «سرمه­ای» منتشر شده است که بیشتر آنها در قالب شعر است. خودش می­گوید: « نصفه شب‌ها شعر می­گویم که همه خوابند اگر شعرم تمام نشد که هیچ، اگر شد پاکنویسش می‌کنم و می‌گذارم جایی که همسرم ببیند. اگر زیرش را امضا کرد یعنی تایید شد و می‌رود توی دفتر شعرم. من کتاب بالینی‌‌ام سعدی است و بیدل؛ شبی دو سه تا غزل از سعدی و بیدل باید بخوانم هفته‌‌ای چند صفحه نهج‌البلاغه باید بخوانم. رمان و داستان کوتاه هم زیاد می‌خوانم. دست از سر یوسف و زلیخا برنمی‌دارم. قصه یوسف و زلیخا همهی المان‌های ساخت یک فیلم جهانی را دارد. از فانتزی که یوسف در خواب سجده ۱۱ ستاره می‌بیند. از تضاد حسادت برادران تا درام افتادن در چاه و عاشقانه شدن. من در کتاب «سرمه‌ای» ۱۷ تا یوسف و زلیخا دارم و همچنان دوست دارم از آنها بنویسم».(ویکی ادبیات، بی­تا)

معرفی کتاب

فراق یار و دلتنگی حکایت عشاقی است که در اشعار عاشقان شعر و در نثر مهر‌آمیز معشوقان، مکتوب شدند. اما در این میان، چیزی که بیشتر نمود پیدا می­کند، شرح فراق است که چونان عریضه­هایی در قالب نثر و نظم جا خوش کرده­اند و در قالب واژگانی خفته در اشعار عاشقان مهجور مانده از دیدار یار، مکتوب شدند و در این میان، داستان­ها، هزار و یک شب بیداری نویسندگانی است که زبان همین شیفتگان دردمند به درد فراق شدند. همان­ها که به درون خود سفر و درد فراق را مزه مزه و شرح عاشقی کردند و نوشتند. اما نامه‌نگاری یکی از همان روش­های هوشمندانه میان عاشق و معشوق است که از ازل با نگاره­های روی دیوار غارها شروع و امروزه هم با پیامک بازی­های فضای مجازی و استفاده از اشعار درموسیقی­ها و غیره ادامه دارد.

شرح عاشقانه­های پریدخت و سید محمود هم، یکی از همین نامه­نگاری­هاست که در ایران قدیم، دچار هم شدند و در ذهن نویسنده کتاب شرح فراق نگاشتند. «پریدخت، مراسلات پاریس طهران»، کتابی درباره دلتنگی و بی‌تابی‌های یک عاشق و معشوق است که برای مدتی از هم دور افتاده‌اند و کلمه به کلمه این نامه‌ها راوی التهاب فراق آن دو است. داستان، راوی تهران در زمان مشروطه است و «سید محمود» نقش عاشق داستان، برای خواندن درس طبابت راهی پاریس شده است و دل پریدخت معشوقه داستان را غم چشم‌انتظاری سید محمود کباب کرده است.

تنها راهی که تسکین غم مهجوری این دو عاشق است نامه­نگاری‌ است که حامد عسگری روایت عاشقانه­هایشان را در این قالب به نگارش در آورده است. اما در خلال شرح عاشقی این دو دلباخته عشق به وطن و میهن پرستی موضوعی‌ست که نویسنده در خلال این نامه‌نگاری‌ها نیز به آن پرداخته و داستان جنگ­های داخلی دوران مشروطه ایران در خلال داستان گنجانده شده است. این مجموعه شامل 40 نامه است و به گفته نویسنده «داستان این نامه‌ها هیچ انطباق نعل به نعل بیرونی و واقعی نداشته و صرفا زاییده ذهن الکن من است.»

نثر نامه‌ها با توجه به زمان داستان، نثری قجری است و نویسنده کوشیده است تا آنجا که ممکن است به نثر آن دوره نزدیک شود. با توجه به این موضوع در انتهای کتاب لغت‌نامه‌ای قرار دارد تا اگر خواننده با کلمه‌هایی روبرو شد که در فهم معنای آن به مشکل خورد، از این طریق ابهامش را برطرف کند. ظاهرا این رمان اولین اثر منثور حامد عسکری ترانه سرا و شاعر است.

اما داستان عاشقانه سید محمود و پریدخت، ذهن مرا می­برد تا رباعی مشهور ابو سعید ابو الخیر:

از شبنم عشق خاك آدم گِل شد / صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

سَر نِشترِ عشق بر رگ روح زدند / یك قطره فرو چكید، نامش دل شد

از آنجایی که عبدالله بن محمد نجم رازی نویسنده‌ «مرصادالعباد» هم در جایی در کتابش اشاره می‌كند كه خدای متعال، به زمان خلقت آدم، از هر صفات وجودی خود، آینه­ای در وجود آدم كار نهاد تا انعکاس و پژواک صفات خداوندی باشد؛ از این‌رو، به تعداد صفات و اسامی خداوند، هزار و یك آینه در وجود انسان نهاده شده است.

صاحب «مرصادالعباد»، دل آدمی را قیمتی‌ترین گوهر وجود او معرفی می‌كند؛ گوهری كه گِل و جوهره‌اش را از بهشت آورده‌اند، با آب زندگانی جاویدان آن گِل را خمیر كرده‌اند و با نور و حرارت آفتاب سیصد و شصت نگاهِ عنایت‌آمیزِ خداوندی آن را پرورده‌اند. همچنین حكایت می‌كند زمانی كه كار سرشتن و تخمیر بدنِ آدم كامل شد، خداوند باز به خودی خود و بی­آنكه كسی را از فرشتگان اجازه دخالت دهد، به نفخ روح در بدن آدم پرداخت. او در نهایت ظرافت، خداوند را در جایگاه عاشقی مهربان و دلسوز تصویر كرده است كه روحِ پاكِ آدم را چونان معشوق و محبوبی كه قرار است به سفری دور و دراز و پرخطر برود بدرقه می­کند (ریاحی، 1389).

شاید به همین دلیل است که سوز و گداز برخاسته از عشق و عاشقی­های زمینی هم اینچنین به دل می­نشیند و کتاب پردیخت هم از همان دسته است. خصوصا قلم زیبای ادبی نویسنده که از نثر ادبی و زیبای زمان قاجار و مشروطه بهره گرفته و لطافت و زیبایی­های این رمان را دو چندان کرده است. نویسنده در معرفی رمان خود در انتهای کتاب می­نویسد: «ز عشق ناگزیریم و بدان محتاج، چونان تشنه از آب. اجدادمان در غار‌ها آب می‌نوشیدند و بر دیوارة غار‌های اساطیری، چشم‌های دخترک قبیلة بالادست را در سوسوی نورِ کم‌رمقِ آتشی در میانة غار نقاشی می‌کردند. فرزندانمان هم در آینده در سفینه‌های فضایی آب می‌نوشند و دلشان برای یکی لک می‌زند و بر شیشه‌های بخار‌زده سفینه‌شان ناخودآگاه چشم‌هایش را شاید نه، ولی نامش را حتماً خواهند نوشت. این سیاهه روایتگر یکی از این عشق‌ها است در برشی از تاریخ سرزمینی که بسیار دوستش دارم. راستش را بخواهید قصه از یک شب زمستانی شروع شد؛ همان شبی که آویشن می‌نوشیدم و از گرمای جوراب حوله‌ای‌ام لذت می‌بردم.»

نویسنده بعد از ادای دین در شرح قصهء نگارش کتاب، از اینکه مسبب کتابتِ این رمانِ سوزناک بود، از پریدخت عذرخواهی کرده بود و حسن ختامش نگاشته بود: آلفرد هیچکاک جایی گفته بود:

«زن­های قصه­هايتان را اذیت کنید، مردم دوست دارند.»

از هیچکاک فیلم ساز هالیوودی نه گله­ای دارم و نه شکایتی، اما گویا آنجا که خدا خمیره آدم و حوا را می­سرشت دلِ زنان را آنقدر بزرگ و ژرف و فراخ بنا کرد که هر چه آزمون و خطاست را با روح لطیف و ظریفشان به میدان آزمایش بکشاند و فتبارک اللله احسن الخالقین را به رخ فرشتگانش بنشاند.

مصداقش هم می­شود عشق حوایی را که برای سکینه آدم، آفرید تا تسلی باشد، بر قلبِ نا آرامش و مرهم باشد، بر داغِ پیامبری که سال­ها در غمِ مهجوری معبود و فردوس گریست و به درگاه پروردگار طلبِ بخشش کرد، نمی­دانم شاید اگر حوا  نبود آدم هم دوام نمی‌آورد، سر بندِ حزنِ گناه نخستین و در پی‌اش نسل در نسل آدمیان زاییده نمی‌شدند و یا عشق آسیه­ای که در قصرِ ظلم و خفقانِ فرعونِ خونریز، شود ناجی موسی رها شده در آب نیل، در پس رودِ روانِ اشک­های مادرش و یا عشق هاجر مادرِ اسماعيلي که جوانش را با دستانِ خودش لباس ذبح بر تنش کند و زلفانش را پریشانِ دامادی پسرش که نه، پریشان قربانی شاخ شمشادش برای ادایِ دینِ پیغمبری همسرش کند.

تاریخ خلقت آدم تا خاتم پر است از سوز و گداز عشاق پاکی که خدای متعال بذرش را از روح خود در روح آدمی دمید و نمودش را در محبتی قرار داد که دل زنان و مردان را با عصاره­اش شستشو داد. کتاب پریدخت هم نمونه بارز عشق پاکی است که سید محمود با اینکه در اوج شیفتگی و اشتیاق به پریدخت همسر تازه به عقد درآمده­اش بود، پا بر دل گذاشت و جان خود را فدای عشقی والاتر، عشق به وطن و مردمش کرد.

در قسمتی از کتاب می­خوانیم

… اینجا را بخوان! مرحوم صاحب جواهر نبشته‌اند؛ اطاله­ی کلام در همه‌جا مذموم و نکوهیده است الا فی صحبةالمحبوب، بعد، شاهد مثال دادند که خدا موسی را فرمود: یا موسی، آن چیست که در دستت است؟ و موسی فرمود: این عصای من است که بر آن تکیه می­کنم و با آن گوسفندان خویش می‌رانم. آقاجانمان فرمود: در اینجا هم حیّ لایزال می‌دانست آن چیست در دست موسی علیه‌السلام و هم توضیح موسی وجوب و لزومی نداشت؛ اما خدا پرسید و موسی پاسخ داد و بعد فرمود: پری‌ جان! با محبوب که حرف میزنی، طولش بده و کشش بده که کِیفش به جانت بنشیند…

تصدقت پریدخت

بوسه به پیوست است.

منابع

وب­سایت کتابستان، آدرس به لینک

وب سایت ویکی ادبیات، آدرس به لینک

ریاحی، محمد امین (1389). مرصادالعباد به تصحیح مرحوم دكتر محمدامین ریاحی، تهران: علمی و فرهنگی.

مشخصات کتاب

عسگری، حامد/ پریدخت./ تهران: مهرستان، 1401.

درباره نویسنده

من سمانه عباسی منتظر بر آستان دهه 40 نفس می‌کشم. زاده شهر کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(س)، قم هستم. علاقه­ام برگزاری جلسات کتابخوانی و ادبیات و شعر.

 

دل خوشی­هایم:

گوشه­ای دنج، جرعه­ای کتاب

بوم نقاشی­ام و رنگ و قلم به ضمیمه آهنگی از طراوت زندگی...

خاطری خوش و چند کلمه گفتگوی صمیمانه با خانواده و دوستانم، به خصوص همسرم و دو گل باغ زندگیم سینا و مریم عزیزتر از جانم.

برچسب ها :