داخلی
»گاهی دور، گاهی نزدیک
(لیزنا: گاهی دور گاهی نزدیک 393) : سهیلا کاظم نژاد مژدهی؛ کارشناس مسئول کتابخانه کوثر دانشگاه قم: اکنون که در آستانه بازنشستگی ایستادهام، بر آن شدم تا خاطرات پر فراز و نشیب سالهای خدمت را روی صفحه بیاورم—از روزهایی که نخستین گامهایم را در کتابداری برداشتم تا لحظاتی که با عشق و پشتکار مسیر را ادامه دادم. این نوشته، روایت ۳۰ سال تلاش، رشد، و پیوندی عمیق با دنیای کتابهاست—تا همگان بخوانند و بدانند چگونه عشق به دانش، مسیری پربار را رقم زد.
آغاز راه (۱۳۷۳)
سال ۱۳۷۳، نقطهی عطفی در زندگیام بود—زمانی که زادگاهم، لنگرود یکی از شهرهای زیبای استان گیلان را ترک کردم و به شهرکرج مهاجرت نمودم. ابتدا شغل معلمی را برگزیدم ، اما سرنوشت مرا به دانشگاه تربیت معلم کرج کشاند، جایی که نخستین گامهای خود را در دنیای کتابداری برداشتم.
استقرار در قم و تولد یک کتابخانه (۱۳۷۵)
پس از ازدواج، راهی قم شدم و در جمع نخستین نیروهای کتابخانه دانشگاه قم قرار گرفتم. آن روزها، کتابخانه تنها ۲۰۰۰ جلد کتاب داشت، و همه چیز—از فهرستنویسی تا امانتدهی—بهصورت دستی انجام میشد. با دستانی خسته و دلی مملو از امید، نخستین خدمات این کتابخانه را پیریزی کردیم و سنگبنای تحول را بنا نهادیم.
مادری در میانه خدمت (۱۳۷۷)
دو سال پس از آغاز کار در کتابخانه، نخستین فرزندم دیده به جهان گشود. روزها پر از مسئولیتهای خانه و شبها آکنده از بیخوابیهای کودک بود، اما پس از چهار ماه مرخصی زایمان، به کار بازگشتم. یک سال و نیم بعد، فرزند دومم نیز متولد شد، و در میان هیاهوی زندگی، همچنان در یکی از پرتکاپوترین بخشهای کتابخانه فعالیت میکردم. روزهایی بود که مجبور میشدم اضافهکاری کنم تا خدمات کتابخانه پویا بماند، و شبها در خانه همچنان مسئولیتهای مادری را بر دوش داشتم.
تحصیل در میانه هیاهوی زندگی (۱۳۸۵)
با وجود مسئولیتهای خانوادگی و شغلی، تصمیم گرفتم تحصیلاتم را ادامه دهم. در دانشگاه، فرزندانم را به مهدکودک سپردم و میان ساعات کار و کلاس، برای رسیدن به رؤیاهایم تلاش کردم. پس از دو سال، موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم شدم و یک سال به خودم فرصت استراحت دادم.
ادامه مسیر با انگیزهای تازه (۱۳۸۸)
تصمیم گرفتم تحصیلاتم را تا مقطع کارشناسی در رشتهای که امروز به نام «علم اطلاعات و دانششناسی» شناخته میشود، ادامه دهم. با وجود مشغلههای فراوان، فارغالتحصیل شدم و معدل عالیام، نشانی کوچک از عشقی بزرگ به دانش بود.
تحول شغلی و پذیرش مسئولیتهای تازه (۱۳۹۰)
پس از ده سال فعالیت در بخش امانت، به بخش مرجع منتقل شدم. این بخش، قلب پژوهش و تحقیقات بود، جایی که پژوهشگران برای یافتن منابع تخصصی و پایاننامهها نیاز به راهنمایی داشتند. هنوز خبری از سیستمهای کامپیوتری نبود، و همه چیز بهصورت دستی و با تلاش شبانهروزی پیش میرفت.
انتقالی سخت اما امیدبخش
وقتی شنیدم که بخش مرجع کتابخانه کوثر باید به طبقه فوقانی منتقل شود، نگرانیهایی در دلم شکل گرفت. پلههای بلند، حمل کتابهای سنگین، و دغدغه حفظ منابع ارزشمند شبها خواب را از چشمانم ربود. اما با تصویری از آیندهای روشنتر، با امید و پشتکار این انتقال را مدیریت کردم.
انتقال به مکان نو (۱۳۹۵)
کتابخانه کوثر در سال ۱۳۹۵ به ساختمانی جدید منتقل شد. ماهها تلاش شبانهروزی کردیم تا این گنجینه گرانبها را با دقت و عشق به مکان تازهاش ببریم.
آغاز معاونت کتابخانه؛ مدیریت همراه با تعهد (۱۴۰۳)
پس از سالها تلاش در بخشهای مختلف، در سال ۱۴۰۳ معاونت کتابخانه را بر عهده گرفتم. این مسئولیت، تنها مدیریت یک مجموعه نبود، بلکه مأموریتی برای بهبود خدمات، ارتباط بهتر میان بخشهای مختلف، و رشد کتابخانه بود. در کنار مسئولیتهای کتابدار مرجع، همچنان بر عملکرد کلی مجموعه نظارت داشتم و تلاش کردم تا هماهنگی مطلوبی میان بخشهای امانت، نشریات، و خدمات الکترونیکی ایجاد شود.
حضور در بخش مرجع، همچنان بخش اصلی فعالیتهایم را تشکیل میدهد. پژوهشگران برای یافتن پایاننامهها، نشریات علمی، و منابع تخصصی به راهنمایی نیاز دارند، و من همیشه در کنارشان بودهام. گاهی شرایط ایجاب میکند که ساعتهای بیشتری در کتابخانه بمانم، تا از کیفیت خدمات اطمینان حاصل کنم و روند کارها بینقص اجرا شود. هیچ تصمیمی بدون بررسی کامل اتخاذ نمیشود، چراکه معتقدم مسئولیت من، نهتنها حفظ خدمات کتابخانه بلکه فراهم کردن محیطی آرام و مؤثر برای همکاران نیز هست.
کتابخانه؛ خانهی دوم من
برای من، کتابخانه چیزی فراتر از محل کار بوده است؛
- معبدی برای دانش،
- پناهگاهی برای اندیشه،
- خانهای گرم برای پرورش ذهن و روح.
اما در این سالها، مراجعان نیز خاطراتی فراموشنشدنی در ذهنم ثبت کردند:
(پرسش متفاوت یک دانشجو)
روزی دانشجویی به بخش مرجع آمد و گفت: «خانم کتابدار! من دنبال منبعی میگردم که حتی اساتیدم هم نتوانستند پیدا کنند.» پرسش او درباره یک مقالهی قدیمی در یک مجله خارجی بود. با جستوجو و کمی مکاتبه با کتابخانه ملی، توانستم نسخهای کپی از آن مقاله تهیه کنم. آن دانشجو بعدها گفت: «اگر شما نبودید، شاید پایاننامهام هیچوقت کامل نمیشد.»
(کودک کنجکاو)
یک روز مادر جوانی با پسر بچهای هفتساله وارد کتابخانه شد. پسرک با شوق فراوان سراغ دایرةالمعارفها رفت و بیوقفه میپرسید: «این کتابها همهاش جواب سؤالهای دنیاست؟» وقتی برایش چند جلد بریتانیکا آوردم و تصویری از کرهی ماه نشانش دادم، برق چشمانش هیچوقت از خاطرم نمیرود. بعدها مادرش گفت همان علاقه کوچک باعث شد او رشته نجوم را انتخاب کند.
(پژوهشگر ناامید)
یکی از پژوهشگران با انبوهی کاغذ و ناامیدی وارد شد. میگفت: «من هیچ منبعی برای این موضوع خاص پیدا نمیکنم، همهجا جستوجو کردم.» پس از یک ساعت جستوجوی دقیق در پایگاههای علمی و راهنمایی او به ایرانداک، بالاخره به مقالهای رسید که کلید حل مسئلهاش بود. وقتی برگه پرینتشده را گرفت، اشک در چشمانش حلقه زد و آرام گفت: «شما امید را به من برگرداندید.»
(کنکوری پراضطراب)
روزهای نزدیک کنکور، یکی از داوطلبان هر روز به سالن مرجع میآمد. یک بار با نگرانی گفت: «اینجا تنها جاییه که میتونم تمرکز کنم.» من برایش جایی آرام نزدیک کولر گازی فراهم کردم. بعد از مدتی آمد و با خوشحالی خبر داد که در رشته دلخواهش قبول شده و گفت: «این کتابخانه برای من شبیه خانه دوم بود.»
این خاطرات نشان داد که کتابخانه تنها مکانی برای کتاب و پژوهش نیست، بلکه جایی است برای امید، آرامش و پرورش آینده.
هر کتاب، هر صفحه، هر واژه، نوای خاطرهای است که در جانم طنینانداز شده.
درسهایی که زندگی آموخت
- هیچگاه برای یادگیری دیر نیست.
- پشتکار، بزرگترین موانع را از میان برمیدارد.
- عشق به کار، سختیها را شیرین میکند.
- خانواده، تکیهگاهی بیبدیل در مسیر موفقیت است.
سخن پایانی؛ سفری در دل عشق، اراده و رشد
این مسیر، برای من تنها یک حرفه نبود؛ بلکه سفری بود که هر روز آن، با عشق به دانش، تعهد به خدمت، و ایمان به رشد سپری شده است.
امروز، با اطمینان میگویم:
من، سهیلا کاظمنژاد، با کتابها زیستهام، و اکنون، بخشی از وجود آنها شدهام.
۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.