کد خبر: 45297
تاریخ انتشار: شنبه, 30 بهمن 1400 - 09:16

داخلی

»

تورقی و درنگی و گوشه چمنی

کتابخانه پویش؛

از کیمیاگری تا برچیدگی

منبع : لیزنا
شه‌ناز جاودانی
از کیمیاگری تا برچیدگی

شه‌ناز جاودانی :  کیمیاگر ز غصه مرده و رنج

ابله اندر خرابه یافته گنج......

«گنجور سعدی»

اواخر فروردین 87 بود. یک روز در ساعات پایانی کارم، برای تمدد روان و رفع خستگی، سری به حیاط مدرسه زدم. پرتو زرین آفتاب همراه با باد ملایم بهاری و رایحه دلپذیر شکوفه‌ها که نوازشگر روح بود. در سکوت و آرامش فضای حیاطِ مدرسه مشغول قدم زدن بودم که صدای درب حیاط، رشته‌ی افکارم را از هم گسیخت.

از آنجا که حیاط مدرسه بسیار بزرگ بود، از دور نگاهم به درب دوخته شد. چند نفری از مسئولان آموزش و پرورش ناحیه یک کرج، وارد شدند. کم کم که نزدیک شدند، به رسم ادب به استقبال‌شان رفتم، پس از عرض احترام و خوش‌آمدگویی به اتاق مدیریت راهنمایی شدند. پس از چند لحظه، بازدید از کلاس‌ها و ارزیابی مدرسه، در لابلای صحبت‌هایشان متوجه شدم که تصمیم مهمی دارند. به هر روی، اجماع نظر آنان بر این شد که هنرستان را به مکان کوچک‌تری انتقال داده شود. به نظرکمی غیرمنطقی بود. زیرا هنرستان پذیرای دانش‌آموزان زیادی در رشته‌های مختلف از یک منطقه محروم بود. علاوه بر این، به یُمنِ وجود کتابخانه‌اش، مکانی بود که تازه جانی گرفته بود و شاهد رتبه‌های برتر کشوری دانش‌آموزانش در تمامی رشته‌ها بودیم، و نام آن‌ها بر بنرهای نصب شده در حیاط مدرسه، خود دال بر این موفقیت و فعالیت‌ها برای مدیران بازدید‌کننده بود.

نظر به این که، در آن روزها شهر کرج از استان تهران جدا شده بود، در نتیجه بسیاری از سیستم‌های اداری و شهری آن دستخوش تغییر و تحولاتی شدند. از این رو، آموزش و پرورش هم از این قاعده خارج نبود و شوربختانه ساختمان مدرسه را  برای اداره کل آموزش و پرورشِ استان در نظر داشتند. از آنجا که تصمیم مافوق، همواره اجرایی می‌باشد، به ناچار به مدرسه‌ی بسیار کوچکی با حداقل امکانات نقل مکان کردیم. این جابجایی، چالش‌های زیادی برای فعالیت‌های کتابخانه ایجاد کرد. اما، هم‌چنان با عزمی راسخ در برطرف کردن مشکلاتِ پیش‌رو استوارتر از دیروز، کتابخانه به کار خود ادامه ‌داد.

از جمله فعالیت‌های کتابخانه که در ذهن دارم، این بود که در پایان هر ماه بهترین کتابخوان کتابخانه انتخاب می‌شد و جشن کتابخوانی برپا می‌شد. دانش‌آموزان نه تنها، از کتاب‌های خوانده شده برای سایر دوستان خود خلاصه‌ای بیان می‌کردند، بلکه براساس رمان‌های مورد علاقه‌شان سناریو می‌نوشتند و نمایش اجرا می‌کردند. این فعالیت‌های شوق برانگیز سبب تشویق و جذب سایر دانش‌آموزان به کتابخانه و کتابخوانی می‌شد. هم‌چنین، اجرای شب شعر در پایان هرهفته، خواندن سرگذشت‌نامه‌ها، بیان و بازگویی آن در جشن کتابخوانی یکی دیگر از برنامه‌های جذاب و تفریحی برایشان بود. در کنار این فعالیت‌ها، فضای کتابخانه محل یرگزاری گارگاه‌های آموزشی رایگانی از جمله، آموزشِ فرش‌بافی، طراحی روی پارچه، خوش‌نویسی، نقاشی، گرافیک، آموزشِ روش‌ها و شیوه‌های جستجوی اطلاعات، آموزش نوشتن مقاله‌ها‌ی علمی و بسیاری از آموزش‌های دیگر، بود. این فعالیت‌ها تا جایی بسط یافته بود که مربیان مدرسه و اولیاء هم برای آموزش و همکاری در این دوره‌های آموزشی ورود پیدا کرده بودند و حتی کمک هزینه‌های بعضی از برنامه‌ها را برعهده گرفته بودند.

در واقع این الگوی آموزشی و فعالیت‌ها در فضای کتابخانه پویش، تمایز روشنی میان بودن و نبودن کتابخانه‌های آموزشگاهی را به وضوح روشن و آشکار می‌نمایاند. از نظر لنگ [1] فعالیت‌های اجتماعی در فضاهای آموزشی و عمومی، نوعی از مشخصه‌های فرهنگی بشمار می‌روند. فعالیت‌هایی مانندِ نوشتن، نقاشی کردن، طراحی، خواندن و غیره....، همه و همه روش‌های انتقال انگاره‌ها و طرحواره‌های اجتماعی‌اند که آن‌ها را تنها می‌توان در فضای کتابخانه‌ها جستجو کرد.

 از دید نایسر اولریچ [2] فضاهای عمومی، از جمله کتابخانه‌های عمومی و آموزشگاهی برای تامین تجربه‌ها و رفتارهای اجتماعی افراد، توان بالقوه‌ای دارند. او هم‌چنین معتقد است، که فرایند‌های اساسی ادراک [3] و شناخت [4] افراد، از طریق طرح‌واره‌های ذهنی در فضاهای اجتماعی برانگیخته و هدایت می‌شوند که بخشی از آن، فطری [5] و بخش دیگری تا حدودی آموختنی هستند.

به هر حال، علی رغم میل باطنی پرسنل مدرسه، آذر ماه 87 بود که مدرسه‌ی ما به مکان کوچکی انتقال داده شد. جابجایی یک فضای آموزشی آن هم در میانه سال مشکلات خاصی به همراه داشت. قریب به یک ماه و اندی، کل پرسنل مدرسه درگیر جابجایی شدیم تا مجددا مدرسه و کتابخانه رونق بگیرند و باز به فعالیت‌هایشان ادامه دهند.

تلاش‌ها و پیگیری‌هایم برای فراهم‌آوری منابع همواره نتیجه‌بخش بود، از نظر منابع، کتابخانه بسیار غنی و درخور شده بود. دیگر آن فضای لخت و عور سابق نبود. مجموعه‌ای بالغ بر سه‌هزار عنوان، کتاب گزینش شده برای همه رشته های هنرستان که مرهون کمک‌های خیرخواهانهِ مدیران نشرشهر و نیز مدیر وقت کتابخانه ملی جناب آقای اشعری بودم.

از ویژگی‌های منحصر به فرد کتابخانه پویش که آن را از سایر کتابخانه‌های مدارس یا همان کتابخانه‌های آموزشگاهی که تعدادشان در کل نواحی استان البرز انگشت شمار بود، متمایز کرده بود، تنوع منابع، رده‌بندی و داشتن فایل‌های پی دی اف و الکترونیک برای منابع کمیاب و گران، تعداد و تنوع منابع، تجهیزات استاندارد آن و بسیاری از موارد دیگر بود. سعی بر آن شده بود، با شیوه‌های ذخیره و بازیابی استاندارد، منابع برای کل دانش‌آموزان قابل دسترس شود.

چنانچه، منبعی در مجموعه وجود نداشت و مورد نیاز بود، از طریق امانت بین کتابخانه‌ای و تبادل منابع با کتابخانه دانشگاه هنر و کتابخانه‌های عمومیِ هم‌جوار فراهم می‌شد. این سیستم تبادل اطلاعات، با کتابخانه‌های مجاور و نزدیک مدرسه، روح تازه‌ای به کتابخانه بخشیده بود و جنب و جوش زیادی برای مطالعه در بین دانش‌آموزان ایجاد کرده بود.

 روزها از پی هم می‌گذشت، هر روز شاهد شکوفایی هر‌چه بیشتر استعدادهای نهفتهِ بچه‌ها بودیم. به همین دلیل، کتابخانه زبانزد تمامی مدارس منطقه شده بود. روزی نبود که مدارس دیگر از کتابخانه ما بازدید نکنند و از تجربیاتم سوال نپرسند. در هفته کتاب و کتابخوانی و نیز روز جهانی کتاب که سوم آوریل می‌باشد از مدارس دیگر هم دعوت می‌شد تا در مراسم این فعالیت‌ها بازتاب زیادی در مدارس ناحیه و نواحی دیگر ایجاد کرده بود. رشد علمی مدرسه و تاثیر کتابخانه سبب شده بود تا کم‌کم بیشتر مدارس غیر‌انتفاعی به ‌فکر تاسیس کتابخانه باشند. بسیاری از مدارس کار مجموعه‌سازیشان را به ما می‌سپردند. به نظر می‌نمایاند، کیمیاگری در همین امر مصداق پیدا می‌کند. حتی یک تغییر کوچک. تغییر دیدگاه‌ها و نگرش ها در سایر مدارس نسبت به داشتن کتابخانه، خود کیمیاگری بود. تحول روحی در افراد با هدفی خیرخواهانه و آگاهانه که شهود و دریافت مثبت به همراه داشته باشد و جریان رشد و کمال در آن جاری شود، به نظر خودِ خود کیمیاگری است. صیقل روح و جسم با کتاب و خواندن، همانا ساختن جاده‌ای است در بی‌راهه که نه تنها راه را بر فرد سازنده هموار می‌سازد، بلکه وضوح و روشنی آن برای همیشه در ذهن و جان افراد ثبت خواهد شد.

اما داستان و کیمیاگری کتابخانه ختم بخیر نشد. پس جابجایی قبلی و چالش‌های زیادی که یک سال درگیر آن بودیم. این بار تصمیم بر آن بود که هنرستان در سایر مدارس ادغام شود و فضا را به مدرسه تیزهوشان یا همان استعدادهای درخشان واگذار نمایند. این موضوع چنان شوکی بر پیکر من و مدیر مدرسه وارد کرده بود که تا چند روز احساس رخوت و آزردگی می‌کردیم.

به هرحال، کم‌کم داستان واگذاری مدرسه جدی شد و هر روز میزبان عده‌ای از پرسنل مدرسه استعدادهای درخشان و چند نفر از اداره ناحیه بودیم. مدیر مدرسه که نگرانی مرا حس می‌کرد. پیشنهاد داد تا همراه ایشان به مدرسه دیگری بروم و کتابخانه و تشکیلات را فراموش کنم. اما پس از چندین روز فکر کردن و یادآوری روزهای تلاش، خستگی و نیز زندگی با کتاب و کتابخانه برایم غیرقابل تصور بود که فراموش کنم چیزی وجود نداشته و براحتی کتابخانه را از دست بدهیم. از این رو، تصمیم گرفتم با مدیر استعدادهای درخشان صحبت کنم تا به عنوان نیروی جدید مرا بپذیرد، تا بتوانم به کارم ادامه دهم و باز هم کتابخانه را اداره نمایم.

پس از یک گپ و گفت تلفنی، ایشان پذیرفت که از پست معاونت کناره‌گیری نمایم و به عنوان کتابدار در کتابخانه، که دیگر متعلق به و مدرسه تیزهوشان شده بود، مشغول کار شوم. تا آن روز مصداق ضرب‌المثل«یک بام و دو هوا»، تا این اندازه برایم به وضوح جا نیافتاده بود. برایم سوال شده بود که چگونه در یک سیستم آموزشی، مدارس تیزهوشان، کتابدار و کتابخانه در چارت سازمانی‌شان به قوت خود باقی است. با تعجب پرسیدم! پست کتابداری در این سیستم وجود دارد؟ مگر حذف نشده است؟ مدیر در جواب، پاسخ داد که مدارس استعدادهای درخشان از این قاعده مستثنی هستند. برای چند لحظه چشمانم سیاهی رفت، احساس سنگینی خاصی در وجودم می‌کردم، براستی در یک ساختار آموزشی، آن هم در یک مجموعه با تشکیلات و ساختار یک شکل و هم‌سنگ، چه چیزی سبب این نابرابری و تبعیض شده است. مگر نه این که رسالت یک نظام آموزشیِ تاثیرگذار و سالم، بدور از هرگونه تبعیض و نابرابری باید باشد. تقدیس و تبعیض، از گروهی به گروه دیگر آن هم در سیستم آموزش و تعلیم، همواره یکی از رذایل و موانع رشد و تحول روحی و جسمی برای افراد یک مجموعه محسوب می‌شود.

به نظرچنین می‌نمایاند، در نظام‌های اطلاعاتی و آموزشی و دیدگاه‌های حاکم بر آن، و نیز سیستم کتابداری و کتابخانه‌های مدارس این واقعیت شکاف‌دار و چالش برانگیز به طور جد قابل بررسی است.

برهمین اساس، می‌توان تجربه برچیدن و یا جای خالی فضاهای کتابخانه‌ای در مدارس را در ریشه‌ای‌ترین سطح کنش‌ها و اندیشه‌هایِ اندیشه‌ورزان نظام آموزشی جستجو و بررسی کرد.

به هر روی، از سمت معاونت استعفا دادم و با پست کتابداری، سال تحصیلی 89 را همراه با کتابخانه در مدرسه استعدادهای درخشان مشغول کار شدم. هم خوشحال بودم و هم نگران و ناراحت، خوشحالی‌ام برای ماندن در کتابخانه بود و نگرانی‌ام، برای جای خالی دانش‌آموزان قبلی با شرایط و وضعیت مالی نامناسب، که برایم بسیار آزاردهنده بود. مجموعه کتابخانه پویش، برای رشته‌های هنری و دانش‌آموزان هنرستان گردآوری شده بود. اما کسی این درد را نمی‌فهمید و به تنهایی حس‌اش می‌کردم. به همین دلیل، درخواستی طرح کردم که دانش‌آموزان قبلی هم بتوانند از کتابخانه خود استفاده نمایند، اما ترتیب اثر داده نشد و مانع از خدمات کتابخانه به سایر دانش‌آموزان شدند. آن سال هم با تمام ناراحتی‌هایش به پایان رسید. مدرسه با کمبود کلاس برای سال آینده روبرو شده بود و تصمیم گرفته شد که فضای کتابخانه به کلاس تبدیل شود.

تصمیم مدیر جدی شد و نیمی از قفسه‎های کتابخانه و کتاب‌ها در سالن مدرسه قرار دادند و  نیم دیگری به اداره اهدا شد. تاب این رنج برایم غیرقابل تحمل شده بود و درخواست انتقال به مدرسه دیگری نوشتم، پس از رفت و آمدهای زیاد، مجددا به پست معاونت برگشتم و مشغول فعالیت در یک دبیرستان شدم.

 پس از سال ها تلاش و کیمیاگری، دفتر کتابخانه پویش برای همیشه بسته شد و کتاب‌ها پراکنده شدند. و همه‌ی خاطرات بدست فراموشی سپرده شد. اما هم‌چنان درد این زخم را با تمام وجود احساس می‌کنم.

بدرود و درمسیر نور و امید باشید.

 

جاودانی، شه‌ناز (1400). « کتابخانه پویش؛از کیمیاگری تا برچیدگی ».ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا شماره 57، 30بهمن ۱۴۰۰.

---------------------------------

پی نوشت‌ها:

  1. Lang, 1978
  2. Neisser Ulrich, 1977
  3. perception
  4. cognition
  5. Inniate