کد خبر: 45656
تاریخ انتشار: سه شنبه, 20 ارديبهشت 1401 - 09:40

داخلی

»

پژوهش و نگارش (پاورقی)

پژوهش و نگارش 66:

مهارت در ایجاد پیوند بین مفاهیم، جمله‌ها، پاراگراف‌ها، بخش‌ها و تصویرها

منبع : لیزنا
حمید محسنی
مهارت در ایجاد پیوند بین مفاهیم، جمله‌ها، پاراگراف‌ها، بخش‌ها و تصویرها

یکی از تفاوت‌های اساسی بین نویسندۀ باتجربه و ناشی به کم و کیف مهارت آنها در ایجاد پیوند بین مفاهیم، جمله‌ها، پاراگراف‌ها، تصویرها و سایر اجزا و بخش‌های اثر مربوط است. همه اجزای یک اثر باید مانند حلقه‌های زنجیر به هم متصل شوند. هر کلمه، عبارت، جمله، پاراگراف، و بخشی از یک اثر باید بر اساس هدف و منطقی روشن در متن حضور داشته باشد که مرتبط با هدف نویسنده و کم و کیف خود محتواست. یعنی هر جزء باید در خدمت کل بزرگ‌تر از خودش باشد. همۀ اجزا و کل اثر نیز در پیوند با اهداف اصلی و فرعی نویسنده شکل می‌گیرند.

نزدیکی و دوری واژه‌ها، جمله‌ها،  و پاراگراف‌ها، توالی حضور آنها، تقدم و تاخر آنها، و همه چیز باید به نحوی باشد که خواننده را هر چه بهتر و بیشتر در درک محتوا یاری کند. انتقال مفاهیم واژه‌ها، جمله‌ها و پاراگراف‌ها، و انتقال مفاهیم از یک جمله به جمله دیگر و از یک پاراگراف به پاراگراف دیگر باید بر اساس نظم و منطقی باشد که درونی خود متن و در خدمت هدف کلی اثر باشد. بر همین اساس، نحوۀ پیوند بین اجزای اثر بسیار اهمیت دارد. برای مثال اگر درک یک مفهوم وابسته به مفهوم دیگری در همان اثر باشد باید این نظم منطقی مراعات شود و یا در موارد ناگزیر به متن مربوطه در همان اثر و یا حتی اثری دیگر ارجاع و پیوند داده شود. اگر مفهومی، جمله‌ای، یا حتی بخشی زیرمجموعۀ چیزی دیگر است باید تقدم و تاخر بین آنها مراعات شود.

نظام ارتباط بین اجزای یک اثر یکی از کارهای اساسی است. گاهی نویسندگان با تجربه هم در این زمینه با مشکل مواجه می‌شوند و خواسته و ناخواسته خطا می‌کنند. اغلب ناممکن است که حتی نویسندگان باتجربه هم برخی از اجزای اثر را حذف، کم و زیاد یا جابجا نکنند. مجموع محتوای اثر و روابط شکلی و درونی آنها با هم، ساختار اثر را شکل می‌دهد. ساختاری که گام‌به‌گام و به‌تدریج رشد می‌کند. همانند نطفۀ کودکی که از سلولی تنها آغاز می‌شود. سلولی که حاوی همۀ اطلاعات مربوط به سازوکارهای رشد تک‌تک سلول‌ها، اجزای بدن، وظایف و روابط بین آنهاست. ساختاری که از سادگی و از یک تصویر مرکزی به پیچیدگی می‌رسد. اما در عین حال، همین ساختار به نظر پیچیده در خدمت خواسته‌ها، نیازها و بقای یک  هدف اصلی و مرکزی است. طراحی و ویرایش ساختاری به همین وظیفه دشوار مربوط می‌شود که نیاز به تجربه و مهارت نگارشی و علمی بالایی دارد.

پیوند بین اجزای متن به روش‌های مختلف ایجاد می‌شود. مهارت در نگارش و ویرایش، تسلط بر محتوا، تجربۀ نویسندگی، آشنایی با روش‌های یاددهی و یادگیری، و حتی تجربۀ آموزشی از جمله مهارت‌های اساسی است که دشواری کار را کمتر می‌کند.

به نظر می‌رسد تنها ابزار نویسنده در انتقال محتوا، واژه‌ها‌ (و کم و بیش تصویر و عکس و مانند آنها) باشد. از این واژه‌ها برای تولید جمله‌ها و پاراگراف‌هایی استفاده می‌شود که مفاهیم و تصویرهای ذهنی ما را شکل می‌دهند. راز موفقیت یک نویسنده ایجاد نوعی پیوند بین واژه‌ها برای تولید جمله‌هایی است که با هم یک پاراگراف را شکل دهند. یکی از شاخص‌های مهم برای کفایت یک پاراگراف این است که مجموع جملات آن یک تصویر ذهنی نسبتا کامل و مستقلی را شکل دهند که در کنار دیگر جمله‌ها و پاراگراف‌ها به تدریج تصویر اصلی و مرکزی را کامل و واضح‌تر کنند. جمله‌ها را نیز به منزلۀ اجزای کوچک‌تر یک پاراگراف، مثلا دست و بال آن تلقی کنید.

 

 

یک نویسنده به جای توجه افراطی به واژه‌ها بهتر است ابتدا به تصویرهای ذهنی بزرگ‌تری توجه داشته باشد که قرار است با ایجاد پیوند بین واژه‌ها و جمله‌ها آنها را شکل دهد. به عبارت دیگر، واحد نگارش یک مقاله، کتاب، یا بخش‌هایی از آن را بهتر است تصویرهای ذهنی مستقلی در نظر بگیریم که قرار است با ترکیب آنها تصویرهای کامل‌تر و بزرگ‌تری ایجاد شود. در این صورت، روش‌های پیوند بین تک‌تک تصویرها و نیز سلسله مراتب آنها اهمیت پیدا می‌کند. روش‌های مختلف استدلال، از جمله استقرا و قیاس یکی از آنهاست. همۀ اینها ابزارها و روش‌هایی برای تولید تصویرها و الگوهای ذهنی بهتر است. هر کدام از تصویرهای کوچک را می‌توان همچون قطعات یک ساختمان نیز در نظر گرفت که بر اساس یک الگویی به هم متصل می‌شوند. اگر الگوها، تصویرها و ابزارهای اتصال بین آنها از پیش موجود باشد کار اندکی آسان‌تر خواهد بود. اما اگر هر کدام‌شان کم و کسری داشته باشد، کار به همان نسبت دشوار خواهد شد و باید به فکر تجهیز کارگاه و ابزارهای آن بود. گاهی تاسیس و تجهیز یک کارگاه به اندازۀ برخی از پژوهش‌ها و نتیجۀ آنها اهمیت خواهد داشت. زیرا ابزارها و فضایی را مهیا می‌کند که دیگران نیز می‌توانند از آنها برای کار آینده استفاده کنند. تاسیس و تجهیز کارگاه در این زمینه اشاره به رویکردها، روش‌ها، پرسش‌ها، مفهوم‌سازی‌ها، نظریه‌پردازی و ابزارهای تازه‌ای دارد که به‌تدریج پژوهندگان و نویسندگان بیشتر و بیشتری را به خود جذب کند تا پاسخ‌ها و داشته‌ها را به هم متصل کنند و در عین حال پژوهش کنند.

ابزارهای اتصال و پیوند بین قطعات یکی از زیرساخت‌های اساسی برای تولید الگوها، تصویرها، ساختارها و ساختمان‌های نهایی خواهد بود که قرار است شکل بگیرد. هر ساختاری، چه فیزیکی (مثل انواع ساختمان‌ها، شبکه‌های آب، گاز، تلفن، برق‌ و غیره) و چه ذهنی (مثل مقاله، کتاب، یا هر تصویر ذهنی دیگر) نیازمند ابزارهای پیوند و اتصال بین قطعات است.

البته هرچه قطعات مورد استفاده یکپارچه و انعطاف‌پذیرتر باشند کمتر به ابزارهای پیونددهندۀ فیزیکی نیاز است. برای مثال انعطاف سیم‌های برق سبب می‌شود تا تغییر مسیر آن کمتر نیازمند ابزارهای واسط باشد. لوله‌های پلاستیکی در مقایسه با آهنی انعطاف‌پذیرتر هستند. ابداعاتی مثل انتقال بی‌سیم سبب شده تا انتقال صوت، تصویر و سایر داده‌ها آسان‌تر شود و ابزارهای فیزیکی کمتری صرف شود. برخی از تصویرها و الگوهای ذهنی نیز همین گونه‌اند. تلاش انشتین و دیگر دانشمندان برای دسترسی به "نظریۀ همۀ چیز" یا نظریه‌ای که بین بسیاری از نظریه‌های پراکنده نوعی وحدت ایجاد کند را باید در راستای همین اهداف تلقی کرد.

نظریه‌ها و فرضیه‌ها را باید تصویرهای کلی و وحدت‌سازی تلقی کرد که بین بسیاری از اجزای پراکندۀ یک الگو یا تصویرهای مختلف پیوند ایجاد می‌کند و آنها را به دنبال خود می‌کشد. ابزارها، ساختمان‌ها، ساختارها، الگوها، کتاب‌ها، مقاله‌ها و غیره نتیجۀ ترکیب و ایجاد پیوند بین اجزایی است که با هم به شکل فیزیکی یا ذهنی چفت و بست شده‌اند.

البته پیوند فیزیکی بین اجزای یک شبکۀ برق، آب و غیره نیز نتیجۀ پیوند بین الگوهای ذهنی آنهاست. هر قطعه یا هر چیز فیزیکی انسان‌ساز، نتیجۀ انباشت و پیوند بین قطعات و تصویرهای آشکار و پنهان بسیاری است که گاهی حتی ارائه‌کنندۀ آن نیز از چند و چون تجزیه و ترکیب برخی از آنها آگاهی دقیق یا کاملی ندارد. زیرا اغلب افراد تصویرهای کلی و یکپارچه را در نظر دارند؛ مانند مهارت‌های ذهنی و زبانی مفهوم‌سازی و جمله‌سازی: ما جمله‌ها را اغلب بر اساس یک مفهوم و تصویر کلی می‌سازیم و به اجزای آن به هنگام تفکر و نگارش چندان دقت نمی‌کنیم. بسیاری از توانایی‌های پایۀ مورد نیاز برای پژوهش و نگارش مقاله و کتاب را همۀ انسان‌ها به صورت غریزی دارند. توانایی استدلال، تفکر، خردورزی، تخیل، و نیز توانایی‌های حسی، حرکتی، و عاطفی از جملۀ همان توانایی‌های غریزی و ژنتیکی است که همۀ انسان‌ها دارند. همین توانایی‌های پایۀ حسی، حرکتی و شناختی را یک راننده، ورزشکار، و هنرمند نیز برای رانندگی، ورزش و کارهای هنری خود دارند. اما کم و کیف استفادۀ ورزشکار، هنرمند، نویسنده و محقق از هر کدام از توانایی‌های غریزی متفاوت است. راهبرد اصلی یک پژوهش‌گر و نویسنده باید این باشد که همین بخش از توانایی‌های غریزی را پرورش دهند. سپس، اهداف، نیازها و توانایی‌های خاص یک نویسنده یا محقق است که چند و چون روابط وی با چیزها و پدیده‌ها، داده‌ها و داشته‌های مرتبط با آنها، چند و چون تمرکز او بر روابط درونی بین داده‌ها، و روابط داده‌ها و داشته‌ها با محیط بزرگ‌تر یا کوچک‌تر و برای توصیف واقعیت‌ها را تعیین می‌کند. 

مهارت و توانایی نقشه‌کشی، برنامه‌ریزی، فرضیه‌سازی، تصویرسازی کلی و جزئی، شناسایی، اطلاع‌یابی، انتخاب، جمع‌آوری، تجزیه و ترکیب (یا پیوند بین برخی از قطعات یا اجزای یک چیز برای هدف اصلی یا تولید آن تصویر کلی) از جملۀ مهارت‌های اساسی مورد نیاز است.

واژۀ مهارت و تخصص اشاره به کم و کیف استفاده افراد از توانایی‌هایی دارد که زیرساخت آن را همۀ انسان‌ها به طور مساوی دارند. برای مثال تولید تصویرهای ذهنی مورد نیاز برای هر اکتشاف علمی و فنی بیش از هر چیز نیازمند مطالعه، تمرین، و تجربه بیشتر و بیشتر برای ارتقای کم و کیف آن دسته از توانایی‌ها و مهارت‌های غریزی یا ژنتیکی است که برای این کار خاص به آنها نیاز است. در واقع، هم تولید و هم پیوند بین تصویرهای ذهنی از مجموعه‌ای از مهارت‌های حسی، حرکتی و شناختی کم و بیش مرتبط و یکپارچه بهره می‌برند. این گونه نیست که زمانی یک محقق و نویسنده مشغول تولید یک تصویر ذهنی باشد و زمانی دیگر در کار ایجاد پیوند بین آنها. زیرا تولید تصویرهای ذهنی تازه همیشه نتیجۀ پیوند بین تصویرهای مختلف است؛ تصویرهایی که عمدتا در بخش‌های مختلف حافظه حضور دارند. اصلا فرایند تفکر، اندیشه‌ورزی، تخیل، و خردورزی اشاره به مجموعه‌ای از فعل‌ها یا کنش‌هایی دارد که اغلب آگاهانه و به قصد تولید تصویرهای ذهنی تازه و یا بازآفرینی تصویرهای قبلی است. نکته آن که حتی بازآفرینی تصویرهای قبلی نیز نوعی تصویر تازه است: از این جهت که همان تصویر در پیوند با شرایط محیطی و حس و حال تازه شکل گرفته است. به عبارت دیگر، عناصر تصویری تازه‌ای را از نظر زمانی، مکانی، محیط درونی و بیرونی دارد که همان تصویر قبلی ندارد. در همۀ موارد، مغز در تلاش است تا بین خود تصویرها و محیط‌های گوناگون آن در گذشته و حال و آینده پیوند برقرار کند: تصویرهایی که در نتیجۀ تجربه‌های حسی، حرکتی و شناختی، و نیز تجزیه و ترکیب، سازماندهی، مقوله‌بندی، و رده‌بندی انواع تصویرها در مغز تولید و ذخیره شده‌اند.

توجه شما را در ادامه این بخش به برخی از کلمات، عبارت‌ها و روش‌هایی جلب می‌کنیم که مفاهیم، تصویرها، واژه‌ها، جمله‌ها، پاراگراف‌ها و حتی بخش و کتاب را به هم پیوند می‌دهند. یعنی از اینها برای "پیوند" بین اجزای گوناگون یک متن، و همین‌طور "انتقال" مفاهیم، بیشتر استفاده می‌شود. هر چه بیشتر با این روش‌ها و کارکردهای مغز در تصویرهای زبانی و غیرزبانی آشنا باشید و در جای درست و مناسب از آنها استفاده کنید راحت‌تر و بهتر خواهید نوشت.

بین کلمات و مفاهیم یک جمله می‌توان با حروف و کلمات ربط‌دهنده، قید، صفت، و کلمات دیگر پیوند ایجاد کرد. اما پیوند بین چند جمله، چند پاراگراف، کل اجزای متن، دو بخش، دو کتاب یا مقاله از یک نویسنده و غیره چگونه ایجاد می‌شود؟!

گاهی دو یا چند جمله از چند نویسنده و یا خود نویسنده با مهارت و با استفاده از حداقل واژه‌های پیونددهنده به هم مرتبط می‌شوند. یعنی دو یا چند جمله پشت سر هم و بر اساس منطق و نظمی خاص از چند نویسندۀ مختلف نقل می‌شود. اما خواننده ارتباط درونی بین اجزای متن را بر اساس منطق و استدلال درونی خود و یا ارتباط منطقی و درونی بین خود جملات و بافت آن به خوبی درک و کشف می‌کند. ذهن نویسنده و خواننده، آگاهانه و ناآگاهانه نه فقط به دنبال ایجاد یا کشف نوعی پیوند بین تصویرهای متن، تصویری از درون‌مایۀ آنها و نیز تصویرهای جزئی و کلی دیگر است بلکه تمام یا بخشی از این فرایندهای حسی، حرکتی و شناختی و نتیجۀ آنها ممکن است آگاهانه، فعالانه، همراه با توجه و در "پیوند" با چیزی خاص باشد، و یا ناخودآگاه و خودکار باشد. آنچه این "پیوند" آگاهانه یا ناخودآگاه بین اجزای متن را مدیریت می‌کند ذهن نویسنده (به هنگام نگارش) یا خواننده (به هنگام خوانش) است: ذهنی که از تصویرهای حافظه‌ای تغذیه می‌کند که محصول تجربه‌ها، مطالعات و توانایی‌های  قبلی اوست. چندوچون این تغذیه متاثر از توانایی‌های حسی – حرکتی و شناختی قبلی خودش است.

به همین دلیل محقق یا نویسنده باید به گونه‌ای روابط درونی و گوناگون بین اجزای متن را تنظیم کند که تصویرهای مورد نظرش تا حد ممکن در ذهن خواننده شکل بگیرد و یا تا حد ممکن نادرست تعبیر و تفسیر نشود. به عبارت دیگر، کلمات، جمله‌ها، و سایر اجزای متن به گونه‌ای صورت‌بندی شوند که درون‌مایۀ اصلی، پیش‌فرض‌ها، تصویرهای مرکزی، تصویرهای حامی و چند و چون رابطه و پیوند بین آنها مشخص باشند و داده‌های اصلی و فرعی از آنها و از همدیگر پشتیبانی کند.