کد خبر: 45888
تاریخ انتشار: سه شنبه, 24 خرداد 1401 - 09:15

داخلی

»

پژوهش و نگارش (پاورقی)

پژوهش و نگارش 76:

با دوستان و متخصصان حرفه‌ای مشورت و مباحثه کنید!

منبع : لیزنا
حمید محسنی
با دوستان و متخصصان حرفه‌ای مشورت و مباحثه کنید!

ایجاد روابط دوستانه و تخصصی با همکاران و متخصصان، تشکیل گروه‌های هم‌فکر، همکاری، مباحثه، مسابقه، و حتی رقابت فکری از جمله سنت‌های اجتماعی است که در فعالیت‌های علمی نیز کارگشاست. زیرا بسیاری از نیازهای علمی بدین شکل منتقل می‌شوند، راه‌حل‌ها نقد می‌شوند، روش‌ها و راهبردهای تازه ابداع می‌شوند، و همکاری‌ها بیشتر می‌شوند. داستان کشفیات و اختراعات علمی سرشار از چنین روابط و همکاری‌هاست.

سند شرط‌بندی شرایط را ترسیم می‌کرد: اگر معلوم شد که ... سیاهچاله است، هاکینک به ثورن یک سال اشتراک مجله پنت‌هاوس را می‌دهد. اگر معلوم شد که سیاهچاله نیست، ثورن به هاکینک چهار سال اشتراک یک مجلۀ دیگر را می‌دهد.  هاکینگ شرط‌بندی شگفت‌آور خود بر سر سیاهچاله نبودن ماکیان ایکس 1 را بیمه‌نامه نامید. ... سند شرط‌بندی قاب و به دیوار دفتر ثورن در کلتک آویخته شد، و چشم‌انتظار پیشرفت علم نشست. (فرگوسن، ص. 123-124)

مباحثۀ علمی بین هاکینک و هیگز نیز در نوع خود جالب توجه است. هیگز پیش‌بینی کرده بود که باید ذره‌ای زیراتمی و کوچک‌تر وجود داشته باشد که دانشمندان آن را بوزون هیگز نامگذاری کردند. هاکینگ محاسبه کرده بود که نباید چنین ذره‌ای وجود داشته باشد. به همین دلیل آنها بارها با هم در این زمینه بحث و مناظره داشتند و حتی شرط‌بندی 100 دلاری کرده بودند. مسابقه برای یافتن یک مدرک تجربی برای یافتن این ذره توسط دانشگاه‌ها و مراکز مجهز به برخورددهندۀ ذرات آغاز شد (فرگوسن، ص. 329-335)

طراحی آزمایش برای یافتن ذرۀ هیگز میلیاردها دلار هزینه داشت. تنها یک نمونۀ آن حفر تونل 40 کیلومتری در عمق 1000 متری زمین در مرز بین دو کشور سوئیس و فرانسه برای نصب شتابگرهای برخورد ذرات (توسط مرکز تحقیقات فیزیک نظری اروپا یا سرن و با مشارکت ده‌ها کشور اروپایی و همکاری چند کشور غیراروپایی) بود که بیش از 13 میلیارد دلار هزینه داشت و از شاهکارهای مهندسی جهان بود. فناوری وب نیز توسط یکی از دانشمندان فیزیک همین موسسه به نام تیم برنرز لی برای مدیریت حجم عظیم داده‌های حاصل از برخورد ذرات پروتون  ابداع شده بود. سال‌ها بعد، یافته‌های همین موسسه وجود ذرۀ هیگز را ثابت کرد و هاکینگ شرط را باخت.

احتمالا بسیاری از پیش‌بینی‌ها، و نظریه‌های علمی ممکن است نادرست باشد اما این همان روش علمی است که با طرح نظریه و آزمایش فرضیه‌ها گام‌به‌گام به پیش می‌رود. هر نظر موافق و مخالف نقشی مهم و اساسی در پیشبرد علم و ایجاد تصویری درست‌تر دارد. گاهی اگاهی دربارۀ یک راه و روش نادرست از طریق آزمایش و خطا همان اندازه اهمیت دارد که یک نظریه و فرضیه درست می‌تواند داشته باشد!

همین مبارزه‌جویی، شرط‌بندی و طرح مساله در رفتار بسیاری از دانشمندان بزرگ از جمله انشتین هم وجود داشت که نقشی مهم در صورت‌بندی نظریه‌های موافق و مخالف ایفا کرده‌اند. ماکس بورن معتقد بود مخالفت انشتین با فیزیک کوانتوم تاثیر زیادی در صورت‌بندی نهایی و درست آن داشته است. زیرا هر بار انشتین پرسش‌های جاندار و مهمی را مطرح می‌کرد که عدۀ زیادی مجبور بودند در پاسخ به آن سال‌ها تلاش کنند. بدین ترتیب نه فقط فیزیک کوانتوم به سرمنزل نسبی رسید بلکه خود انشتین نیز به نتایج آن تن داد.

در میان گذاشتن افکار و ایده‌ها با افراد مورد اعتماد، خوش‌فکر، منتقد و مباحثۀ علمی و تخصصی با آنها نیز نقش مهمی در بازسازی یک ایده و کشف قوت و ضعف‌ها خواهد داشت. برخی از مباحثات حرفه‌ای نقش مهمی در کشف ایده‌ها و راهبردهای تازه از دیگران و حتی توسط خود آدم دارد. زیرا فرایند ارائۀ شفاهی آن به یک دوست متخصص و دامن زدن به بحث‌های علمی سبب می‌شود تا افکار و اندیشه‌هایی ناخودآگاه به بیرون درز کند که در غیر این صورت به ذهن آدم خطور نمی‌کرد. به چنین روشی در جذب و طرح ایدۀ خود و دیگران، توفان فکری نیز می‌گویند.

فرانسیس کریک در خاطرات خود می‌نویسد افراد زیادی همکار بسیار نزدیک من بودند و تاثیر زیادی بر من گذاشتند. وی از همۀ‌ آنها بدون ذکر نام قدردانی می‌کند. اما سه نفر بودند که او معتقد است باید به طور مشخص از آنها نام ببرد و خود را مدیون آنها می‌داند. تا حدی که معتقد است بدون این سه دوست، حرفۀ علمی‌اش بسیار متفاوت می‌بود. آنها کسانی بودند که کریک با آنها مباحثۀ علمی داشت. جالب است بدانید که یکی از آنها منطق- ریاضی‌دان است و می‌گوید وی باعث شد "من روشن‌تر و گاهی دقیق‌تر بیندیشم". این گفتۀ کریک اهمیت استدلال و منطق و نقد و انتقاد دیگران را در کنار پژوهش‌های تخصصی برجسته می‌سازد (1389، ص. 11-12) . وی همان کسی است که در پاسخ به کریک در انتخاب رشتۀ زیست‌شناسی به جای فیزیک گفت: افراد خنگ‌تر از تو هم بودند که موفق شدند. (همان)

البته بسیار مهم است که افراد و دوستان طرف مشورت به اندازۀ کافی دربارۀ موضوع مورد نظر، تخصص و اطلاعات کافی داشته باشند و در عین حال، خلاق و خوشفکر باشند. وگرنه صرفا تایید و تشویق بی‌اساس نه فقط موجب ارتقای کارها نمی‌شود بلکه با ایجاد یک حس کاذب مانع ارتقای حرفه‌ای می‌شوند.

گروه تری سینوفسکی در موسسه سالک، در بیشتر بعد از ظهرها برنامه صرف چای دوستانه‌ای داشت. این برنامه فرصت‌های بسیار مناسبی برای بحث در مورد آخرین نتایج آزمایش‌های علمی، ارائه ایده‌های جدید، یا پرحرفی درباره علوم، سیاست، یا اخبار کلی بود. روزی به برنامه صرف چای رفتم و به پاتریشیا چرچلند و تری سینوفسکی اعلام کردم که محل اراده در مغز کشف شده است.... هنگامی که با آنتونیو داماسیو وارد بحث شدم دریافتم او نیز به همین نتیجه رسیده است.... (کریک، 1391. ص. 296) 

نامه‌ای از دوست قدیمی به نام لوئیس رینالدینی دریافت کردم که اهل آرژانتین و زیست‌شناس سلولی بود و من نخستین بار در اواخر دهه چهل در کمبریج با او ملاقات کردم. ....او برای دیداری به ایالات متحده آمده بود و می‌خواست درباره برخی از ایده‌هایش با افرادی ملاقات و گفتگو کند. هنگامی که ما در نیویورک همدیگر را دیدیم به من گفت که او و گروهی از دوستانش مجلس بحثی در مندوزا تشکیل داده‌اند، و او به مقوله ارادۀ آزاد علاقمند شده است. سپس نامه‌ای به من نوشت و درباره موضوع بیشتر بحث کرد..... من بی‌درنگ درباره آنچه کشف کرده بودم و آنچه که باور داشتم  نامه‌ای بسیار مختصر نوشتم و برای او ارسال کردم..... البته قبل از ارسال آن را به فیلسوف پاتریشیا چرچلند نشان دادم؛ برای این که در نامه کار خیلی احمقانه‌ای انجام نداده باشم. وی صمیمانه عبارت‌ها را تصحیح کرد و نکاتی به آنها افزود و به من گفت ایده‌هایم برای او قابل قبول است. (کریک، 292-293) 

جا دارد بر اهمیت نقش موثری که روابط شخصی در پیشرفت علم و هنر دارند تاکید بیشتری کنیم. این رابطه تنها به پیوندهای میان استاد و شاگرد منحصر نمی‌شود. روابط شخصی را به گونۀ نمایان‌تری در پیوندهای دوستانۀ گروه‌هایی می‌توان دید که در راه هدف‌های مشترک با یکدیگر همکاری می‌کنند. این بستگی‌ها، شاید موثرترین وسیلۀ ایجاد و استقرار سنت باشد. برای مثال اینشتین با ماکس پلانک، واضع نظریه کوانتوم، به خوبی آشنا بود. با زومرفلد دربارۀ نظریه‌های نسبیت و کوانتوم مکاتبه داشت. با ماکس بورن دوست صمیمی بود، به رغم آن که هیچ گاه موافق تفسیر آماری او از نظریۀ کوانتوم نبود. در باب کاربردهای فلسفی احتمالات با نیلز بور مباحثه داشت. در واقع بخش عمده‌ای از تجزیه و تحلیل‌های علمی مسائل بسیار پیچیدۀ آن عصر، از راه مباحثات و مناظراتی صورت گرفته است  که در میان محققان فعال دربارۀ نظریۀ کوانتوم و نسبیت در جریان بود.

پس از این که اروین شرودینگر که نظریۀ مکانیک موجی را مطرح کرد، نیلز بور بی‌درنگ به بُعد تازه‌ای از نظریۀ کوانتوم پی برد و در عین حال، از مشکلاتی آگاه شد که هم چنان از گذشتۀ حل نشده باقی مانده بود. بور به این نتیجه رسید که تنها از راه گفتگو با شرودینگر می‌توان راه تجزیه و تحلیل را بیاید. از این رو شرودینگر به کپنهاک دعوت شد. در خلال دو هفته بحث فشرده، راه تازه‌ای در تفسیر نظریۀ کوانتوم گشودند. بور از این بحث به نتایج تازه‌ای دست یافت و نظریات خود را در باب احتمالات تکمیل کرد. نقش موثر این گونه روابط شخصی در پیشرفت علم و گزینش مسائل  بسی آشکار است. (ص. 224-225) البته هایزنبرگ اینها را به سنت‌های جامعه مرتبط می‌داند.

فرانسیس کریک نقل می‌کند که چرا و چگونه پس از جایزۀ نوبل و کشف رمز دی‌ن‌ای به پژوهش‌های آگاهی دیداری علاقمند شد و قصد داشت برخی از یافته‌های خود در حوزۀ زیست‌شناسی مولکولی را به این حوزۀ تازه منتقل کند و آن را بسط دهد. وی از انگلستان به مرکز پژوهشی سالک در آمریکا آمد و بدیهی بود که در این زمینۀ پژوهشی تازه، اطلاعات و دوستان اندکی داشته باشد. او می‌نویسد ابتدا با خواندن مقاله‌های تجربی و مروری شروع کردم. دریافتم که نزدیک شدن به تجربه‌گرایان سخت نیست، به شرطی که شخص واقعا به کارشان علاقمند باشد و ابتدا کوشش‌هایی را برای فهمیدن آنچه می‌کنند از روی مقاله‌هایشان کرده باشد. به این ترتیب دوستان جدید بسیاری پیدا کردم، بسیار بیشتر از آن که بتوانم در اینجا بیاورم. شانس اوردم که چندین نفر را که به بینایی یا تئوری آن علاقمند بودند در لاهویا پیدا کنم. یک گروه در دپارتمان روان‌شناسی در دانشگاه کالیفرنیا، سن دیه‌گو، تحت رهبری باب بویتون، بیشتر روان‌شناسی بینایی را مطالعه می‌کردند....وی همین‌طور اشاره می‌کند که چگونه با مطالعۀ مقاله‌های مروری و مقاله‌های برخی از دانشمندان، شبکه‌ای از دوستان را دور خود جمع کرد که بعدها با هم همکاری علمی داشتند.... راما چاندران و گوردون شا بنیانگذار انجمن هلمهولتس بودند که در مطالعۀ علمی ادراک پیشگام بودند. اعضای انجمن ماهی یک بار ملاقات می‌کنند، که با ناهار شروع شده و با شام پایان می‌یابد. دو نفر سخنرانی می‌کنند. این برنامه زمان زیادی را برای بحث و گفتگو فراهم می‌کند... و اعضا و مهمانان از سایر دانشگاه‌ها می‌توانند در آن حضور یابند. (1389، ص. 208 -210)

گاهی قدم زدن با یک دوست متخصص و همکار و تبادل نظر با آنها می‌تواند نتایج درخشانی ایجاد کند، مذاکره، بحث، دورهمی‌های دوستانه یا تخصصی، تبادل نظر با افراد موافق و بخصوص مخالف می‌تواند فرصت بازاندیشی از زوایای دیگر را فراهم کند.

دوستی با همکاران و متخصصان هم‌رشته و یا ارتباط دوستانه با متخصصان سایر رشته‌ها هم می‌تواند ایده‌های جالب توجهی را برای ایجاد تغییر در رویکردها و فضاهای کاری و در نتیجه یادگیری‌های تازه فراهم کند.

ماکسول و بولتسمان ضمن پژوهش‌هایی جدا از یکدیگر و طی یک رقابت دوستانه در آغاز پیشرفت‌های چشم‌گیری در توضیح رفتار گازها به وسیلۀ مکانیک اماری به دست آوردند. اما پس از مدتی دشواری‌های جدی پدیدار شد. .... توضیح تناقض‌هایی که با آن مواجه شدند منوط به پیدایش نظریۀ کوانتوم بود ..... اما‌ بدون وجود آثار درخشان این فیلسوفان طبیعی که روش‌های آماری را در مطالعه گازها به کار گرفتند، نه نظریۀ کوانتوم، نه نسبیت و نه هیچ یک از شیوه‌های تفکری که انقلاب قرن بیستم را در فیزیک پدید آوردند نمی‌توانست به وجود آید.

ماکسول در نامه‌ای به یکی از دوستانش نوشت: کار خوب است، مطالعه هم خوب است، اما دوستان آدم از همۀ اینها بهترند.

تجربۀ ویلیام آرتور را در بخش‌های بعد مطالعه خواهید کرد. وی روایت می‌کند که چگونه دانشمندانی بزرگ در حوزه‌های متعدد فیزیک، اقتصاد، زیست‌شناسی، عصب‌زیست‌شناسی، رایانه و غیره (و برخی برندۀ جایزه نوبل) در نمازخانۀ محقر نزدیک یک موسسۀ علمی و تازه‌تاسیس دور هم جمع شدند و بدون حتی یک موضوع از پیش مشخص با هم مباحثه و گفتگوی علمی داشتند!

استراحت، تفریح، سرگرمی، دورهمی و احساسات و عواطف خوب داشته باشید!

احترام به سنت‌های ملی، مذهبی، علمی و فرهنگی و استفاده از توان و جایگاه بالقوۀ آن در ارتقای یادگیری و انتقال دانش و یا تبدیل برخی از رفتارها و سازوکارهای اخلاقی و حرفه‌ای به سنت‌های ماندگار آموزشی و پژوهشی نقشی مهم و زیرساختی در پالایش نهاد آموزش، نهاد علم و ارتقای کم و کیف رفتارهای آموزشی و پژوهشی در سطح فردی و نهادی دارد. نمونۀ زیر نشان می‌دهد که چگونه می‌توان یک سنت فرهنگی ساده (نوشیدن چای بعد از ظهر) را به مکانی برای ارتباط علمی تبدیل کرد. در چنین فضاهایی می‌توان دورهمی‌های جمعی و حتی دو یا چند نفره برقرار کرد. بدین ترتیب نه‌فقط روابط دوستانه محکم‌تر می‌شود بلکه از چنین روابط صمیمی می‌توان برای انتقال اطلاعات و تجربه‌های تازه به همدیگر، نقد و بررسی افکار و اندیشه‌ها، نقد و بررسی کتاب و غیره به روش‌های مختلف استفاده کرد:

برای ده‌ها سال، در همین باشگاه دانشجویان بود که اعضای گروه ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری دانشگاه کمبریج هر بعد از ظهر، راس ساعت چهار برای نوشیدن چای گرد هم می‌آمدند. در بیشتر طول روز، باشگاه خالی و کم‌نور بود. ...

... در 4 بعد از ظهر هاکینک بار دیگر از اتاقش بیرون می‌زد. وقت چای به سنتی در گروه تبدیل شده بود و آن تالار خالی و غارمانند ناگهان پر از سر و صدای کرکنندۀ آدم‌ها و به هم خوردن فنجان‌ها می‌شد. آدم انگشت به دهان می‌ماند که این همه آدم چگونه می‌توانستند در ان ساختمان خلوت‌گزیده باشند. بیشتر فیزیکدانان و ریاضی‌دانان گردامده در آنجا چنان لباسی بر تن داشتند که انگار در کارگاه ساختمانی مشغول به کارند، و زمانی کسی گفته بود که سر و وضع "گروه نسبیت" هاکینگ شبیه گروه راکی در یک روز بد بود. وقت چای تنها زمان استراحت برای گپ و گفت به شمار نمی‌رفت. سخنان انان به کرم‌چاله‌ها، محدوده‌های اقلیدسی، میدان‌ها اسکالر، و سیاهچاله‌ها کشیده می‌شد. معادله‌ها بودند که روی میزهای پایه کوتاه، خرچنگ‌قورباقه‌ای نوشته می‌شدند. صدای کامپیوتری هاکینک را می‌شد در میان همهمه شنید، در حالی که تک‌پرانی‌های هوشمندانه‌اش در آن گوشۀ تالار به زمینۀ بحث خط می‌داد، ولی دانشجویان پیشین مدعی‌اند که گفتن چند نکته از سوی او در وقت چای اغلب بسیار ارزشمندتر از یک ساعت درس دادن از سوی دیگران بود. هاکینگ در همان چند واژه یک دنیا مطلب می‌گنجاند. بعدا با بازخوانی یادداشت‌ها، می‌فهمیدی که او با چه دقتی انها را برگزیده تا دقیقا منظورش را بگوید.

راس چهار و سی دقیقه باشگاه دانشجویان همانطور که پر شده بود ناگهان سوت و کور می‌شد، و به غیر از یک لامپ مهتابی دراز همۀ چراغ‌ها خاموش می‌شدند. هاکینک صندلی‌اش را به سمت دفترش می‌راند و تا هفت کار می‌کرد. در ان عصرها دانشجویانش بیشتر او را برای راهنمایی در دسترس می‌یافتند.

برخی غروب‌ها تا دیروقت کار می‌کرد یا برای صرف شام به کینگز کالج بر می‌گشت. در دیگر عصرها ..... به کنسرت یا تئاتری برده می‌شد. (فرگوسن، ص. 225-227)

بسیاری از بزرگان ادبی و علمی در خاطرات‌شان به چنین دورهمی‌های دوستانه و صمیمی اشاره کرده‌اند. برخی از این دورهمی‌های دوستانه و حرفه‌ای به سنتی ماندگار و آموزشی تبدیل شده‌اند. گاهی سنت‌های ملی و مذهبی بهانه‌ای برای گفت‌وشنود منظم علمی و آموزشی شده است. 

در زندگی و خاطرات بسیاری از دانشمندان به همین نکته اشاره شده است که درست زمانی به یافته‌های شهودی جالب توجهی دست یافتند که کمتر به خود مساله فکر می‌کردند. زیرا اغلب بسیاری از داشته‌های ذهنی به ظاهر قطعی و پرتکرار سبب می‌شوند تا ذهن به گزینه‌های دیگر فکر نکند. گویی دست و زبانی غیب در این جلسات حضور دارد! به همین دلیل درست در زمانی که درگیر مساله نیستیم و در یک آرامش نسبی به سر می‌بریم بخش ناخودآگاه ذهن به شکل شهودی به راه حل می‌رسد. دریافت‌های شهودی به این معنا نیست که هیچ پشتوانۀ منطقی و علمی ندارد بلکه حکایت از اوج آمادگی مغزی و جسمی دارد: زیرا به قول پاسکال، شهود به ذهن‌های آماده می‌رسد. این دسته از افراد قبلا دربارۀ موضوع مورد نظر پژوهش یا مطالعۀ کافی داشتند اما به هر دلیلی قطعه‌های اطلاعات برای نتیجه‌گیری نهایی به هم متصل نمی‌شدند. از جمله به این دلیل که آن حلقۀ گمشده در بخشی از یک شبکه عصبی دیگر ذخیره شده بود که به هنگام تصویرسازی مورد توجه قرار نگرفته بود. درست مانند دوستانی که دور هم جمع هستند و به دلیل توجه افراطی نسبت به همدیگر و شوق و ذوق مربوطه به سایر چیزها توجه نمی‌کنند. حتی در همین جمع دوستانه نیز ممکن است یکی دو نفر به صورت افراطی توجه جمع را به خود یا موضوعاتی خاص جلب کنند و همین توجه افراطی مانع توجه به برخی از حوادث اطراف و یا حتی توجه کم و بیش مساوی به همدیگر شود! گاهی دور شدن از جمع و یا لحظه‌ای بی‌توجهی عمدی یا غیرعمدی به آن چه که در مرکز توجه همۀ دوستان است چیزهایی را برای یک فرد آشکار می‌کند که اغلب دیگران به آن بی‌توجهند.

به همین دلیل توصیه می‌شود هر از چندگاه از مساله اصلی فاصله گرفته شود تا ذهن آرامش یابد و فرصت تجدید نظر و تجدید قوا فراهم شود.

مایکل گلب این سوال را طی سال‌ها از هزاران نفر پرسید که وقتی ایده‌های بکر به ذهن‌تان رسید، کجا بودید؟ اغلب جواب‌ها این‌گونه بود: حمام، استراحت در رختخواب، گوش کردن به موسیقی، مسافرت تفریحی، قدم زدن در طبیعت، در ساحل دریا و ....کمتر کسی پاسخ داد در محل کار. (نقل در: گاهی به مغز ...)

دستشویی از جمله مکان‌هایی است که حداقل در شوخی‌های دوستانه پرتکرارتر از بقیه است!

دربارۀ نقش خواب و استراحت در یادگیری و ذخیرۀ اطلاعات در حافظه درازمدت دلایل قطعی وجود دارد. خواب و استراحت نه فقط در آرامش جسم و فکر بلکه در ذخیرۀ اطلاعات و پالایش ناخواسته‌ها بسیار اهمیت دارد.

ایجاد فاصلۀ منطقی بین دو یادگیری و استراحت هم نکتۀ بسیار مهمی است. زیرا توانایی جسمی و مغزی در هر جلسۀ یادگیری محدود است. در فاصلۀ بین دو یادگیری و حتی زمانی که ذهن در حال استراحت و خواب است بخش ناخودآگاه مغز در حال غربال کردن اطلاعات ناخواسته و تثبیت اطلاعات مهم‌تر در حافظه است. اغلب مواجهه با اطلاعات تازه بلافاصله بعد از یادگیری یک مطلب موجب اختلال در در ذخیرۀ اطلاعات قبلی در حافظه دچار می‌شود. به همین دلیل کمی استراحت بعد از یک دورۀ یادگیری سبب می‌شود تا مغز فرصت کافی برای تجدید قوا و یادگیری تازه پیدا کند و حافظۀ قبلی نیز تا حد ممکن تثبیت می‌شود.

در هر حال احساس خوب، شرایط محیطی و ذهنی مساعد، آرامش ذهنی و جسمی سبب می‌شود تا فضا و شرایط مناسب برای یادگیری و توجه به یک مساله ایجاد شود، و نیز مانع حواس‌پرتی و عدم تمرکز می‌شود. یادآوری و پردازش اطلاعات، و تصمیم‌گیری‌های خوب و منطقی نیز بیش از هر چیز به شرایط ذهنی و محیطی مساعد نیاز دارد.

کیالدینی (نقل در: اسکاولینگ، ص. 95-96) با استفاده از خصوصیات سیستم 1 (نیازهای پایه، اساسی و مشترک با دیگر حیوانات[1]) اقدام به ابداع فنون اساسی برای تأثیر بر افراد کرد. همچنین می‌توان این فنون را به عنوان شرایطی تلقی کرد که باید تامین شود تا نیازهای سیستم 1 برطرف شود، که پیش‌شرط سیستم عملکردی 2 (اندیشه‌وزی، خردورزی، دوراندیشی و ویژگی‌های انسانی به طور خاص) است. اگر سیستم 1 نیاز به غذا، امنیت، استراحت یا توجه خاص دیگر داشته باشد، شما نمی‌توانید منطقی یا انتزاعی فکر کنید. در چنین شرایطی محدود به تفکر کوتاه‌مدت با دامنۀ بسیار محدود خواهید شد، و چیزی را می‌پذیرید که فکر می‌کنید درست است.

اسکاولینگ و برایان (همان) معتقدند که گرایش طبیعی و ژنتیکی ما این است که به هنگام خطر یا عدم اطمینان ... واکنش خودکار داشته باشیم. برای مواجهۀ با دنیای خارج باید در وضعیت خوبی باشیم. وضعیت خوب اشاره دارد به ضرورت وجود عوامل سالم در سبک زندگی، مثل رشد کافی، خواب، حرکت و آرامش.

برای کاهش عدم اطمینان، گرایش به محافظه‌کاری داریم. اغلب همان رفتاری را ادامه می‌دهیم که در گذشته نیز موفق بود (سیستم 2، یا همان خردورزی و عقل دوراندیش هم به خاطر منافع کوتاه‌مدت و فوری از طریق سوگیر‌یِ تأیید ادامۀ آن رفتار را برای ما عقلانی جلوه می‌دهد). دوری و بی‌میلی نسبت به عدم قطعیت سبب می‌شود تا چیزهای زیادی را از دست دهیم: واکنش عاطفی ما نسبت به ضرر اغلب بیشتر از کسب چیزی است.

محافظه‌کاری ما سبب می‌شود تا وضع موجود را ترجیح دهیم که معمولاً توسط یک ساختار اقتدارگرا پشتیبانی می‌شود.

آنها با تکیه بر یافته‌های کیالدینی شرایط زیر را برای رضایت سیستم 1 پیشنهاد کردند تا توجه بیش از حدی نسبت به این بخش از نیازها جلب نشود:

داشتن ساختار مقتدر، توانا و قوی.

حس تعلق به یک یا چند گروه.

تقویت حس رابطۀ متقابل.

احساس فراوانی، بی‌نیازی و رضایت.

این حس که مورد احترام دیگران هستیم.

اجازه دهیم تغییرات به‌تدریج و کم‌کم رخ دهند.

همۀ اینها اهمیت توجه به نیازهای پایه و اساسی برای آرامش ذهنی و جسمی را نشان می‌دهد که زیرساخت هر نوع فعالیت حسی، حرکتی و شناختی خلاقانه و کیفی، از جمله و بخصوص پژوهش و نویسندگی است. تفریح، سرگرمی، دورهمی، استراحت، خواب، غذا، آرامش، نشاط و حس خوب ناشی از آن غذای ضروری تفکر و خردورزی است.

------------------

[1]. سیستم 1 را می‌توان همان نیازهای پایه در سلسله مراتب نیازهای مازلو دانست که در رده‌های بالاتر هستند. مثل آب و غذا و امنیت. سیستم 2 نیازهایی در سطوح پایین‌تر مثل اندیشه و خردورزی، هنر و عواطفی چون عشق و دوستی و غیره است.