کد خبر: 47527
تاریخ انتشار: پنج شنبه, 22 تیر 1402 - 13:09

داخلی

»

برگ سپید

معرفی کتاب جای خالی سلوچ

منبع : لیزنا
مبینا بنددار
معرفی کتاب جای خالی سلوچ

درباره نویسنده

محمود دولت‌آبادی در سال ۱۳۱۹ در زادگاهش، روستای دولت‌آباد از توابع شهر سبزوار، به دنیا آمد. در بیست‌سالگی به تهران رفت تا علاقه‌های شخصی‌اش یعنی تئاتر و نوشتن را به صورت جدی‌تر پیگیری کند. در همین حال برای گذران زندگی به کار در چاپ‌خانه مشغول شد. پس از مدتی کار هنری، تئاتر را برای همیشه کنار گذاشت و به عشق اولش یعنی نویسندگی پرداخت و آثارش را از سال ۱۳۴۱ در مجلات و یا به صورت کتاب منتشر کرد. او علاوه بر داستان‌نویسی، دستی هم در نمایش‌نامه‌نویسی و فیلم‌نامه‌نویسی دارد.

اگر «کلیدر» را خوانده باشید و با آن ده جلد زندگی کرده باشید یا اگر با «جای خالی سلوچ» فقر را حس کرده باشید یا با «نون نوشتن» با زندگی یک نویسنده آشنا شده باشید، حتما شما هم این نظر را دارید که محمود دولت­آبادی بی‌شک از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر است که ادبیات کشورمان با آثار او پربارتر شده و قلم دلنشینش با خلق آثاری چون «کلیدر»، «جای خالی سلوچ» و… برای همیشه در ذهن ما ثبت شده­است. (سارایی، 1400).

درباره کتاب

نام کتاب جای خالی سلوچ است؛ اما به جرات می­توان گفت که شخصیت اصلی داستان مرگان (مهرگان) (همسر سلوچ) است، داستان جای خالی سلوچ، مظهر فقر و تنگدستی، فشار و سختی­های زندگی و تلاطم­‌های پی در پی است که در نبود یک پدر خود را نشان می­دهد. پدری که به یکباره می­رود و خانواده را با انبوهی از مشکلات تنها می­گذارد و مادری که باید این سختی­ها را به دوش بکشد و با آن دست و پنجه نرم کند، اما تا کی؟ تا کی می­تواند دوام آورد و افسار زندگی از دستانش خارج نشود؟ جواب تمامی این سوال­ها در دل داستان نهفته است...

نقد و بررسی کتاب

جای خالی سلوچ، کتابی است با موضوع روزمره جامعه، رفتن ناگهانی یک پدر، تنها شدن یک همسر، بی پدر شدن فرزندان و شروع یک مسیر مبهم و دشوار و مشکلاتی که در این مسیر نمایان می ­شود و خانواده سلوچ را درگیر آشوب می کند، عنوانی که نویسنده، برای کتاب برگزیده به روشنی از فقدان سخن می­گوید، بنظر من عنوان کتاب می­تواند یک دلیل اصلی برای خواندن کتاب باشد، زیرا با دیدن نام کتاب که جنبه ­ای مرموز و هیجانی دارد، مخاطب کنجکاو می­ شود تا کتاب را بخواند و از دل داستان سر درآورد.

علاوه بر این نام کتاب دارای دو بعد است و مخاطب می­ تواند از دو زاویه به آن بنگرد؛ جای خالی سلوچ، نام سلوچ که در عنوان کتاب خودنمایی می­کند، ممکن است به ذهن مخاطب برساند که شاید بخش عظیمی از محتوای کتاب در رابطه با سلوچ نوشته شده است اما واقعیت آن است که کتاب بر مرگان تکیه دارد و مشکلات او و فرزندانش را در نبود سلوچ به تصویر می­کشد.

از نگاهی دیگر می­توان استنباط کرد که عنوان کتاب (جای خالی سلوچ) اگر چه به معنی نبود و فقدان سلوچ است اما تمامی این مشقت و سختی به سلوچ باز می­گردد.

بنابراین می­توانیم بگوییم اگرچه عنوان به ظاهر ساده است اما می­توان معنی و مفهوم عمیقی را از آن استخراج کرد.

حال از عنوان که بگذریم به متن داستان می­ رسیم، نویسنده در این کتاب به روشنی هر چه تمام­تر به مشکلات این خانواده می ­پردازد و آن را از چند بعد مورد تفسیر قرار می ­دهد. فشار و خستگی­هایی که گریبان­ گیر مرگان، به عنوان مادر خانواده شده­است، البته خستگی از نگاه نویسنده در این داستان بیشتر خستگی­های روحی است که بر او چیره شده است، از طرفی فشار و استرسی که هاجر (دختر خانواده) آن را حس می ­کند و سختی و ذلتی که دو برادر به نام­های عباس و ابراو (ابراهیم) به دوش می­ کشند. تفسیرهایی که نویسنده در این داستان به آن پرداخته به گونه­ای است که مخاطب می­تواند خود را به آسانی جای هر یک از شخصیت­های داستان تصور کرده و با آن زندگی کند.

بنابراین با صراحت می ­توان گفت تلاش نویسنده برای واقعی جلوه دادن داستان قابل ستایش است و همین موضوع است که مخاطب را به داستان جذب می­ کند.

در جای جای این داستان می­توان دقت و جزئی نگری نویسنده را لمس کرد، بدون اغراق می­توانم بگویم که نویسنده آنچنان زیرکانه به توصیف حالات شخصیت­ها و وقایع داستان پرداخته که تصور آن برای خواننده بسیار آسان شده و می­تواند لذت خاصی را به خواننده القا کند.

در متن داستان نیز از لغات دشوار فارسی استفاده شده بود اما این موضوع سبب دوری مخاطب از متن اصلی داستان نشده و مخاطب می­تواند به مفهوم اصلی داستان پی ببرد که این نشان از تبحر نویسنده دارد، چون توانسته هر مخاطبی را با خود همراه سازد.

قسمت هایی از کتاب

مرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد شد. پس با روی گشاده و دل باز به کار می­پیچید. طبیعت کار چنین است که می­خواهد تو را زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی.

روزگار همیشه بر یک قرار نمی­ماند. روز و شب است. روشنی دارد، تاریکی دارد. پایین دارد، بالا دارد. کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده. تمام می­شود. بهار می­ آید.

زخمی اگر بر قلب بنشیند؛ تو، نه می­توانی زخم را از قلبت وابکنی، و نه می­توانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکه­ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور می­اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند.

 

سخن پایانی

نگاه کلی داستان نیز بیانگر آن بود که یک مادر چگونه می­تواند برای فرزندان خود هم مادر باشد و هم پدر؛ پدر بودن از آن نگاه که همچون یک مرد بی­ وقفه کار کند، غیرت داشته باشد و زیر بار مشکلات کمر خم نکند و مادر باشد و برای فرزندانش احساسات مادرانه خرج کند...

مشخصات کتاب

دولت ­آبادی، محمود/ جای خالی سلوچ./ تهران: نشر چشمه؛ فرهنگ معاصر، 1377، (405 ص).

منابع

سارایی، زهرا. (1400)، آشنایی با محمود دولت­ آبادی؛ زندگی‌نامه و سبک آثار او. لینک

معرفی نویسنده متن

مبینا بنددار، دانشجوی مقطع کارشناسی علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه سمنان.