کد خبر: 50538
تاریخ انتشار: سه‌شنبه, 25 آذر 1404 - 11:09

داخلی

»

گاهی دور، گاهی نزدیک

از شمار دو چشم یک تن کم، از شمار خرد هزاران بیش :

کامران فانی،‌ هستان شناسی (Ontology) متحرک

منبع : لیزنا
سید ابراهیم عمرانی
کامران فانی،‌ هستان شناسی (Ontology) متحرک

(لیزنا: گاهی دور گاهی نزدیک 401): سید ابراهیم عمرانی سردبیر:  ضایعه تاسف برانگیز و جبران ناپذیر رفتن کامران فانی را به همه مردم ایران و به ایران تسلیت می‌گویم. مادر ایران اکنون باید سالها در انتظار بماند تا فرزندی چون او بر خاکش جوانه بزند و ببالد تا روزی فانی شود. نمی دانم چه بگویم،  به عنوان سردبیر یک مجله خبری – تحلیلی کتابداری به شما توصیه می‌کنم یک بار دیگر همه مقاله ها و مصاحبه‌های "شب کامران فانی" در مجله وزین بخارا[1] را بخوانید. ببینید چه کسانی درباره او نوشته‌اند و چه نوشته‌اند و بعد حتما به من خواهید گفت تو که هستی که درباره فانی حرف بزنی،  ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست،‌ عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری.

با اینهمه به من اجازه دهید به عنوان یکی از کوچکترین دوستداران و شاگردان فانی چند خطی بنویسم. و همین ابتدا لاز م است عرض کنم، من یار گرمابه و گلستان فانی نبوده‌ام، من شاگرد ویژه او نبوده‌ام،‌ من رابطه مریدی و مرادی با فانی نداشته‌ام که او از این مرید و مراد بازیها بیگانه و بیزار بود، و هرگز ادعای نزدیکی به آقای فانی را نداشته و ندارم که امروز بخواهم با چسباندن خودم به یک گوشه قبای او برای خودم اسم و رسم بخرم. ولی به علت فهرستنویس بودن و رفت و آمد بسیارم به کتابخانه ملی شاید چندباری بیشتر از برخی از شما ایشان را زیارت کرده‌ام و بس. بنابراین بسیاری  نکته‌های خوب و زیبا که از زندگی،‌ منش و مهربانی، توجه به جوانان بی‌سوادی چون من،‌ دایره وسیع دانش او در همه زمینه‌هایی که فکرش را می توانید بکنید و فرهیختگان این خاک درباره او شهادت داده‌اند را شاهد بوده‌ام. فانی یک انسان کامل بود. انسان واقعی،‌ بدون ذره‌ای بغض، و همیشه با رویی خندان آماده کمک و پاسخ به سوالات بسیار هر یک از افراد نیازمند به اطلاعات و دانش. فارغ از دنیای دون، فارغ از پُست و مقام و فارغ از اندیشه مال و ثروت و جاه.

زنده‌یاد داریوش شایگان که خود از نادره مردان ایران زمین بود در وصف او چنین می‌گوید: در توصیف عشقی که کامران فانی به فرهنگ می‌ورزد،‌ و احاطه وسیعی که بر آن دارد همواره تعبیر فرانسوی Homme de Renaissance یا انسان عهد رنسانس را به یاد می‌آورم، یعنی مردانی که به همه علوم و معارف روزگار خود احاطه داشتند و به معنای واقعی کلمه علامه، یا به زبان امروزی فرهیخته بودند. با کامران فانی می‌توان از تئوری بیگ بنگ تا فلسفه در فیزیک جدید، از فیزیک کوانتوم تا موسیقی قرون وسطای فرانسه و باروک در ایتالیا، از نقاشی مکتب ونیز و مکتب هلندی‌های قرن هفدهم، از "ورمیر" و "ولاسکز" سخن گفت. با او می‌شود از قرآن، از عصر حجر، از نوسنگی، ‌از ایتالیای قرن پانزدهم و از روسیه قرن نوزدهم و از امریکا سخن گفت و سخنان سنجیده و منسجم او را شنید. سخنانی که نشان از غور و اندیشیدن عمیق در همه خوانده‌ها و دانسته‌ها به مدد حافظه‌ای قوی و ذهنی منضبط دارد، خصلتی نادر که بویژه نزد صاحبنظران ایرانی – که در یک رشته تبحر دارند و در رشته‌‌های دیگر عامی‌اند – نایافتنی است. خصلتی که فانی را در ایران منحصر به فرد می‌سازد و همراه با دیگر خصائل فانی، به او جهان بینی خاصی بخشیده است. جهان بینی‌ای متکی بر تسامح،‌ بردباری و بلند نظری"[2].

اولین بار در دانشکده علوم تربیتی، ‌ساختمان گروه کتابداری واقع در میدان کندی (توحید فعلی) او را دیدم به همراه یار همیشگیش بهاءالدین خرمشاهی. از کتابخانه بیرون آمدند و دوست همراه من به آنها سلام کرد و من هم به دنبال او سلام کردم و بعد از رفتن پرسیدم کی بودند؟ گفت آقای فانی و آقای خرمشاهی و به ترجمه نمایشنامه‌های چخوف توسط کامران فانی اشاره کرد و من نمایشنامه ها را نخوانده بودم ولی مجموعه بزرگی از داستانهای کوتاه چخوف را در کتابی با عنوان گمگشته‌ها که سال 1328 منتشر شده بود درخانه داشتیم و آن را خوانده بودم و عاشق چخوف بودم و هستم. فانی با لبخندی که بعدها برای من همیشگی شده بود جواب سلام ما را داد و من که 19 ساله بودم از خوشحالی اینکه یک مترجم زنده و واقعی را از نزدیک دیده بودم در پوست نمی‌گنجیدم و اگر از دوستم خجالت نمی‌کشیدم دوست داشتم به دنبالشان بروم و بیشتر نگاهشان کنم.

مدتی بعد در سال 1354 علم در تاریخ جان برنال منتشر شد و نام او را این بار پشت جلد یک کتاب در تاریخ تمدن و جلد مربوط به انقلاب علمی و صنعت می‌دیدم،‌ و ذوق زده بودم که دو تن از مترجمان این کتب نفیس، استادان فانی و خرمشاهی کتابدار هستند. تا کارهای کتابداری را کم کم شروع کردم و راه پای من به مرکز خدمات کتابداری باز شد و آنجا گاهی ایشان را می‌دیدم و البته بسیاری از استادان دیگر را که نامشان بر کتابهای کاری و درسی ما نشسته بود.

توسط استاد نوش‌آفرین انصاری به انجمن کتابداران رفتیم و حتی در انتخابات شرکت کردیم و با مجله وزین "نامه انجمن کتابداران ایران" آشنا شدیم که در هر شماره نام فانی در کنار سایر بزرگان به چشممان می‌خورد که عضو کمیته انتشارات انجمن بودند.

سال 57 شد و ما با چند نفر از دوستان در دیماه 1357 گروهی درست کردیم با نام "گروه کتابداران آزاد" و به ایجاد کتابخانه‌های کوچک در محله‌های جنوب شهر و حاشیه نشین تهران پرداختیم و همان سال با گرفتن اتاقی در مرکز خدمات کتابداری برای دو روز، به قول امروزیها کارگاهی برای کتابداران کتابخانه‌های کوچک خودمان برگزار کردیم. در این کلاسها سه انسان بزرگ آمدند و هر یک، یک جلسه وقت گذاشتند و برای این جوانان که اغلبشان دانش‌آموز بودند و کتابخانه‌ها را می‌گرداندند صحبت کردند، توران میرهادی،‌کامران فانی و بهاءالدین خرمشاهی.

شاید یکی دو سال بعد که هنوز کتابخانه‌های محله‌ای و کوچک ما به هوا نرفته بودند و من از جدول رده بندی شبه دیویی خودم، که با پشتوانه مجموعه‌های خودمان گسترش داده و اصلاح کرده بودم،‌  نسخه‌ای به استادم فرشته کاشفی دادم که نظرشان را بگویند و اصلاحاتی در آن انجام دهند. و این زمانی بود که مرکز خدمات کتابداری به کتابخانه ملی پیوسته بود و خانم سلطانی و بسیاری از استادان از ساختمان رستم گیو به ساختمان سی تیر نقل مکان کرده بودند،‌ و البته هنوز برخی همکاران و استادان در ساختمان رستم گیو (ایرانداک فعلی) مانده بودند.

یک ماه بعد بود شاید که به دیدن خانم کاشفی به ساختمان رستم گیو رفتم که در مورد رده‌بندی من درآوردی خودم پاسخ و راهنمایی بگیرم که به من گفتند خانم سلطانی می‌خواهند تو را ببینند، برو کتابخانه ملی. وقتی با ضربان قلب بالا و ترسی که از روبرو شدن با پوری سلطانی داشتم، در طبقه دوم در اتاق خانم سلطانی را به آرامی باز کردم، سه میز و سه نفر در اتاق بودند، اولین میز آقای خرمشاهی نشسته و سخت مشغول بودند، و روبرو در انتهای اتاق خانم سلطانی که هنوز سرشان را بلند نکرده بودند. چیزی که مرا اندکی آرام کرد روی خوش و لبخند آقای فانی بود که پشت میز وسط نشسته بودند و با من سلام و علیک کردند. خدمت خانم سلطانی رفتم و صحبتهایشان را به گوش جان شنیدم. زمانی که  خانم سلطانی صحبتشان با من تمام شد و من آماده رفتن بودم، آقای فانی که سوالهای خانم سلطانی و پاسخهای مرا شنیده بودند، پرسیدند این رده‌بندی کار تو است؟ فهمیدم که خانم سلطانی آن نوشته درهم و برهم را به آقای فانی هم داده‌اند و ایشان هم نگاهی به آن انداخته‌اند و مرا تشویق کردند.

آن روز دستور شروع کار جدی روی رده بندی دیویی فارسی را از خانم سلطانی دریافت کردم و از آن پس و حتی پس از انتشار دیویی تا سالهای سال، تا زمان حیات این بانوی مهربان، در ساختمان سی تیر،‌ ساختمان نیاوران و بعد ساختمان فعلی کتابخانه ملی هر هفته و بطور منظم به دیدار خانم سلطانی می‌رفتم و همیشه یکی از بزرگترین دلخوشیهایم دیدن آقای فانی بود که همیشه و در هر سه ساختمان هم اتاقی خانم سلطانی بودند. در آن ساعت کوتاهی که به دیدن خانم سلطانی می‌رفتم، در کنار آقای فانی بزرگانی چون استاد عبدالله انوار و استاد علینقی منزوی،‌استاد احمد منزوی و بزرگان بسیاری را زیارت کردم و گاهی با پررویی در گوشه ای می‌نشستم تا به صحبتهای آنها با تحیر گوش کنم. دانش این اساتید برایم حیرت‌آور بود. و همیشه با خودم می گفتم کِی فرصت کرده اند اینهمه بخوانند؟ با چه سرعتی؟ با چه دقتی؟ و کجا روش تحقیق و تحلیل این موضوعها را آموخته اند؟ گاهی بحثهایی می‌شنیدم که آنقدر برای بی‌سوادی چون من خیلی سنگین بود که از آنجا که بیرون می‌آمدم با عجله به روبروی دانشگاه می‌رفتم که کتابهایی را که شنیده بودم تهیه کنم و بخوانم که گاهی موفق به خواندن هم نمی‌شدم،‌ چون مطلب را هر چه می خواندم نمی فهمیدم چون حتی مقدمات آن علوم را نمی‌دانستم.  و باز هفته بعد می‌بایست از آقای فانی در فرصتی بپرسم که این بحث چیست و اینکه آقای منزوی هفته پیش اسلام را از یک جنبه، به اسلام تلمودیک و اسلام گنوستیک تقسیم کردند، منظور چیست؟‌ من این هفته گشتم و چیزی پیدا نکردم، و پاسخهای روشن کننده ایشان چراغ راهی بود برای من.

همواره از حافظه غریب کامران فانی در عجب بودم. دانشی به این وسعت و حافظه ای استثنایی. سال 1368 بود و گروه کتابداری دانشگاه تهران، دوره‌ای آموزشی برای آموزش طلبه‌های اهل کتاب برای کار درکتابخانه‌های حوزه‌های علمیه در قم برگزار می‌کرد. در آن دوره‌ها که در کتابخانه دفتر تبلیغات برگزار می‌شد در کنار استادان بزرگم دکتر مهدی محقق، ‌نوش‌آفرین انصاری، ‌عباس حری و ‌نسرین‌دخت عماد خراسانی، من هم درس سازماندهی می‌دادم. که دو دوره طلاب در کلاسها شرکت کردند و پس از آن برای کار فهرستنویسی یک کتابخانه نمونه با عنوان کتابخانه مرجع، من مسئول پروژه شدم و پنجشنبه ها به قم می‌رفتم و از استادان هم دکتر حری بزرگوار، برای آموزش اصطلاحنامه هر چند هفته یک بار پنجشنبه ها تشریف می‌اوردند و من کار عملی همکاران نمایه ساز و بعدها اصطلاحنامه ساز را نظارت می‌کردم و کتابخانه مرجع را هم با گروهی از طلبه ها و تعدادی از دانشجویان کتابداری مانند حجت‌الاسلام دکتر حسن اسلامی بزرگوار (اینک استاد دانشگاه ادیان در قم) از آن سو و آقای دکتر امیرحسینی امروز و دانشجوی کتابداری آن روز،  فهرستنویسی می‌کردیم.

با حضور در قم، به کتابخانه مرعشی دعوت شدم و چند باری از من مشورت خواستند که خدمت جناب آقای دکتر حاج سیدمحمود مرعشی می‌رسیدم و با ایشان و کتابخانه بی‌نظیر ایشان به ویژه نسخ خطی آن آشنا شدم.

روزی از روزها که شنیدند کامران فانی به دعوت جناب آقای درایتی و برای راه اندازی مجله آیینه پژوهش به قم سفر کرده  و جلسه ای با ایشان داشته‌ایم اصرار کردند که از کامران فانی دعوت‌کنم و یک بار هم ایشان برای کتابخانه مرعشی به قم تشریف بیاورند و بالاخره آن روز رسید و من در معیت آقای فانی و به عنوان راهنما به کتابخانه مرعشی رفتیم. و بعد از استراحتی کوتاه به تالار خطی بسیار مجهز کتابخانه رفتیم و آقای مرعشی شروع به توضیح دادن مجموعه کردند، و برخی کتابها که حتما خیلی مهمتر بودند و در ویترین بودند را به آقای فانی نشان می‌دادند و توضیح می‌دادند و تعریف می‌کردند و از نسخ منحصر به فرد می‌گفتند و آقای فانی با آرامی درکنار ایشان قدم برمی‌داشتند و گاهی روی نسخه‌ای مکث می‌کردند و باز می‌رفتیم که به یک نسخه ویترین رسیدیم که آقای دکتر مرعشی رو به آقای فانی کردند و پرسیدند این نسخه (که پس از سی و پنج سال عنوانش به یادم نمانده) به گمانم نسخه‌ای منحصر به فرد باشد و شک داشتند و اینجا آقای فانی لب به سخن گشودند و گفتند، ‌نسخه کمیابی است،‌ ولی یک نسخه از این کتاب به شماره فلان در فهرست لایدن هست و نسخه‌ای هم بادلیان دارد که البته آن نسخه آسیب دیده است. من نگاهی به آقای مرعشی کردم و نگاهی به آقای فانی که داشت به آرامی سراغ کتاب بعدی می‌رفت و در حیرت از این حافظه، حیرت در چشمان آقای دکتر مرعشی هم نمایان بود.

در همان روزهای فهرستنویسی کتابخانه مرجع قم، به کتابی برخوردیم که بین علما اختلاف انداخت. کتابی از سید عبدالله شبر بود، و باز هم ‌یادم نیست کدام کتاب. برخی از علما می‌گفتند سید عبدالله شبر اصولی وعقلانی است و برخی اعتقاد داشتند که خیر ایشان اخباری و اهل نقل است. من هم که در این مسایل بی‌سواد کامل بودم به شوخی گفتم رای می‌گیریم و دوستان خندیدند و من کتاب را کنار گذاشتم، و یادداشت کردم تا به تهران رسیدم و چهار شنبه شد و رفتم نیاوران و آقای فانی را دیدم و مساله را گفتم. آقای فانی به سرعت گفتند شبر در کلام اصولی است ولی در حدیث اخباری است. اگر از کتابهای حدیثی اوست در اخباریون رده‌بندی کنید و اگر کلام است در اصولیون. و باز بر حیرتم افزود که اینها را دیگر کِی خوانده‌اید؟ کجا خوانده‌اید؟ چرا خوانده‌اید؟

سرتان را درد آوردم یک نقل دیگر هم می‌کنم و سخنم را به پایان می‌برم. روزی از روزها به کتابخانه ملی در نیاوران رسیدم و خانم سلطانی را در اتاق ندیدم و آقای فانی تنها بودند و از فرصت استفاده کردم و رفتم نشستم کنار میز ایشان و چند سوال پرسیدم. خانم سلطانی که بودند می‌دانستم که آنقدر با آقای فانی کار دارند که نباید وقتشان را بگیرم و واقعا رعایت می‌کردم، ولی آن روزها کتاب "آسیا در برابر غرب" دکتر شایگان را تمام کرده بودم و شروع کردم اظهار فضل و داد سخن دادن. با برداشتی سطحی از اثر گرانمایه استاد دکتر داریوش شایگان. از غرب وحشی و استعمارگر روده‌درازی کردم و از شرق اصیل و عمیق داد سخن دادم و البته که خجالت کشیدن متعلق به زمانی است که شما بفهمی اشتباه گفته‌ای، ولی من سرم را خیلی بالا گرفته بودم، بطوریکه نوک دماغم را داشتم می‌دیدم.  آقای فانی با حوصله پرحرفی بنده را تحمل کردند و بعد که شروع  به صحبت کردند، من سراپا گوش شدم و درسهای زیادی به من دادند و از همه صحبتهای آن روز یکی را برایتان نقل به مضمون می‌کنم. آقای فانی گفتند اگر می خواهی غرب را بشناسی باید ارکستر سمفونیک را بشناسی. و بعد از ساز و کار ارکستر سمفونیک برایم گفتند. از نظم بی بدیل این ساختار و از حفظ این نظم توسط یکایک افراد ارکستر. برابر بودن همه اعضای ارکستر دربرابر قانون که همان دفتر نت و چوب رهبر ارکستر است. یکی سولو و تکنواز ارکستر است و یکی در گوشه ارکستر در ردیف آخر مثلث به دست نشسته و شاید در همه یک ساعت و اندی که ارکستر در حال نواختن است، سه یا چهار بار اجرای چند ثانیه‌ای داشته باشد ولی به نظم حاکم پایبند است و آموزش دیده که نظمی را که پذیرفته و در آن پاگذاشته (همان سازمان ارکستر)  تا پایان حفظ و رعایت کند. و موسیقی زیبایی که شما شاهد آن می‌شوی نتیجه تن دادن همه اعضای جامعه به قانون و پیروی از رهبر ارکستر است و با خنده سوال کردند، حالا ببین در خیلی از جاها با قانون چه رفتاری می‌شود؟ و من با خودم فکر می‌کردم که بدون قانون نظم امکان پذیر نیست و بدون نظم و تعهدِ به نظم، برنامه ریزی با مشکل روبرو می‌شود،‌و در کشور من شد.

و اما سخن پایانی:

شنیده‌اید بسیار که "فانی دائره‌المعارف متحرک بود" و من می‌گویم این جمله شان پائینی به آقای فانی می‌دهد. "کامران فانی هستان شناسی متحرک بود". چرا که به زبان کتابداری، دائره‌المعارف مجموعه‌ای از اطلاعات جدا از هم و در واقع موجودیتهایی است که با نظمی الفبایی دنبال هم قرار داده شده‌اند، و هر کس به فراخور سوال خود در فهرست الفبایی و یا در نمایه پایان کتاب مقاله مورد نظر خود را می‌یابد و استفاده می‌کند و ارتباطی بین این مقاله‌ها یا موجودیتها برقرار نمی‌شود. افزون بر این، تصاویر و اطلاعات تصویری همیشه از قلم می‌افتند. لیکن فانی یک انتولوژی و به قول ما کتابداران یک هستان شناسی متحرک بود، چون این دانش و این دائره‌المعارف، با ‌همه اجزایش و همه موجودیتهایش در مغز او با هم ارتباط برقرار می‌کرد. خیلی بیشتر از دایره روابط شناسایی شده در سیداک سی آر ام با نزدیک 200 رابطه یا ال آر ام با کمتر از 100 رابطه و ابعاد و اندازه روابط بین موجودیتهای شناخته شده کتابداران. و همین بود که زنده‌یاد داریوش شایگان در نشست "دیدار و گفتگو با کامران فانی در کتابخانه آینده" 25 دیماه 1392 درباره فانی گفتند:

"یکی از حاضران از داریوش شایگان در باره یادداشت ایشان در ابتدای کتاب افسون‌زدگی جدید، می پرسند که در ابتدای آن کتاب نوشته شده: "برای کامران فانی که در حین نگارش کتاب مخاطب خلاق من بود". و از دکتر شایگان خواستند که توضیح بدهند.

دکتر داریوش شایگان پاسخ دادند: "ساختار کتاب بسیار پیچیده بود و چهار پنج سال طول کشید که قالبش را پیدا کنم. ضمن اینکه کتاب را می‌نوشتم آقای فانی با من همفکری می‌کردند. چون کتاب لایه‌های مختلفی دارد و در سطوح مختلفی مطرح می‌شود. چگونگی جمع‌آوری همه این مطالب بطوری که انسجام داشته باشد، کار دشواری بود که با همفکری کامران فانی انجام شد. کامران فانی یک دائره‌المعارف متحرک است. اطلاعات وسیعش را واقعا هضم کرده است. نه اینکه فقط مثل کامپیوتر بداند.[3]"

پوری سلطانی نیز در مورد کامران فانی بر همین باور بود: "اما آنچه ایشان را متمایز می‌کند قدرت تجزیه و تحلیل مطالب است. او با بهره‌گیری از یک شبکه عظیم تارعنکبوتی "ارجاعات"، آنچه را که می‌داند به هم وصل می‌کند و در قالب یک شبکه، دانش و اطلاعات لازم را به مخاطب خود می‌دهد"[4]

او به راستی دانشی عظیم داشت و ذهنی که قدرت پردازش این دانش عظیم را در خود داشت. یاد کامران فانی همیشه و همیشه بر تارک علم و دانش و نیز کتابداری ایران خواهد ماند.

------------------------------------------

[1] . بخارا. شماره 111 فروردین اردیبهشت 1395 .

[2] . همان. ص.121.

[3] . همان. ص.173.

[4] . همان. ص 127.