داخلی
»گاهی دور، گاهی نزدیک
کتابدار، پل ارتباطی میان دانشجو و دانش: چرا باید فراتر از چارچوب باشیم!


(لیزنا: گاهی دور گاهی نزدیک ۴۰۱): امیر متقی دادگر[1]، معاون کتابخانه مرکزی دانشگاه قم: امروز یادداشت دکتر شکاری را در لیزنا " از رها شدگی در درون تا تمسک به بیرون"خواندم. البته ناگفته نماند که از طریق گروه بحث به لیزنا هدایت شدم. من از آن دسته افرادی هستم که شاید روزی بیش از ده بار ایمیلم را چک میکنم و طبیعتاً ایمیلهای ارسالی گروه بحث نیز از علایق من است؛ به دلیل شغلم سعی میکنم همواره در حال یادگیری باشم. چراکه من نیز جزئی از کتابخانه هستم و برای اینکه کتابخانه پویا و زنده باشد، خودم هم باید زنده و پویا باشم. پس تا جایی که بتوانم یاد میگیرم و تلاش میکنم آموختههایم را از طرق مختلف: وبسایت، کانال و گفتوگوهای رو در رو ... به مخاطبان و اعضای کتابخانه انتقال بدهم. "آمادگی"، قانون شماره 7 از 21 قانون طلایی بریان تریسی است: عملکرد خوب نتیجه آمادگی کامل است که مراحل کسب آن اغلب از هفته ها، ماه ها و سال ها قبل آغاز می شود. در هر حوزه ای موفق ترین افراد آنهایی هستند که هموارد در مقایسه با افراد ناموفق وقت بیشتری را صرف کس آمادگی برای انجام کار می کنند
اینکه دکتر شکاری (و البته بهدرستی) نوشتهاند که باید به درون کتابخانه توجه شود، برای من کاملاً پذیرفتنی است. این موضوع را با گوشت و پوست و استخوان درک میکنم. من در یک کتابخانه دانشگاهی هستم. اینجا هم لازم است توجه بیشتری به درون کتابخانه شود. البته شاید در دانشگاه، منظور از «درون کتابخانه» فقط خود کتابخانه نباشد؛ بلکه اعضای داخل دانشگاه نیز در این دایره قرار میگیرند. پس من وظیفه دارم علاوه بر تهیه امکانات برای کتابخانه اعم از کتاب، مقاله، پایگاه، میز و صندلی و ... ، به فکر تأمین نیازهای مخاطبانی باشم که به کتابخانه مراجعه میکنند. در عین حال ضروری است مخاطبانی را که به صورت حضوری به کتابخانه ها مراجعه نمیکنند ولی از خدمات کتابخانه استفاده میکنند را نیز در نظر داشته باشم.
ما مخاطبانی داریم که شاید هیچگاه به کتابخانه مراجعه نکنند، اما همچنان از خدمات آن بهرهمند میشوند. سالها قبل مقالهای با عنوان « آینده مرجع: ارائه خدمات مرجع در محل مورد نیاز» ترجمه و در کتاب ماه منتشر کردم. از همان زمان ایمان داشتم که کتابدار باید از کتابخانه بیرون رفته و به سراغ مخاطبش برود. البته تأکید میکنم که منظورم کتابخانههای دانشگاهی است، نه عمومی. خیلی وقتها به شکل دوستانه با اساتیدی که با کتابخانه عجیناند ارتباط داریم و همین ارتباط باعث میشود که استاد حداقل یک جلسه کلاس را به کتابخانه بیاورند و کلاس در اختیار کتابخانه قرار گیرد.
شاید در ابتدا برخی از دانشجویان توجه ای به کلیت کلاس نداشته باشند، اما پس از شروع صحبتها و دیدن امکانات و اطلاعاتی که در آن جلسه ارائه میشود، متوجه میشوم که مخاطب با دل و جان، تمام حواسش را به کتابدار داده است. این دقیقاً همان مصداق «مستمع، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد» است. در اینجاست که کلاس وارد مرحله دیگری میشود. دانشجو با دیدن اطلاعات مفیدی که دریافت میکند، ارتباط میگیرد و جلسه شکل پرسش و پاسخ می گیرد و این همان توجه به درون است؛ همان داشتن مشتری وفادار.
گاهی ما تلاش میکنیم خارج از کتابخانه و البته درون دانشگاه کلاسهای مشابهی برگزار کنیم. اینجا هم در بسیاری از موارد برای دانشجو و همچنین برای ما کتابداران جذاب است. به قول رالف راشا (به نقل از دکتر فتاحی): « هرگاه كتابخانه در برآوردن يك نياز اجتماعي قصور ورزد، جامعه علمش را در برآوردن آن نياز متوقف نمي سازد، بلكه نهادي ديگر را جهت برآوردن آن نياز مي آفريند.
در این جلسات میبینم که دانشجو نیز دقیقاً همین معنا را تأیید میکند: هیچوقت منتظر نمیماند که منِ کتابدار نیازش را برطرف کنم؛ و در مواردی که به دلیل "قصور" ما حضور نداشته باشیم، دانشجو از مسیرهای دیگری نیازش را تأمین میکند.
چند وقت پیش، دانشجویی در مقطع کارشناسی ارشد برای تسویهحساب به کتابخانه مراجعه کرده بود. این دانشجو برای اولین بار بود که به کتابخانه میآمد و تأکید داشت که سریع تسویه کند تا زودتر سراغ فارغالتحصیلی برود. با او ارتباط گرفتم و چند دقیقهای صحبت کردیم. در بخشهایی از پایاننامهاش که دارای اشکال بود، توضیح دادم که باید اصلاح شود. با همین بهانه باب گفتوگو باز شد. پای صحبتش که نشستم، از همه چیز گفت: از فرایند تصویب پروپوزال، ثبت پیشینه، همانندجویی و... .
دیدم که در این مسیر چقدر تنش و چالش داشته است. گاهی از نظر زمانی خیلی عقب افتاده بود و در برخی موارد هزینههایی کرده بود که ضرورتی نداشت. در نهایت گفت: "کاش زودتر با شما آشنا شده بودم" .
یادم میآید سالهایی که بخش نشریات برای خودش «آقایی» میکرد، دانشجویی بهصورت اتفاقی به آن بخش و همکار ما در بخش نشریات مراجعه کرده بود. همانجا گفته بود: «من این بخش را کشف کردم!» چرا؟ چون برایش جذاب بود: کلی مجله بهروز و مرتبط با رشته تحصیلی و عمومی در دسترسش قرار داشت. صدای من کتابدار اون موقع هم به اون دانشجو نرسیده بود.
اینها را گفتم تا برای خودم هم جا بیفتد که میتوان کتابدار بود، در کنج کتابخانه، اما در سطح دانشگاه و حتی کشور اثرگذار بود. من شهادت میدهم که همکارانم در کتابخانه مرکزی دانشگاه قم در بسیاری از پژوهشها و تولیدات علمی دانشگاه اثرگذار هستند. اما شاید (بلکه حتماً) در این میان بیمهریهایی هم ببینند. ما با خود عهد بستهایم که به همدیگر انگیزه بدهیم و موقعیت ایجاد کنیم تا فرزندان ایران راحتتر بتوانند به نیازهای علمی خود دسترسی داشته باشند.
چندی پیش در ایرانداک، پروفسور حسنزاده به نمایندگان ایرانداک در دانشگاهها توصیه کردند: «به دانشجوها سخت نگیرید، کمک کنید، فکر کنید فرزندان خود شما هستند.» من سالهاست با این جمله زندگی کردهام و یقین دارم که حتی در بیتوجهی مسئولان بیمسئولیت نیز میتوان منشأ تحول بود.
-------------------------------------
[1] . این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

۱. از توهین به افراد، قومیتها و نژادها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهامزنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیامها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمانها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.