کد خبر: 33442
تاریخ انتشار: شنبه, 12 اسفند 1396 - 10:55

داخلی

»

برگ سپید

معرفی کتاب «انتری که لوطیش مرده بود»

منبع : لیزنا
هوشیار باقری یکتا
معرفی کتاب «انتری که لوطیش مرده بود»

درباره نویسنده

صادق چوبک نویسنده­ ایرانی، زاده تیرماه ۱۲۹۵ در بوشهر است. از آثار مشهور وی می ­توان به مجموعه داستان انتری که لوطیش مرده بود و رمان های سنگ صبور، تنگسیر و شب اول قبر و... اشاره کرد. اکثر داستان‌های وی حکایت تیره روزی مردمی است که اسیر خرافه و مذهب و نادانی خویش و درواقع دچار فقر و محرومیت فرهنگی هستند. چوبک از اولین نویسندگان داستان کوتاه فارسی است و پس از محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت، می‌توان او را به عنوان یکی از پیشروان قصه­نویسی جدید ایران نامید. برخی منتقدان صادق چوبک را از آنجا که سیاهی‌ها و زشتی‌های جامعه در آثار او با زبانی ساده، ترسیم شده‌ است، در زمره نویسندگان ناتورالیست دانسته‌اند.

درباره کتاب

برایم جالب بود که قصه­ای می­خوانم که در آن شخصیت اصلی داستان یک حیوان است، البته در ادبیات داستانی، حیوان هم می­تواند به مانند انسان به عنوان شخصیت اصلی داستان تلقی شود و داستان حول او شکل بگیرد. ولی باید گفت داستان­هایی که حول محور حیوان باشند، خود دو دسته هستند: 1.داستان هایی که در آن برای حیوان حالات انسانی اتخاذ می­شود، یعنی حیوان همان انسان است اما با ظاهری حیوان گونه. 2.داستان هایی که حیوان جایگاه انسانی ندارد و حیوان در جایگاه خود نقشش را در داستان ایفا می کند.

در ادبیات داستانی ایران داستان­هایی نوشته شده­ است که شخصیت اصلی آنها حیوان و اکثر این داستان­ها از نوع اول هستند، یعنی نویسندگان آن­ها برای حیوان حالات انسانی را اتخاذ کرده­اند که تنها مختص انسان­ها است. تنها تعداد معدودی داستان از نوع اول وجود دارند که برای نمونه می ­توان به داستان سگ ولگرد (1321) نوشته­ی صادق هدایت و داستان انتری که لوطیش مرده بود (1328) نوشته­ صادق چوبک اشاره کرد.

رویکــرد چوبــک در ایــن داستان، توصیف زندگی است. (ده بزرگی، 1384 :73) این اثر، «از برجسته ترین قصیده های فارسی است که در آن تا این اندازه نگاه حیوانی بـه دقّـت توصیف شـده است. چوبک روانشناسی خاصی از انتر (شخصیت اصلی داستان) به دست می‌دهد، به گونه‌ای که انگار این قصیده را واقعاً یک انتر برایمان روایت می کند» (رضا جلیلی و پرویندخت مشهور،ص 53)

ناتورالیست‌ها براي نخستین بار عشق را به عنوان یک نیاز جسمانی مطرح کردند و به این پدیده «به عنوان یک تجربه ي مشروع در آثارشان» توجه نشان دادند. (سیدحسینی، 1387 ،ج1 :411)

مؤلّفه توصیف دقیق و شرح جزئیات رویدادها یکی از اساسی ترین ویژگیهاي آثاري است که در قالب مکتب ناتورالیسم پدید می‌آیند. در اهمیت این موضوع باید گفت که توصیف دقیق و جزئی پدیده‌هایی که نویسنده ناتورالیست با آن روبرو می‌شود، یکی از چالش‌هاي بنیادي در تعیین میزان توانمندي یک نویسنده محسوب می‌شود. به عبارت دیگر، می‌توان با عنایت به این مؤلفه سره را از ناسره تشخیص داد؛ چراکه «ناتورالیسم در ادبیات، تشریح دقیق است و پذیرفتن و تصویر کردن آن چیزي است که وجود دارد». (سیدحسینی، 1387 ،ج1 :411) بنابراین، نویسنده‌ای که با این اصل اساسی ناتورالیستی آشنا نباشد، هرگز نمی‌تواند حق مطلب را به درستی در داستان‌هایش ادا کند. در نتیجه، کلامش ناقص مانده، مخاطبانش را از دست می‌دهد. به این اعتبار است که می‌بینیم در این مکتب، «توصیف به صورت هنري خودکفا درمی‌آید که محصول تحقیق دقیق براي گردآوري اسناد و مدارك و وصف جزئیات در هرگونه روایتی است». (سیدحسینی، 1387 ،ج1 :413) نگاهی به نوشته هاي چوبک نشان می‌دهد که او در توصیف و تشریح جزئیات حالت‌هاي انسانی و منظره‌ها، استادي چیره‌دست به شمار می‌رود «او با جملات کوتاه خود تصاویري با مهارت و کمال جزئی نگري مینیاتوریست ایرانی نقش می‌زند» (چلکووسکی، 1380 :43( .

نوع زبانی که ناتورالیست‌ها در داستان‌هاي خود به کار می‌برند، برآیندي از شخصیت‌هاي داستان است. به تعبیر دیگر، آنها «می‌کوشند در نقل مکالمه هرکسی، همان جملات و تعابیري را به کار برند که خود او استعمال می‌کند». (سیدحسـینی، 1387 ،ج1 :412)

داستان‌هاي چوبک به مثابه دیگر نویسندگان ناتورالیست همواره به طرز نامناسبی پایان می‌پذیرند. قهرمانان و به تعبیري ضد قهرمان‌هاي ساخته و پرداخته او مردمانی شکست خورده‌اند و در منتهاي بیچارگی و درماندگی مجبور به تسلیم شدن می‌شوند. همه آنها از زندگی خسته، دل‌آزرده و از رمق افتاده‌اند. «ذهن بدبینانه‌ي چوبک که محصول دیدگاه ناتورالیستی اوست، باعث شده که در گزینش ادبی خود همواره جهت مشخصی را در نظر داشته باشد؛ چه از جهت گزینش واژگان و چه از نظر گزینش سوژه‌های داستانی مانند شخصیت، مکـان و.... [در مجمـوع] نثر چوبک مالامال از عناصری است که به نحوي نشانگر بدبینی او نسبت به زندگی است» (آتش سـودا، 1384 :192 (می‌توان گفت نوع نگاه چوبک در این داستان نوعی نگاه ناامیدانه و بدبینی نسبت به آینده و نارضایتی از شرایط سیاسی و اجتماعی زمان خود است.

خلاصه داستان

انتري كه لوطيش مرده بود داستان میمونی است به نام مخمل که يك روز صبح لوطي خويش را که لوطی جهان نام دارد، مرده مي­بيند و خويش را آزاد مي­يابد و شاد از اين آزادي نسبی در حاليكه هنوز زنجير در گردنش سنگيني مي­كند (زنجیر به معنای اینکه کسی واقعا در این دنیا آزاد نیست) در بيابان به دنبال مكانی براي آسايش و آرامش می­ گردد و در راه خويش به گل ه­ایی می­ رسد كه چوپان آن يك پسر بچه است كه مخمل حركات و حالات او را شبيه خود می­ بيند و اين چيزيست كه در مخمل ايجاد آرامش می کند (یک آرامش کذایی یک اشتباه از روی تشابه که خیلی از ما در زندگی دچارش شده­ایم) اما اين آرامش ديري نمی ­پايد. پسرك با چوبي كه در دست دارد به سر مخمل میكوبد و باعث مي­شود كه مخمل به او حمله كند و در حاليكه پسرك را به سختی مجروح كرده از آنجا می گريزد (نمادی از سو تفاهمات و اشتباهات و نزاع دیرینه بشر در اثر بد فهمیدن و بد فهمیده شدن) داستان این میمون، داستانی است كه تمام مسائل در آن وجود دارد همه­ آن چیزی که از توهم آزادی انسان در این دنیا دارد. قصه­ی مخمل پایان باز اما دردناکی دارد...

 سوال:

چرا چوبک میمون را به عنوان شخصیت اصلی داستان برگزیده است و حیوان دیگری را مدنظر نگرفته است؟ بنظر می­ رسد چوبک به نوعی اشاره ای به فلسفه داروینیسم داشته و آن را در این داستان انعکاس داده است.

نکات داستان( تحلیل های نگارنده گزارش):

آنگونه كه از داستان پيداست اين اثر نسبت به داستان‌هاي قبل اين مجموعه و مجموعه داستان‌های کوتاه  ديگر چوبك تكنيك داستان در سطح بالاتري قرار داشت. البته مشهود است نويسنده قصد دارد با محاوره­اي نوشتن اثر، تا آنجا كه میتواند با خواننده ارتباط صمیمی برقرار کند کاری كه جلال آل­احمد در مجموعه سه تار و سنگی برگوری کرده است، اما گاهی الفاظ و عباراتی به کار می‌برد که مرسوم و متعارف نیست و حتی خواننده را خسته می‌کند و شاید بتوان گفت چوبک در هدفی که داشته موفق نبوده است. به قسمتی از داستان توجه کنید:

«لاشه نیم‌خیز به بلوط تکیه خورده بود دورتادورش شولای زهوار دررفته­ای پیچیده بود. جلوش خاکسترهای آتش دیشب و اجاق خاموش و قوری و چوپق و وافور و توبره وکشکول ولو بود.»

نکته دیگر این کتاب توجه چوبک به جزئیات است به این بخش از کتاب توجه کنید: «دشت سرخ بود. رنگ گل ارمنی بود و مه خنکی رو زمین فروکش کرده بود. بلوط­های گنده­ی گردآلود و بن و که کم توی دشت پخش و پرا بود. جاده­ی دراز و باریکی مثل کرم­کدو دشت را به دو­نیم کرده بود. از هرطرف دشت ستون ­های دود بلوط­هایی که زغال می­شد توی هوای آرام و بی­جنبش بامداد بالا می­رفت.»

یکی دیگر از مشخصات بارز داستان استفاده مکرر چوبک از فلسفه‌های مختلف همچون فلسفه داروین، هگل، نیچه و فروید است. به عنوان مثال او با بیان مسیر و اتفاقاتی که برای مخمل رخ می‌دهد و خطراتی که او را تهدید می‌کند او را به این نتیجه می‌رساند که دوباره به نزد لوطی مرده بازگردد که این امر با فلسفه دیالیکتیک هگل همخوانی دارد که می‌گوید انسان ها از نقطه‌ای شروع می‌کنند و پس از طی مسیری دشوار دوباره به نقطه صفر می‌رسند.

به نظر می‌رسد از دیگر نکاتی که چوبک در این داستان به آن پرداخته مسئله دترمینیسم یا جبرگرایی است که این نظریه معتقد است سرنوشت انسان جبری است و بر اثر یک سلسله حوادث از پیش تعیین شده مشخص و طی می‌شود شاید مسیری که مخمل طی می‌کند و دوباره به نزد لوطی جهان برمی‌گردد حاکی نوعی جبر اسارت برای مخمل و اینکه سرنوشت او از پیش تعیین شده است، می‌باشد.

سخن پایانی:

می‌توان خیلی خلاصه گفت کتاب مورد بررسی یک نوع اثر ناتورالیستی فارسی است که مفاهیم و معانی گوناگونی نظیر نفی آزادگی، جبرگرایی و سرنوشت محتوم شخصیت‌ها و فراز و فرود آن‌ها را با در نظر گرفتن واقعیت‌های زندگی انسانی نظیر عشق، شهوت، مرگ و... را با زبر دستی بیان می‌کند پایان غم انگیز و نامیدانه داستان، حاکی از نوع نگاه بدبینانه و نارضایتی چوبک از شرایط سیاسی و اجتماعی وی از زمانه خویش است. در واقع او تلاش کرده تا زندگی انسان‌های زمانه خویش را در قالب این داستان توصیف کند.

 

مشخصات اثر:

انتری که لوطیش مرده بود/ صادق چوبک زاده، تهران: انتشارات نگاه،1383.

درباره نویسنده این متن:                                       

هوشیار باقری یکتا، 31 ساله، ساکن تهران، کارشناسی مدیریت اسناد و دانشجوی کارشناسی ارشد علم اطلاعات و دانش شناسی از دانشگاه شهید بهشتی و کارمند سازمان زیباسازی شهر تهران. کتابدار هستم و به این شغل افتخار می‌کنم. یکی از اصلی‌ترین تفریحاتم خواندن کتاب است چرا که معتقدم با مطالعه بنیاد علمی هر شخصی محکم می‌شود. چراغ نقد این کتاب در من به توصیه یکی از اساتید خود، روشن شد.

 ---------------------------------------------------------

منابع:

-    آتش سودا، محمدعلی. (1384) شیوه داستان نویسی چوبک، مجلۀ علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دوره 22 ،شماره اول، شیراز.

-    جلیلی، رضا و مشهور، پرویندخت. (1393) تحلیل انتقادي عناصر ناتورالیستیِ داستان «انتري که لوطیش مرده بود»، مجله مطالعات انتقادي ادبیات، سال اول/ شماره مسلسل چهارم.

-    چلکووسکی، پیتر. (1380) صادق چوبک و داستان کوتاه فارسی؛ یاد صادق چوبک، تهران، نشرثالث.

-    ده بزرگی، غلامحسین. (1384) ادبیات معاصر ایران با گزیدهاي از شعر و داستان معاصر، تهران، نشر زوار.

-    سیدحسینی، رضا. (1387) مکتب هاي ادبی، ج2، تهران، نشر نگاه.

نسرین کیانی
|
Iran
|
1396/12/15 - 09:24
0
1
سلام وخسته نباشی به خاطر نقد زیبای که نوشتین خیلی عالی کتاب و معرفی کردین و خواننده را تشویق وترغیب کردید به خواندن آثار صادق چوبک نویسنده خوب کشورم.
با آرزوی موفقیت برای همکلاسی خوبم
لیلی وکیلی
|
Iran
|
1396/12/12 - 11:38
0
1
بسیار عالی وفنی نقدش کردید..باید بگم من هروقت این کتاب وکتاب سگ ولگرد صادق هدایت را میخونم ناخوداگاه اشک میریزم..زنده باشید اقای باقری
خواهشمند است جهت تسهیل ارتباط خود با لیزنا، در هنگام ارسال پیام نکات ذیل را در نظر داشته باشید:
۱. از توهین به افراد، قومیت‌ها و نژاد‌ها خودداری کرده و از تمسخر دیگران بپرهیزید و از اتهام‌زنی به دیگران خودداری نمائید.
۲.از آنجا که پیام‌ها با نام شما منتشر خواهد شد، بهتر است با ارسال نام واقعی و ایمیل خود لیزنا را در شکل دهی بهتر بحث یاری نمایید.
۳. از به کار بردن نام افراد (حقیقی یا حقوقی)، سازمان‌ها، نهادهای عمومی و خصوصی خودداری فرمائید.
۴. از ارسال پیام های تکراری که دیگر مخاطبان آن را ارسال کرده اند خودداری نمائید.
۵. حتی الامکان از ارسال مطالب با زبانی غیر از فارسی خودداری نمائید.
نام:
ایمیل:
* نظر: