کد خبر: 19093
تاریخ انتشار: دوشنبه, 18 اسفند 1393 - 06:49

داخلی

»

مطالب کتابداری

»

سخن هفته

هنوز منتظر مراجعه کننده نشسته ایم؟

سید ابراهیم عمرانی
هنوز منتظر مراجعه کننده نشسته ایم؟

 

لیزنا، سید ابراهیم عمرانی، سردبیر:

 

مقدمه ای در تعریف از خودم: حرفه من کتابداری است و خوشحالم. معلمی هم کرده ام، هم برای کتابداران کتابخانه های عمومی و هم برای  کتابداران کتابخانه های دانشگاهی و تخصصی، پس آشناییهایی هم با کار معلمی دارم ولی بیش از همه اینها کتابدارم، و فکر می کنم اگر روزی یک کلاس موفق داشته ام نیز نتیجه دانستن جزئیات کار حرفه ایم بوده و بس. با اینهمه  لاجرم این قدرم عقل و درایت باشد که اعتراف کنم هیچوقت از خواندن بی نیاز نیستم و نبوده ام. که اکابر سلف بر خلاف اصحابنا فرموده اند بدون خواندن و خواندن و خواندن در کار حرفه ای بعد از مدت کوتاهی به تکرار خود می رسیم و کار هم برایمان یکنواخت می شود.  فلذا، من هم می خوانم؛  و سرانه مطالعه من احتمالا از آنچه که در دوره آقای مهندس واعظی اعلام می شد،‌ کمی تا قسمتی بالاتر است. این را نوشتم چون باید چند تا مثال بزنم و مجبورم از تجربه های خود بنویسم، ‌گفتم همین اول بگم که من کتابدارم نه کمتر نه بیشتر ولی چند تا پیراهن ازشما بیشتر پاره کرده ام ، و عنایت داشته باشید که جنسهای قدیمی خیلی محکم بودند و شما پیرهن پاره کردن مرا دست کم نگیرید،‌ خدائیش، کم از زنجیر پاره کردن در سیرک خلیل عقاب نیست.

 

و اما اصل موضوع این دفعه: می خواهم به سؤالهای مردم از کتابداران کتابخانه های عمومی برسم ولی ابتدا به موضوع ارتباط می پردازم،‌ و دو سه تا تجربه های  زیسته را می گویم تا به کتابخانه عمومی برسم. 

 

انگیزه من: راستش دریافت رایانامه ای از یکی از استادان جوان که سؤالات دهه های ۵۰ و ۶۰ میلادی مردم از احتمالا یک کتابخانه عمومی در امریکا را برایم فرستاده بود. خیلی ذوق زده شدم.

 

طرح موضوع، با داستان «ارتباط گرفتن و نقش آن درکار کتابداران» شروع می شود:

 

مقدمه: نمی دانم در دوره ای که نسل ما دوران کودکی و نوجوانی را در کوچه باغهای روستاها و کوچه محله های شهرها می گذراند،‌ و از تربیت اشرافی هم خبری نداشتیم کسی به ما ارتباطات درس می داد؟ یا همین در کوچه بزرگ شدنمان به ما یاد می داد که باید ارتباط هایت را خودت بسازی، و ما می ساختیم. برای ساختن این ارتباط ما می شدیم «نسل همیشه بدهکار» و با «نسل همیشه طلبکار» فعلی تفاوتهایی داشتیم. این دو اصطلاح داخل علامت « » فقط اصطلاح هستند و نمی خواهم در اینجا ارزش گذاریشان کنم یا توضیح بدهم، فقط برای اینکه موضوع را روی هوا ولش نکرده باشم باید بگویم در این سن و سال به چیزی میان این دو شیوه  اعتقاد دارم و دوست دارم که فرزندان این آب و خاک،‌ این طلبکاری ناشی از فردیت ناشی از نفوذ شبکه های اجتماعی و فرهنگ «مدنی زاسیون[۱]» که نقص مهم نسل من است را خوب ولی به درستی جذب کنند،‌ولی درکنارش برای رفع نقصهای ناشی از تمرکز مطلق بر جامعه مدنی، نکات زیبای فرهنگ خودمان را هم چاشنی آن نگاه دارند تا از ترکیب این عناصر زیبایی جدیدی برای ایران خودمان، سرزمین زیبایمان،  بسازند.

 

الف – جنبه عام: عرض کردم که نسل ما ارتباطهایش را از کوچه یاد می گرفت، برای اینکه دیگران ببینند تو کی هستی و چه هستی، تو بودی که پیش قدم می شدی. تو می رفتی به منطقه نفوذ حریف و با او سر گفتگو را باز می کردی، تخمه ای تعارف میکردی و چند دقیقه ای به حرف زدن می ایستادی و تعارفی میکردی، بقیه ارتباط خودش میگفت که چه شکلی به خود خواهد گرفت،‌ولی می بایستی شروع می کردی. این کار ترس خودت از طرف مقابل و ترس او را از تو از بین می برد. ترس به معنی وحشت نیست،‌ ترس به معنی نگرانی از ناشناخته ها است که به نگرانی می انجامد. تو دست خودت را برای طرف کمی باز می کردی که او هم خودش را کمی به تو بشناساند و تا جائیکه می شد با هم جلو می رفتید. اینکه ارتباط برقرار می شد یا نه؟ بخش بعدی است ولی بچه محل شدن این قدم گذاشتن به ناحیه طرف مقابل را به تو می آموخت. بچه محل بودن امتیازات زیادی داشت و به تو احساس امنیت می داد، به ویژه وقتی تو قدم جلو می گذاشتی و تو بودی که طرف را به حوزه خودت دعوت می کردی. وقتی تو شروع می کنی‌ در اغلب مواقع این تو هستی که رابطه را اداره می کنی و به سمتی که باید، رهبریش می کنی. یادتان باشد که وقتی از رابطه صحبت می کنیم صحبت دو طرف است و تو تصمیم گیرنده و فعال مایشاء نیستی و همواره دو طرف تحت تاثیر یکدیگر هستند، من فقط عرض می کنم که وقتی تو پیشقدمی،‌این امکان را داری که بیشتر تو رابطه را مدیریت کنی و نه چیزی بیش از این.

 

ب - جنبه خاص: سؤال ترسی[۲] کاربران کتابخانه ها. حالا شما آماده ارتباط هستید، آیا  کاربران شما هم آمادگی این ارتباط را دارند؟ اصلا از  امکان وجودی این ارتباط با خبر هستند؟ در جامعه ایرانی، نسل شهرنشینی که دارد بالا می آید (نسلی که با حکومت فرزندان در خانه ها دارد رشد می کند)، از این لحاظ وضعیت بهتری دارد ولی با اینهمه بچه های ما (ایران) از سؤال کردن هراس دارند. سالیان سال است که می بینم که بچه ها نمی پرسند چه در کتابخانه ها و چه درکلاسهای درس. ترجیح می دهند از یکدیگر بپرسند تا از کسی که بطور تخصصی کاری را برعهده گرفته است. سرکوب سؤال در ایران امری عادی است. پاسخ مسخره دادن به سؤالهای جدی بچه ها در خانواده های ایرانی خیلی زیاد دیده می شود و شما کتابداران محرم اسرار، این را در استادان دانشگاه که به کتابخانه می آیند هم حتما دیده اید. استاد ساعتها در قفسه ها سرگردن است ولی کمتر می آیند بگویند مشکل چیست؟ منابع الکترونیک در سیمهای شبکه هایشان جاری است و استادی می شناختم که شش هفت سال درگیر بود و استفاده هم می کرد؛ ولی سؤال نمی کرد تا اینکه اتفاقی متوجه این موضوع شدیم و کمک کردیم که اشکالاتش برطرف شود. پس باید پا جلو بگذاری و دستت را کمی برای او باز کنی و در محله خودت به او احساس ایمنی و  راحتی بدهی. نشان بدهی که می خواهی با او دوستی کنی و در این دوستی مخلص هستی. حتما به یاد داشته باش : باید اول تو اعتماد کنی تا انتظار اعتماد داشته باشی.

 

تجربه ارتباط: خوب با این مقدمات و با اعتقاد به اینکه ما می توانیم ارتباط بگیریم نمونه ای از آن را حضورتان عرض کنم.

 

تجربه یک: بعد از چند سال کار در هیات امنای کتابخانه های عمومی کشور و کتابخانه تلویزیون آموزشی آن دوران در سال ۱۳۵۶ به یک کتابخانه تخصصی - دانشگاهی رفته بودم. از کتابخانه تلویزیون اندوخته خوبی داشتم که همه اش دوستی بود و رفاقت و یادگیری.همۀ تلاشم کشاندن پژوهشگران و دانشجویان به کتابخانه بود. از استادان خوبم چیزهایی شنیده بودم ولی تجربه خودم را نیاز داشتم. ساختمان آموزشی چند کیلومتر دورتر بود و کتابخانه کوچکی هم داشت ولی کتابخانه اصلی در ساختمان پژوهشی بود و دانشجویان گاهی که به استادان خود در ساختمان پژوهشی سر می زدند؛ سری هم به کتابخانه می زدند. نزدیک ۳۰ عضو هیات علمی داشتیم که کم کم با آنها و بیشتر از دور آشنا و تا اندازه ای با زمینه کاری هر کدام از آنها آشنا شده بودم. حدود ۲۰ عنوان مجله فرنگی و شاید کمتر از ۱۰ مجله ایرانی به کتابخانه می آمد که کافی نبود؛ ولی حداقلی برای شروع بود. من می خواستم که تازه های کتابخانه را منتشر کنم و می کردیم. کارتهای کتابهای فهرست شده جدیدمان را به نحوی کنار هم می چیدیم و چند صفحه ای فتوکپی میکردیم و به گروههای پژوهشی می فرستادیم ولی تغییر جدی در حضور افراد ایجاد نکرده بود. یک دستگاه فتوکپی در کتابخانه بود ولی خیلی مشکل داشت به زحمت همان فهرستها را با آن می زدیم (شما در هر صورت ماشین فتوکپیهای سالهای قدیم را با اینهایی که الآن می بینید؛ مقایسه نکنید، مانند اتومبیلهای آن زمان ماشینهای فتوکپی هم هندلی بودند و با هل دادن و صلواتهای ممتد راه می افتادند و کار به این آسانیها نبود). با این حال کاری که شروع شد این بود که مجلات را ورق می زدیم که ببینیم چیزی دارند که به درد استادان ما بخورد، با همان ماشین فتوکپی هندلی فهرست مندرجات را فتوکپی می کردیم و دور مقاله ای را که فکر میکردیم به درد خانم محترم یا آقای محترم می خورد با خود کار قرمز دایره می کشیدیم و می رفتیم در اتاقهایشان و تقدیم شخص شخیص خودشان می کردیم و از فرصت حضور برای آشنایی با آنها استفاده می کردیم و گاهی با آنها که آشناتر شده بودیم یک چای هم می خوردیم. این کار به سرعت نتیجه داد و هر چه جلو رفت ما هم با علایق کاربرانمان آشناتر شدیم و کم کم کار را به حوزه کتاب هم کشاندیم. استادان دانشجویان را به کتابخانه هل دادند به ویژه آنها که کمتر فرصت داشتند،‌دانشجویانشان پیگیر می شدند،‌می آمدند و مقاله می خواستند و کتاب می خواستند و از طریق دانشجویان، استادان مدعو را هم شناختیم و با آنها هم رابطه خوبی برقرار کردیم.  درواقع ما به سمت آنها رفتیم و ننشستیم که آنها به سمت ما بیایند. (یادتان باشد که حقوق ما در آن سالها کمتر از ۱۰۰۰ تومان بود و سهم  بنده از اجاره یک اتاق که با دو دوست دیگر می گرفتیم؛ ماهی ۳۵۰ تومان می شد. یعنی حقوقمان چندان تعریفی هم نداشت. چون این روزها به هر کتابداری میگوئیم که این کارها رامی شود کرد می گویند خُب دوره شما، ‌تامین بودید و مشکلی نداشتید!!!! خواستم بگویم که این کارها را می کردیم، مشکل مالی هم داشتیم و خیلی هم شدید؛ ولی مشکلات خودمان را از چشم مشتری مان نمی دادیم و انتقام دولت را که به ما لطف نداشت نمی خواستیم از کاربرانمان بگیریم).

 

تجربه دو– تجربه بعدی مربوط به زمانی است که به کتابخانه علوم رفتم. یک سال اول به ساماندهی کتابخانه و آشناییهای مقدماتی با  دانشکده گذشت ولی از سال بعد تجربه قبلی را در این محیط جدید بکار گرفتم. تجربه به خوبی خودش را نشان داد (در سالهای نیمه دهه هفتاد و با اولین سرویسهای ایمیلهای داخل سازمانی و به کمک نیروهای تازه نفس هم همین کار را دنبال می کردیم و همیشه ما بودیم که سراغ کاربر می رفتیم و منتظر او نبودیم). در اینجا مستقیما و در فضای دانشجویی بودم و دانشجویانی را که سؤال نمی کردند و سرگردان در قفسه ها می گشتند را می دیدم. با لحنی غیر رسمی و دوستانه به سراغشان می رفتم.  می پرسیدم که چیزی گم کردی؟ دو ساعته داری دنبال چی می گردی؟ و وقتی به هر زبانی این را می فهمیدم وقت فراوان می گذاشتم تا کمک کنم که تحقیق کلاسیش رابه بهترین وجه انجام دهد. این کارِ تازه با چند دانشجویی که ارتباط را پاسخ گفته بودند، شروع شد ولی در ادامه دیگران هم آمدند و این رابطه به همه دانشجویان دانشکده سرایت کرد که کتابخانه جوابگوی سؤالات است. این کار کاملا حرفه ای در مواردی تبدیل به روابطی بسیار دوستانه با دانشجویان علوم شده که درست سی سال دوام داشته است، به ویژه با آنان که بعدها استادان دانشکده شدند.

 

تجربه سه -در ادامه تجربه دوم و رفتن به سمت سؤالهای مشخص کاربران است. بعد از این زمینه چینیها که مربوط به سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵ کتابخانه علوم بود، کتابخانه تبدیل به محلی برای پاسخگویی به سؤالات شده بود. استادانی با کتابخانه آشتی کردند که به گفته خودشان ۲۰ سال بود به کتابخانه نیامده بودند و داشتند همان جزوه ها و در حالات بهترش کتابهای قدیمی خود را تدریس می کردند و هر چند سالی ویرایشی بر کتاب خود می زدند که آن هم عمومی نبود. سؤالهای دانشجویان و استادان بیشتر علمی بود. من رشته ام زیست شناسی نبود ولی موفق شدم با نصف روز جستجو، منابعی در مورد رگهای خونی قورباغه پیدا کنم و دانشجویی را خوشحال کنم. من رشته ام زمین شناسی نبود ولی با پیدا کردن منابعی در مورد دیرین گیاهشناسی در فلات ایران یکی از استادان باسواد و دوست داشتنی دانشکده را تبدیل به دوست همیشگی کتابخانه کنم. کتابخانه واقعا تبدیل به عصای دست بچه ها در تحقیق شد،‌آن هم در دوره ای که یکی از امکانات فناورانه امروزی در دسترس نبود. یادم می آید سؤال یک دانشجو را  که می خواست بداند آیا اینشتین واقعا می دانست که با بمب اتمی که او و اوپنهایمر ساخته اند، قرار است در چند لحظه صدهزار نفر در هیرو شیما به قتل برسند و موافقت کرده اند؟ و کم کم گرفتن اسلاید با دوربینهای آنالوگ قدیمی از برخی نمونه ها در کتابخانه که یک کمک کاملا شخصی بود ولی باعث ارتباط بیشتر با دانشجویان شد و پس از آن بود که برای جمع آوری نمونه با دانشجویان به کوه و کمر و بیابان رفتم و من هم از کار آنها آموختم و در خدمات کتابخانه به آنها از اطلاعات خودشان استفاده کردم.

 

خوب حالا و بعد از این مقدمه چینی طولانی بریم سر اصل مطلب: سؤالاتی که به کتابخانه های عمومی مربوط است. طبیعی است که این سؤالها می تواند خیلی با سؤالات کتابخانه های دانشگاهی متفاوت باشد و هست. من نمونه های سؤالاتی را که ۵۰ سال پیش ثبت شده و اخیرا به دست من رسیده است را در زیر جهت اطلاع می آورم:

 

 

-        چرا در بیشتر نقاشی‌های قرن هجدهمی انگلیسی سنجاب وجود داشت؟ چطور آن‎ها را تعلیم می‎دادند که نقاش را گاز نگیرد؟

-         اسم اسب ناپلئون چی بود؟

-         اسم اون یاروئه که تو میامی کلاه گیس می‌سازه چیه؟

-         شروع مسابقات لیگ برتر بیس‌بال از چه تاریخیه؟

-         هفت خواهران سوترلند چه کسانی بودند؟

 

 

 

-        عذر می‌خوام، این‌جا همون‌ جاییه که می‌تونم سؤالایی بپرسم که جواباشون رو بلد نیستم؟ چه کشوری دارای بیشترین زنان با شرف است؟

 

 

 

-        لطف می‌کنید یه کتاب مرجع بهم بدید که رنگ کشورای جورواجور رو توش نوشته باشه؟. کتابدار: اولش فکر کردم منظورش رنگ پرچم کشوراست و می‌خواستم کتاب اطلس بهش بدم که خانوم گفت نه، یه کتابی باشه که بگه هر کشوری چه رنگیه. مثلاً اگه دانشگاه Harvard آبی باشه و دانشگاه Yale قرمز باشه، اونوقت آمریکا و فرانسه چه رنگی‌ان؟

 

-        خانمی با صدای وحشت‌زده از پشت تلفن گفت: چی‌کار کنم؟ الان یه موش گنده تو آشپزخونه‌ام دیدم. د.د.ت بریزم جلوش خوبه؟ .. کتابدار: بهش پیشنهاد کردم تله موش بگیره. خانوم گفت: اووووووووووووووووووو من چندشم می‌شه به موش مرده دست بزنم.

 

-        من از ویلمینگتون کارولینای شمالی باهاتون تماس می‌گیرم، پدر من صاحاب دومین فانوس دریایی از نظر قدمت در کل کشوره. کجا می‌تونم بفروشمش؟

 

-        به نظرتون درسته که تکی پاشم برم لاس وگاس طلاق بگیرم؟

 

 

-        می‌شه مراسم ختم رو ۴ جولای (روز استقلال آمریکا) گرفت؟

 

-        از کجای نیویورک می‌توانم یک سگ اجاره کنم تا با خودم به شکار مرغابی ببرم؟

 

-        خانم: سؤال من مربوط به آداب معاشرته. من دیشب رفتم به یه جشن شب سال نو و تا نصفه شب اون‌جا موندم. میزبان رو هم اصلاً نمی‌شناختم. به نظرتون یه نامه تشکر آمیز براشون بفرستم خوبه؟

 

-         بنده قصد دارم یک رمان اسپانیایی زبان بخوانم که فکر می‌کنم عنوانش یه چیزی تو مایه‌های "زمانی طولانی در غاری تاریک" باشه.جواب: احتمالاً شما دنبال کتاب صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز هستید.

 

-        و این سؤال تلفنی ثبت شده: آقا معذرت می‌خوام، دشمن طبیعی اردک چیه؟جواب: واسه چی می‌خوای؟دوباره سؤال: والله یه دسته از این اردکا رفتن تو استخر خونه‌ام، منم با یه جارو دسته بلند بهشون حمله کردم. منتها اینا همین‌جوری زل زدن به من و کوئک کوئک می‌کنن. اگه بدونم دشمن طبیعیشون چیه، می‌اندازمش تو استخر تا اردکها فرار کنن.

 

سؤالات به نظر شما چطور بود؟ این سؤالات چه در خود داشتند و توجه شما به چه چیزی در حین خواندن آنها جلب شد؟

 

سؤالات بالا خیلی برای من مهم و جذاب و قابل توجه بودند. برای من این سوال مطرح شد که: کتابدارهای کتابخانه های عمومی اونجا چه کارکرده اند که چنین اعتمادی را به وجود آورده اند؟ سؤالات بالا را یک بار دیگر بخوانید. شاید برخی از شما بار اول که این سؤالها را خواندید فکر کردید که با جوک روبرو هستید یا باز من دارم مزخرف می گویم. من خوب می دانم که با بودن گوگل در عصر حاضر اغلب می توانند با یک جستجوی ساده پاسخ این قبیل سؤالها را بیابند، البته نه همۀسؤالها را؛ و از آن طرف همه جویندگان هم نمی توانند به پاسخهای دقیق برسند. لیکن مقصد و منظور من ارتباط بین کتابداران و کاربران است.

 

چگونه به این موفقیت دست پیدا کنیم که برای هر کاری اول به کتابخانه زنگ بزنند ،‌ نه اینکه اول به جستجوی گوگل بروند؟ چه خدماتی باید ارائه شود؟ چه برخوردی باید داشته باشیم؟ اینها مقدمات کار است ولی کار از مقدمات شروع می شود. کار از تفسیر سنجش خرد ناب نمی تواند شروع بشود؟ کار از شرح شفای ابن سینا آغاز نخواهد شد، سؤال از دفترچه کنکور برای یک دانش آموز آغاز می شود و بیخوابی نوزاد توسط یک بانو که تازه مادر شده، راهنمای موتور پراید برای یک تازه راننده، و یک داستان تاریخی مثل غزالی در بغداد یا یک کتاب ترویجی کشاورزی مثل راهنمای استفاده از سموم آفات گندم.

 

و در همه حال پیشنهاد من رفتن به سمت کاربران است، با خلاقیت خودتان و با محوریت محله و منطقه ای که کتابخانه در آن قرار دارد. من فکر می کنم که درکتابخانه های عمومی رفتن به سمت مردم محل با تنوع تقاضاها و سؤالاتی که دارند شاید خلاقیت برانگیز تر باشد،‌از این جهت که آن قدر وسعت و تنوع موجود است که امکان کارهای خلاقانه را بالا می برد. همین الآن که یک لحظه به یاد سالمندان و بازنشستگان محله ها افتادم، فکر کردم که می توان روی خدماتی که آنها نیاز دارند سرمایه گذاری کرد، چرا که همه ما پدربزرگ و مادر بزرگ یا پدر و مادر یا عمو و خاله پا به سن گذاشته ای داریم که بغل گوشمان هستند. خیلی راحت می توانیم ببینیم چه انتظاری دارند، انتظار آنها در اغلب موارد همان انتظار سایر سالمندان است.زنان،‌ کودکان، ........

 

باید از میزهایمان جدا بشویم و به سمت کاربرانمان برویم. بگذاریم از ما حضوری یا تلفنی بپرسند:

 

-        می پرسند  بیمه شخص ثالث اضافه شده؟ چرا؟ حالا چقدر اضافه شده؟ اگر ندیم چی می شه

-        پرسپولیس الآن چندم جدوله. چه کسی بیشتر گل زده مسی یا رونالدو؟

-        ثبت نام کنکور سراسری وقتش تموم شده؟

-        می خوام برای تولد بچه دوستم چند تا کتاب کودک خوب بخرم. لیستی دارین که من نگاه کنم؟ و تلفن بعدی از کجا باید بخرم؟

-        توی جوی خیابان ما موشهای خیلی بزرگی پیدا شده اند؟ به کی زنگ بزنیم بیان سمپاشی؟

-        اسم فیلم چارلی چاپلین که پسر چارلی شیشه های خونه مردم را می شکست و بعدش سر و کله چارلی که شیشه گر دوره گرد بود توی محل پیدا می شد؛ چی بود؟

 

باید بدانند که کتابخانه می تواند چنین خدمت ساده ای را  به افراد بدهد. این برخورد ارتباط را بیشتر می کند و اعتماد می آورد و اعتماد منشأ بسیاری از کارهای ما درکتابخانه هاست.

 

 

[1].madani-zation

[2]. نگاه کنید به مقاله سوال ترسی در عطف

 

 

 

عمرانی، ابراهیم.«هنوز منتظر مراجعه کننده نشسته ایم؟». سخن هفته لیزنا، شماره 225. ۱8 اسفند۱۳۹۳.

برچسب ها :
مشتاق ولی بیکار
|
Iran
|
1393/12/23 - 17:18
1
0
جزو کسانی هستم که توی این رشته فعالیت و وتلاش میکنم.. 7 سال عمر خود را گرچه ناچیز پای این رشته گذاشتم. تمام سعی ام را کرده ام مبانی نظری و نئوری های رشته و مهارت های خاصی را که قطعا لازمه فعالیت در این حوزه است را سعی کردم یاد بگیرم و روزآمد باشم... ولی؟؟ هرچقدر دوندگی کردم... فعلا نتوانستم وارد کتابخانه یا ... شده و آموخته هایم را به نحو احسن به اجرا دربیاورم. به دلایلی... سازمان ها و نهاد ها و افراد حقیقی و حقوقی! عمیقا باور داشته باشند که کسی که توانایی مباحثه دارد، درک خوبی مطالب نظری خوب دارد و پایان نامه ی خوب دفاع کرده است حتما میتواند در محیط کاری خودی نشان دهد.. لزوما وجود سابقه کار نشان دهنده کاربلد بودن نیست. میتوانم تعداد بیشماری از افراد را جسارتا عرض میکنم نشان دهم که به صورت روتین مثلا مشغول فهرست نویسی هستند و هیچ درباره علم پشت صحنه، دیتابیس، پایگاهها، متدهای نوین .. نمیدانند.
طاهری
|
Iran
|
1393/12/23 - 11:27
5
4
با سلام و احترام
وقتی کتابدار کتابخانه عمومی از دبیر کل نهاد درخواست می کند که تمام ایام نوروز را تعطیل باشد و به غیر از تعطیلات رسمی روزهای دیگر نوروز نیز به سرکار نیاید انتظار تعامل و جذب دارید؟
متاسفانه رسالت، تعهد و.... فدای منفعت های شخصی شده است.
با عشق سرکار رفتن جای خود را به تفنن و خوش گذرانی داده است.
الویت ها تغییر نموده است. مشکلات شخصی اجازه به تفکر در مورد حرفه را نمی دهد.(درهم آمیختن ساعات کاری با زندگی روزمره، خانواده، ...) بهانه تراشی ها و تقصیر را بر سر دیگران انداختند امکان تفکر در مورد اعمال خود را از ما گرفته است.
کتابخانه عمومی آمریکا، کتابخانه های عمومی موفق هند همه مدیون زحمات کتابدارن دلسوز و با علاقه است.
ای کاش علاقه و استعداد فرد مشخص کننده شغل آینده او بود.
پاسخ ها
کتابدار آ. غربی
| Iran |
1393/12/24 - 12:54
به نظر شما تعطیلی دو روز آخر هفته و تک شیفت شدن چهار روز در هفته ی بعد از آن زمان زیادی است؟
ما که سالها با ساعات کاری طولانی و ساعت 8 شب تعطیل کردن کتابخانه ها ساختیم. حالا حق داریم از دو روز تعطیلی استفاده کنیم.
کتابدار
| Iran |
1393/12/24 - 07:42
ای جانا آنان سرمایه گذاشته اند نتیجه اش را هم دیده اند کتابداری که شیفت دومش را مسافر کشی می کند!!! با کتابدار هند و جسارتا آمریکا قابل مقایسه نیست او تامین است و فکرش متمرکز کارش. اما اینجا فکر فقط یک جا نیست و آن هم کار است!!! البته خودمانیم علمی هم نداریم یعنی آموزش هایمان بیخود است.
امیر متقی دادگر
|
Iran
|
1393/12/22 - 13:20
0
4
برای جذب مراجعه کننده و ارائه خدمات بهتر باید به فکر تنوع، خلاقیت، ابتکار ، جدیت، پشتکار، تعامل و انگیزه بالا بود.داشتن میز مرجع فیزیکی و الکترونیکی با مدیریت کتابدارانی با روابط عمومی و اطلاعات بالا می تواند سودمند باشد.
چقدر خوب است در بخشی از کتابخانه که بیشترین مراجعه کننده را دارد، کتابداری با مسوولیت ، خوش اخلاق و به روز حضور داشته باشد و با درج این نوشته مراجعان را به سمت خود سوق دهد: بودن من در اینجا برای کمک به شماست. در صورت داشتن سوال تا حد امکان پاسخگو خواهم بود.
پاسخ ها
کتابدار
| Iran |
1393/12/24 - 07:36
آخر مرد حسابی با این حقوق انگیزه ای برای این کارها نمی ماند همین هم بر سر کتابخانه های ما زیادی است...
این جماعت که این حرف ها را می زنند و داد انتقاد سر می دهند خود کتابدار نیستند و فقط اسمش را یدک می کشند. یا هیات علمی اند و در کار پژوهش!!!! یا در خارج از کتابداری مشغولند و من و تو را امر و نهی می کنند.
کتابدار منتقد
| Iran |
1393/12/23 - 11:36
در بعضی از کتابخانه ها در پاسخ چگونکی کار سیستم به شما پاسخ می دهند چشمتان را باز کنید می بینید بر روی دیوار کنار سیستم نوشته شده است چگونه عمل کنید. تا حد امکان .... پاسخ گوئی؟!!!
ابتکار؟ خلاقیت ؟ پشتکار؟ تعامل؟
حال شاید دلیلش خستگی های دیگر و شاید مسولیت های سنگسن دیگر و یا های دیگر است......
محسن زین العابدینی
|
Iran
|
1393/12/21 - 14:22
1
3
برای ارائه چنین خدماتی اول باید کتابدار خودسازی درست و حسابی کرده باشد. با نفرت از مخاطب نمی شود او را راهنمایی کرد. باید مخاطب را با هر وضعیتی پذیرفت و از غرور و منیت گذشت تا بشود خدمتی قابل ارائه کرد؛ وگرنه همین آش و همین کاسه است.
پاسخ ها
صفری
| Iran |
1393/12/23 - 12:50
تعریف تان از کتابدار درست و حسابی چیست؟؟
و آیا درس ها و نحو تدریس حال حاضر کتابدار درست و حسابی می سازد یا نه؟؟
عبداله زاده
|
Iran
|
1393/12/21 - 12:36
0
2