کد خبر: 44528
تاریخ انتشار: شنبه, 01 آبان 1400 - 13:45

داخلی

»

تورقی و درنگی و گوشه چمنی

چگونه بدن‌های ما به فهم منجر می‌شود؟

منبع : لیزنا
حمید محسنی
چگونه بدن‌های ما به فهم منجر می‌شود؟

حمید محسنی، مدیر نشر کتابدار: واژه‌ها، اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های زیادی را در فارسی و غیرفارسی داریم که نشانۀ اهمیت بدن و تجربه‌های بدنی در کارهاست: کارکشته، زبده، چغر بد بدن، استخوان ترکونده، میدان دیده، کارآزموده، خبره، به تنش خورده یا سابیده، و غیره از جملۀ آنهاست. در این یادداشت، نکته‌هایی دربارۀ همین مساله و برخی از پرسش‌های مرتبط با آن مطرح می‌شود.

توانایی‌ها و مهارت‌های مرتبط با کتاب و کتابخوانی و کتابداری (یا دیگر مهارت‌ها) چگونه شکل می‌گیرد: هم توانایی‌ها و مهارت‌های شناختی ما در درک و فهم این چیزها و مفاهیم؟، و نیز مهارت‌های جسمی، حسی، و حرکتی که به نام انواع کارها، مشاغل و غیره آنها را می‌شناسیم؟ خود درک، فهم، تعریف، و توصیف ما از مفاهیم و چیزها (از جمله کتاب و کتابخانه و کتابداری) چگونه شکل می‌گیرد؟ چرا با هم فرق دارند؟

همین پرسش‌ها را دربارۀ کم و کیف استدلال ما و دیگران دربارۀ چیزها و مفاهیم هم می‌توان مطرح کرد؛ و نیز تاثیرپذیری آن از کنش‌های حسی، حرکتی، عاطفی، و شناختی در این زمینۀ خاص (مثل تجربۀ خاص ما با کتاب و کتابخانه و کتابداری).علوم شناختی، به‌ویژه عصب‌زیست‌شناسی شناخت و آگاهی در چند دهۀ اخیر گام‌های مهمی در این زمینه برداشته است که آگاهی دربارۀ آنها هم لذت‌بخش است و هم کارساز و راهبردساز. یافته‌های جانسون، لیکاف، ترنر، کوچش، داماسیو، کندل، و ده‌ها دانشمند دیگر را باید مرز بین یافته‌های اخیر و سنتی در این زمینه تلقی کرد. "ذهن جسمانی، معنا، و خرد (چگونه بدن‌های ما به فهم منجر می‌شود" یکی از این آثار مهم و خواندنی است که مارک جانسون آن را تالیف کرده است. وی پژوهش‌های مشترک زیادی با لیکاف، دانشمند زبان‌شناس، دارد که بسیاری از آنها توسط همین مترجم و ناشر منتشر شده‌اند.

در ادامه به دیدگاه‌های بارسالو (نقل در: جانسون) در این زمینه به طور مختصر اشاره می‌کنم که شاه‌کلید پاسخ پرسش‌های بالاست (نکته آن که حوزۀ مفهومی کتاب و کتابخانه را جایگزین نمونه‌های کتاب کردم) :

نمادهای مفهومی ما برای اجسام عینی مختلف، مثل خانه، اتومبیل، صندلی (و نیز کتاب و کتابخانه در حوزۀ ما) ریشه در تجربه‌های حسی – حرکتی ما دارد که برهم‌کنش‌ها یا تعامل ما با آنها در اختیارمان گذاشته است. ایدۀ کلیدی این است که وقتی درباره کتاب و کتابخانه مفهوم‌سازی می‌کنیم، استدلال می‌کنیم، و دربارۀ آنها صحبت می‌کنیم، همان فرایندهای نورونیی حسی، حرکتی، و عاطفی فعال می‌شوند که در برهم‌کنش بدنی ما با کتاب و کتابخانه و سایر چیزها نیز درگیر بودند. دو نظام مستقل و متفاوت وجود ندارد که مثلا یکی مخصوص ادراکِ (کتاب و کتابخانه) باشد، و دیگری ویژۀ مفهومِ (کتاب و کتابخانه)؛ ادراک یک جسم (کتاب و کتابخانه) موضوع درگیری در یک فرایند شبیه‌سازی است که جنبه‌های گزینشیی حسی- حرکتی آن جسم و برهم‌کنش‌های نوعیِ فیزیکی و فرهنگیِ ما با آنها را فعال می‌کند. برای مثال، فهم مفهومی مثل کتاب و کتابخانه مستلزم شبیه‌سازیِ حسی، حرکتی، و عاطفی تجربه‌های ممکن با همۀ انواع کتاب‌ها و کتابخانه‌هاست. در این شبیه‌سازی همۀ کانال‌های چندگانۀ حسی، حرکتی، عاطفی، شناختی و تمام تجربه‌های ما با کتاب و کتابخانه و البته اغلب به صورت گزینشی حضور دارند (مانند کانال بینایی، تماس، شنوایی، و حس عمقی یا عضلانی و تجربه‌های مرتبط با آنها). بر همین اساس، برهم‌کنش‌های ما با کتاب و کتابخانه چندوجهی محسوب می‌شوند. ما کتاب و کتابخانه را از زاویۀ دید‌های مختلف می‌بینیم؛ در همان حال که دربارۀ آنها حرف می‌زنیم، و می‌دانیم که خواندن کتاب و لمس آن و یا حضور در کتابخانه چه احساسی دارد، و انواع برنامه‌های حرکتی لازم برای رفتن به کتابخانه، مطالعۀ کتاب و سایر کنش‌ها را در حد و عمقی که تجربه کردیم را می‌شناسیم. همین‌طور، نقش‌های مختلفی  که انواع کتاب و کتابخانه می‌توانند در موقعیت‌های اجتماعی و فرهنگیِ گوناگون ایفا کنند را یاد می‌گیریم. شناخت معنای کتاب و کتابخانه، فهم این که کتاب و کتابخانه در یک بافت معین چی هست، معادل شبیه‌سازی تجربه‌های ما با کتاب‌ها و کتابخانه‌ها با استفاده از همۀ کانال‌های حسی، حرکتی، عاطفی است که در اختیار ماست.

ایدۀ کلیدی در این جا این است که فهم یک مفهوم (از جمله کتاب و کتابخانه) وابسته به ارزیابی فهرستی از ویژگی‌ها یا خواص بنیادیِ انتزاعی نیست که آن چیز را تعریف می‌کند. برعکس، داشتن تصویری خاص از این مفهوم‌ها برابر است با توانایی شبیه‌سازیِ انواع برهم‌کنش‌های حسی، حرکتی، و عاطفی که ما با آن مفاهیم نوعا داشتیم. این شبیه‌سازی در نوعی حوزۀ مفهومی انتزاعی جریان ندارد، بلکه در خود همان فرایندهای بدنی‌ای اجرا می‌شود (با استفاده از همان خوشه‌های نورونی کارکردی) که در برهم‌کنش فیزیکی با آن جسم دخالت داشتند.

محسنی، حمید (۱۴۰۰) .« چگونه بدن‌های ما به فهم منجر می‌شود؟». ستون تورقی و درنگی و گوشه چمنی لیزنا:شماره  40، 1 آبان 1400.

--------------------------------------------

منبع:

جانسون، مارک. (1399) ذهن جسمانی، معنا، و خرد (چگونه بدن‌های ما به فهم منجر می‌شود. ترجمۀ جهانشاه میرزابیگی. تهران: آگاه.