کد خبر: 47105
تاریخ انتشار: یکشنبه, 06 فروردين 1402 - 10:01

داخلی

»

گاهی دور، گاهی نزدیک

کتاب درمانی:

من از خواندن متنفرم

منبع : لیزنا
جعفر مهراد
من از خواندن متنفرم

(لیزنا، گاهی دور/ گاهی نزدیک 339): جعفر مهراد، استاد پیشکسوت دانشگاه شیراز: کتاب درمانی، هنر درمانی خلاقانه ای است که شامل داستان گویی یا خواندن متون خاص است. کتاب درمانی از رابطه فرد با محتوای کتاب و شعر و سایر کلمات نوشتاری به عنوان درمان استفاده می‌کند. کتاب درمانی، رویکرد درمانی است که از کتاب ها و سایر اشکال ادبیات، معمولا در کنار روش های درمانی سنتی‌تر، برای حمایت از سلامت روان بیمار استفاده می‌کند. مقالات و کتاب‌های زیادی در حوزه کتاب درمانی به فارسی منتشر شده است. یک جستجوی ساده در اینترنت نشان می دهد برای فردی که علاقه مند به استفاده از روش‌های کتاب درمانی است، آثار مختلفی وجود دارد که برحسب سلیقه و نیاز می تواند از میان انبوه این آثار دست به انتخاب بزند.

ترجمه ای را که پیش رو دارید از ماه ژانویه مجله School Library Journal (SLJ) انتخاب کرده ام که در آن، دکتر  Jaclyn Sisskind  استادیار و پزشک اطفال بیمارستان Upstate Pediatrics در نیویورک، تجربه خود را با شما در میان می گذارد.

مطلب چندان بلند نیست، کل ترجمه را با رعایت امانت ترجمه کردم. می خواهم دانشجویان و  همکاران اعضای هیات علمی رشته را در روش درمانی دکتر ژاکلین در برخورد با کودکانی که دارای  افسردگی، اضطراب و مشکلات ارتباطی هستند آشنا کنم. او در معالجه کودکان از روش های کتاب درمانی نیز استفاده می کند.

دکتر ژاکلین از سانسور کتاب سخت گله مند است. در امریکا، دلایل سانسور کتاب عبارت از این است که برخی از کتاب ها روایت های دیرینه درباره تاریخ آمریکا یا هنجارهای اجتماعی را به چالش می کشند و برخی دیگر نیز به دلیل زبان یا محتوای جنسی یا سیاسی آن مشکل ساز تلقی می شوند.

عنوان مقاله:

یک نسخه قدرتمند: پزشکان اطفال برای ارتباط با کودکان از کتاب استفاده می کنند

با نگاه کردن به برنامه روزانه ام، نام یک بیمار را نمی شناختم. همکارم روی شانه ام خم شد، به صفحه نمایش من نگاه کرد و آهی کشید. 

او گفت: «این یک نوجوان است. او دختری است که فشارها و سختی های بسیاری را تحمل کرده است. او چندین غیبت در مدرسه دارد و تازه با عمه اش زندگی می کند، زیرا مادرش دیگر نمی تواند از او مراقبت کند. او اغلب با شکایات مبهم وارد می شود.»

همکارم معتقد است که مشکل اصلی این نوجوان تنهایی است.

وقتی نوبت ویزیت شروع شد به شرح حال بیمار گوش دادم و معاینه ام را شروع کردم. 

همان طوری که گوشی ام را از قفسه سینه به پشتش می بردم، پرسیدم: « چه کتابهایی را دوست داری؟»

او کمی چشمانش را گرد کرد و پاسخ داد: « من از خواندن متنفرم.»

به سمت گردنش چرخیدم تا غدد لنفاوی گردن را بررسی کنم. گفتم: «شاید لازم باشد کتابی را در مورد کودکی که دقیقا مثل شما است بخوانید.» کنار او نشستم.

« آن کتاب چه شکلی است؟» « کتابی درباره کودکی مثل تو.»

«خب! او باید فوق العاده بامزه باشد. او واقعا با هوش خواهد بود، حتی اگر همه تصور کنند که او اصلا باهوش نیست.»

 معاشرت با او سرگرم کننده بود، اما گاهی اوقات انتخاب های بدی انجام می داد.

«اوه، و موهای او شگفت انگیز خواهد بود.»

خندیدم. « من، کتابی دقیقا مثل آن برای تو دارم. می خواهی آن را بخوانی؟»

او سرش را تکان داد، وب سایت کتابخانه را روی تلفن او درباره کتاب « با آتش سوزی بالا» نوشته الیزابت اسودو

(Elizabeth Acevedo) جستجو کردم.(به فارسی ترجمه شده است.)

من حرفم را گفتم: « این دخترفوق العاده بامزه و باهوش است. مردم او را دست کم می گیرند. او بسیار خلاق و بااستعداد است. او با مادر بزرگش زندگی می کند، در دبیرستان درس می خواند و یک دختر کوچک دارد.»

« واقعا؟» بعلاوه، اضافه کردم: « به جلد نگاه کنید، موهای او شگفت انگیز است.»

چشمانش به من لبخند زد و گفت: «من می خواهم این کتاب را بخوانم و دفعه بعد که شما را ببینم در این باره صحبت می کنیم.»

از هر بیمار که می بینم می پرسم چه می خواند. این ترفند جادویی من است که بچه ها را غافلگیر می کند و در را به روی آن ها باز می کند تا درباره خودشان، علاقه شان و تصورات شان صحبت کنند. این روش، ابزاری است برای رفع پنهان‌کاری، در حالیکه من گوش های آن ها را چک می کنم، رشد آن ها را نیز زیر نظر دارم و در مورد مدرسه می پرسم. صحبت کردن در مورد کتاب نشان دهنده ارزشی است که من برای مطالعه قایل هستم و در عین حال با بیماران بیشتر آشنا می شوم.

کتاب ها برای من نقطه ارتباط هستند. توصیه کردن فردی که به عنوان یک آیینه به بیمار عمل می کند، نشان می دهد که من برای آن ها ارزش قایل هستم. این روش حامل این پیام است که من آن ها را به عنوان یک فرد کامل می بینم، نه فقط برای تشخیص. من به آن ها گوش می دهم و برای تعمیق روابط مان وقت می گذارم. من از کتاب استفاده کرده ام تا بچه ها را بخندانم، به بچه ها کمک کنم تا دوران سختی ها را بگذرانند، و به بچه ها بفهمانم که تنها نیستند. 

با یکی از بیماران بخصوص بسته، صحبت کردن در مورد کتابی که هر دو خوانده بودیم به او فرصت داد تا رو در بایستی را کنار بگذارد و به من اجازه دهد تا در نهایت از او مراقبت کنم.

 

من به شدت از افزایش چالش های ادبیات در سراسر کشور مان ناراحت هستم. بیمارانی به من گفته اند که عناوین خاصی وجود دارد که به آن ها مجال داده است تا برای اولین بار احساس کنند افرادی ارزشمند و شایسته اند. حال، آن ها بدون دسترسی به این صدا ها چه خواهند کرد؟ اگر کتابی برچسب«نامناسب» خورده باشد، چه عکس العملی از خود نشان خواهند داد؟ اگر به بیمار بگویید کتابی به او کمک می کند، اما در مراجعه به کتابخانه مدرسه یا کتابخانه عمومی محل خود این کتاب سانسور شده باشد چه اتفاقی خواهد افتاد؟

سال گذشته، نوجوان دیگری را ویزیت کردم. مادرش چند سال قبل فوت کرده بود. از آن پس نوجوان احساس گمشدگی و تنهایی می کرد. او به من گفت مدرسه عالی نیست. او نمی توانست تمرکز کند. او گفت از وزنی که دارد متنفر است. او دو جنسه است و نمی دانست چگونه به پدرش بگوید. او از همه گیری کووید-١٩ و از خبرهای بد که هر روز شنیده است خسته بود.او به من گفت که او از همه چیز بیزار است.

بنابراین یک نسخه نوشتم:

- برای ظاهر و وزن بدنش:

Starfish by Lisa Fipps

- برای از دست دادن مادرش:

Red, white and whole by Kyle Lukoff

- برای آسیب پذیری:

Donuts and other proclamations  of love by Jared Reck

- برای جلب توجه و دیده شدن:

I'll give you the sun by Jandy Nelson

- برای انتخاب خود: ‌

Flamer by Mike Curato

- برای یافتن قدرت در مواجهه با اخبار بد:

We dream of space by Erin E. Kelly

البته، همه کارهای پزشکی را هم انجام دادم. در صحبت درباره کتاب ها، من به او گوش دادم و تصدیق کردم که او کجاست، مبارزه او واقعی بود، دردناک بود و منصفانه نبود، او تنها نیست. او موافقت کرد که به یک درمانگر مراجعه کند و زمانی که او رفت به نظر می رسید اندکی از رنج هایش کم شده است.

چند ماه بعد، او به من پیام داد. درمان خوب است، کتاب ها بهتر هستند. من به تلاش ادامه خواهم داد.

خدا را شکر که تمام عناوین در دسترس بود.

بسیاری از شما -- کتابداران، معلمان و نویسندگان-- برای مبارزه با ممنوعیت کتاب ها تلاش می کنید و هر کودکی را به کتاب هایی که شایسته آن ها است متصل می کنید. از همه شما سپاسگزارم. من در کنار شما می ایستم. کتاب های شما مهم هستند و باید خوانده شوند. بیماران من به شما نیاز دارند. من هم به شما نیاز دارم. به تلاش خود ادامه دهید.