کد خبر: 43335
تاریخ انتشار: سه شنبه, 05 اسفند 1399 - 11:27

داخلی

»

گاهی دور، گاهی نزدیک

قلب تپنده

منبع : لیزنا
محمدحسن سپاسی
قلب تپنده

(لیزنا، گاهی دور/ گاهی نزدیک 299): محمدحسن سپاسی :  کتابداری تنها یک شغل نیست، کتابداری یک سبک زندگیست، یک طرز تفکر...!

شاید با نگاهی از بیرون بگویند نویسنده این متن داشجوی کتابداریست، پس نشسته و برای خود و هم رشته ای هایش از کرمات رشته اش مینویسد.

اما من دلیل دارم!

اگر علم اطلاعات می خوانید و کتابداری را تنها نگه داشتن کتاب می دانید گمراهید!

کتابخانه که انبار کتاب نیست، محلی برای آموختن است.

پیامبر اسلام بین عابدان و علم اندوزان، علم اندوزان را انتخاب میکند.

از ظهور امام زمان شنیده اید؟ از مهم ترین اتفاقات بعد از ظهور امام آموختن مابقی علومیست که انسان نیاموخته.

کتابخانه معبد است و کتابداران خادمان این معبد.

کتابداری را کتاب نگه داری ندانید، کتابدار خادم پایگاه علم آموزسیت.

 یک معلم یا استاد دانشگاه تعداد محدودی شاگرد دارند، اما کتابدار با تمام مردم یک شهر یا منطقه ی خود سرکار دارد، اگر وظیفه خود را درست انجام دهد به عده کثیری علم می آموزد.

حضرت علی (ع) می فرماید:

هر کی مرا کلمه ای بیاموزد، مرا بنده خویش ساخته.

اکنون من به عنوان کتابدار حق دارم که به خود غره باشم؟

سر بلند کنم متکبر شوم؟

هرگز!

چرا که درخت هر چه پربار تر، سرخم تر

آیا خود ما حاضریم از انسانی متکبر و خودخواه کمک بخواهیم؟

حقیقتا ویژگی بارز یک کتابدار چیست؟

شاید زیباترین تعبیری که از کتابدار شنیده ام "خاک" است.  

کتابدار در محل کارش نشسته و همواره منتظر قدمیست تا خدمتی ارائه کند.

اصلا دلیل وجودی او همین است.

هرسوال و طلب مطلبی را میتوان بذری تصور کرد که در دل کتابدار کاشته اند. او می پروراند و به صاحبش تحویل می دهد.

حال انکه بدون ابی زلال و پاک نمی توان گیاهی را رشد داد.

اب را همان کتاب در نظر بگیرید. حال به زیبایی این تمثیل پی خواهید برد. خاک کتابدار و اب کتاب که در دل ان سوالی کاشته شود حاصل ان درختی زیبا خواهد بود که درسایه دانایی ان میتوان از افتاب سوزان جهل اسود و جان بدر برد. چرا که خطری بزرگتر از جهل برای انسان وجود ندارد.تا کنون دیده اید که کسی بگوید این خاک درخت گردوی تنومندی را رشد داده؟یا این خاک صاحب فلان درختان است؟هرگز! خاک با بی ادعایی و خضوع هرچه به دهند را در حد توانش پرورش میدهد.خاک هرگز اهمال نمیکند،ادعا ندارد و بخشنده است.

خاک نه در هنگام کثرت مقدار تکبر می ورزد و نه به هنگام قلّت می هراسد.خاک چه کم باشد و چه زیاد، تمام توانش را می گذارد تا خدمت کند. باید بیاموزیم که من به عنوان کتابدار با وجود نقش مهم و موثر در جامعه چیزی جز خادم معبد علم نیستم. نقش برزگی دارم اما انسان کوچکی هستم که هدفم رشد و اعتلای جامعه و اطرافیانم است.

در آغاز و پایان هیچ مقاله و کتابی نامی از من برده نمیشود، اما براستی بدون حضور من کدام مطلب یا کتاب خلق می شد؟

اگر روزی رسید که مطلب و کتابی بدون رد پایی از من منتشر شد. آن روز موجودیت من زیر سوال رفته، چرا که من قرار است خاک باشم.

قرار است بستر رشد باشم، اگر نبودم، خاک روبه ای بیش نیستم!

خاکی که بستر رشد گیاه نباشد، یا کویر میشود، یا گرد و خاک بی ثمر.

ماهیت کتابدار دانش زاییست، اگر اهمال کرد، میشود عنصری زاید به نام کتاب نگه دار و اینگونه کتاب های مجموعه اش را هم میکشد!

کتابی که خوانده نشود، چه فرقی با درختی خشک شده دارد؟

کتاب های سخنگو و جاندارش را نیز می کشد...

و در پایان چیزی جز کویری خشک و بی حیات نخواهد ماند...

کتابخانه ای بدون مراجعه کننده...

رانگاناتان گفت:

"کتابخانه ارگانیسمی زنده است"

من میگویم:

"کتابدار قلب کتابخانه است..."

بیایید بتپیم...